مشکل انطباق :مدرسه يا خانواده؟
نويسنده:محمد رضا شرفي
نمي دانم آيا مي توانيد وضع من را درک کنيد. در خانواده اي زندگي مي کنم که پاي بند اسلام و انقلاب نيستند و هميشه بدگويي مي کنند.مدتي است با تلاش مدرسه و به ويژه مربي تربيتي، رابطه ام را با خدا ودين برقرار کرده ام، ولي هر وقت مي خواهم در منزل نماز بخوانم و يا روزه بگيرم و خلاصه هر کاري که جزو وظايف اصلي ام است، انجام دهم، با تمسخر و دست انداختن و حتي ممانعت والدينم روبرو مي شوم و گاهي مرا تهديد به اخراج از منزل مي کنند. شما بگوييد من چه بايد بکنم؟ (1)
برخي از نوجوانان، به ويژه آنهايي که به قشر مرفه و اشرافي وابسته اند، به تدريج دچار نوعي حالت سرگرداني و ابهام مي شوند. از يک سو، در خانواده اي به سر مي برند که عموماً با انقلاب و اسلام زاويه دارند و با همه ي چيزهايي که تحت عنوان دين، مذهب و انقلاب مظاهر آنهاست مخالفند و حتي تمامي اين تظاهرات رفتاري مخالف را در حضور نوجوانان خود بروز مي دهند و در مواردي پاي آنها را نيز به معرکه مي کشند و از ديگر سو، نوجوان درمدرسه اي تحصيل مي کند که نظامي با ارزشهاي اخلاقي و اسلامي بر آن حاکم و مربيان و مديران و ساير دست اندرکاران، مبشّر و مبلّغ اين نظام ارزشها هستند.نوجوان به لحاظ زمينه ي فطرت خداجوي خويش، به مربيان ودبيران خويش مي گرايد و تحت تأثير انديشه ها و نگرشهاي آنان قرار مي گيرد و از طرف ديگر مي بيند همه ي راهها به خانواده ختم مي شود و در آنجا مسايل رنگ ديگري دارند و ارزشها و باورهاي او را به سخره و استهزا مي گيرند.
در چين شرايطي براي نوجوان، حالت «تعارض» پيش مي آيد که ناشي از دوگانگي ارزشهاي دو کانون عمده ي تربيتي خانه و مدرسه است. دو کانون مؤثر و نقش آفرين که با هم در ستيزند و نوجوان، احتمالاً، در هر تلاشي که براي جمع کردن هماهنگ اين دو به عمل مي آورد، ناکام مي شود و شکست مي خورد.
نوجوان در آرزوي آن است که نوعي انطباق و تعادل بين خانه و مدرسه به وجود آيد، ولي اين تعادل مستلزم انعطاف پذيري خانواده و بازنگري به ارزشهاي آنان است که چون آنها شکل گرفته اند و به انديشه هاي خود پاي بندند، پذيراي واقعيتهاي مسلم انقلاب و اسلام نيستند و در تکاپوي انقلاب باورها و انديشه هاي مسخ شده ي خويش به نوجوانان مي باشند.
به جاست که مربيان و ستادهاي تربيتي مدارس در قبال اين نوجوانان، موارد زير را مورد عنايت خويش قرار دهند؛
1-اعتماد و اطمينان او را جلب نموده و يا تقويت کنند. بايد توجه داشت که اين قبيل دانش آموزان، دير اعتماد مي کنند و محافظت از اعتماد به دست آمده، معمولاً دشوارتر از برقراري و ايجاد آن است.
2-از پلهاي روشن و محکم عاطفي بهره جويند و به دنياي ناشناخته ي او از طريق عواطف صميمانه، نفوذ کنند و بيشتر به همدلي و تفاهم برسند.
3-حمله کردن مستقيم به معتقدات خانواده ي نوجوان، او را به جانب ما نمي کشد، بلکه با ظرافت خاصي و به طور غيرمستقيم بايد زمينه ي تفکر را در او ايجاد نمود.از تفکر، روشني و آگاهي زاييده و شناخت حاصل مي شود.
4-يافتن قدرت تحليل مسايل براي نوجوان اهميت خاصي دارد.چنانچه نوجوان به قوه ي تحليل مسايل دست يابد، خود شخصاً قادر به اتخاذ مواضع فکري صحيح خواهد بود و. اين امر نه تنها در جمع بين انديشه هاي خانه و مدرسه، ضروري است، بلکه در آينده و زمانهاي دور، نيز به کارش خواهد آمد.
5-اتخاذ هر گونه شيوه ي بيان و يا لحني که سخره آميز و موهن باشد، کار را برعکس مي کند، نوجوان به مواضع دفاعي کشانيده مي شود، از ارزشهاي خانواده پشتيباني خواهد نمود.
6-علي رغم آگاهي بخشيدن به نوجوان و ايجاد تزلزل در اعتقاد به باورهاي خانوادگي اش، نبايد نوجوان را به طور مستقيم و يا غيرمستقيم، عليه خانواده اش تحريک نماييم و يا او در وضعيتي قرار گيرد که نسبت به آنها باجسارت و بي احترامي توهين آميز مواجه شود.
يادآوري اين مطلب بسيار مؤثر و ضروري است که در هيچ شرايطي احترام به والدين از نوجوان ساقط نخواهد شد.
7-بدون شک، اعتقادات و باورهاي خانوادگي نوجوان، طي سالها و به تدريج شکل گرفته اند.لذا براي تغيير و دگرگوني آنها نيز نيازمند تدريج، مرور زمان، حوصل و خويشتن داري هستيم.در اين راستا هرگونه شتابزدگي و بي حوصله گي نقش تربيتي مربيان و ستادهاي تربيتي را تضعيف خواهد نمود.
عوامل متعددي در بروز افت تحصيلي مؤثرند، لکن صرف نظر از عمل مذکور، تأثير رواني اُفت تحصيلي، به صورتهاي عدم رضايت خاطر، خرسندي و نگراني دانش آموز متجلي مي شود.عوارض روحي ياد شده، به شکست بعدي فرد کمک مي کند و شکست مجدد، تشويق خاطر و اضطراب او را دامن مي زند و در نتيجه نوجوان در دور باطل و معيوبي گرفتار مي آيد که به تدريج رهايي خود را از آن غيرممکن مي داند.
اُفت تحصيلي مکرر و ناخشنودي نوجوان از خويشتن و وضع موجود، زمينه را براي شتاب گرفتن وي به سوي بزهکاري فراهم مي نمايد.
اُفت تحصيلي، هسته ي مرکزي اعتماد به نفس نوجوان را هدف قرار مي دهد و آسيبهاي بعدي او را تهديد مي کند؛ به گونه اي که احتمالاً در صورتي که چاره اي براي حل آن انديشيده نشود، بزهکاري با چهره ي پرمخاطره اش از راه خواهد رسيد.
در تحقيقي که توسط معاونت فرهنگي، اجتماعي نخست وزيري در زمينه ي بررسي علل و عوامل مؤثر در ايجاد و بروز اختلالات رفتاري و بزهکاري به عمل آمده است، رابطه ي بزهکاري و افت تحصيلي به صورتهاي زير بيان شده است:(2)
براي کاهش افت تحصيلي، به فراهم شدن امکانات و تجهيزات آموزش، برخورداري از کلاسهاي محدود، تشويق و انگيزش والدين،ارتباط مؤثر و مفيد خانه و مدرسه، تجديد نظر در روشهاي تدريس و گشودن دريچه هايي از اميد و موفقيت براي آينده و ادامه ي تحصيل نوجوان و برخي موارد ديگر نياز است. اما آنچه را که در اين مختصر به عنوان توصيه هاي تربيتي و در راستاي شرح وظايف مدارس ضروري است، به شرح زير يادآور مي شويم:
2-اُفت تحصيلي، منجر به احساس بي ارزشي و بيهودگي در نوجوان مي شود.مربيان و اولياي مدارس بايد با اين احساس نامطلوب مبارزه و از توسعه ي آن در شخصيت فرد جلوگيري کنند.
3-علي رغم ناکامي دانش آموز، در يک يا چند درس، مي توان زمينه هاي مثبتي را در دروس ديگر در او تشخيص داده و آنها را مورد تقويت و تشويق قرار داد. دروس خوب و موفق چنين دانش آموزي، نقطه يا نقاط اتکاي اصلي براي تحريک و انگيزش وي محسوب مي شود و منجربه تقويت وي در دروس ضعيف او خواهد شد.
4-درصورت ضعف شديد و فراگير درسي نوجوان، بايد به جستجو در ساير جنبه هاي شخصيت وي اقدام کرد؛به عنوان مثال موفقيتهاي ورزشي، هنري، ذوقي، فوق برنامه و ساير جنبه ها، پايه اي براي تشويق دانش آموز در احراز شخصيت وي محسوب مي شود و آنگاه اين توفيقات سکوي پرتاب نوجوان به جايگاه موفقيت تحصيلي خواهد بود.
