احمدشاه مسعود (14) سجايا و شخصيت

احمدشاه مسعود مردي با قد متوسط مايل به بلندي بود. پوست گندمي صاف و روشن داشت. چشمان سياه تيز بين، نافذ و کنجکاوش نظر هربيننده اي را جلب مي کرد. داراي سر بزرگ با موي مجعد انبوه و سياه بود که در سالهاي اخير سفيدي هايي در ميان موي هايش به چشم مي خورد. ريشش برخلاف موي سرش باريک و اندک بود. بيني عقابي وروي استخواني داشت. بدن ماهيچه دار و عضلاني، شانه و سينه ي فراخ و پهن و شکم فرو رفته داشت. در مجموع هيئت و ريخت ظاهري اش زيبا و
سه‌شنبه، 20 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
احمدشاه مسعود (14) سجايا و شخصيت
احمدشاه مسعود (14) سجايا و شخصيت
احمدشاه مسعود (14) سجايا و شخصيت

تهیه کننده : محمود کریمی
منبع : راسخون



احمدشاه مسعود مردي با قد متوسط مايل به بلندي بود. پوست گندمي صاف و روشن داشت. چشمان سياه تيز بين، نافذ و کنجکاوش نظر هربيننده اي را جلب مي کرد. داراي سر بزرگ با موي مجعد انبوه و سياه بود که در سالهاي اخير سفيدي هايي در ميان موي هايش به چشم مي خورد. ريشش برخلاف موي سرش باريک و اندک بود. بيني عقابي وروي استخواني داشت. بدن ماهيچه دار و عضلاني، شانه و سينه ي فراخ و پهن و شکم فرو رفته داشت. در مجموع هيئت و ريخت ظاهري اش زيبا و جذاب بود.
در لباس پوشيدن با سليقه و پاک بود. لباس هاي روشن و بيشتررنگ کرمي متمايل به خاکي و رنگ آبي روشن را مي پسنديد. در تمام روزهاي دوران جهاد و مقاومت و ايام کار رسمي لباسی نظامي به رنگ خاکستري و يا سبز کمرنگ به تن داشت. دايم به سرش کلاه پکول مي گذاشت که به يکطرف سر تمايل پيدا مي کرد. اندکي خميده راه مي رفت، و عوام او را «کج کلاه» مي خواندند که براي او سخت زيبنده بود.
بيشتر اوقات به خصوص در دوران جهاد به گردنش دستمال مي آويخت. در لباس پوشيدن، سخن گفتن و حرکات خويش از کسي تقليد نمي کرد. برعکس، اطرافيان، همرزمان و کسانيکه حتي از نزديک او را نديده بودند مي کوشيدند تا از او تقليد کنند.
زبان مادري اش فارسي بود که آنرا به لهجه ي خاص درهم آميخته ي پنجشيري و کابلي صحبت مي کرد. به زبان فرانسوي به راحتي سخن مي گفت. زبان پشتو و اردو را مي فهميد. به زبان عربي آشنايي داشت.
زندگي ساده داشت و اين سادگي از حرف زدن تا نشستن در مجالس در او آشکار بود. سالها خانه نداشت، در قرارگاه ها با مجاهدين يکجا به سر مي برد، با آنها مي خورد و با آنها مي خوابيد، بعداً دو اتاق ساده در خانه‌ي ويرانه‌ي پدرش آباد نمود که در يکي از آنها خانواده‌ي او زندگي مي نمود و در ديگرش مراجعين را مي پذيرفت.
در پايان عمرش يک خانه‌ي جديد ساخته بود و خانمش از ناحيه‌ي اينکه صاحب خانه‌ي شخصي شده اند، راضي بود، يکي از دوستان ايراني از وي پرسيد که: آباد کردن اين خانه در نزد مردم سوال ايجاد نمي کند که بسياري ها شکم شان گرسنه است و شما خانه‌اي آباد داشته ايد؟ در جواب گفت: «نمي خواهم اولادهايم در خارج زندگي کنند، اين خانه را براي آن آباد کرده ام که در همين جا زندگي کنند».
احمد ولي برادرش نقل مي کند که يک مرتبه از وي خواسته تا بگذارد احمد - پسرش- به لندن آيد و در آنجا به تحصيلات خود ادامه دهد، ولي مسعود باشدت اين مطلب را رد نموده و گفته است، که ميان پسر من و پسر ديگران چه فرقي وجود دارد که آنها در داخل باشند و احمد در خارج، او مي خواست، پسرش در آينده دپلمات شود.
مطالعه را هيچ گاه از دست نمي داد و در شديدترين حالات جنگي چند جلد کتاب را با خود مي داشت. از ميان کتاب ها بعد از قرآن و حديث سرگذشت سرداران جنگي را مطالعه مي کرد. از جمله بارها ديده شده بود که «حيات مردان نامي» اثر ژاندارک را مي خواند و به دوستانش مطالعه‌ي آن را سفارش مي نمود. به زندگي نامه هاي مردان بزرگ بيشتر رغبت نشان مي داد و از ميان تواريخ اسلامي، سبک ابن خلدون را قدر مي کرد و مي گفت: مقدمه‌ي ابن خلدون را چند بار مطالعه نموده است.
در ميان شعراء شيفته‌ي غزليات حافظ بود و آن را با خود همراه مي داشت. در جواب به سوال رضا دقتي خبرنگار ايراني گفت: اگر قرار باشد سه کتاب را با خود به همراه ببرم، قرآن مجيد، مثنوي معنوي و شاهنامه‌ي فردوسي را بر مي گزينم. در اوقات فراغت به موسيقي گوش مي داد و موسيقي کلاسيک - غزل- را مي پسنديد.
به ورزش علاقمند بود. ورزش صبحگاهي را ترک نمي کرد. ورزش هاي بوکس، تکواندو، فوتبال، واليبال و شنا را بلد بود و گاهي در اوقات فراغت به فوتبال و شنا مي پرداخت. از رنگ ها، رنگ آبي، ازغذا ها شوربا (آبگوشت)، از ميوه ها سيب و از نوشيدني ها شير و ازسلاح دستي کلاشينکوف را بيشتر مي پسنديد. در راه رفتن باتندي واستواري قدم برمي داشت.
در مصافحه دست مي داد و کمترآغوش باز مي کرد. از روي بوسي به جز در موارد استثنايي که مجبور مي شد، اجتناب مي ورزيد. به اطفال شفقت ومهرباني داشت. با بزرگان و اهل علم و فضل با احترام و تواضع برخورد مي کرد. هيچگاه در حالت خشم سخن ناسزا، فحش و دشنام را به زبان نمي آورد. در هنگام خشم زشت ترين کلمات او «فاسد» و «لوچک» بود.
هرچند که در موقع قهر و خشم مجرم و خطاکاري را به دست خود مورد تادیب قرار مي داد، با دوستان و يارانش صميمي بود. و در برابر دشمنان گذشت و مدارا داشت. با اسيران دشمن برخورد نيک و بشر دوستانه مي نمود و درنگهداري آنها جداً اصول اخلاقي را رعايت مي داشت. در برخورد باعام مردم با گشاده رويي و به دور از تظاهر عمل مي کرد. عمل زشت و خلاف قانون و مصالح عامه را تقبيح مي نمود و عاملينش را بد مي ديد. از ستمگر و ستم و از فساد و بي عدالتي تنفرداشت و در برابر ظلم و بي عدالتي به شدت مي ايستاد و مخالفت مي ورزيد. تظاهر و ريا کاري را نمي پسنديد. تملق را نکوهش مي کرد. در انظار عام کمتر ظاهر مي شد.
عادت داشت به جاي استعمال کلمه‌ي «من»، «آدم» را استعمال نمايد.
کلامش هميشه شفاف و کوتاه بود. اصطلاح " جان سخن " را در گفتگو با طرف به کار مي برد. با اختصار و روشني " جان سخن " را به مخاطب ارائه مي کرد و از مخاطب نيز مي خواست تا " جان سخن " را بگويد. به طرف می گفت که جان گپ را بگو. سخن طرف را به دقت مي شنيد در گفتگوها و پرسش ها بسيار حاضر جواب بود. قدرت درکی در سطح عالي قرارداشت. براي افرادي که در پاي کلامش مي نشستند، شخصيت جاذب و قابل اعتماد محسوب مي شد. صولت و صلابت شخصيتش مخاطب را تحت تأثير و نفوذ مي گرفت. هرکسي که به او نزديک مي شد خود را در افکار و آرمان با او همآهنگ احساس مي کرد، از همراهي و اطاعتش لذت مي برد و به وجد مي آمد.
و مسعود مزاج معتدل داشت، از هرکسي مطابق مسلکش سوال مي کرد و با اين شيوه معلومات جامعي در هر زمينه فراهم آورده بود، در مجلس صوفيان مي نشست و مباحثه‌ي روشنفکران را مي شنيد و با متخصصين مناظره مي کرد. از خبرنگاران راجع به کشور شان پرسش مي نمود، و از تجارب ديگران بهره مي برد.
از لحاظ مالي با شفافيت عمل مي کرد، و هرچند گاهي با جزييات دارايي هاي جبهه را بر مي شمرد که گاهي از سوي مجلسيان مورد انتقاد قرارمي گرفت، زيرا همه به او اعتماد داشتند و ذکر جزييات مالي را جزء اسرار محرم مي خواندند، اما او اعتقاد داشت که نسبت به هر خطري مهم آنست که سران جبهه در اين زمينه شک و ترديد نداشته باشند.
احمد شاه مسعود در سال 1366 با دختر يکي از همکاران نزديکش کاکا تاج الدين ازدواج نمود و اين ازدواج به دلايل امنيتي مدتها مخفي بود، از اين ازدواج سخت راضي بود و ثمره‌ي آن شش فرزند مي باشد که اولي پسر و پنج بعدي دخترند.
قدرت و توان او در اجراي امور به وي اجازه مي داد که غالباً در يک شبانه روز 18-20 ساعت کار نمايد و اکثراً نان شب را در حوالي 12-1 شب صرف مي کرد. به دستيارانش تأکيد کرده بود که در هنگام پيروزي دعا و تضرع به حضرت اقدس الهي را فراموش نکنند و تضرع و نيايش را به يادش آورند.
شجاعت، پشتکار و پايداري عجيب و شگفت انگيزي داشت. هيچگاه بي روحيه و نا اميد نمي شد. اراده و تصميم محکم و غير قابل تسخير داشت. در برابر تمام مسايل با عقلانيت برخورد مي کرد. از پذيرش و عمل بر مبناي عاطفه و احساسات دوري مي جست. از همين جهت در امور نظامي و فعاليت جنگی به کار اطلاعاتي و کشف اهميت اساسي مي داد. در نتيجه ي اين روش شبکه ي اطلاعاتي بسيار نيرومند و منظمی را به وجود آورد.
به شورا و مشورت اهميت جدي مي داد. و اغلباً بدون مشورت و دقت عميق به کار و عملي اقدام نمي کرد. به کتاب و مطالعه علاقه ي وافر داشت. در هرحالتي کتابی را با خود داشت و از هر فرصتي براي مطالعه استفاده مي کرد. مباحثه و مناظره هاي علمي، سياسي و ادبي را با دانشمندان و روشنفکران مي پسنديد. به شعر فارسي علاقمند بود و ديوان شعر حافظ شيرازي را اکثراً با خود داشت.
يکي از برازندگي هاي او آن بود که طرف مقابل را به سرعت درک مي کرد و ذهنش را مي خواند و به گونه‌ي درخورشأنش با او رفتار مي کرد و از همين زاويه بود که اشخاص مختلف را با افکار متضاد گردهم مي آورد و به سوي يک هدف سوق مي داد.
هرچند مسعود يک سردار برجسته بود، ولي از خونريزي خوشش نمي آمد و نسبت به آينده‌ي خانواده ها سخت اظهار نگراني مي نمود. به تکرار ديده شده که زماني مجاهدي شهيد مي گرديد، قبل از همه مي پرسيد، مجرد بود و يا متأهل، در صورت متأهل بودن به تأثراتش افزوده مي گرديد.
بعد از عقب نشيني از شهر کابل وقتي خواست يک قطعه‌ي جديد را سر و سامان دهد، يکايک افراد آن را شخصاً مورد سوال و جواب قرار داد. طوري که از دو برادر يکي آنرا مي پذيرفت، آنهايي را که قبلاً از فاميل شان شهيد داده بودند، رد مي کرد و همچنان کساني را که متأهل بودند و متکفل خانواده اي، در قطعه نمي پذيرفت. راجع به «چام» (خونبها) که در روستاها دختري را در برابر يک قتل به عنوان مصالحه مي دهند شديداً مخالفت مي نمود و تنها در همين مورد بود که به داوري قضات بسنده نمي کرد وخود براي جلوگيري از چنين امر غير شرعي مداخله مي نمود.
راجع به سلاح هاي کشتار جمعي اين آيه‌ي شريفه را دليل مي آورد: {ترهبون به عدوالله و عدوکم}. ( الأنفال:60) که اين سلاح ها براي ترساندن اند، نه براي استعمال، بنابرين هيچ گاه از اسکاد در برابر دشمن استفاده نکرد( البته به شخصه فکر می کنم این استدلال حداقل در مورد موشک اسکاد غلط بود).
عادت داشت، وقتي خبر ناخوش آيندي را مي شنيد، به تنهايي قدم مي زد و با خود مي انديشيد، ولي در ميان جنگ آن گاه که همه به لرزه مي افتادند، خود پيش مي رفت، به طور مثال در حين عقب نشيني از کابل خود با چند نفر محدود دهانه‌ي پنجشير را تخريب نمود و بدين تاکتيک جلو پيشروي طالبان را سد کرد، و در صف مقدم جا گرفت. در هنگام نبرد صدايش کافي بود که از طريق مخابره با رمز «خالد» بلند شود و هزاران مجاهد را روحيه‌ي تازه ببخشد. رژيم امنيتي ساده داشت و آدم متوکل بود. هرکس مي توانست به ديدنش بيايد و حل مشکل نمايد، در طول مبارزه هيچ کس به ياد ندارد که کسي را قبل از ملاقات دستور بازرسي داده باشد.
با اسرا با ملايمت و جوانمردي رفتار مي کرد، توني ديوس خبرنگار معروف بين المللي مي نويسد: «براي نخستين بار وقتي به ملاقات مسعود رفتم در پنجشير بود، و شب هنگام اسير روسي را آوردند که از شدت سرما مي لرزيد، مسعود با ديدن وضعيت اسير، مجاهدين را سرزنش نمود و فوراً لباس گرم بجانش کرد و از وي خواست تا با او يکجا نان شب را صرف کند».
آدم سخت متدين، مؤمن، عفيف، عابد وپرهيز گار بود. دين را عامل رهبري و کمال شخصيت انسان تلقي مي کرد. نماز هاي پنجگانه را در وقتش با جماعت ادا مي کرد. نمازش بسيار خاضعانه و خاشعانه بود. هميشه با وضو به سر مي برد. قبل از رفتن به خواب شبانه نماز شب مي خواند. به اسلام عشق داشت و در دوران جهاد به آگاهي خود از دانش و معارف اسلامي با فراگيري دروس ديني ازعلماي محلي افزود. با تعبير هاي افراط گرايانه و متحجرانه از اسلام مخالف بود. اسلام را دين معتدل مي پنداشت و به توانايي و نقش اسلام در کمال و سعادت جامعه از راه حفظ و گسترش ارزش هاي اخلاقي تأکيد مي کرد. او به تشکيل حکومت معتدل اسلامي و ملي در افغانستان و همزيستي مسالمت آميز با جامعه ي بين المللي، هم معتقد و هم متعهد بود. ثبات سياسي را در کشور به ايجاد يک دولت ملي بر پایه اراده وخواسته هاي برحق و عادلانه ي مردم در پيوند مي دانست. جداً خواهان يک افغانستان با ثبات و مقتدر از لحاظ سياسي و کشور پيشرفته و شکوفا از لحاظ اقتصادي بود.
آزادي مردم و وطنش را به شدت دوست داشت. هيچگاه استقلال خود، مصالح مردم و منافع ميهنش را با هيچ بيگانه اي به سازش و معامله نگذاشت. تحقق صلح و ثبات در وطن، تأمين عدالت اجتماعي، رفاه مردم و پيشرفت کشور و ايجاد يک افغانستان مقتدر و مستقل آرزوهاي ديرين وهميشگي اش را مي ساختند.
هنگام شهادت 49 سال داشت. با دختر ياورش حاجي تاج الدين در دوران جهاد در سال 1366 (1988) ازدواج کرد. اين ازدواج به دلايل امنيتي دور از انظار عامه صورت گرفت. تا زمان شهادت صاحب يک پسر و پنج دخترشد.
روانش شاد و فردوس برين جايش باد!
کپی و استفاده از مطالب این مقاله با ذکر منابع اصلی و نقل از راسخون بلا مانع است.

منابع سلسله مقالات احمد شاه مسعود:

با تشکر فراوان از عوامل سایت احمد شاه مسعود
www.ahmadshahmassoud.com
www.fa.wikipedia.org
www.massoudhero.com
www.irdiplomacy.ir
www.azmoone-melli.com
www.ebtekarnews.com
کتاب احمد شاه مسعود شهيد راه صلح و آزادي، مجيب الرحمن رحيمي،بنياد شهيد مسعود، 1۳۸۲





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط