مقام زن در سایه مرد سالاری
چکیده:
وضع حقوقی زنان، که یکی تابع سالار دودمان و دیگری آزاد و دارای استقلال بودند، تناقضی در بردارد که موجب شده است دانشمندان بپندارند زنان در عهد ساسانیان در ابتدا هیچگونه اقتدار و اختیار نداشتند و سپس بتدریج در صدد یافتن حقوق برابر با مردان بر آمدند و نزدیک بود به آن برسند.
تعداد کلمات: 1580کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
وضع حقوقی زنان، که یکی تابع سالار دودمان و دیگری آزاد و دارای استقلال بودند، تناقضی در بردارد که موجب شده است دانشمندان بپندارند زنان در عهد ساسانیان در ابتدا هیچگونه اقتدار و اختیار نداشتند و سپس بتدریج در صدد یافتن حقوق برابر با مردان بر آمدند و نزدیک بود به آن برسند.
تعداد کلمات: 1580کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
نویستده: کتایون مزداپور
در بند 3، از یسن ۵۳، که ترجمه آن آمد، ساخت اجتماعی کهن هندواروپایی، با خاندان گسترده و پدرسالار آن دیده می شود. این ساخت باستانی به تدریج دگرگونی یافت و ادبیات پهلوی، در عهد ساسانیان از «دوده» سخن می گوید که همان «دودمان» و خاندان در زبان فارسی دری است. «دوده» در آن روزگار خاندان بزرگی بوده است که در آن پدر، یا مردی به جانشینی او، مقام ریاست و «سالاری» بر عهده داشته است. سالار دوده» در ایران بازمانده و وارث «پدر» در اقوام هندواروپایی است که بنا بر شواهد و مدارک، در هند و یونان و رم باستان هم دارای اقتدار گسترده و همه جانبه بود. هر چند با گذشت زمان از دامنه اختیارات و وظائف سالار دودمان کاسته شد، هنوز در ایران عهد ساسانیان، جوانب گوناگون زندگانی زنان خاندان و فرزندان و نیز بندگان و افراد «خانه زاد» به اصطلاح در «دید و بینش» او قرار داشت.
وضع زندگانی و حقوق زنان این قشر گسترده اجتماعی با آنچه در نزد مردم آریایی حاکم دیده میشود، متفاوت بوده است. نیز در نزد مردم کشورهای دیگر که در فرمانروایی ایران میزیستند و همچنین در نزد اقلیتهای دینی آن روزگار، مانند مانویان و یهودیان و مسیحیان، طبعأ زنان شرایط متفاوت اجتماعی زن باستانی زرتشتی حقوقی داشتند.
زنان در آن دوران یا در دودمان میزیستند یا بیرون از آن. زنان گروه اول، از حمایت دودمان و خاندان خود برخوردار می شدند. سالار خاندان هم در تأمین معیشت آنان مسئول بود و هم آن که نماینده وی در جامعه بیرون از دودمان به شمار می آمد. اینان را زنان «رد سالار» و «دارای سالار» می خواندند. در برابر، گروه دوم از زنان در بیرون از دودمان به سر می بردند و به اصطلاح «بر تن خویش سالار و پادشاه بودند. این زنان «خودسالار» مسئول اداره زندگانی و تأمین امرار معاش خود شمرده می شدند و شخصا حق شرکت در گروههای رسمی، مانند دادگاه و محکمه، و همچنین داوری کردن و گواهی دادن در آن داشتند.
وضع حقوقی این دو گروه، که یکی تابع سالار دودمان و دیگری آزاد و دارای استقلال بودند، تناقضی در بردارد که موجب شده است دانشمندان بپندارند زنان در عهد ساسانیان در ابتدا هیچگونه اقتدار و اختیار نداشتند و سپس بتدریج در صدد یافتن حقوق برابر با مردان بر آمدند و نزدیک بود به آن برسند.
بیشتر بخوانید : تحول انسان شناسی در قرن بیستم
این نظر را کریستیان بارتولومه و پژوهندگان دیگر به پیروی از او ابراز کرده اند و ناشی از آن است که مفهوم بازگشتن حقوق اجتماعی را به گروه اجتماعی خاندان، و نه تکاتک اعضای آن، نادیده گرفته اند: در خاندانی گسترده کهن، نه تنها همسر کدخدا، یعنی کدبانو، بلکه مادر و خواهران سالار دودمان و نیز همه فرزندان وی و دیگر پسران و دختران خردسال و «نابرنا» و صغیر مشترکة واحدی را تشکیل می دادند و حقوق اجتماعی مشترکی داشتند. «سالار» نماینده و نیز سرپرست و مدیر این گروه بود و قواعد اجتماعی و عرف معمول در جامعه رفتار آنان را در برابر یکدیگر و در برابر دیگر واحدهای جامعه معلوم می کرد پدر مسئول تهیه وسائل امرار معاش «زن پادشایی» و فرزندان و اعضای دودمان و اداره اموال آن بود. میبایست دختران و دیگر زنانی را که در دودمان میزیستند به شوهر دهد و نیز از حقوق خاندان، بصورتهای مختلف دفاع کند. یکی دیگر از اختیارات وی تقسیم ارث بنا بر وصیت خود میان افراد خاندان بود. اما اگر بی وصیت - یا به اصطلاح «بی اندرز» - در میگذشت، دختران به اندازه نصف پسران، و پسران و زن پادشایی» - یا «کدبانوی دوده» - به یک اندازه از ارث بهره می بردند. هر مرد پانزده ساله هوشیاری می توانست به جای پدر، سالار دودمان شود و اگر دوده سالار بهنگام درگذشت، چنین پسری نداشت، کسی دیگر از خویشاوندان نزدیک را به سالاری دودمان می گماردند تا دودمان و امور آن را اداره کند. دودمان می بایست با بودن فرزند یا فرزندخوانده و «شر» - یعنی یادگار و جانشین و نگاهبان – تداوم یابد و زنده بماند.
کدبانوی دودمان همسر کدخدا و «زن پادشایی» او بود. منظور از «پادشازن» دختری است که در سالاری پدر یا سالار دودمان و با رضامندی خود، برای بار اول به همسری مردی در آید. به وی مهر و کابین تعلق می گرفت و بر اساس قرارداد دیگر و شرط ضمن عقد»، می توانست به «انبازی» شوهر در آید. در این صورت، در همه اموال شوهر که حق بخشیدن آن داشت، به شکل تقسیم ناشده سهمی برابر می یافت. واژه «پادشایی» به معنای «قدرت و اختیار» است و «پادشازن» دارای حق تصرف مالکانه در اموال خاندان بود؛ مشروط بر آنکه شوهر با آن مخالف نباشد. نیز کدبانو می توانست کسی را پس از مرگ شوهر به سالاری دودمان بگمارد و یا با اختیار کردن همسری صالح، این حق را به وی سپارد.
زنان در آن دوران یا در دودمان میزیستند یا بیرون از آن. زنان گروه اول، از حمایت دودمان و خاندان خود برخوردار می شدند. سالار خاندان هم در تأمین معیشت آنان مسئول بود و هم آن که نماینده وی در جامعه بیرون از دودمان به شمار می آمد. اینان را زنان «رد سالار» و «دارای سالار» می خواندند. در برابر، گروه دوم از زنان در بیرون از دودمان به سر می بردند و به اصطلاح «بر تن خویش سالار و پادشاه بودند. این زنان «خودسالار» مسئول اداره زندگانی و تأمین امرار معاش خود شمرده می شدند و شخصا حق شرکت در گروههای رسمی، مانند دادگاه و محکمه، و همچنین داوری کردن و گواهی دادن در آن داشتند.
فرزندان ازدواج «پادشایی»، «پادشادختر» و «پادشا پسر» خوانده می شدند و وضع حقوقی آنان ممتاز و متفاوت بود. در ازدواج دوم، زن و شوهر و همچنین فرزندان آنان را «چگر» می گفتند و رابطه اقتصادی آنان با یکدیگر مشروط به پیمانی بود که در آغاز تعیین می کردند. «چکرزنی»، که در طی تاریخ تحول و تطور بسیار یافته است، مفهومی است که اینک درک آن برای ما دشوار است، زیرا وجود آن بر مبنای روابطی قرار دارد که به ساخت اجتماعی که آن دوران و ویژگیهای جامعه ساسانی باز می گردد. ظاهرا تعریف و مشخصات آن در متون بازمانده مختلف یکسان نیست.
در اینجا باید به نکته دیگری اشاره کرد و آن حرمتی است که پیام زرتشت به بنیادهای اجتماعی جوامعی می نهد که دین آسمانی را می پذیرفتند. در بند 3، از یسن ۵۳، که ترجمه آن آورده شد، پیامبر با سهولت و آسانی از نسبت دخترش با خاندان پدری سخن میگوید و او را «پوروچیستا دختر زرتشت از پشت هچسپ و از خاندان اسپیتمان» می نامد. در این طرز خظاب و نامیدن، روابط بی معمول در خاندان قدیمی آریایی دیده میشود و نام و نژاد از پدر به فرزند می رسد. به بیان دیگر، همان ساخت اجتماعی و نهادها و مفاهیمی که در جامعه وجود دارد، مورد تأیید است و ایجاد تغییری در آنها توصیه نمی شود. همین آسانگیری و بیطرفی در برابر نهادهای اجتماعی جوامع بیگانه و غیرآریایی که دین را می پذیرفتند، با روح آموزشهای گاهانی سازگاری تمام دارد.
بدین ترتیب، برداشت و جهان بینی پرتساهل پیام زرتشت امکان تلفیق عقاید و باورهای گوناگون اقوام متفرق را پدید آورد. داشتن نظرگاهی جهانی و حرمت نهادن به آرای گوناگون مردم مختلف به فرهنگ ایرانی قدرت تلفیق دستاوردهای متفاوت فرهنگ و تمدن بشری را داده است. در نتیجه این تساهل و روشن بینی، حفظ ساخت خانوادگی جوامع بومی و غیرآریایی این سرزمین امکان یافت. در واقع، با توجه به روح پیام زرتشت تغییر و اصلاح نفس آدمیان در بهبود روابط اجتماعی آنان تأثیر دارد و نه تغییر نهادهای اجتماعی ایشان، و مثلا عوض شدن شکل خانواده آنها به تفصیل می توان در این باره بحث کرد. نه تنها در فروردین یشت (بندهای ۱۳۲تا۱۳۵) به فروهر مردان و زنان ایران و توران و دیگر ممالک درود فرستاده می شود، بلکه در زند وندیداد، تفسیر بند ۴۲، از فرگرد سوم آن می آید: نیوگشسب گفته است که در هر داد و آیین، مردم اشو (= پارسا و پرهیزگار) همانا هستند و این از آن عبارت اوستایی که میگوید: «درود میفرستیم به فروهر تورانیان» پیدا است، این نیوگشسب از صاحب نظران و رایمندان نامور آن روزگار و به اصطلاح از «پوریوتکیشان» است و استناد او به همین درود و ستایش است که در فروردین شت از زنان و مردان، چه ایرانی و زرتشتی و چه بیگانه فرستاده شده است. بر اثر چنین تساهلی است که نه تنها بسیاری از اقوام ساکن در این سرزمین، پس از آمدن آریاییان به این جا دین و آیین قدیمی خود را حفظ کردند، بلکه گروههایی از آنان هم با پذیرفتن آیین و دین رسمی کشور، باز بنیادهای کهن اجتماعی و عقیدتی خود را حفظ کردند. حتی این عقاید و بنیادها در دین رسمی عهد ساسانیان و پیش از آن هم رسوخ کرده است و آثار آن پیدا است.
در شاهنامه، که باید آن را نامۂ وحدت و یگانگی و سند میثاق و پیمان نامه اقوام مختلف ساکن در این سرزمین دانست، موارد بسیاری از آداب و رسوم و آثار زندگانی و نهادهای اجتماعی متفاوتی می آید. مثلا، از قول سام، پدر زال و نیای رستم می خوانیم که به سیندخت، مادر رودابه، معشوق زال، خطاب می کند و می گوید:
شما گرچه از گوهر دیگرید همان تاج و اورنگ را در خورید سیندخت، این زن امیر و سخنگو و سخندان، در داستان عملا مژده پذیرفته شدن زال را به دامادی خود به سام می دهد. به گمان من، این خود او است که از داماد آینده دعوت می نماید تا با دختر او ازدواج کند و گمان می کنم که این طرز «خواستگاری» رسم آن مردم بوده است. دلائل بسیاری را در تأیید این حدس می توان آورد و می توان گفت سیندخت یکی از بانوان فرمانروا و صاحب جاه در جامعه خود بوده است که از دیرباز با سنت «زن سروری» و «مادرباری» در این خطه می زیسته اند و پس از آمدن مهاجران پدرسالار آریایی هنوز ساخت متفاوت اجتماعی و سنتهای خود را حفظ کرده بودند و داستان عروسی این زنان بیگانه با پهلوانان ایرانی، به انحای گوناگون، بارها در شاهنامه آمده است. سپس بتدریج این آشکال خانواده و نهادهای اجتماعی متفاوت در هم آمیخته شد و بشکلی کمابیش همانند در آمد.
اگر این فرض را بپذیریم، وضع زندگانی و حقوق زنان این قشر گسترده اجتماعی با آنچه در نزد مردم آریایی حاکم دیده میشود، متفاوت بوده است. نیز در نزد مردم کشورهای دیگر که در فرمانروایی ایران میزیستند و همچنین در نزد اقلیتهای دینی آن روزگار، مانند مانویان و یهودیان و مسیحیان، طبعأ زنان شرایط متفاوت اجتماعی زن باستانی زرتشتی حقوقی داشتند.
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)
کدبانوی دودمان همسر کدخدا و «زن پادشایی» او بود. منظور از «پادشازن» دختری است که در سالاری پدر یا سالار دودمان و با رضامندی خود، برای بار اول به همسری مردی در آید. به وی مهر و کابین تعلق می گرفت و بر اساس قرارداد دیگر و شرط ضمن عقد»، می توانست به «انبازی» شوهر در آید. در این صورت، در همه اموال شوهر که حق بخشیدن آن داشت، به شکل تقسیم ناشده سهمی برابر می یافت. واژه «پادشایی» به معنای «قدرت و اختیار» است و «پادشازن» دارای حق تصرف مالکانه در اموال خاندان بود؛ مشروط بر آنکه شوهر با آن مخالف نباشد. نیز کدبانو می توانست کسی را پس از مرگ شوهر به سالاری دودمان بگمارد و یا با اختیار کردن همسری صالح، این حق را به وی سپارد.
زنان در آن دوران یا در دودمان میزیستند یا بیرون از آن. زنان گروه اول، از حمایت دودمان و خاندان خود برخوردار می شدند. سالار خاندان هم در تأمین معیشت آنان مسئول بود و هم آن که نماینده وی در جامعه بیرون از دودمان به شمار می آمد. اینان را زنان «رد سالار» و «دارای سالار» می خواندند. در برابر، گروه دوم از زنان در بیرون از دودمان به سر می بردند و به اصطلاح «بر تن خویش سالار و پادشاه بودند. این زنان «خودسالار» مسئول اداره زندگانی و تأمین امرار معاش خود شمرده می شدند و شخصا حق شرکت در گروههای رسمی، مانند دادگاه و محکمه، و همچنین داوری کردن و گواهی دادن در آن داشتند.
فرزندان ازدواج «پادشایی»، «پادشادختر» و «پادشا پسر» خوانده می شدند و وضع حقوقی آنان ممتاز و متفاوت بود. در ازدواج دوم، زن و شوهر و همچنین فرزندان آنان را «چگر» می گفتند و رابطه اقتصادی آنان با یکدیگر مشروط به پیمانی بود که در آغاز تعیین می کردند. «چکرزنی»، که در طی تاریخ تحول و تطور بسیار یافته است، مفهومی است که اینک درک آن برای ما دشوار است، زیرا وجود آن بر مبنای روابطی قرار دارد که به ساخت اجتماعی که آن دوران و ویژگیهای جامعه ساسانی باز می گردد. ظاهرا تعریف و مشخصات آن در متون بازمانده مختلف یکسان نیست.
در اینجا باید به نکته دیگری اشاره کرد و آن حرمتی است که پیام زرتشت به بنیادهای اجتماعی جوامعی می نهد که دین آسمانی را می پذیرفتند. در بند 3، از یسن ۵۳، که ترجمه آن آورده شد، پیامبر با سهولت و آسانی از نسبت دخترش با خاندان پدری سخن میگوید و او را «پوروچیستا دختر زرتشت از پشت هچسپ و از خاندان اسپیتمان» می نامد. در این طرز خظاب و نامیدن، روابط بی معمول در خاندان قدیمی آریایی دیده میشود و نام و نژاد از پدر به فرزند می رسد. به بیان دیگر، همان ساخت اجتماعی و نهادها و مفاهیمی که در جامعه وجود دارد، مورد تأیید است و ایجاد تغییری در آنها توصیه نمی شود. همین آسانگیری و بیطرفی در برابر نهادهای اجتماعی جوامع بیگانه و غیرآریایی که دین را می پذیرفتند، با روح آموزشهای گاهانی سازگاری تمام دارد.
بدین ترتیب، برداشت و جهان بینی پرتساهل پیام زرتشت امکان تلفیق عقاید و باورهای گوناگون اقوام متفرق را پدید آورد. داشتن نظرگاهی جهانی و حرمت نهادن به آرای گوناگون مردم مختلف به فرهنگ ایرانی قدرت تلفیق دستاوردهای متفاوت فرهنگ و تمدن بشری را داده است. در نتیجه این تساهل و روشن بینی، حفظ ساخت خانوادگی جوامع بومی و غیرآریایی این سرزمین امکان یافت. در واقع، با توجه به روح پیام زرتشت تغییر و اصلاح نفس آدمیان در بهبود روابط اجتماعی آنان تأثیر دارد و نه تغییر نهادهای اجتماعی ایشان، و مثلا عوض شدن شکل خانواده آنها به تفصیل می توان در این باره بحث کرد. نه تنها در فروردین یشت (بندهای ۱۳۲تا۱۳۵) به فروهر مردان و زنان ایران و توران و دیگر ممالک درود فرستاده می شود، بلکه در زند وندیداد، تفسیر بند ۴۲، از فرگرد سوم آن می آید: نیوگشسب گفته است که در هر داد و آیین، مردم اشو (= پارسا و پرهیزگار) همانا هستند و این از آن عبارت اوستایی که میگوید: «درود میفرستیم به فروهر تورانیان» پیدا است، این نیوگشسب از صاحب نظران و رایمندان نامور آن روزگار و به اصطلاح از «پوریوتکیشان» است و استناد او به همین درود و ستایش است که در فروردین شت از زنان و مردان، چه ایرانی و زرتشتی و چه بیگانه فرستاده شده است. بر اثر چنین تساهلی است که نه تنها بسیاری از اقوام ساکن در این سرزمین، پس از آمدن آریاییان به این جا دین و آیین قدیمی خود را حفظ کردند، بلکه گروههایی از آنان هم با پذیرفتن آیین و دین رسمی کشور، باز بنیادهای کهن اجتماعی و عقیدتی خود را حفظ کردند. حتی این عقاید و بنیادها در دین رسمی عهد ساسانیان و پیش از آن هم رسوخ کرده است و آثار آن پیدا است.
در شاهنامه، که باید آن را نامۂ وحدت و یگانگی و سند میثاق و پیمان نامه اقوام مختلف ساکن در این سرزمین دانست، موارد بسیاری از آداب و رسوم و آثار زندگانی و نهادهای اجتماعی متفاوتی می آید. مثلا، از قول سام، پدر زال و نیای رستم می خوانیم که به سیندخت، مادر رودابه، معشوق زال، خطاب می کند و می گوید:
شما گرچه از گوهر دیگرید همان تاج و اورنگ را در خورید سیندخت، این زن امیر و سخنگو و سخندان، در داستان عملا مژده پذیرفته شدن زال را به دامادی خود به سام می دهد. به گمان من، این خود او است که از داماد آینده دعوت می نماید تا با دختر او ازدواج کند و گمان می کنم که این طرز «خواستگاری» رسم آن مردم بوده است. دلائل بسیاری را در تأیید این حدس می توان آورد و می توان گفت سیندخت یکی از بانوان فرمانروا و صاحب جاه در جامعه خود بوده است که از دیرباز با سنت «زن سروری» و «مادرباری» در این خطه می زیسته اند و پس از آمدن مهاجران پدرسالار آریایی هنوز ساخت متفاوت اجتماعی و سنتهای خود را حفظ کرده بودند و داستان عروسی این زنان بیگانه با پهلوانان ایرانی، به انحای گوناگون، بارها در شاهنامه آمده است. سپس بتدریج این آشکال خانواده و نهادهای اجتماعی متفاوت در هم آمیخته شد و بشکلی کمابیش همانند در آمد.
اگر این فرض را بپذیریم، وضع زندگانی و حقوق زنان این قشر گسترده اجتماعی با آنچه در نزد مردم آریایی حاکم دیده میشود، متفاوت بوده است. نیز در نزد مردم کشورهای دیگر که در فرمانروایی ایران میزیستند و همچنین در نزد اقلیتهای دینی آن روزگار، مانند مانویان و یهودیان و مسیحیان، طبعأ زنان شرایط متفاوت اجتماعی زن باستانی زرتشتی حقوقی داشتند.
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)
بیشتر بخوانید :
انسان شناسی و فرهنگ گرایی
کتابشناسی انسان شناسی عمومی
شاخههای انسان شناسی