روابط نوجوان و خانواده

خانواده و نوجوان، هر دو،روزهاي دشواري را سپري مي کنند و علاقه مندند که دوران همزيستي مسالمت آميز هر چه زودتر فرا رسد.درخانواده هايي که گامهاي نخستين، ابتدا روابط با يکديگر به سطح خوب و مطلوبي رسيده است، در ارتباط با نوجوانان خويش نيز موفقتر از ديگرانند. نوجوانان از مشاهده ي اين که والدين آنها از روابط هماهنگ و توأم با سازگاري برخوردارند، علاوه بر احساس مسرّت، الگويي عملي مي گيرند و نيز درسي واقعي مي
شنبه، 24 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روابط نوجوان و خانواده
روابط نوجوان و خانواده
روابط نوجوان و خانواده

نويسنده:محمد رضا شرفي




خانواده و نوجوان، هر دو،روزهاي دشواري را سپري مي کنند و علاقه مندند که دوران همزيستي مسالمت آميز هر چه زودتر فرا رسد.درخانواده هايي که گامهاي نخستين، ابتدا روابط با يکديگر به سطح خوب و مطلوبي رسيده است، در ارتباط با نوجوانان خويش نيز موفقتر از ديگرانند.
نوجوانان از مشاهده ي اين که والدين آنها از روابط هماهنگ و توأم با سازگاري برخوردارند، علاوه بر احساس مسرّت، الگويي عملي مي گيرند و نيز درسي واقعي مي آموزند که با ديگران چگونه روابط مسالمت آميز و مناسبي برقرار نمايند.
اين قبيل خانواده ها، سرچشمه ي شادکامي فرزندان بوده و بنيادهاي آرامش را در محيط خود مي آفرينند.لذا حفظ آرامش رواني خانواده، يک اصل مهم است، به گونه اي که يکي از شاخصهاي موفقيت خانواده ها برخورداري آنها را از آرامش و سکون مي باشد.
واژه ي «مسکن»که به خانه اطلاق مي شود از ريشه ي «سکون»به مفهوم آرامش مي آيد، لذا خانه بايد اين ويژگي را دارا باشد که آرامش لازم و مورد نياز اعضاي خانواده را براي همه ي آنها تأمين کند.

اثبات وجود

نوجوان به شدت نيازمند آن است که ديگران حضور او را قدر دانسته و ارج نهند و شخصيت او را به حساب آورند.اين نوعي تمرين شخصيت براي او محسوب مي شود که مي خواهد در آينده اي بس نزديک به استقلال دست يابد و اتکاي خويش را ازخانواده بردارد و متکي به خود شود.
خانواده هايي که به اين نياز جامه ي عمل مي پوشانند و به موقع پاسخگوي احتياجات واقعي و اساسي شخصيت آنها مي شوند، کمتر درتقابل با نوجوانان خويش قرار مي گيرند و اين دوران را با آرامش بيشتري سپري مي کنند. نوجوان مي خواهد «خودي»نشان بدهد و به اصطلاح به اثبات ذات بپردازد تا براي بزرگسالي، داراي شخصيت مستقلي گردد.خانواده نيز با شخصيت دادن به وي و تأييد اين جنبه ي مهم از نيازهايش و نيز ميدان را براي تجلي اثبات شخصيت وي فراهم کردن،به تعادل لازم دست مي يابد.

منفي گرايي (1)

پديده ي ديگري که بيشتر صاحبنظران آن را مختص به دوره ي نوجواني مي دانند، تظاهرات رفتاري نوجوان است که غالباً از کيفيتي منفي برخوردار است و اصطلاحاً به آن «منفي گرايي»نيز مي گويند.نوجوان مي کوشد به آنچه که مي خواهد، از طريق معمول و طبيعي دست يابد و حتي المقدور سعي دارد که به رفتارهاي منفي متوسل نشود.درغير اين صورت، براي اثبات وجود خويش، با بزرگترهاي به مقابله برمي خيزد و در اين تقابل به جستجوي خواسته هايش مي پردازد که اصطلاحاً در روان شناسي به آن «مخالفت با مراجع قدرت»نيز مي گويند.نوجوان، مخالفتهاي پراکنده اي را از خود در قبال خانواده، بروز مي دهند.دربرابر آنان به اظهار نظر مي پردازد، عقايد آنان را رد مي کند وبه مخالفت برمي خيزد.سر از اطاعت و تمکين آنان مي پيچد.والدين از مشاهده ي اين وضعيت دچار حيرت مي شوند و از خود مي پرسند که چه اتفاقي دارد مي افتد؟ چرا کودک مهربان، مؤدب و مطيع ديروز به نوجوان متمرّد، گستاخ و منفي گراي امروز مبدل شده است؟ غالب والدين پس از مشاهده ي اين رفتارها، تمام اشتباهات و تقصيرات رامتوجه فرزند خويش مي نمايند و سعي نمي کنند که در نگرشها، روشها و شيوه هاي برخوردشان، تغيير و تحولي ايجاد نمايند.
براي آنان گذر از کودکي به نوجواني کمّي است نه کيفي؛ به عبارت ديگر آنچه را که تغيير مي يابد سن و سال، قد و قامت، انرژي، نياز به غذا و اين قبيل ويژگيهاست که همگي کمّي هستند، درحالي که واقعاً نوجوان آنان از دنياي خاص کودکي به دنياي ديگري وارد شده است که از نظر ماهيت، خواسته ها، افقهاي فکري و خيلي چيزها، متفاوت با دنياي کودکي است و بايد گفت گذر از کودکي به نوجواني، هم کمّي و هم کيفي است و دنياي فرزندشان، واقعاً متحول شده و دگرگوني يافته است.والدين، لازم است با واقع بيني، اين تغيير و تحول را بپذيرند و خود را با آن تطبيق دهند.در اين صورت از شدت منفي گرايي نوجوان کاسته مي شود و خانواده به جاي اين که نوجوان را در مقابل خويش ببيند، درکنار خود و همراه خود مي بيند و او را منفي گرايي به مثبت گرايي مي کشاند و تعادل رواني لازم را در محيط خانواده برقرار مي کند.

رابطه ي افقي به جاي رابطه ي عمودي

يکي از تدابيري که در جهت بهبود ارتباط با نوجوانان به خانواده ها توصيه مي شود، تغيير چهارچوب روابط در اين دوره است.خانواده ها با کودکان رابطه اي برقرار مي کنند که مشتمل بر امر و نهي هاست و در برگيرنده ي دستورهاي مشخصي از انضباط و رعايت موازين اخلاقي است.لازمه ي برقراري اين نوع رابطه، آن است که خانواده ها در موضع بالا و حاکميت قرار گرفته و کودک در موقعيت کسي که دستورهاي مشخصي را دريافت مي کند، واقع مي شود و به عبارت ديگر رابطه ي خانه و کودک، رابطه اي است عمودي، يعني مشتمل بر ارتباطهاي دستوري و تحکمي که از بالا به پايين اعمال مي شود.لکن اين چهارچوب در دوران بلوغ در هم مي ريزد و رابطه ي موجود به رابطه ي مطلوب که رابطه اي افقي است، تغيير مي يابد. والدين به عوض اين که از موضع بالا به پايين برخورد کنند، خود را در سطحي مساوي نوجوان خويش قرار مي دهند و رابطه به جاي آن که دستوري و تحميلي باشد، رابطه اي است براساس همدلي، تفاهم در درک وضعيت نوجوان، که مطلوبترين نوع چهارچوب ارتباطي محسوب مي شود؛ به عبارتي نوجوان به جاي اين که والدين را در موضعي بالاتر از خود و دست نيافتني احساس کند، آنها را در کنار خود مي يابد.
براي رسيدن به اين منظور، لازم است لحن گفتار و سخنان والدين نيز تغيير يابد، اگر قبلاً جملات، روح دستوري و آمرانه داشت، هم اکنون انعطاف خاصي در کلمات و جملات آنان مشاهده مي شود؛ به عنوان مثال قبلاً به کودک گفته مي شد: «اين کار را بکن» يا «اين کار را نکن»، «اين چنين عمل کن و آنچنان عمل نکن» و از اين قبيل، در حالي که اکنون گفته مي شود:«اگر مايل هستي اين کار را بکن»، «اگر آمادگي داري اين چنين عمل کن» و از اين قبيل. مهمترين اثر اين نوع برخورد اين است که نوجوان خود را در رويارويي با خانواده احساس نمي کند، بلکه آنها را دوستاني همدل همراه و صميمي مي يابد که مي تواند روي اين دوستي حساب کند.
در نمودار (4-8)تصوري را که نوجوان براساس نوع رفتار والدينشان دارند، ذيل عنوان والدين مستبد، والدين دموکراتيک و والدين آسانگرا و سهل انگار، ملاحظه مي نماييم.
نمودار (4-8)درصد نوع تصورات نوجوان از رفتار نسبي والدين در زمينه الگوي رفتاري آنان با فرزندانشان را نشان مي دهد.(2)
در رابطه ي بين اقتدار والدين و سرکشي نوجوانان مشاهده مي شود.
ارتباط بين اقتدار والدين و سرکشي فرزندان در طي سالهاي نوجواني را نشان مي دهد.(3)
ملکزاده اي را شنيدم که کوتاه بود و حقير و ديگر برادران بلند و خوب روي، باري پدربه کراهت و استحقار در او نظر مي کرد.
پسر به فراست،استبصار به جاي آورد و گفت:اي پدر، کوتاه خردمند به که نادان بلند، نه هرچه به قامت بلندتر به قيمت بهتر.
شيندم که ملک را در آن قرب دشمني صعب روي نمود، چون لشکر از هر دو طرف روي هم آوردند، اول کسي که به ميدان درآمد، اين پسر بود. (4)

پذيرش و مقبوليت

از نيازهاي مهم نوجوان،اين است که مقبول خانواده و مورد پذيرش والدين باشد و احساس کند که از موقعيت مطلوب و قابل قبولي در ميان خانواده اش برخوردار است.منتها فرزندان يک خانواده از موقعيت و جايگاه يکساني در نزد والدين برخوردار نيستند، بلکه برخي در شرايط بهتري قرار دارند و پاره اي ديگر خود را در وضع مساعدي احساس نمي کنند.به اين موضوع قبلاً تحت عنوان «منظومه خانوادگي»اشاره اي نموديم و از مرتبت و موقعيت متفاوتي که فرزندان در محيط خانواده برخوردارند، مسايلي را بازگو کرديم.
متأسفانه برخي از خانواده ها، فرزند خود را به لحاظ اين که در يکي از وضعيتها و موقعيتهاي نامطلوب قرار دارد، آنچنان که شايسته است نمي پذيرند و قبول ندارند و او را صريحاً و يا تلويحاً طرد مي کنند.دراينجا به نمونه هايي از گله ها و شکايتهاي نوجوانان اشاره مي کنيم:
من اولين دختر خانواده هستم.پدر و مادرم، پسر دوست دارند و از من توقعات زيادي دارند.(5)
خواهرم هميشه معدلش خوب است. به خاط همين، پدر و مادرم، هميشه به او توجه دارند.من اصلاً علاقه اي به ادامه ي تحصيل ندارم ولي به خاطر اين که پدرم ناراحت نشود، مجبورم درس بخوانم.(6)
دستانم پر از ميخچه و زگيل است؛ با اين حال دل مهرباني دارم ولي چه کنم که زشتي چهره ام و وضع دستهايم هميشه مورد تمسخر خانواده و بخصوص مادرم واقع مي شود. هميشه به من مي گويد تو بالاخره سربار زندگي ام خواهي بود و نمي دانم با تو چه کنم؟ حالا شما هم بگوييد که من با اين خانواده چه کنم؟ (7)
پاره اي از موقعيتهاي نامطلوب از جمله شرايط زير باعث ناراحتي و اضطراب در نوجوانان شده و منجر به خودناپذيري و اختلال در ارتباط با خود و ديگران مي شود از جمله:
ـ دختر بودن (در حالي که خانواده پسر دوست دارند).
ـ پسر بودن (در حالي که خانواده دختر دوست دارند).
ـ فرزند کوچک خانواده (آخرين فرزند خانواده).
ـ زشتي چهره و قيافه ي فرزند (درحالي که ساير فرزندان از زيبايي و تناسب چهره برخوردارند).
ـ کندذهني و ديرآموزي (درحالي که ساير فرزندان در وضعيت متوسط و يا بالاي هوشي قرار دارند).
ـ عقب ماندگي تحصيلي (درحالي که ساير فرزندان از پيشرفتهاي تحصيلي برخوردارند).
ـ لکنت زبان داشتن (علي رغم کامل بودن وضع گوياي ديگر فرزندان).
ـ معلوليت بدني (علي رغم سلامت کامل جسمي ديگر فرزندان).
ـ کُندکاري و ناتواني در انجام سريع کارها (در مقابل سرعت عمل ديگران).
ـ چاقي مفرط يا لاغري بيش از حد (در حالي که ديگر فرزندان تناسب اندام دارند).
ـ کوتاهي قد فرزند (علي رغم قد و قامت بلند ديگر فرزندان خانواده).
ـ فرزند خواندگي (حضور يک فرزند ناتني در ميان يک يا چند فرزند تني).
ـ پشت در دانشگاه ماندن و عدم راهيابي به دوره ي تحصيلات عالي (در حالي که برادر و يا خواهر او در دانشگاه قبول شده است).
عوامل ياد شده، هر يک به تنهايي، فرزند را در موقعيت دشوار و متفاوتي از ساير برادران و خواهران قرار مي دهد، به گونه اي که والدين، اين تفاوتها را بروز مي دهند و موجب نااميدي و سرخوردگي فرزند خويش مي شوند.البته بايد گفت که در تمام موارد فوق، والدين با آگاهي و اراده، اين گونه عمل نمي کنند، بلکه در پاره اي از موارد به طور ناخودآگاه اين شيوه را در پيش مي گيرند.گاهي مواقع، فرزندان از اين عمل به عنوان «تبعيض»نام مي برند.تبعيض، همچون امواج نامساعدي که در دريا، آرامش را بر هم مي زند و منجر به نابودي مي گردد، آرامش محيط خانوادگي را به بغضهاي متراکم حسادت مبدل مي کند و شکاف عميقي را بين والدين و فرزندان به وجود مي آورد و روابط عاطفي و گرم موجود را به روابط معيوب و آسيب ديده ي جديد مبدل مي نمايد.
اين شيوه ي برخورد والدين، نه تنها اساس روابط مطلوب آنان با فرزندانشان را تهديد مي کند، بلکه روابط صميمانه ي فرزندان خانواده (خواهران و برادران) را نيز به تيرگي مي کشاند و در آينده نيز فرزند را مستعد حالات پرخاشگري و تمايلات عصبي و روابط ناسالم با ديگران مي نمايد و چه بسا استعدادهاي موجود اين نوع فرزندان را نيز به هرز مي برد و از خلاقيت و شکوفايي آنها هم جلوگيري مي نمايد.
در برخي از موارد، اگر خانواده ها، اين قبيل فرزندان را همان گونه که هستند، مي پذيرفتند، مي توانستند قابليتهاي موجود آنان را پرورش و توسعه دهند و آينده ي خوبي را برايشان به ارمغان بياورند.در اينجا به يکي از مدلهاي ارتباطي والدين و فرزندان که در طيف وسيعي بين طرد و پذيرش قرار دارد، اشاره مي کنيم:

توصيه هاي تربيتي

خانواده ها و مربيان،براي بهبود روابط خود با نوجوانان، بايد نکات زير را مورد عنايت قرار دهند:
1-فرزندان ما،به محيط خانواده همچون پناهگاهي مي نگرند که آنان را در کنار ساير خواهران و برادران در پناه مي گيرد و حمايت و پشتيباني خود را همچون چتر گسترده اي بر سر آنان، قرار مي دهد.
2-کودکان و نوجونان به لحاظ وجود تفاوتهاي فردي،از شرايط و خصوصيات متفاوتي، برخوردار هستند؛ از جمله در زمينه هاي وضع ظاهري، زيبايي، قد و قامت، کندي ذهن و يا تيزي هوش، دختر و يا پسر بودن، سلامت و يا معلوليت، فرزند ارشد و يا کوچکتر خانواده، با يکديگر فرقهاي بسياري دارند، لکن بايد دانست که خود آنان، هيچگونه اراده و نقشي در وضعيت فعلي خود نداشته و ندارند.لذا نبايد آنان را مقصر دانست و طرد نمود، بلکه همه ي آنها را علي رغم ضعفها و کاستيهايشان بايد بپذيريم و قبول داشته باشيم و در يک جمله: آنها، به همان صورت و شمايل،مخلوق و امانتهاي الهي هستند نه آنچنان که خواست ما باشد.
3-ازمقايسه نمودن فرزندان با يکديگر و با ساير همسالانشان خودداري نماييم.مقايسه نمودن آنها و ديگران را به رخ فرزندان کشيدن تنها تأثيري که دارد، حسادت آنان را برمي انگيزد و عواطف نامطلوب را در آنها پرورش مي دهد،بلکه بهتراست آنان را با وضع قبلي و گذشته ي خودشان مورد مقايسه قرار داده از آنها بخواهيم براي تعالي و پيشرفت خود تلاش نمايند.مقايسه ي نوجوان با وضع قبلي او، منجر به نيروي محرکه اي خواهد شد که او را در جهت رشد و تعالي سوق مي دهند.شايان توضيح است که اين نوع مقايسه نبايد به گونه اي تحقيرآميزو با تمسخر انجام گيرد، چون ما را به مقصود نمي رساند.
4-انتظارهاي خود را از نوجوانان با مقدورات و امکانات آنها تعديل و تنظيم نماييم؛ به ويژه بايد شرايط آنها را از حيث جنسيت،سن و تواناييهاي فردي مورد نظر و توجه قرار دهيم.
توقعات بيجا و بيش از حد توانايي از نوجوانان، نه تنها او را مهياي انجام مسئوليت نمي کند،بلکه ريشه ي اعتماد به نفس و احساس کفايت را در او زايل مي کند.زيرا وقتي نوجوان نتواند مطابق توقعات خانواده، حرکت کند و همچنين در عمل قادر نباشد شايستگي خود را نشان دهد، منجر به احساس حقارت و بي لياقتي و بي ارزشي در وي خواهد شد.علي رغم آن که 18 سال دارم،ولي خانواده ام هنوز به من اجازه ي مسافرت به تنهايي را نمي دهند.حتي تابستانها که مايلم کاري پيدا کنم، آنها اراده ي خود را به من تحميل مي کنند و بالاخره نمي دانم چه کنم.(9)
اتاقي مخصوص خود دارم،ولي در اتاق خودم نيز آزادي ندارم.مادرم مرتب سرزده به اتاق من مي آيد و آرامش من را بر هم مي زند.گاهي احساس مي کنم که وسايلم نيز دست خورده است، تصور مي کنم که در غياب من،آنها را مي گردد.(10)

کنترل و آزادي

نوجوانان تا چه اندازه نياز به کنترل دارند وآزادي تا چه حدي برايشان قابل توصيه است. آزادي و کنترل دو پديده ي مرتبط با هم هستند که به يکديگر حد مي زنند و هريک ديگري را محدود مي کند.شايد مثال زير بتواند در تفهيم اين مطلب کمکي بنمايد:
نوجوان مانند رهروي است که از يک معبرباريک و لغزنده ي کوهستاني گذر مي کند.دريک طرف صخره هاي صعب العبور،سينه به سينه ي آسمان داده اند و از طرف ديگر درهاي عميق و هولناکي،دهان گشوده اند.گذرگاه بسيار کم عرض و خطرآفرين است، به طوري که به مجرد کوچکترين لغزش،رهگذر با به اعماق دره هاي ژرف پرتاب مي کند.
بايد نوجوان در را راه زندگي اش قدري آزادي داد تا چگونه راه رفتن را در آينده بياموزد، لکن بايد مربي پشت سر او مراقب باشد تا اگر لغزيد فوراً دست او را محکم در دست بفشارد و او را از سقوط برحذر دارد.
از اين رو در تربيت نوجوان بايد آزادي و کنترل دوشادوش يکديگر حضور داشته باشند وتوأماً به صورت متناوب در تربيت وي اعمال شوند.
آزادي نه آنچنان که برخي از نوجوانان به صورت بي قيد و شرط خواهان آنند، قابل قبول است و نه محدوديت و کنترل شديد که از ناحيه ي بعضي از خانواده ها بر نوجوانان تحميل مي شود، مطلوب مي باشد، بلکه حفظ تعادل بين او دو مي تواند قرين سعادت و سلامت باشد.
لازمه ي آزادي دادن به نوجوان، حصول اطمينان از سالم بودن ارتباطها و معاشرتهاي وي مي باشد و تا زماني که اين درجه از اطمينان براي مربيان و خانواده ها فراهم نشود، نمي توان او را در روابط اجتماعي آزاد گذاشت؛ به عنوان مثال، نوجوان براي رفتن به خانه ي دوست، آزادي عمل مي خواهد. اگر از سلامت اخلاقي دوست وي و افرادي که در اين نشست حضور خواهند داشت، مطمئن شوم، سختگيري جايز نيست، بلکه اجازه دادن در اين مورد بر استحکام اخلاقي وي و تحکيم روابط نوجوان و والدين خواهد افزود و درغير اين صورت مي توان نوجوان را از رفتن به اين گونه جلسات منع کرد و در عوض براي حصول اطمينان بيشتر مي توانيم از او بخواهيم که دوستان خود را به منزل دعوت کند تا ضمن ديدار با هم امکان آشنايي نيز فراهم شود.
کنترل نوجوان به اندازه ي ممتعادل نيزمطلوب به نظر مي رسد:کنترل رفت و آمدها، تأخيرها، اطلاع يافتن از وضعيت او در مدرسه و کنترل غيبتهاي وي، همگي اگر به صورت غيرمستقيم انجام گيرد، مفيد، بلکه ضروري است.لکن کنترل بيش از حد و به صورت مستقيم، او را برآشتفته و متغير نموده عليه ما برمي انگيزد.به ويژه در مورد دختران نوجوان، لازم است والدين و بخصوص مادران، سعي کنند با صميميت و حسن ظن و به دور از هر گونه تحقير و تمسخر، مراقبتهاي ضروري را انجام دهند.
ارتباط نزديک،مؤثرو مداوم بين خانه ومدرسه از اين حيث در دوران بلوغ ضرورت مي يابد که هر دو کانون تربيتي (خانه و مدرسه)روابط دقيق و مرتب داشته باشند و از غيبتها و تأخيرهاي دختران نوجوان مطلع باشند.
در گزارشي که يکي از مدارس ارائه نموده بود معلوم شد که دختر دانش آموزي مدت يک ماه غيبت از دبيرستان داشته و گواهيهاي پزشک را به تناسب تاريخهاي آن ارائه مي نموده است، ولي پس از گذشت اين مدت معلوم مي شود که اين گواهيها ساختگي بوده و اين دانش آموز همراه دوست پسر خود به سينما مي رفته اند و نه خانواده از اين موضوع مطلع بوده و نه دبيرستان هيچ گونه ترديدي درمورد گواهيهاي ارائه شده به خود راه نداده بود.

پی نوشتها:

1-Negativism
2-Devlopmental psychology: Liebert. poulos and Marmor. p.486
3-Devlopmental psychology: Hurlock, p.252
4-کليات سعدي.
5-دختر غمديده.
6-دختر دانش آموز دوم نظري.
7-دختر 17 ساله اي از تهران.
8-Social Development: Joane Grusec Hogh Lytton. 1988. p.47
9-يک پسرجوان از تهران.
10-دختر 17 ساله اي از ساري.

منبع:دنياي نوجوان




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط