تربيت جامعه منتظر(قسمت دوم)
نويسنده:دکتر فرامرز سهرابي عضو هيئت علمي پژوهشكده مهدويت
انتظار
انساني که شرايط خود را دانست و ارتباط گسترده و پيچيدة خود را با هستي نظاممند و جامعة مرتبط فهميد به آگاهي نياز دارد. از طرفي، اين نوع آگاهي از عهدة دانش، عقل، غريزه و وجدانش خارج است از اينرو به آفريدگار هستي رو ميآورد و از او ميخواهد كه نيازهاي نخستين انسان را برآورده كند و از نيازهاي بزرگتر او فروگذاري نميکند.
بدينسان، ضرورت «وحي» مطرح ميشود و اينگونه «توحيد» و «رسالت» به هم ميپيوندند. بايد خداوند را شناخت و از او اطاعت كرد از اينرو، وحي راهگشا است و پيامبران الهي نقش ميآفرينند؛ پيامبران، بر دو پاية آزادي و آگاهي ميايستند؛ آزادي از کششها و جاذبهها و آگاهي از راهها که نتيجة اين دو، همان عصمت است. در پي «رسالت» نيز «امامت» است، اينگونه، پس از درک شرايط و شناخت حاکم خود به توحيد، رسالت و امامت دست مييابيم.
هدفي متناسب با تقدير، ترکيب و شرايط انسان و بر پاية بينش اوست. رفاه، عدالت، آزادي و تکامل او را دلخوش نميکند؛ چون اندازة وجودي خود را فراتر مييابد و قرب او را آرزو ميکند؛ چون اين توان در انسان وجود دارد و نيازش متناسب با اين توان خواهد بود؛ پس ضرورت هم مييابد، همچنان که انسان، استعداد عطش و نياز به آب دارد، وجود آب هم براي او ضرورت مييابد.
بر اين اساس، انسان در انتظار چيزي است که دو شاخص داشته باشد: 1. از دسترس انسان بيرون نباشد 2. ضروري باشد.
از اينرو، ما همراه ادلّه، به انتظار ميرسيم و پس از شناخت تقدير، ترکيب و شرايط خود، فاصلة بودن و شدن خويش را مييابيم با وجود اين ادلّه و روشنگري ديگر به آنچه داريم، دلخوش نيستيم و در آن اندازه نميمانيم.
جامعة منتظر با شناخت و درك بيواسطه و ادله، فاصله و تفاوت بودن و شدن خود را مييابد و با آگاهي، افق شدن خويش و چشمانداز مطلوب و آرماني متناسبِ اندازة وجودياش را انتظار ميکشد.
اين انتظار، نه دوري كردن و پرهيز است و نه اعتراض و فريادگري، بلکه آماده باش، آمادگي و آمادهسازي است. جامعة در حال انتظار، خفته، بيخبر و بيچشمانداز نيست؛ هم چشمانداز دارد و هم آماده به سر ميبرد؛ با نگاه به اين آمادگي بر توانمنديهاي خود ميافزايد و ضعفهاي فکري، روحي و عملي خود را برطرف ميكند، بدينسان به زمينهسازي و آمادهسازي رو ميآورد؛ پس جامعة منتظر اين سه ويژگي را دارد:
الف. آماده باش
ب. آمادگي و توانمندي
ج. آمادهسازي و زمينهسازي.
از اينرو «انتظار فرج، برترين اعمال امت است». جامعهاي که آرمانهاي به بنبست رسيدة بشري را بر نميتابد در انتظار گشايش و برونرفت خواهد بود و براي رسيدن به آرمان مطلوب و متناسب با قدر و اندازة استعدادهاي انسان، آماده ميشود: «من انتظر امراً تهيّا له.» آنكه منتظر امري است، خود را براي آن آماده ميسازد.
انتظار که جامعه را به چشماندازنگري، برنامهمحوري و تلاشگري سوق ميدهد و اينگونه کمبودها را شناخته، براي تأمينش بکوشد، جامعه را از خستگيها، کسالتها و سستيها ميرهاند و به پويايي وا ميدارد: «و اعذنا من السامة و الکسل و الفترة»؛1خدايا ما را از تنبلي، كسالت و سستي پناه باش.
اگر انتظار نباشد، جامعه از نظر فكري، روحي و عملي آماده وتوانمند نخواهد شد و زمينههاي پذيرش و تحمل حق را نخواهد داشت.
