تاریخ‌نگاری قرون وسطی

مورخ قرون وسطایی برای داده های خویش هنوز به روایت متکی است و هیچ سلاح مؤثری برای نقد آن ندارد. در این جا او همپای لیوی است و هم ضعفها و هم قوت وی را حفظ می کند. او هیچ وسیله ای برای مطالعه ی تحول روایاتی که به دستش رسیده است یا تجزیه ی آنها به اجزای گوناگون ندارد.
دوشنبه، 17 دی 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ‌نگاری قرون وسطی
تاریخ نگاری هلنیستی و رومی
 
چکیده:
مورخ قرون وسطایی برای داده های خویش هنوز به روایت متکی است و هیچ سلاح مؤثری برای نقد آن ندارد. در این جا او همپای لیوی است و هم ضعفها و هم قوت وی را حفظ می کند. او هیچ وسیله ای برای مطالعه ی تحول روایاتی که به دستش رسیده است یا تجزیه ی آنها به اجزای گوناگون ندارد.

تعداد کلمات: 1010 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
تاریخ‌نگاری قرون وسطی
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
 
تاریخ نگاری قرون وسطی که خود را وقف تحقق بخشیدن به این مفاهیم کرد، از یک جهت ادامه ی تاریخ نگاری هلنیستی و رومی است. روش بدون تغییر می ماند. مورخ قرون وسطایی برای داده های خویش هنوز به روایت متکی است و هیچ سلاح مؤثری برای نقد آن ندارد. در این جا او همپای لیوی است و هم ضعفها و هم قوت وی را حفظ می کند. او هیچ وسیله ای برای مطالعه ی تحول روایاتی که به دستش رسیده است یا تجزیه ی آنها به اجزای گوناگون ندارد. تنها نقد او نقدی است شخصی، غیر علمی و نظام نایافته که اغلب او را به چیزی که در نزد ما خوشباوری ابلهانه می نماید، منحرف میکند.

و از سوی دیگر، به این دلیل سبک شایسته و قدرت تخیل چشمگیری را از خود به نمایش می گذارد. مثلا، راهب بینوای سن آلبانز که کتاب فلورس هیستریاروم گل های تواریخ) منسوب به ما تیوی وشت میشتری را برای ما باقی گذاشته، داستانهایی دربارهی شاه آلفرد و انواع کیک، بانو گدیوا، شاه کانوت در ساحل بشام، و... حکایت کرده که ممکن است افسانه باشند، ولی گوهرهای زوال ناپذیر ادبی اند و سزاوار است که دست کم به اندازه ی تاریخ توسیدید به عنوان چیزهایی برای ابدیت ستایش شوند.

   بیشتر بخوانید:  تاریخ نگاری سومریان

ولی برخلاف لیوی، مورخ قرون وسطایی با این مواد اولیه از دیدگاهی متضمن رستگای عام برخورد میکند. در قرون وسطی ملی گرایی یک چیز واقعی بود و مورخی که در بیان رقابت های ملی و غرور ملی راه اغراق می پیمود، می دانست که خطا میکند. وظیفه ی او ستایش انگلستان یا فرانسه نبود، بلکه نقل چستا دئی ( اعمال خداوند) بود. او تاریخ را نه باز نیات آدمی که در آن جانب دوستان خود را می گرفت، بلکه به سان فرایندی میدید که ضرورتی عینی از آن خود دارد و در آن حتی عامل انسانی بسیار هوشمند و نیرومند خود را درگیر می یابد، نه به این سبب که خدا، آنگونه که در هرودوت دیدیم، ویرانگر و آزارنده است بلکه به این سبب که خدا مدبر الامور و سازنده است، نقشه ای از آن خود دارد که به هیچ آدمی اجازهی دخالت در آن را نمی دهد؛ به طوری که عامل انسانی خود را در جریان نیت الهی گرفتار و در راستای آن با رضا یا بی رضای خویش کشانده می شود. تاریخ، به عنوان ارادهی خدا، به خود فرمان می دهد و برای نظم و ترتیب خویش به ارادهی عامل انسانی که بر او فرمان می راند تکیه نمی کند.

نقشه هایی که هیچ انسانی ترسیم نکرده ظاهر می شوند و به مرحله ی اجرا در می آیند و حتی آدمیانی که فکر می کنند بر ضد ظهور این نقشه ها کار میکنند، در واقع به تحقق آنها کمک می کنند. آنان ممکن است قیصر را ترور کنند، ولی جلو سقوط جمهوری را نمی توانند بگیرند، زیرا نفس همان ترور وجه جدیدی بر آن سقوط می افزاید. بنابراین، کل مسیر حوادث تاریخی ضابطه ای است که به داوری دربارهی افراد شرکت کننده در آن کمک می کند. وظیفه فرد آن است که ابزار علاقه مند پیشبرد نیات عینی آن بشود. چنان چه خود را در مقابل آن قرار دهد، نه می تواند مانع آن شود و نه آن را تغییر دهد، تنها کاری که می تواند انجام دهد، تضمین محکومیت خود توسط آن و سرخوردگی و تنزل دادن حیات خویش  به بیهودگی است. این نظریه متعلق به آبای کلیساست: شیطان در نوشته های هیپولیت، نویسندهی اوایل مسیحیت، به عنوان ضدقهرمان جهان تعریف شده است.
تاریخ نگاری قرون وسطی که خود را وقف تحقق بخشیدن به این مفاهیم کرد، از یک جهت ادامه ی تاریخ نگاری هلنیستی و رومی است. روش بدون تغییر می ماند. مورخ قرون وسطایی برای داده های خویش هنوز به روایت متکی است و هیچ سلاح مؤثری برای نقد آن ندارد. در این جا او همپای لیوی است و هم ضعفها و هم قوت وی را حفظ می کند. او هیچ وسیله ای برای مطالعه ی تحول روایاتی که به دستش رسیده است یا تجزیه ی آنها به اجزای گوناگون ندارد.
کار بزرگ تاریخ نگاری قرون وسطایی، کشف و توضیح این نقشه ی عینی یا مینوی بود. این نقشه ای بود که در زمان و، بنابراین، از طریق یک سلسله مراحل معین تکوین یافته بود؛ تأمل در این واقعیت سبب شد تا مفهوم اعصار تاریخی که هر یک با حادثه ای دوران ساز آغاز می شد، به وجود آید. اکنون تلاش برای تشخیص دوره ها در تاریخ، نشانه ای از اندیشه ی تاریخی پیشرفته و بالیده ای است که از تفسیر رخدادها به جای صرفأ تدقیق آنها نمی هراسد. ولی اینجا نیز مثل جاهای دیگر، اندیشه ی قرون وسطایی، با این که هیچگاه چیزی از تهور و اصالت کم نداشت، خود را در وفا کردن به عهدهایش ناتوان یافت. برای تبیین این موضوع، فقط یک نمونه از دوره سازی های قرون وسطا مثال می آورم.

در قرن دوازدهم یواخیم فلوریسی تاریخ را به سه دوره تقسیم کرد: عهد پدر یا خدای بی جسم، یعنی، عهد قبل از مسیحیت؛ عهد پسر یا عصر مسیحیت؛ عهد روح القدس که می بایست در آینده آغاز شود. این اشاره به آینده، یکی از مشخصه های مهم تاریخ نگاری قرون وسطایی را بر ملا میکند. چنانچه یک مدعی مورخ قرون وسطایی را استیضاح میکرد که چگونه می دانسته است در تاریخ اصلا نقشهای واقعی وجود داشته، جواب میداد از طریق مکاشفه، و این بخشی از چیزی است که مسیح راجع به خدا برای انسان مکشوف کرده است. این مکاشفه نه فقط کلید آنچه را که خدا در گذشته انجام داده در اختیار ما نهاده است، آنچه را هم که خدا بر آن است در آینده انجام دهد به ما نشان می دهد. به این سان، مکاشفه ی مسیحی دیدی از سراسر تاریخ جهان، از خلقت آن در گذشته تا غایت آن در آینده، همان طور که در بین بی زمان و جاویدان خدا دیده شده است، به ما می دهد. به این سان، تاریخ۔ نگاری قرون وسطایی به غایت تاریخ، پیشاپیش و بهسان چیزی که از پیش به دست خدا مقدر و از طریق مکاشفه از پیش برای انسان معلوم شده است مینگرد و از این رو حاوی یک معاد شناسی است.
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  تاریخ علم فردنگر
  مشخصه‌های تاریخ‌نگاری مسیحی
  خمیرمایه‌ی ایده‌های مسیحی

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط