اسلام در آسياي صغير و شبه جزيره ي بالکان
الف. درآسياي صغير
اين که دين اسلام نخستين بار در چه تاريخي وارد آسياي صغير شد، به طور دقيق معلوم نيست، اما يورش هاي پراکنده ي اعراب مسلمان بر اين ناحيه بدون آن که آثار مذهبي - سياسي از خود بر جاي بگذارد، از همان نخستين سده ي هجري آغاز شد (بابينگر، 1922: 127).
با پايان يافتن جنگ هاي ردّه در 12ق/633م، 3 گروه نظامي به فرماندهي عمرو بن عاص، يزيد بن ابي سفيان و شرحبيل بن حسنه، از جانب ابوبکر به شام، از مهم ترين ايالات روم، فرستاده شدند (طبري، 1387 ق: 394/3). فرمانرواي فلسطين، سرجيوس، در وادي عربه شکست خورد (حتي، 1366 ش: 189) و پس از آن، جنگ يرموک در 15ق سرنوشت شام را تعيين کرد و آن ولايت به دست مسلمانان افتاد (براي تفصيل، طبري، همان، 394/3 به بعد؛ يعقوبي، 1356 ش: 23/2-24؛ بلاذري، 1959 م: 140-143) و از آن پس در حمله به قلمرو بيزانس، ارمنستان و گرجستان و به ويژه آسياي صغير پايگاه مهم مسلمانان به شمار مي رفت (حتي، 1366 ش: 197-198).
اعراب مسلمان به قصد نفوذ در قلمرو دولت بيزانس، درياي مديترانه و نقاط مهم آن را هدف قرار دادند، چنان که معاويه درحمله به قبرس در 27 يا 28ق مي خواست آن را به پايگاهي براي دست يابي به مرکز امپراتوري روم شرقي، يعني قسطنطنيه تبديل کند (يعقوبي، 1356 ش: 58/2؛ بلاذري، همان، 157 به بعد؛ وچا واليري(1)،79:1970 ).در 32 ق /653م عثمان لشکري به فرماندهي معاويه به روم فرستاد و وي با پيشروي درخاک بيزانس به تنگه ي قسطنطنيه رسيد (يعقوبي ، همان 62/2-63؛ طبري ، 1387 ق : 304/4 )، و چون خود به خلافت رسيد، براي مقابله با آن دولت به ايجاد نيرويي دريايي پرداخت (حتي ، همان ، 251) . او گر چه در آغاز با کنستانتين پادشاه روم صلح کرد و قرار شد مبلغي به عنوان باج بپردازد، اما پس از تثبيت موقعيت خود، از پرداخت آن خودداري کرد و به عمليات نظامي بر ضد روم شرقي به ويژه در آسياي صغير دست زد ( همان ، 258).
به نوشته ي يعقوبي ( همان ، 175/2-176) ، مسلمانان از 41 تا 59 ق /661-679 م در فصول مختلف سال بارها برضد شهرهاي روم شرقي وارد جنگ شدند . در زمان معاويه دو حمله ي بزرگ به قصد تصرف قسطنطنيه صورت گرفت . نخستين لشکرکشي را در 49ق /669م (قس : همان ، 176/2) يزيد بن معاويه فرماندهي مي کرد که زمستان را در کالسدون واقع در ساحل آسيايي قسطنطنيه گذرانده بود. گويند سپاه يزيد اولين کساني از مسلمانان بودند که پايتخت روم را ديدند (طبري ، همان ، 232/5؛ حتي ، 1366 ش : 261) . در اين لشکرکشي چند تن از صحابه مانند ابن عباس، ابن عمر، ابن زبير و ابوايوب انصاري نيز شرکت داشتند(طبري، همان جا) . ابوايوب در همين جنگ درگذشت و درپاي باروهاي شهر به خاک سپرده شد همچنين جزيره ي رودس نيز در زمان معاويه در 53ق /673م گشوده شد و مسلمانان در آن جا به زراعت پرداختند (طبري ، همان ، 288/5؛ وچا واليري، همان جا).
از 54 تا 60ق/674-680م چندين بار جنگ هاي تابستاني و زمستاني در آسياي صغير رخ داد (طبري، همان، 293/5-321). در آغاز، جزيره ي ارواد (کوزيکوس) (2) نزديک قسطنطنيه (همان، 293/5) را گشودند و آن جا را به پايگاهي براي حمله و محاصره ي قسطنطنيه تبديل کردند. در همين محاصره، روميان با استفاده از «آتش يوناني»، مانع تصرف اين شهر توسط مسلمانان شدند (حتي، همان، 262-263). پس از معاويه، اگرچه ناوگان عرب، بسفر ودرياي اژه را رها ساختند، اما حملات پي در پي تابستاني (صائفه)، ادامه داشت (همان، 263). بزرگ ترين ومهم ترين حملات د ر97ق/716م روي داد که سليمان بن عبدالملک برادر خود مسلمه بن عبدالملک را به جنگ روميان و تسخير قسطنطنيه فرستاد (يعقوبي، 1356 ش: 258/2). مسلمه با سپاهي بزرگ و صدها کشتي (مقدسي، 1374 ش: 4، 5، 926؛ وچا واليري، همان، 94) اين شهر را به محاصره درآورد. اين محاصره 30 ماه طول کشيد (مقدسي، همان، 927). مسلمانان در اطراف شهر به زراعت پرداختند و از «کشت خويش بخوردند: (طبري، همان، 530/6؛ يعقوبي، همان جا) و مسلمه در آن حدود مسجدي ساخت (حتي، همان، 265). پيمان شکني اليون مرعشي که راهنماي سپاه بود (مقدسي، همان، 926-927) و سپس پادشاه روميان شد (طبري، همان، 531/6)، و نيز قحطي و گرسنگي و سرما (يعقوبي، همان جا) و هجوم پي در پي بلغارها و در گذشت خليفه و فرمان بازگشت موجب هزيمت مسلمانان شد (ابن تغري بردي، 1383 ق: 240/1-241؛ حتي، همان، 264-265). حمله ي مسلمه به آسياي صغير، آخرين کوشش جدي مسلمانان براي تصرف پايتخت امپراتوري روم بود (وچا واليري، همان جا). در اين دوره، فعاليت شورشيان مسيحي جراجمه که از طرفداران روم بودند و چون سدي آهنين از آسياي صغيردفاع مي کردند، از عوامل مهم جلوگيري از بسط نفوذ اسلام در اين ناحيه بود (حتي، همان، 266).
در دوره ي عباسيان، مهدي نخستين کسي بود که حمله به آسياي صغير را از سر گرفت. وي در جمادي الآخر 165/ژانويه ي 782 (طبري، 1387 ق: 152/8؛ قس: يعقوبي، همان، 396/2) پسر خود هارون را با لشکري بزرگ به سرزمين بيزانس فرستاد و هارون بعد از فتح برخي از ولايات روم، به «خليج دريا» (بسفر) رسيد. اغسطه و يا به قولي ديگر ايرن (طبري، همان جا؛ حتي، 1366 ش: 378) همسر اليون، تقاضاي صلح کرد و به ارسال خراج گردن نهاد و هارون نيز پذيرفت (طبري، همان جا). اما نيکفور اول امپراتور بعدي، از پرداخت باج امتناع ورزيد (حتي، همان، 379-380). هارون از رقه به آسياي صغير آمد و هرقله را تصرف کرد (يعقوبي، همان، 441/2؛ حتي، همان، 380). بعد از مأمون نيز در 218ق/833م، آهنگ روم ومحاصره ي عموريه کرد و مي خواست اعراب باديه را بدان شهر بکوچاند وخود نيز در قسطنطنيه اقامت گزيند (يعقوبي، همان، 493/2) و احتمالاً به همين دليل با پيشنهاد صلح پادشاه روم موافقت نکرد؛ اما در اين ميان درگذشت و کاري از پيش نرفت (همان جا).
در 223ق/838م روميان به حملات تلافي جويانه دست زدند و زبطره را به باد قتل و غارت دادند. در همان تاريخ معتصم عباسي از اين سوي روي به سرزمين روم نهاد (همان، 501/2-502) و عموريه را که از شهرهاي استوار و مهم بيزانس بود، آتش زد (همان جا؛ لسترنج، 1364 ش: 147). از اين تاريخ، حمله ي مسلمانان به متصرفات روم در آسياي صغير منحصر به يورش هاي پراکنده شد که همه ساله در فصول مختلف صورت مي گرفت (حتي، 1366 ش: 381).
ضعف داخلي دولت اسلام در سده هاي 3 و 4ق و تشکيل دولت هاي کوچک و بزرگ در حوزه ي خلافت در روابط خارجي آن نيز اثر گذاشت. از جمله ي اين دولت ها حمدانيان را مي توان نام برد که در همين سده باروميان به جنگ برخاستند. سيف الدوله ي حمداني 20 سال با روميان جنگيد (همان، 590). روزگاري تا مرعش نيز پيش رفت و قلعه اي در مرز ساخت که پايگاه حملات آينده اش به خاک آسياي صغير شد. سيف الدوله اگر چه در حمله به رومي ها موفقيت زيادي به دست نياورد، ليکن آنان را براي مدتي از دست اندازي به ممالک اسلامي بازداشت. بعد از سده ي 4ق/10م، درگيري جدي ميان مسلمانان و روميان وجود نداشت و اگرچه قلاع مرزي دست به دست مي شد، ولي اين امر گذرا و ناپايدار بود (وچا واليري، 1940: 94).
مرز ميان قلمرو مسلمانان و روميان در آسياي صغير تا حدود اوايل سده ي 7ق/13م مرزهاي طبيعي بود. اين مرز را جبال توروس و آنتي توروس تعيين مي کرد. در اين خط مرزي دژهاي متعددي موسوم به ثغور از ملاطيه (مالاتيا) در ساحل فرات تا طرسوس در ساحل مديترانه قرار داشت. اين دژها که ميان مسلمانان و رومي ها دست به دست مي شد، به دو دسته ي ثغور جزري در شمال شرقي که از جزيره حفاظت مي کرد، و ثغور شامي در جنوب باختري تقسيم مي گرديد. از مهم ترين نواحي مرزي اين خط مي توان از ملاطيه، مصيصه، زبطره، مرعش، منطقه اي که بعداً هارونيه نام گرفت، کنيسه و عين زربي، آنازاويه ي امروزي از توابع آدانا (سامي، 1306 ق: 388/1)، نام برد. اين مناطق يا شهرهاي آباد و پرجمعيت چون به دست مسلمانان افتاد، مورد توجه قرار گرفت و رنگ اسلامي يافت و گه گاه شهري در آن منطقه ساخته مي شد (مثلاً حدودالعالم، 1362 ش: 170-171؛ اصطخري، 1347 ش: 65-66؛ لسترنج، 1364 ش: 137-138).مسلمانان در تمام اين شهرها مسجد، آب انبار، مدرسه و ساير اماکن مذهبي و عمومي بنا نهادند؛ معابد بزرگ مسيحيان را به مسجد تبديل کردند و پل ها ساختند که از جمله ي اين پل ها، «جسرالوليد» بر روي رودخانه ي سيحان در آدانا را مي توان نام برد (همان، 139-140).
طرسوس از بزرگ ترين شهرهاي آسياي صغير بود که به تصرف مسلمانان درآمد و مرکزي نظامي براي جنگ با روميان شد. اين شهر دو باروي سنگي داشت و مردم آن به جنگاوري شهره بودند(اصطخري، همان، 66؛ ابن حوقل، 1979 م: 168). چنان که گفته اند در آن جا 100 هزار سوار مقيم بود و مسلمانان از ممالک مختلف اسلامي براي پيکار با روميان در ساخلوي (پادگان) اين شهر گردد هم مي آمدند و خلفاي عباسي چون مهدي و هارون توجه زيادي به اين شهر داشتند (لسترنج، همان، 141-142). چنين به نظر مي رسد که مسلمانان در سده ي 4ق/10م در بخش بزرگي از اين ثغور مستقر بوده اند و رودخانه ي لاموس که اعراب آن را نهر اللامس مي گفتند، مرز بلاد اسلامي بود و اسراي مسلمان و مسيحي در آن جا مبادله مي شدند (همان جا).
به سبب وجود مرزهاي طبيعي ميان ممالک روم واسلام، عبور از اين مرزها براي عمليات نظامي يا بازرگاني از طريق گذرگاه هايي انجام مي گرفت که مهم ترين آن ها عبارت بودند: درب الحدث که از مرعش به سوي شمال مي رفت و به ابلستين (البستان) مي رسيد و ديگر گذرگاه کيليکيه که از طريق شاهراهي به استانبول مي رفت (لسترنج، 142-143؛ ابن خردادبه، 1938 م: 100-102).
چنين به نظر مي رسد که جنگ هاي پي در پي ميان روميان و مسلمانان و تصرف شهرهاي مرزي از يک سو، و مناسبات بازرگاني و در پي آن روابط فرهنگي ميان آنان از سويي ديگر، جريان نفوذ مسلمانان و دين اسلام را در آسياي صغير ممکن ساخت. اين گونه مناسبات و نيز ناآرامي هاي داخلي در دولت بيزانس، و سرانجام ظهور قبايل ترک مسلمان در سده ي 5ق/11م و ورود آن ها به آسياي صغير، دوره ي جديدي در تاريخ اين منطقه و روند اسلامي شدن آن گشود. به عقيده ي بابينگر (1922: 127)، اين ترک ها و به عبارت ديگر سلجوقيان بودند که به سهولت بر بيزانس چيره شدند و ضمن تصاحب ميراث آن، اسلام را در سرزمين جديد به پيروزي قطعي رسانيدند.
درواقع، بايد گفت وقتي که جهان اسلام با بحران هاي داخلي و فشارهاي خارجي مواجه بود، سلاجقه با نيرويي تازه ظهور کردند و اتحاد سياسي جهان اسلام را بار ديگر برقرار ساخته، به تمدن و فرهنگ اسلامي جاني تازه بخشيدند.
يکي ازبزرگ ترين پيروزي هاي سلاجقه، نفوذ در آسياي صغير بود که موطن ملل مختلف با تمدن هاي گوناگون و به منزله ي پلي ميان 3 قاره به شمار مي رفت. نخستين هجوم ترکمانان مسلمان به آسياي صغير که بيش تر جنبه ي شناسايي داشت، در 409ق/1018م روي داد. سپس سلاطين بزرگ سلجوقي عده ي زيادي از ترکمانان را به آناتولي کوچ دادند و قدرتي عليه بيزانس در آن جا پديد آوردند. با اين همه، مهاجرت بزرگ سلاجقه بعد از نبرد ملازگرد و پيروزي الب ارسلان بر رومانوس ديوگنس امپراتور روم شرقي در ذيقعده ي 463/اوت 1071 (آق سرايي، 1944 م: 16-17؛ توران، 1969: 144-137، ؛ همو، 1970: 232-231)، به عنوان مدافعان و پيشاهنگان اسلام به آسياي صغير آغاز شد (همان جا). آن ها با استفاده از اوضاع نابسامان دولت بيزانس نفوذ خود را در سرتاسر آناتولي تا سواحل درياي مرمره و اژه گسترش دادند (رانسيمان، 1975: 52) بافت اجتماعي و تشکل جمعيتي آسياي صغير به تدريج عوض شد و دگرگوني هاي مذهبي و فرهنگي عميقي در آن جا به وجود آمد، به گونه اي که آن را استقبال عامه از دين اسلام شمرده اند (توران، 1970: 233-231). سلاجقه ي بزرگ قبل از نبرد ملازگرد، شهر «آني» پايتخت ارمنستان کوچک را تصرف کرده، و به فرمانروايي خاندان بقراطي پايان داده بودند (لسترنج، 1364 م: 148-149). بعد از پيروزي ملازگرد، ارتق بيک، سردار الب ارسلان، اسحاق کومننوس سردار رومي را در 464ق/1072م شکست داد و تا رود ساکاريا پيش رفت. از سوي ديگر امپراتور جان دوکاس، در برابر شورش هاي داخلي از ارتق بيک ياري خواست و به اين ترتيب، نيروهاي اسلام به خليج ازميت، نزديک ترين شهر به مرکز امپراتوري رسيدند (توران، همان، 213؛ همو، 1970: 234). مدتي بعد سليمان بن قتلمش بعد از درگذشت الب ارسلان، قونيه در آناتولي را تصرف کرد و آن گاه به ازنيق رفت و آن جا را به پايتختي برگزيد و سلسله ي سلجوقيان آسياي صغير را تأسيس کرد (آق سرايي، 1944 م: 19-20؛ توران، 1969: 214؛ همو، 1970م، همان جا؛ بابينگر، همان جا؛ لسترنج، 1364 ش: 149). تصرف شهر ازنيق که در جهان مسيحيت اهميت زياد داشت، يکي از رويدادهاي بسيار مهم سده ي 5ق/11م محسوب مي شود (توران، 1970 م: همان جا).
تصرف شهرهاي آدانا، طرسوس، مانيسا و عين زربي به دست سلجوقيان قدرت مسلمانان را در آسياي صغير افزايش داد و خليفه ي عباسي با فرستادن خلعت و منشور، حکومت سليمان را به رسميت شناخت (توران، 1969: 217؛ همو، 1970: 236). تسلط دولت سلاجقه بر آسياي صغير، دولت هاي مسيحي را به انديشه واداشت؛ چنان که امپراتور ميخائيل هفتم، از پاپ گرگوار هفتم کمک خواست و موافقت خود را با اتحاد کليساي ارتدکس - کاتوليک اعلان کرد و پاپ نيز پادشاهان اروپا را به جنگ با مسلمانان فراخواند وازهمين زمان مقدمات جنگ هاي صليبي فراهم آمد (همو، 1969: 215؛ همو، 1970: 235).
در جنگ هاي صليبي، سلاجقه و مسلمانان ناگزير ازنيق و اطراف آن را، که مدت 25 سال بر آن جا تسلط داشتند، رها کردند و قونيه را پايتخت خويش برگزيدند (همو، 1969: 220). سلجوقيان آسياي صغير در حکم حافظان اسلام نزديک به دو قرن بر آن سرزمين فرمان راندند و روز به روز بر وسعت قلمرو خود افزودند، چنان که تا سده ي 8ق/14م بخش اعظم شبه جزيره ي آسياي صغير جزو قلمرو دولت اسلامي شد (لسترنج، همان، 151). وسعت قلمرو سلجوقيان را از ترتيب تقسيم کشور توسط قليچ ارسلان در ميان فرزندانش مي توان دريافت (آق سرايي، 1944 م: 30).
زماني که دولت سلجوقيان آناتولي توسعه يافت، 3 ناحيه ي کاملاً مرزي در آن جا توجه غازيان مسلمان را براي سکني جلب کرده بود. اين ايالات که در امتداد مرزهاي روم شرقي قرار داشتند، عبارت بودند از کيليکيه (چوخوراواي کنوني) يا امارات ملک السواحل، در جنوب به مرکزيت علائيه و آنتاليه؛ در سمت شمال، يعني در امتداد سواحل درياي سياه، امپراتوري بيزانسي طرابوزان، سيمره، سامسون و بافرا در سواحل شرقي و قسطموني و سينوپ در غرب آن؛ و سرانجام مرزهاي غربي که شهرهاي آن قره حصار دولي (افيون قره حصار)، کوتاهيه و دنيزلي که از قسطموني تا خليج مکري گسترده شده بودند (اينالجيک، 1970 م: 263). اين ايالات در دوره ي سلجوقيان به وسيله ي اميراني اداره مي شد که نماينده ي سلطان و در عين حال فرمانده نظامي منطقه بودند (همان جا) و خود را غازي، يعني مجاهدان راه اسلام خوانده، با کفار و بيزانسي ها مي جنگيدند (شاو، 1370 ش: 34/1-35) و به اين سبب ايالات مذکور را ايالات غازيان مي خواندند (اينالجيک، همان جا). در اين ايالات، غير از مسلمانان کساني با قوميت هاي مختلف که از آشوب هاي نواحي شرقي فرار کرده و به مرزهاي اسلامي پناه آورده بودند، مي زيستند. بر اثر اختلاط فرهنگي، شهرهاي اين ايالات به صورت مراکز مهم فرهنگي درآمدند. مسيحيان ساکن آناتولي، مذهب خود را حفظ کردند و برخي نيز به دين اسلام گرويدند. نهادهاي حکومتي نهادهاي اسلامي بود و تصوف رشد بسيار يافت. در همين دوره اسلام به عنوان دين و فرهنگ غالب در منطقه، نفوذ و اهميت فراوان داشت (شاو، همان جا). به اين ترتيب مي توان گفت که دوره ي 200 ساله ي فرمانروايي سلجوقيان در آسياي صغير، موجب گسترش سريع اسلام در اين سرزمين شد. وجود آثار اسلامي مربوط به روزگار سلجوقيان در سراسر آسياي صغير دليل روشن اين امر است.
با حمله ي مغول ها به آسياي صغير و شکست سلجوقيان در 641ق/1243م در محل کوسه داغ (توران، 1969: 230-228)، قلمرو آنان به دست اميراني افتاد که قبلاً تابع سلاجقه بودند و از ترکماناني به شمار مي رفتند که از ترکستان به آناتولي آمده و با موافقت کشيشان ارتدکس در اراضي بيزانش ساکن شده (همو، 1970: 251)، و با شرکت در جنگ هايي که در دولت سلجوقي جريان داشت، امارت هايي تشکيل داده بودند(شاو، 1370 ش: 31/1). اين امير نشين ها عبارت بودند از قارامان در اطراف قونيه و ارمناک (اوزون چارشيلي، 1969: 37-1)، گرميان در شمال شرقي در نواحي کوتاهيه و دنيزلي (همان، 54-39، 25)، آيدين در اطراف ازمير و جنوب غربي آناتولي (همان، 119-102)، منتشه در نواحي مرزي وساحلي جنوب غربي، شامل شهرهاي موغلا، بالات، ميلاس (همان، 83-70)، همچنين صاروخان، اشراف، قراسي و ذوالقدر، در نواحي مختلف آسياي صغير. هر يک از اين امارت ها با استقلال فرمان مي راندند و در گسترش و تثبيت فرهنگ اسلامي و نيز اسلامي شدن آسياي صغير سهم مهمي داشتند. هم اکنون آثار بسياري از مسجد، مدرسه، دارالشفا، درالقرّاء و نظاير آن در سرتاسر شهرهاي آناتولي وجود دارد که به دوره ي اين اميرنشين ها مربوط است (همان، 234-228، جم).
عثماني ها در يکي ازاين اميرنشين ها، و مي توان گفت درکوچک ترين آن ها مستقر بودند. درباره ي ريشه هاي قومي آنان بسيار سخن گفته اند. آن چه مسلم است آنکه ارطغرل نياي آن ها به آناتولي کوچيد و به خدمت سلاجقه درآمد و ناحيه ي سوگوت در مرز ايالت بيزانس به تيول آن ها داده شد. عثمان فرزند او و بنيان گذار دولت عثماني با کمک بيزانس به توسعه ي ارضي و جنگ با تيول داران مسيحي پرداخت (شاو، 1370 ش: 41/1-42). وي پس از آن که قدرت کافي به دست آورد، به ازنيق حمله کرد و با استفاده از نفوذ شيخ اده بالي، به عنوان رهبر غازيان به کار پرداخت و سرزمين خود را از اسکي شهر تا دشت هاي ازنيق و بورسا گسترش داد و امارتي مستقل تأسيس کرد و در اندک مدتي آوازه ي بسيار يافت (اينالجيک، 1970: 268-267). پس از او پسرش اورخان به ضرب سکه و خواندن خطبه به عنوان حاکم اسلامي مبادرت کرد و اميران ديگر را در جنگ با کفار ياري داده، به متصرفات اسلام در اين منطقه افزود (شاو، همان، 43/1). به عقيده ي بابينگر، (1922: 133-132) اين طايفه قبل از آمدن به آسياي صغير اسلام آورده بودند، آن ها که عميقاً تحت تأثير نهضت صوفيگري قرار داشتند، با پي گيري اقدامات سلجوقيان، اسلامي کردن آسياي صغير را ادامه دادند و با برپايي زاويه ها، خانقاه ها وتکايا در سراسر آناتولي به ترويج طريقت هايي چون مولويه و بکتاشيه کمک کردند.
عثماني ها در نيمه ي اول سده ي 8ق/14م به تدريج در آسياي صغير به سوي درياي مرمره حرکت کردند و بخش عمده ي شبه جزيره ي ازنيق و سواحل خليج ازميت و سپس شهر ازميت (نيکومديا) و اسکوتاري و اميرنشين قراسي را گرفتند و به سواحل جنوبي مرمره دست يافته، مقدمات گذر به اروپا را فراهم آوردند (شاو، همان، 44/1-45).
به تصرف ازنيق، دومين شهر بيزانس، در 731ق/1331م به دست اورخان دومين پادشاه عثماني (هامر پورگشتال، 1329 ق: 148/1-149؛ اينالجيک، همان، 274) تنها قسطنطنيه و نواحي اطراف آن در قلمرو دولت بيزانس باقي ماند. در دوره ي مراد اول و بايزيد اول (يلدرم) متصرفات عثماني در اروپا توسعه يافت. بايزيد در اوايل سلطنت به محاصره ي قسطنطنيه دست زد (هامر پورگشتال، همان، 266/1-267) و با سربازگيري از نواحي تصرف شده در اروپا از ميان جوانان مسيحي که دوشرمه (3) ناميده مي شدند، به تشکيل سپاه و اشاعه ي اسلام پرداخت (شاو، همان، 68/1). وي با پيروزي هايي که در بالکان به دست آورده بود، به عنوان فرمانرواي اسلام مشهور شد (همان، 74/1؛ اينالجيک، همان، 290) و به همين سبب هزاران نفر از مسلمانان به آسياي صغير سرازير شدند و به خدمت بايزيد درآمدند (شاو، همان جا). درهمين دوره با فشار بايزيد بر دولت بيزانس، در قسطنطنيه محکمه ي اسلامي تأسيس شد و يک قاضي براي آن تعيين گرديد و محله اي با 700 خانه و2 مسجد در همان شهر براي مسلمانان اختصاص داده شد (اوزون چارشيلي، 1983: 146-145/I). سلطان محمد اول براي گسترش فرهنگ اسلامي، زبان ترکي و فارسي را به جاي زبان يوناني، زبان رسمي خواند و انجمن هاي اخوت را که عامل مهم نشر اسلام در متصرفات عثماني بود، تقويت کرد (شاو، همان، 85/1-86).
در دوره ي مراد دوم امپراتور بيزانس يوحنا پالئولوگ هشتم براي جلب حمايت اروپا، کليساي رم و قسطنطنيه را متحد خواند و خود به عضويت کليساي رم درآمد، اما مردم قسطنطنيه به مخالفت برخاستند و حاکميت و مداراي اسلامي را بر تعصب مذهبي کليساي رم ترجيح دادند (همان، 99/1). سرانجام، آرزوي ديرين عثمانيان به روزگار سلطان محمد دوم (حک 855 - 886ق/1451 - 1481م) به حقيقت پيوست و با تسخير قسطنطنيه و سقوط دولت بيزانس در 25 ربيع الاول 857ق/5آوريل 1453م دوره ي جديدي در تاريخ آسياي صغير آغاز گرديد (صولاق زاده، 1297 ق: 191-192؛ هامر پورگشتال، همان، 263/2، 301؛ اوزون چارشيلي، همان، 158-157/I؛ نشري، 1957 :690/2 ، 704-707). مسلمانان که اين محاصره را جهاد مي دانستند، از قشرهاي مختلف به استانبول آمدند (نشري، همان جا). سرانجام، در 20 جمادي الاول 857ق/29 مه 1453م استانبول سقوط کرد. با فتح استانبول، بانگ اذان در مرکز فرمانروايي بيزانس (نشري، همان، 706/2؛ هامر پورگشتال، همان، 277/2، 302-303؛ اوزون چارشيلي، همان، 492 - 491/I) برخاست و نماز جمعه برپا شد (نشري، همان، 706/2 - 708) و از آن پس، سرتاسر آسياي صغير به عنوان سرزمين اسلامي قدم بر عرصه ي تاريخ نهاد و با فراز و نشيب هايي تا فروپاشي دولت عثماني در 1918م و لغو خلافت در 1924م، از مراکز مهم جهان اسلام شناخته شد.
ب. اسلام در شبه جزيره ي بالکان
پس از اورخان، مراد اول سومين فرمانرواي عثماني، سياست پدر را در پيشروي به سوي بالکان ادامه داد و از پايگاه گليبولي در تسخير تراکيه، مقدونيه و بلغارستان و صربستان سود جست (شاو، همان، 47/1) . نخست شهر ادرنه ، يعني مستحکم ترين پايگاه بين قسطنطنيه و دانوب و درياي سياه (هامرپورگشتال، همان، 208/1؛ شاو، همان، 49/1؛ اينالجيک، همان، 275) را تسخير کرد و آن جا را پايتخت خود قرار داد (هامرپورگشتال، همان، 217/1). نيروهاي متحد مسيحي در ماريتسا (جنگ چيرمن) از مراد شکست خوردند و شاهزادگان بالکان به قيمومت مسلمان ها را درآمدند (اينالجيک، همان جا).
در پي فتح ادرنه مهاجرت مسلمانان ترک از آناتولي به روم ايلي (بخش اروپايي قلمرو عثماني) شروع شد. امپراتور روم وضع موجود را به رسميت شناخت و مراد با پرداخت 60 هزار سکه به جنوايي ها عده ي زيادي از مسلمان ها را به تراکيه منتقل کرد. عثماني ها با مسيحيان و يهوديان ساکن در بالکان به حکم اهل کتاب رفتار کردند و در اين ميان عده ي زيادي از مسيحيان مانند بوگوميل ها به دين اسلام گرويدند (شاو، همان، 51/1). مراد اول به پيشروي خود به سوي جنوب شرقي اروپا ادامه داد، صوفيا در تسخير کرد و شيشمان پادشاه بلغار را به اطاعت درآورد و آن گاه به سوي صربستان حرکت کرد (اينالجيک، همان، 276؛ شاو، همان، 52/1-53). صربستان، بعد از جنگ معروف کوزوا (قوصوه) واقع در صربستان جنوبي به دست عثماني ها افتاد (هامرپورگشتال، همان، 249/1-256؛ اينالجيک، همان، 277؛ شاو، همان، 55/1). اگرچه سلطان مراد در اين لشکرکشي به دست جنگ جويي صرب به نام ميلوش کشته شد (هامرپورگشتال، همان، 251/1)، ليکن مسلمان ها به قدرت واقعي شبه جزيره ي بالکان تبديل شدند (اينالجيک، همان جا) و فرومانروايان عثماني حکومت خود را به عنوان پادشاهان اسلام در بلغارستان و صربستان تثبيت کردند (شاو، همان، 56/1).
بايزيد اول در ادامه ي سياست پيشروي به اروپا نواحي سيلستره، والاشي (افلاق)، مولداوي (بوغدان)، ويدين در مجارستان، بوسني و آلباني را تصرف کرد و سارايوو، سراي بوسنه ، مرکز نواحي مرزي مجارستان شد و مسلمان ها با قلمرو خاندان هابسبورگ همسايه شدند (اينالجيک، همان، 289-288). بايزيد با ساختن مساجد و اماکن مذهبي در شهرهاي مختلف از جمله ادرنه، رواج اسلام را در اين سرزمين ها سرعت بخشيد (هامرپورگشتال، همان، 262/1-263).
پيشروي مسلمان ها در اروپا پاپ بونيفاکيوس نهم را به انديشه واداشت و در صدد تدارک جنگ صليبي ديگري برآمد. سپاهي مرکب از انگليسي ها، اسکاتلندي ها، لهستاني ها، بوهمي ها، اتريشي ها و ايتاليايي ها ترتيب داد و آن ها با عبور از دانوب به قتل عام مسلمان ها پرداختند. نبرد نهايي در 21 ذيحجه ي 798ق/25 سپتامبر 1396م در نيکوپوليس (نيکبولي) روي داد و پيروزي از آن مسلمانان بود (شاو، 1370 ش: 74/1؛ هامرپورگشتال، همان، 282/1؛ اينالجيک، همان، 278). اين پيروزي موجب شهرت بايزيد در جهان اسلام شد و عنوان «سلطان الروم» يافت (همان، 279). جانشين او سلطان محمد نيز با فتح دوبروجا، اشراف فئودال در بالکان را به قبول حاکميت مسلمان ها واداشت (شاو، همان، 87/1).
در عصر مراد دوم با فتح سالونيک سلطه ي عثماني ها بر سواحل اژه برقرار شد؛ بلغارستان زير نظر مستقيم مسلمان ها قرار گرفت و سياست اسلامي کردن بالکان ادامه يافت (همان، 105/1).سلطان محمد دوم (فاتح) با فتح بوسني حاکميت مسلمان ها را تا سواحل دالماچي رساند، و پيش آهنگان سپاه او (آقينچي ها) تا بندر تريست (5) پيشروي کردند. د رسده ي 10ق/16م به روزگار سلطان سليمان پيشروي در اروپا با حمله به بلگراد از سر گرفته شد (دايره المعارف...، 1992: 29/V). اما مسلمان ها بعد از تسلط بر بالکان، براي تثبيت موقعيت خود به اقدامات بسياري دست يازيدند و اين اقدامات بر شمار طرفداران آن ها در ميان دهقانان افزود. از جمله، آنان نظام ارباب رعيتي حاکم بر بالکان را برانداختند، بيگاري روستاييان را لغو کردند و با برقراري نظام «تيمارداري» و اراضي «ميري» (دولتي) آن ها را از وابستگي به زمين رها ساختند و به عنوان رعاياي دولت اسلامي فقط به پرداخت مالياتي به ميزان 22 آسپر که «چيفت رسمي» يا ماليات اراضي مزروعي ناميده مي شد، موظف کردند (اينالجيک، 1970: 287-286).
بررسي هاي آماري نشان مي دهد که 80-90% جمعيت ناحيه ي تراکيه و سنجاق آيدين، در بخش اروپايي دولت عثماني، در نيمه ي سده ي 9ق/15م، مسلمان بودند. بعد از فتوحات عثماني در بالکان، مهاجرت هاي وسيع به اين منطقه آغاز شد. آن ها در تراکيه و شرق شبه جزيره ي بالکان سکني گزيده، صدها روستاي جديد به وجود آوردند و نام سکونتگاه هاي کهن خود در آناتولي را به آن ها دادند و به تدريج شماري از روستاييان مسيحي نيز به دين اسلام گرويدند. مسلمان ها همچنين شهرهايي را که در آن ها ساکن مي شدند، به شهرهاي اسلامي تبديل کردند. مثلاً شهر اسکوپيه که در 793ق/1391م به دست مسلمان ها فتح شده بود، در 859ق/1455م، 22 محله ي مسلمان نشين و 8 محله ي مسيحي داشت. شمار مسلمان هاي بلغارستان را نيز در 957ق/1550م حدود 1،200،000 نفر نوشته اند. وجود شمار بسياري مسجد، مدرسه و ساير اماکن اسلامي در بلغارستان از 803 تا 1009ق/1400-1600م، گسترش نفوذ اسلام در اين منطقه را نشان مي دهد (دايره المعارف...، 1992: 30/V).
با توجه به دگرگوني هايي که از سده ي 11ق/17م به بعد در امپراتوري عثماني به وجود آمد، به تدريج از شمار و نفوذ مسلمان ها در بالکان کاسته شد (دايره المعارف اسلام(6)، 1978: 1094 (2)/V) و ترکيب جمعيت در سده ي 13ق/19م به نفع مسيحيان روي به تغيير نهاد. بعد از جنگ روس - عثماني در 1294ق/1877م و پس از انعقاد معاهده ي برلين در 1295ق و استقلال برخي کشورهاي بالکان، حدود يک ميليون نفر از مسلمانان بالکان کوچانده شدند و در جريان همان جنگ نزديک به 400 هزار نفر از مسلمان ها به قتل رسيدند (همان جا). با اين همه، امروز اسلام دومين دين بزرگ در شبه جزيره ي بالکان به حساب مي آيد و 15% از جمعيت ساکن در آن جا مسلمان هستند که شمار آن ها را 9 ميليون نفر دانسته اند. اگر جمعيت مسلمان ساکن در بخش تراکيه ي ترکيه را نيز که جزئي از شبه جزيره ي بالکان است، در نظر بگيريم، شمار مسلمان ها بالغ بر 15 ميليون نفر خواهد شد. 70% جمعيت آلباني، 17% يوگسلاوي سابق، و 26% بلغارستان مسلمان اند؛ 70 هزار نفر در روماني و 250 هزار نفر مسلمان نيز در يونان زندگي مي کنند. 80% مسلمان هاي يوگسلاوي سابق در کوزوا (قوصوه) و مقدونيه، 42% در بوسني و بقيه در هرزگوين وکروواسي سکني دارند. مسلمان هاي بلغارستان نيز در شرق اين کشور در رازگراد، سيلستره، در اطراف مريچ و کوه هاي رودوپ ساکن هستند (دايره المعارف، همان، 27/V).
پي نوشت :
1. Veccia Vaglieri
2. Cyzicus
3. Devsirme
4. Turkiye ...
5. Trieste
6. Islam Ansiklopedisi
/س