ادلّه، بنيادها را محکم ميكند و جامعه را از موقعيتِ بودن به افقِ شدن رهنمون ميسازد و به انتظار آنجا که «ميتواند باشد» و «بايد باشد» ميکشاند با انتظار به «آماده باش بودن»، «آمادگي و توانمندي» و «آمادهسازي و زمينهسازي» ميرسد و جامعه را در زمينههاي چهارگانة زير آماده ميكند:
الف. فکر و ذهن
ب. ظرفيت و گسترة روحي
ج. طرح و برنامهريزي
د. تحمل (از تامين و بودجه گرفته تا برآوردن نيازهاي تخصصي و علمي، آمادگيها، ورزيدگيهاي عملياتي تا اطلاعاتي و آگاهي از اوضاع و اسرار دشمن.)
از اينرو، بايد در اين زمينهها به خوبي تربيت شود تا به مقام جامعة در حال انتظار برسد.
زمينة فکري
قرآن ميفرمايد: (الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنون).2 آنان که به مقامات بلند ايمان نميرسند و خودباور نميگردند، هرگز خداباور نميشوند؛ اينگونه از انسان شروع ميشود و به خدا، رسالت و معاد ميانجامد، همچنان که در سخن پاکانِ هستي، چنين آمده است: «من عرف نفسه، فقد عرف ربه؛ آنكه خود را بشناسد، خداي خود را ميشناسد»3
اين مسير فکري در برابر مکتبهاي گوناگون پايدار است؛ چون هر فکر و مکتبي با همة داشتههاي خود، اگر از شناخت قدر و اندازههاي انسان، بيگانه و خالي باشد به آستانة ناداني روان ميشود، همچنان که امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «کفي بالمرء جهلاً ان لايعرف قدره؛ براي ناداني انساني همين كافي است كه قدر و منزلت خود را نداند».4
آنچه داري، ملاک و معيار نيست، معيار، تنها شناخت قدر و اندازة آدمي است، آنچه انسان را از ناداني ميرهاند درک قدر و اندازه اوست، همان قدري که فراتر از همة شعارهاي موجود در مکتبهاي بشري است مانند: رفاه، آزادي، عدالت، تکامل. جهتي لازم است تا اين استعدادها بدان سو جذب شود. اين جهت او را از همه برتر ميكند و آرمان و هدفي بالاتر از رفاه و... برايش ترسيم ميكند که در قرآن «هدي» و «رشد» نام گرفته است، همين زبان با اندازه وجودي انسان و قدر او هماهنگي دارد و معيار شناخت بهترين است.
ظرفيت روحي
آنچه براي آدمي اهميت دارد و بر او اثر ميگذارد، اندازه و ظرفيت وي را نشان ميدهد.
اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايند: «قدر الرجل علي قدر همته؛ ارزش انسان به قدر و اندازه همت اوست».5
انسان با شناخت قدر خويش از ناداني ميرهد و به معيار و ملاک درستي براي انتخاب خود دست مييابد، اين انتخاب هم براساس آزادي برخاسته از ترکيب استعدادهايش خواهد بود از اينرو يا با شکر به رستگاري ميرسد و يا با کفر به بدبختي.
انسان، همان قدر به گزينشهايش ارزش ميدهد كه به خود و تركيب استعدادهايش. وقتي قدر خويش را در اوج ميبيند گزينشها را در همان سطح از قدر برميگزيند به اندازة خود مينگرد و به همان ميزان، انتخاب ميکند، اگر کمتر از خود را برگزيند، نشان ميدهد. ناداني كرده و براي خود ارزشي قائل نشده است.
پس، همت آدمي، شاخص قدر او خواهد بود هرچه افق همت بالاتر، افق قدر انسان نيز بالاتر و هرچه فروتر باشد به همان ميزان، پستتر خواهد بود. درک قدر و اينکه من چه هستم و چه اندازهاي دارم، پاية اول است.
حد ظرفيت روحي
گذشته از درک قدر و اندازة وجودي، رفعت ذکر هم، سبب ظرفيت روحي و گستردگي سينه ميشود که سورة انشراح بدان ميپردازد؛ گذشته از درک قدر و رفعت ذکر، آگاهي و ديدن همة راه، آمادگي به وجود ميآورد و اطاعت، تقوا و پيوند و ارتباط با خدا در دل شب، بر گستردگي سينه و ظرفيت روحي انسان ميافزايد.
ادامه دارد
پی نوشتها:
1. مفاتيحالجنان، دعاي حضرت صاحبالامر عجل الله تعالي فرجه الشريف.
2. سوره انعام، آيه 12.
3. شرح نهجالبلاغه، ابن ابي الحديد، ج2، ص 292.
4. نهجالبلاغه، صبحي صالح، خطبه 17.
5. نهجالبلاغه، صبحي صالح، حکمت 47.
6. سوره حديد، آيه 23.
/خ