5-مهم نيست که دانش آموز در برخي از دروس، ناتوان باشد ولي آنچه که مهم است، اين است که نوجوان خود و روحيه اش را نبازد.چه، اگر اين جنبه را از دست داد، جبرانش بسي دشوار خواهد بود.زيرا بايد به ترميم شخصيت وي اقدام نمود و از هر فرصتي براي تجديد روحيه ي وي با تأکيد بر موفقيتهاي گذشته اش استفاده نمود.
6-تشکيل گروهاي درسي، متشکل از يک دانش آموز مستعد و ممتازو تعدادي دانش آموز متوسط و ضعيف، زمينه براي تقويت درسي گروه ضعيف فراهم مي کند.نظارت برنامه ريزي شده ي دبيران و معلمان مي تواند گروههاي درسي را در جهت پيشبرد اهداف آن، ياري دهد.
7-برخي از نوجوانان در اظهر نظرهاي خويش، يادآور شده اند که پاره اي از دبيران، درسي را به قدر کافي توضيح نمي دهند و در صورتي که توضيح بيشتري بخواهيم ما را به کلاسهاي خصوصي خودشان با شهريه هاي گزاف ارجاع مي دهند.لذا مديريت مدارس و دبيرستانها بايد از برخي فرصت طلبيها و سوءاستفاده هاي تعدادي معدود از دبيران جلوگيري نمايند و حتي المقدور اين گونه کلاسها را در مدرسه و با نظارت تربيتي و اخلاقي مديريت مدرسه، داير نمايند.
بعضي از دبيران درس را طوري مي دهند که ما متوجه نمي شويم و به محض سؤال کردن، برخورد مطلوبي نمي کنند.چرا معلم ما درکلاس، اينقدر به ساعت خود نگاه مي کند؟
بعضي از معلمان ما به جاي توضيح دادن درس، از موضوعهاي ديگر حرف مي زنند تا ساعت تمام شود.
معلم ما جواب پرسشها را خودش از روي کتاب مي خواند و ما مي نويسيم، ولي موقع پاسخ دادن بايد کلمه به کلمه پاسخ دهيم.معلم ما فقط از يک نفر جواب پرسشها را سؤال مي کند.
سقراط آنچنان درس را با تمام وجودش بيان مي کرد و تمام مهارت خود را به کار مي گرفت که ما شاگردان به وجد مي آمديم و گويي در کلاس چيزي چز درس، توجه استاد و شاگردان را به خود نمي توانست جلب نمايد.
او درس را با سؤال کردن آغاز مي کرد و رهبري بحثها را براساس پرسشها به گونه اي بود که ما خودمان به نتيجه مي رسيديم و اين نوع يادگيري هيچگاه فراموشي به دنبال نداشت.
انتقال معلومات و مواد درسي، پايه ي عمده ي کار را در مدارس فعلي تشکيل مي دهند. هر چند که نبايد از پرورش ذهن، روح خلاق و قوه نقادي غافل شد.ولي اگر تعليم و آموزش را منحصر در ارائه مفاهيم و مواد درسي بدانيم، لازمه ي آن برخورداري از مهارت تدريس و قدرت انتقال برخي از معلمان، به اندازه اي که براي اندوخته هاي خود اهميت قائلند، براي روشهاي تدريس و فنون کلاسداري چندان ارزشي قايل نيستند.درحالي که عوامل مؤثر در انتقال دانش و معرفت، روشي است که از طريق آن، امکان ارائه مطلب به فردي ديگر، به وجود مي آيد.لذا تصور کلاسهاي بي روح و مرده و غير فعال که دانش آموزان مجبور به نشستن در آن و تحمل چنين فضايي باشند، چندان خوش آيند نيست.به ويژه وقتي در نظر مي گيريم که شنوندگان و شاگردان، نوجوانان پرجوش و خروشي هستند که از يکنواختي و بي حرکتي ملول مي گردند و علاقمند به شور و جذبه، نشاط و تحرک در محيط کلاس هستند، اهميت مسئله بيشتر مورد توجه و عنايت واقع مي شود.
تا حدود زيادي روش تدريس موفق، به هنر معلمي مربوط مي شود.برخي از صاحبنظران معتقد بودند:(3)
تعليم و ترييت علم است و معلمي هنر است.
البته هنري که قابل اکتساب است و مي توان آن را فرا گرفت.جنبه هاي ديگر روش تدريس،به ميزان تسلط معلم به درس، قدرت بيان، استفاده از مثالهاي متعدد و محسوس، بهره گيري از منابع مطالعاتي اضافي و اجنبي، ظرفيت محدود و تعداد دانش آموزان کلاس و برخي ديگر از عوامل، بستگي دارد.
علاوه بر اين جنبه ها احساس معلم نسبت به شاگرد (اين که او را چطور موجودي مي داند؟)و احساس معلم نسبت به خودش (خود را تا چه اندازه شريف و قابل احترام ويا برعکس فرومايه مي پندارد؟)و بالاخره احساس معلم نسبت به معلمي (آيا با انگيزه، اين کار را انتخاب کرده و يا از بد حادثه به معلمي رو آورده است؟) در کيفيت کلاسداري او تأثيري شگرف دارد.
زماني که احساس معلم نسبت به شاگرد اين است که او را موجودي تربيت پذير و داراي فطرت پاک خدايي مي داند و امانتي معنوي از ناحيه ي خدا تلقي مي کند و به طور کلي انسانيت و رسالت شغلي را شريف و متعالي فرض مي کند، چنين معلمي يقيناً به دانش آموزان خود، عشق مي ورزد و يک نوع احترام قلبي برايشان قائل مي شود و نه تنها فرد بخصوصي را صرفاً مورد توجه قرار نمي دهد، بلکه توجه و نگاه خود را نيز عادلانه بين آنان توزيع مي کند.
نکته ديگري که بايد مورد توجه برخي از معلمان قرار گيرد اين است که حيطه ي فعاليتهاي آنان، فقط دانش آموزان مستعد و ممتاز را در بر نگيرد، بلکه شعاع گسترده ي آن، تمامي دانش آموزان را شامل شود.
دانش آموزان، برخي از مشکلات خود را در رابطه با معدودي از معلمان، اين گونه بيان نموده اند که تحت عنوان «مشکلات درسي»آنها را ذکر مي کنيم:
ـ بي اعتنابودن به دانش آموز
ـ بي اعتنايي به پرسشهاي دانش آموزان
ـ احساس اين که حق دانش آموز ضايع شده است.
ـ فرق گذاشتن بين دانش آموزان
ـ احساس مي کنند که يکي از معلمان فقط به دانش آموزاني که لباس بهتر و يا قيافه ي زيباتر دارند، توجه مي کند.
ـ برخي از معلمان صريحاً ابراز نموده اند که به دانش آموز (دانش آموزان) علاقه ندارند.
ـ زخم زبان معلمها و احساس رنجش دانش آموزان
ـ معلمي که در کلاس خصوصي خوب درس مي دهد، در مدرسه آن گونه تدريس نمي کند.
ـ معلم ما آنقدر بداخلاق است که وقتي به کلاس مي آيد درس را فراموش مي کنيم و بدنمان مي لرزد.
ـ معلم تصور مي کند که ما فقط يک درس داريم و آن هم درس اوست، آنقدر کار و تکليف مي دهد که به دروس ديگر نمي رسيم.
ـ طرح مسايل نامربوط توسط معلم در کلاس درس.
ـ غيبت زياد و مکرر معلم.
ـ معلم بيشتر اوقات فقط درس مي دهد.فرصتي براي اظهار نظر و بحث نيست.
ـ معلم ما، دانش آموزان را نصيحت مي کند لکن در مواردي خود به گفته هاي خويش عمل نمي کند.
ـ در سال قبل مردود شده ايم.هرمعلمي که به کلاس مي آيد، اول مردودي ما را به رخ ما مي کشد.
ـ موقع امتحان، معلم ما خودش براي بعضي از بچه ها توضيح مي دهد و ورقه ي آنها را مي نويسد و ملاکي براي نمره ندارد.
ـ دبيريکي از دروس، ورقه ها را براي تصحيح به بچه ها مي دهد.
ـ وقتي سر کلاس قدري حرف مي زنيم، معلم ما را سرزنش مي کند، ولي وقتي خوب ساکت مي نشينيم، هيچ تعريفي از ما نمي کند.
ـ چرا برخي از معلمها، بچه هاي خود را به مدرسه مي آورند که مزاحم درس خواندن ما بشوند؟
ـ چرا در مدرسه راهنمايي دخترانه، براي معلمان مرد در کلاس ميز جداگانه نمي گذارند تا جلوي بچه ها ننشيند.
ـ چرا برخي از معلمان، با خودشان کتاب نمي آورند تا ناچار نشوند از کتاب بچه ها در موقع درس دادن استفاده کنند؟ يقيناً وقتي کتاب دست ما نيست، درس را متوجه نمي شويم.
ـ آيا معلماني که در دفتر غذا مي خورند، مي دانند که بعضي از بچه ها، شايد غذا نخورده باشند؟
ـ معلم ما به جاي اين که از ما پرسش نمايد، مي گويد شما از اول درس تا آخر درس بايد يکدنده همه را بگوييد.آيا خودش مي تواند اين کار را بکند؟
/خ
مشکل انطباق (مدرسه يا خانواده؟)
برخي از نوجوانان، به ويژه آنهايي که به قشر مرفه و اشرافي وابسته اند، به تدريج دچار نوعي حالت سرگرداني و ابهام مي شوند. از يک سو، در خانواده اي به سر مي برند که عموماً با انقلاب و اسلام زاويه دارند و با همه ي چيزهايي که تحت عنوان دين، مذهب و انقلاب مظاهر آنهاست مخالفند و حتي تمامي اين تظاهرات رفتاري مخالف را در حضور نوجوانان خود بروز مي دهند و در مواردي پاي آنها را نيز به معرکه مي کشند و از ديگر سو، نوجوان درمدرسه اي تحصيل مي کند که نظامي با ارزشهاي اخلاقي و اسلامي بر آن حاکم و مربيان و مديران و ساير دست اندرکاران، مبشّر و مبلّغ اين نظام ارزشها هستند.نوجوان به لحاظ زمينه ي فطرت خداجوي خويش، به مربيان ودبيران خويش مي گرايد و تحت تأثير انديشه ها و نگرشهاي آنان قرار مي گيرد و از طرف ديگر مي بيند همه ي راهها به خانواده ختم مي شود و در آنجا مسايل رنگ ديگري دارند و ارزشها و باورهاي او را به سخره و استهزا مي گيرند.
در چين شرايطي براي نوجوان، حالت «تعارض» پيش مي آيد که ناشي از دوگانگي ارزشهاي دو کانون عمده ي تربيتي خانه و مدرسه است. دو کانون مؤثر و نقش آفرين که با هم در ستيزند و نوجوان، احتمالاً، در هر تلاشي که براي جمع کردن هماهنگ اين دو به عمل مي آورد، ناکام مي شود و شکست مي خورد.
نوجوان در آرزوي آن است که نوعي انطباق و تعادل بين خانه و مدرسه به وجود آيد، ولي اين تعادل مستلزم انعطاف پذيري خانواده و بازنگري به ارزشهاي آنان است که چون آنها شکل گرفته اند و به انديشه هاي خود پاي بندند، پذيراي واقعيتهاي مسلم انقلاب و اسلام نيستند و در تکاپوي انقلاب باورها و انديشه هاي مسخ شده ي خويش به نوجوانان مي باشند.
توصيه هاي تربيتي
به جاست که مربيان و ستادهاي تربيتي مدارس در قبال اين نوجوانان، موارد زير را مورد عنايت خويش قرار دهند؛
1-اعتماد و اطمينان او را جلب نموده و يا تقويت کنند. بايد توجه داشت که اين قبيل دانش آموزان، دير اعتماد مي کنند و محافظت از اعتماد به دست آمده، معمولاً دشوارتر از برقراري و ايجاد آن است.
2-از پلهاي روشن و محکم عاطفي بهره جويند و به دنياي ناشناخته ي او از طريق عواطف صميمانه، نفوذ کنند و بيشتر به همدلي و تفاهم برسند.
3-حمله کردن مستقيم به معتقدات خانواده ي نوجوان، او را به جانب ما نمي کشد، بلکه با ظرافت خاصي و به طور غيرمستقيم بايد زمينه ي تفکر را در او ايجاد نمود.از تفکر، روشني و آگاهي زاييده و شناخت حاصل مي شود.
4-يافتن قدرت تحليل مسايل براي نوجوان اهميت خاصي دارد.چنانچه نوجوان به قوه ي تحليل مسايل دست يابد، خود شخصاً قادر به اتخاذ مواضع فکري صحيح خواهد بود و. اين امر نه تنها در جمع بين انديشه هاي خانه و مدرسه، ضروري است، بلکه در آينده و زمانهاي دور، نيز به کارش خواهد آمد.
5-اتخاذ هر گونه شيوه ي بيان و يا لحني که سخره آميز و موهن باشد، کار را برعکس مي کند، نوجوان به مواضع دفاعي کشانيده مي شود، از ارزشهاي خانواده پشتيباني خواهد نمود.
6-علي رغم آگاهي بخشيدن به نوجوان و ايجاد تزلزل در اعتقاد به باورهاي خانوادگي اش، نبايد نوجوان را به طور مستقيم و يا غيرمستقيم، عليه خانواده اش تحريک نماييم و يا او در وضعيتي قرار گيرد که نسبت به آنها باجسارت و بي احترامي توهين آميز مواجه شود.
يادآوري اين مطلب بسيار مؤثر و ضروري است که در هيچ شرايطي احترام به والدين از نوجوان ساقط نخواهد شد.
7-بدون شک، اعتقادات و باورهاي خانوادگي نوجوان، طي سالها و به تدريج شکل گرفته اند.لذا براي تغيير و دگرگوني آنها نيز نيازمند تدريج، مرور زمان، حوصل و خويشتن داري هستيم.در اين راستا هرگونه شتابزدگي و بي حوصله گي نقش تربيتي مربيان و ستادهاي تربيتي را تضعيف خواهد نمود.
اُفت تحصيلي
عوامل متعددي در بروز افت تحصيلي مؤثرند، لکن صرف نظر از عمل مذکور، تأثير رواني اُفت تحصيلي، به صورتهاي عدم رضايت خاطر، خرسندي و نگراني دانش آموز متجلي مي شود.عوارض روحي ياد شده، به شکست بعدي فرد کمک مي کند و شکست مجدد، تشويق خاطر و اضطراب او را دامن مي زند و در نتيجه نوجوان در دور باطل و معيوبي گرفتار مي آيد که به تدريج رهايي خود را از آن غيرممکن مي داند.
اُفت تحصيلي مکرر و ناخشنودي نوجوان از خويشتن و وضع موجود، زمينه را براي شتاب گرفتن وي به سوي بزهکاري فراهم مي نمايد.
اُفت تحصيلي، هسته ي مرکزي اعتماد به نفس نوجوان را هدف قرار مي دهد و آسيبهاي بعدي او را تهديد مي کند؛ به گونه اي که احتمالاً در صورتي که چاره اي براي حل آن انديشيده نشود، بزهکاري با چهره ي پرمخاطره اش از راه خواهد رسيد.
در تحقيقي که توسط معاونت فرهنگي، اجتماعي نخست وزيري در زمينه ي بررسي علل و عوامل مؤثر در ايجاد و بروز اختلالات رفتاري و بزهکاري به عمل آمده است، رابطه ي بزهکاري و افت تحصيلي به صورتهاي زير بيان شده است:(2)
مقطع تحصيلي
محل تحصيل
وضعيت تحصيلي
وضعيت مردودي
وضعيت دانش آموزان از لحاظ تجديدي
درگيري با اولياي مدرسه
براي کاهش افت تحصيلي، به فراهم شدن امکانات و تجهيزات آموزش، برخورداري از کلاسهاي محدود، تشويق و انگيزش والدين،ارتباط مؤثر و مفيد خانه و مدرسه، تجديد نظر در روشهاي تدريس و گشودن دريچه هايي از اميد و موفقيت براي آينده و ادامه ي تحصيل نوجوان و برخي موارد ديگر نياز است. اما آنچه را که در اين مختصر به عنوان توصيه هاي تربيتي و در راستاي شرح وظايف مدارس ضروري است، به شرح زير يادآور مي شويم:
توصيه هاي تربيتي
2-اُفت تحصيلي، منجر به احساس بي ارزشي و بيهودگي در نوجوان مي شود.مربيان و اولياي مدارس بايد با اين احساس نامطلوب مبارزه و از توسعه ي آن در شخصيت فرد جلوگيري کنند.
3-علي رغم ناکامي دانش آموز، در يک يا چند درس، مي توان زمينه هاي مثبتي را در دروس ديگر در او تشخيص داده و آنها را مورد تقويت و تشويق قرار داد. دروس خوب و موفق چنين دانش آموزي، نقطه يا نقاط اتکاي اصلي براي تحريک و انگيزش وي محسوب مي شود و منجربه تقويت وي در دروس ضعيف او خواهد شد.
4-درصورت ضعف شديد و فراگير درسي نوجوان، بايد به جستجو در ساير جنبه هاي شخصيت وي اقدام کرد؛به عنوان مثال موفقيتهاي ورزشي، هنري، ذوقي، فوق برنامه و ساير جنبه ها، پايه اي براي تشويق دانش آموز در احراز شخصيت وي محسوب مي شود و آنگاه اين توفيقات سکوي پرتاب نوجوان به جايگاه موفقيت تحصيلي خواهد بود.
5-مهم نيست که دانش آموز در برخي از دروس، ناتوان باشد ولي آنچه که مهم است، اين است که نوجوان خود و روحيه اش را نبازد.چه، اگر اين جنبه را از دست داد، جبرانش بسي دشوار خواهد بود.زيرا بايد به ترميم شخصيت وي اقدام نمود و از هر فرصتي براي تجديد روحيه ي وي با تأکيد بر موفقيتهاي گذشته اش استفاده نمود.
6-تشکيل گروهاي درسي، متشکل از يک دانش آموز مستعد و ممتازو تعدادي دانش آموز متوسط و ضعيف، زمينه براي تقويت درسي گروه ضعيف فراهم مي کند.نظارت برنامه ريزي شده ي دبيران و معلمان مي تواند گروههاي درسي را در جهت پيشبرد اهداف آن، ياري دهد.
7-برخي از نوجوانان در اظهر نظرهاي خويش، يادآور شده اند که پاره اي از دبيران، درسي را به قدر کافي توضيح نمي دهند و در صورتي که توضيح بيشتري بخواهيم ما را به کلاسهاي خصوصي خودشان با شهريه هاي گزاف ارجاع مي دهند.لذا مديريت مدارس و دبيرستانها بايد از برخي فرصت طلبيها و سوءاستفاده هاي تعدادي معدود از دبيران جلوگيري نمايند و حتي المقدور اين گونه کلاسها را در مدرسه و با نظارت تربيتي و اخلاقي مديريت مدرسه، داير نمايند.
بعضي از دبيران درس را طوري مي دهند که ما متوجه نمي شويم و به محض سؤال کردن، برخورد مطلوبي نمي کنند.چرا معلم ما درکلاس، اينقدر به ساعت خود نگاه مي کند؟
بعضي از معلمان ما به جاي توضيح دادن درس، از موضوعهاي ديگر حرف مي زنند تا ساعت تمام شود.
معلم ما جواب پرسشها را خودش از روي کتاب مي خواند و ما مي نويسيم، ولي موقع پاسخ دادن بايد کلمه به کلمه پاسخ دهيم.معلم ما فقط از يک نفر جواب پرسشها را سؤال مي کند.
شيوه ي تدريس
سقراط آنچنان درس را با تمام وجودش بيان مي کرد و تمام مهارت خود را به کار مي گرفت که ما شاگردان به وجد مي آمديم و گويي در کلاس چيزي چز درس، توجه استاد و شاگردان را به خود نمي توانست جلب نمايد.
او درس را با سؤال کردن آغاز مي کرد و رهبري بحثها را براساس پرسشها به گونه اي بود که ما خودمان به نتيجه مي رسيديم و اين نوع يادگيري هيچگاه فراموشي به دنبال نداشت.
انتقال معلومات و مواد درسي، پايه ي عمده ي کار را در مدارس فعلي تشکيل مي دهند. هر چند که نبايد از پرورش ذهن، روح خلاق و قوه نقادي غافل شد.ولي اگر تعليم و آموزش را منحصر در ارائه مفاهيم و مواد درسي بدانيم، لازمه ي آن برخورداري از مهارت تدريس و قدرت انتقال برخي از معلمان، به اندازه اي که براي اندوخته هاي خود اهميت قائلند، براي روشهاي تدريس و فنون کلاسداري چندان ارزشي قايل نيستند.درحالي که عوامل مؤثر در انتقال دانش و معرفت، روشي است که از طريق آن، امکان ارائه مطلب به فردي ديگر، به وجود مي آيد.لذا تصور کلاسهاي بي روح و مرده و غير فعال که دانش آموزان مجبور به نشستن در آن و تحمل چنين فضايي باشند، چندان خوش آيند نيست.به ويژه وقتي در نظر مي گيريم که شنوندگان و شاگردان، نوجوانان پرجوش و خروشي هستند که از يکنواختي و بي حرکتي ملول مي گردند و علاقمند به شور و جذبه، نشاط و تحرک در محيط کلاس هستند، اهميت مسئله بيشتر مورد توجه و عنايت واقع مي شود.
تا حدود زيادي روش تدريس موفق، به هنر معلمي مربوط مي شود.برخي از صاحبنظران معتقد بودند:(3)
تعليم و ترييت علم است و معلمي هنر است.
البته هنري که قابل اکتساب است و مي توان آن را فرا گرفت.جنبه هاي ديگر روش تدريس،به ميزان تسلط معلم به درس، قدرت بيان، استفاده از مثالهاي متعدد و محسوس، بهره گيري از منابع مطالعاتي اضافي و اجنبي، ظرفيت محدود و تعداد دانش آموزان کلاس و برخي ديگر از عوامل، بستگي دارد.
علاوه بر اين جنبه ها احساس معلم نسبت به شاگرد (اين که او را چطور موجودي مي داند؟)و احساس معلم نسبت به خودش (خود را تا چه اندازه شريف و قابل احترام ويا برعکس فرومايه مي پندارد؟)و بالاخره احساس معلم نسبت به معلمي (آيا با انگيزه، اين کار را انتخاب کرده و يا از بد حادثه به معلمي رو آورده است؟) در کيفيت کلاسداري او تأثيري شگرف دارد.
زماني که احساس معلم نسبت به شاگرد اين است که او را موجودي تربيت پذير و داراي فطرت پاک خدايي مي داند و امانتي معنوي از ناحيه ي خدا تلقي مي کند و به طور کلي انسانيت و رسالت شغلي را شريف و متعالي فرض مي کند، چنين معلمي يقيناً به دانش آموزان خود، عشق مي ورزد و يک نوع احترام قلبي برايشان قائل مي شود و نه تنها فرد بخصوصي را صرفاً مورد توجه قرار نمي دهد، بلکه توجه و نگاه خود را نيز عادلانه بين آنان توزيع مي کند.
نکته ديگري که بايد مورد توجه برخي از معلمان قرار گيرد اين است که حيطه ي فعاليتهاي آنان، فقط دانش آموزان مستعد و ممتاز را در بر نگيرد، بلکه شعاع گسترده ي آن، تمامي دانش آموزان را شامل شود.
دانش آموزان، برخي از مشکلات خود را در رابطه با معدودي از معلمان، اين گونه بيان نموده اند که تحت عنوان «مشکلات درسي»آنها را ذکر مي کنيم:
مشکلات درسي
ـ بي اعتنابودن به دانش آموز
ـ بي اعتنايي به پرسشهاي دانش آموزان
ـ احساس اين که حق دانش آموز ضايع شده است.
ـ فرق گذاشتن بين دانش آموزان
ـ احساس مي کنند که يکي از معلمان فقط به دانش آموزاني که لباس بهتر و يا قيافه ي زيباتر دارند، توجه مي کند.
ـ برخي از معلمان صريحاً ابراز نموده اند که به دانش آموز (دانش آموزان) علاقه ندارند.
ـ زخم زبان معلمها و احساس رنجش دانش آموزان
ـ معلمي که در کلاس خصوصي خوب درس مي دهد، در مدرسه آن گونه تدريس نمي کند.
ـ معلم ما آنقدر بداخلاق است که وقتي به کلاس مي آيد درس را فراموش مي کنيم و بدنمان مي لرزد.
ـ معلم تصور مي کند که ما فقط يک درس داريم و آن هم درس اوست، آنقدر کار و تکليف مي دهد که به دروس ديگر نمي رسيم.
ـ طرح مسايل نامربوط توسط معلم در کلاس درس.
ـ غيبت زياد و مکرر معلم.
ـ معلم بيشتر اوقات فقط درس مي دهد.فرصتي براي اظهار نظر و بحث نيست.
ـ معلم ما، دانش آموزان را نصيحت مي کند لکن در مواردي خود به گفته هاي خويش عمل نمي کند.
ـ در سال قبل مردود شده ايم.هرمعلمي که به کلاس مي آيد، اول مردودي ما را به رخ ما مي کشد.
ـ موقع امتحان، معلم ما خودش براي بعضي از بچه ها توضيح مي دهد و ورقه ي آنها را مي نويسد و ملاکي براي نمره ندارد.
ـ دبيريکي از دروس، ورقه ها را براي تصحيح به بچه ها مي دهد.
ـ وقتي سر کلاس قدري حرف مي زنيم، معلم ما را سرزنش مي کند، ولي وقتي خوب ساکت مي نشينيم، هيچ تعريفي از ما نمي کند.
ـ چرا برخي از معلمها، بچه هاي خود را به مدرسه مي آورند که مزاحم درس خواندن ما بشوند؟
ـ چرا در مدرسه راهنمايي دخترانه، براي معلمان مرد در کلاس ميز جداگانه نمي گذارند تا جلوي بچه ها ننشيند.
ـ چرا برخي از معلمان، با خودشان کتاب نمي آورند تا ناچار نشوند از کتاب بچه ها در موقع درس دادن استفاده کنند؟ يقيناً وقتي کتاب دست ما نيست، درس را متوجه نمي شويم.
ـ آيا معلماني که در دفتر غذا مي خورند، مي دانند که بعضي از بچه ها، شايد غذا نخورده باشند؟
ـ معلم ما به جاي اين که از ما پرسش نمايد، مي گويد شما از اول درس تا آخر درس بايد يکدنده همه را بگوييد.آيا خودش مي تواند اين کار را بکند؟
پي نوشت ها:
1-نوجوان 17 ساله اي از شميران.
2-بررسي علل اختلالات رفتاري نوجوانان و جوانان، طراح و مجري طرح دکتر حسن احدي.
3-درس معلم دانا؛ کيمبل ويلز، ترجمه محمود محمودي.
/خ