پدر الهیات لاتین (قسمت دوم)

و پولس هنگامی که در آتن بود در مباحثه های خود با فیلسوفان با حکمتی انسانی آشنا شد که وانمود می کرد از حقیقت آگاهی است. در واقع، این حکمت انسانی فقط حقیقت را مسخ و تحریف کرده و شاخه های متعدد و متخاصم...
سه‌شنبه، 2 بهمن 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پدر الهیات لاتین (قسمت دوم)
نگاهی به دیدگاه ترتولیانوس
 
چکیده:
و پولس هنگامی که در آتن  بود در مباحثه های خود با فیلسوفان با حکمتی انسانی آشنا شد که وانمود می کرد از حقیقت آگاهی است. در واقع، این حکمت انسانی فقط حقیقت را مسخ و تحریف کرده و شاخه های متعدد و متخاصم آن، حقیقت را تکه تکه کرده است.
 
تعداد کلمات: 1177 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
پدر الهیات لاتین (قسمت دوم)
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان
 
ترتولیان نسبت به فلسفه یونان  دیدگاهی عمیقا انتقادی داشت و آن را منشأ هر بدعتی می دانست. او بر ماهیت متناقض نمای ایمان مسیحی و تضاد بین مسیحیت و فلسفه تأکید می کرد. فضای فکری حاکم بر آثار ترتولیان، از فضای فکری حاکم بر آثار ژوستین و مدافعه گران قبلی کاملا متفاوت است؛ اما تفکر ترتولیان نباید مورد سوء تعبیر و کج فهمی قرار گیرد. او چون دیگر مدافعه گران مسیحی، عناصری از فلسفه یونان را به کار گرفت که با مسیحیت همخوانی داشتند. میزان تأثیر پذیری او از فلسفه و به طور خاص از رواقی گری بیشتر از آن حدی بود که وی تصور می کرد. بحث او در مورد محال بودن ایمان کامل را نباید کاملا لفظ به لفظ تعبیر کرد. ترتولیان عمر خود را صرف نشان دادن انسجام اعتقادات خود و تناقض اعتقادات مخالفانش کرد.
 
از آنجا که آنان بدعتکارند، نمی توانند مسیحیانی واقعی باشند. چون آنان مسیحی نیستند، بنابراین، حقی در مورد کتاب مقدس مسیحیان ندارند. ما می توانیم از آنان بپرسیم: شما که هستید؟ از چه زمانی و از کجا به میان ما آمده اید؟ از آنجا که شما از خاصان من نیستید، در قلمرو و منزلگاه من چه می کنید؟ مارسیون! تو چه حقی داری چوب مرا ببری؟ والنتینوس ! با اجازه چه کسی جریان آبی را که از چشمه من جاری می شود منحرف می سازی؟ آپلس ؟! با چه قدرتی نشانهای افتخار مرا میربایی؟ اینها مایملک من هستند. من وارث رسولان هستم. (در باب بدعتکاران ۳۷ )
 
و (پولس) هنگامی که در آتن  بود در مباحثه های خود با فیلسوفان با حکمتی انسانی آشنا شد که وانمود می کرد از حقیقت آگاهی است. در واقع، این حکمت انسانی فقط حقیقت را مسخ و تحریف کرده و شاخه های متعدد و متخاصم آن، حقیقت را تکه تکه کرده است. بین تفکر آتنی ها با تفکر اورشلیم چه ارتباطی وجود دارد و آیا بین تفکر فلسفی یونان و کلیسا سازگاری و توافق می توان مشاهده کرد؟ تعلیم ما ریشه در حکمت سلیمان ۴ دارد و او خود تعلیم میداد که خداوند را باید با سادگی قلبی جستجو کرد. از ما دور باد همه تلاش هایی که برای ایجاد مسیحیتی رواقی گرایانه یا مسیحیتی مبتنی بر تفکر افلاطونی یا دیالکتیکی انجام می شود. 

  بیشتر بخوانید :   رابطه عقل و وحی در الاهیات مسیحی

ما پس از پذیرش مسیح، دیگر خواهان مناظره ها و مشاجره های تفننی نیستیم و پس از برخوردار شدن از موهبت انجیل، دیگر خواهان اندیشه ورزی های ظریف نیستیم. با ایمانی که ما داریم، دیگر باور دیگری نمی خواهیم؛ زیرا باور اساسی ما این است که به چیز دیگری افزون بر آنچه به آن ایمان داریم نیاز نیست. (در باب بدعتکاران ۷ )
 از آنجا که آنان بدعتکارند، نمی توانند مسیحیانی واقعی باشند. چون آنان مسیحی نیستند، بنابراین، حقی در مورد کتاب مقدس مسیحیان ندارند. ما می توانیم از آنان بپرسیم: شما که هستید؟ از چه زمانی و از کجا به میان ما آمده اید؟ از آنجا که شما از خاصان من نیستید، در قلمرو و منزلگاه من چه می کنید؟ مارسیون! تو چه حقی داری چوب مرا ببری؟ والنتینوس ! با اجازه چه کسی جریان آبی را که از چشمه من جاری می شود منحرف می سازی؟ آپلس ؟! با چه قدرتی نشانهای افتخار مرا میربایی؟ اینها مایملک من هستند. من وارث رسولان هستم
پسر خدا به صلیب کشیده شد. من از این امر شرمنده نیستم؛ زیرا این واقعه شرم آور است. پسر خدا مرد. این امر باورکردنی است چون چنین چیزی محال است. او دفن شده و مجددا قیام کرد. چنین چیزی قطعا رخ داده است چون امکان وقوع آن غیر ممکن است.(جسم مسیح ۵ )
 
ترتولیان همچنین علیه مونارشیانیسما نیز مطالبی را به نگارش در آورده است. مونارشیانها بر تک سالاری؟ خدا تأکید می کردند. آنان آموزه تثلیث  را به این شکل نادرست تعبیر می کردند که پدر و پسر و روح القدس یکی هستند؛ به همان معنایی که من همزمان پدر فرزندان خود، شوهر زنم، و نویسنده این کتاب هستم، اما با داشتن هر سه نقش در واقع، یک شخص هستم. از نظر آنان پدر و پسر و روح القدس، سه عنوان متفاوت برای یک وجود هستند و این سه عنوان بیانگر سه عملکرد متفاوت این وجود است. از نظر آنان این سه عنوان بیانگر سه وجود متمایز نبود. ترتولیان در اثر مهم خود علیه پراکسی آس به پاسخگویی به آنان می پردازد. پراکسه آس ۴ یک مونارشیان بود که با مونتانیسم به مخالفت برخاسته بود. همانگونه که ترتولیان می نویسد: «از مجموعه اعمالی که ابلیس در روم انجام می دهد، وظیفه انجام دادن دو عمل او به پراکسه آس سپرده شده است. او با نبوت مخالفت می کند و بدعت را بر جای آن می نشاند (با رد کردن نبوتهای مونتانیسم و روح القدس را به کناری می گذارد و خدای پدر را مصلوب می کند. (با گفتن این نکته که پسر، همان پدر بود.) ترتولیان در پاسخ به  پراکسه‌آس، بیان می دارد که خدا وجودی با یک جوهر و سه شخصیت است. واژه هایی که او برای تعریف و تبیین آموزه های تثلیث و تجسما به کار گرفت، در الاهیات مسیحی عمیقا جا افتادند و بعدها نیز در مباحثه های مربوط به این موضوع به کار گرفته شدند. آثار وی در این زمینه گام های مهمی در جهت درک بهتر این آموزه ها بودند، اگرچه با توجه به معیارهای راست دینی مسیحی در قرون بعدی، این آثار کاملا عاری از عیب نیز تلقی نمی شوند.
 
۳-آثار علمی. ترتولیان آثار بسیاری را در زمینه مسائل اخلاقی علمی، بخصوص در زمینه انضباط کلیسایی، به نگارش درآورده است. این آثار به دو گروه تقسیم می شود: آثار ابتدایی که مربوط به دورانی است که وی هنوز در چارچوب کلیسای کاتولیک قرار داشت و آثار متأخرتر که وی به مونتانیسم گرویده بود. به هر حال، بین آثار هر دو دوره، پیوستگی و استمراری بنیانی دیده می شود. در مجموع، ترتولیان صاحب یک موضع اخلاقی سفت و سخت و سازش ناپذیر است. آنچه در مونتانیسم برای وی جذابیت داشت، نه عطایای نبوتی این نهضت و نه تأکید آن در مورد پایان جهان، بلکه اصول اخلاقی مستحکم آن بود. ترتولیان در آثار ابتدایی تر خود در زمینه مسائل اخلاقی، در مورد گناهانی جدی که پس از تعمید انجام می شود؛ فرصت یک توبه دوم را نیز در نظر می گیرد. اما او در اثر دیگری به نام خضوع که مربوط به دوران نگرش مونتانیستی وی است، در تقابل با دیدگاهی که توسط اسقف الاهی کارتاژ بیان شده بود، موضع سخت تری را اتخاذ می کند. از نظر ترتولیان انضباط اخلاقی، در برابر بخشش، از اولویت بیشتری برخوردار است. یکی از عالمان الاهی معاصر، او را متهم می سازد که «از نظر الاهیاتی، او تقریبا یک یهودی است.»
 
خضوع و فروتنی مسیحی از بنیان به لرزه درآمده است. من شنیده ام که حتی حکمی صادر شده، آن هم حکمی که قطعی و نهایی است. کاهن اعظم، اسقف اسقف ها (احتمالا اسقف کارتاژ) چنین حکمی را صادر کرده است: «من همه کسانی را که اصول مربوط به توبه را زیر پا گذاشته اند، عفو می کنم و زنا و بی عفتی های انجام شده از سوی آنان را می بخشم.» آه، چگونه می توان صدور این حکم را عملی صحیح دانست و اعطای چنین آزادیی، ما را به کجا رهنمون خواهد ساخت؟ من فکر میکنم صدور این حکم ما را در آستانه تسلیم شدن به امیال و شهوات قرار می دهد. توبه و بخشیده شدن با توجه به این چشم انداز تنها در حالتی متحقق می شود که گناه، خود عملا صورت می پذیرد. در چنین حالتی می توان عفو و آمرزشی این چنینی را اعلان کرد؛ یعنی، در حالتی که اشخاص به امید دریافت این آمرزش مرتکب گناه می شوند.
 
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1393)

  بیشتر بخوانید :
  مسئله کودک آزاری در کلیسا و واکنش واتیکان
  رویکرد مسیحیان درباره مصلوب شدن عیسی مسیح
  مریم و آموزه مادر خدا در مسیحیت

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط