مسیحیت شرق از سال 500 میلادی به بعد
چکیده:
دوران حکمروایی او از برخی ابعاد، نقطه اوج امپراتوری بیزانس محسوب می شود. در قرن هفتم، همزمان با هجوم مسلمانان، روند تضعیف شدن و اضمحلال این امپراتوری آغاز شد. در اواسط قرن هفتم، سپاهیان مسلمان، بخش های قابل ملاحظه ای از قلمرو امپراتوری بیزانس را که در ترکیه امروزی قرار داشت
تعداد کلمات: 1109 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
دوران حکمروایی او از برخی ابعاد، نقطه اوج امپراتوری بیزانس محسوب می شود. در قرن هفتم، همزمان با هجوم مسلمانان، روند تضعیف شدن و اضمحلال این امپراتوری آغاز شد. در اواسط قرن هفتم، سپاهیان مسلمان، بخش های قابل ملاحظه ای از قلمرو امپراتوری بیزانس را که در ترکیه امروزی قرار داشت
تعداد کلمات: 1109 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
غربی ها بر این باورند که قرون وسطا دورانی است که میان کلیسای اولیه و تجدید حیات کلیسا در قرون بعد قرار گرفته است. حال آنکه در شرق چنین نبود. در شرق، عصر پدران کلیسا اضمحلال نیافت، بلکه در پایان این عصر امپراتوری مسیحی بیزانس مستقر گشت که پایتخت آن بیزانس (قسطنطنیه) بود. امپراتوری و کلیسا هر دو مطیع امپراتور بودند. یوستینیانوس را می توان بزرگترین امپراتور در امپراتوری بیزانس دانست که بین سالهای ۵۲۷ تا ۵۶۵ حکمروایی می کرد. دوران حکمروایی او از برخی ابعاد، نقطه اوج امپراتوری بیزانس محسوب می شود. در قرن هفتم، همزمان با هجوم مسلمانان، روند تضعیف شدن و اضمحلال این امپراتوری آغاز شد. در اواسط قرن هفتم، سپاهیان مسلمان، بخش های قابل ملاحظه ای از قلمرو امپراتوری بیزانس را که در ترکیه امروزی قرار داشت، به تصرف خود در آوردند. اگرچه پس از آن، روند غلبه مسلمانان بر امپراتوری بیزانس کندتر شد، در نهایت در سال ۱۴۵۳، شهر قسطنطنیه به دست آنان سقوط کرد و نام آن به استانبول، تغییر یافت. این پیروزی های مسلمانان به معنای پایان یافتن حیات کلیسا در قلمروهای آنان نبود. حاکمان مسلمان اجازه می دادند که جوامع مسیحی در قلمرو حکومت آنان به حیات خود ادامه دهند. بهایی که مسیحیان در برابر این اجازه باید می پرداختند، موافقت ضمنی با این پیمان بود که آنان در پی مسیحی کردن مسلمانان برنیایند. برای مثال در حال حاضر، کلیسای قبطی مصر ده درصد از جمعیت مصر را دربر می گیرد و نقشی مهم در حیات ملی و اجتماعی کشور مصر دارد. از سوی دیگر، گرویدن مردم روسیه به مسیحیت ارتدوکس در قرن دهم، پیشرفت بزرگی برای گسترش مسیحیت در این دوران به شمار می آید.
بیشتر بخوانید : الوهیت مسیح
کلیسای شرق پس از شورای کلسدونه چندین قرن توجه خود را به مباحثه ها و مناقشه های مربوط به شخصیت عیسی مسیح معطوف کرد. کلیسای مصر و برخی دیگر از کلیساهای شرق، مفاد اعتقادنامه کلسدون را هرگز نپذیرفتند. این امر امپراتوران بیزانس را در برابر معضل بزرگی قرار داد. آنان می توانستند با کنار گذاشتن اعتقادنامه کلسدون، برخی از کلیساهای شرق را که اعتقادنامه کلسدون را قبول نداشتند با خود مصالحه دهند؛ اما این امر به قیمت درگیر شدن با کلیسای روم تمام می شد. گزینه دیگر امپراتوران این بود که اتحاد خود با کلیسای روم را به قیمت متحد نبودن کلیساهای شرق حفظ کنند. امپراتوران هر دو گزینه را آزمودند، اما هیچ یک از این راه حل ها رضایت بخش نبود. در نهایت، تصرف بسیاری از اراضی امپراتوری بیزانس توسط مسلمانان، باعث شد تا کلیساهایی که اعتقادنامه کلسدون را نمی پذیرفتند از قلمرو امپراتوری خارج شوند و بدین سان مشکل حل شد. کلیسای شرق در کل، در مورد اعتقادنامه کلسدون اتحاد خود را با کلیسای غرب حفظ کرد و آن گروه از کلیساهای شرق که اعتقادنامه کلسدون را قبول نداشتند، طریق خود را پیش گرفتند و تا امروز نیز باورهای خود را در این زمینه حفظ کرده اند.
از قرن سوم به بعد، پس از اینکه زبان لاتین به زبان کلیسای غرب تبدیل شد، زبان کلیسای شرق و غرب نیز متفاوت شد. در قرن چهارم، در مورد آموزۂ تثلیث بین این دو کلیسا مناقشاتی وجود داشت، اما در شورای قسطنطنیه به سال ۳۸۱، این دو کلیسا در این مورد به اتفاق نظر دست یافتند. منتها در قرن پنجم بر اثر سقوط و نابودی امپراتوری غرب، وحدت سیاسی بین شرق و غرب از بین رفت و فاصله گرفتن دو کلیسا از یکدیگر آغاز شد. این روند شکلی تدریجی داشت. امپراتوران شرق به روم علاقه مند بودند و پاپها نیز به وحدت با کلیسای شرق و نیز تمدن شرق توجه زیادی نشان می دادند
کلیسای شرق به کلیسایی بسیار سنتی تبدیل شد. پس از دوران پدران کلیسا، توجه اصلی این کلیسا به حفظ سنت راست دینی، بدون تحمل کوچک ترین انحراف و تغییر معطوف گشت. این امر چه در زمینه اصول اعتقادات و باورها و چه در زمینه مراسم و آیین های پرستشی صادق است. این فرایند با گرد هم آوردن سخنان پدران کلیسا در مورد شخصیت عیسی مسیح در قرن پنجم آغاز گشت. دوران پدران کلیسا، توسط یوحنای دمشقی به شکلی کامل خاتمه یافت. وی تعالیم پدران کلیسا را به گونهای نظامدار در آثار خود بیان کرد.
با شروع قرون وسطا، شخص پاپ به مرجع اقتدار در کلیسای غرب تبدیل شد. کلیسای روم تنها مقر اسقفی بنیانگذاری شده توسط رسولان در غرب محسوب می شد؛ زیرا تنها کلیسایی بود که می توانست ادعا کند توسط یک رسول بنیان نهاده شده است. اما در شرق، چنین کلیساهایی که توسط رسولان بنیانگذاری شده باشند بسیار بودند، بنابراین یک اسقف نمی توانست ادعاهای تفوق و برتری بر استفان کلیساهای دیگر داشته باشد. اسقفان اعظم که در قسطنطنیه، اسکندریه، انطاکیه و اورشلیم بودند، تحت عنوان پاتریارخها شناخته می شدند. همچنین به جهت اینکه در شرق شرایط سیاسی از ثبات بیشتری برخوردار بود و نیز به دلیل اینکه نحوه حکومت در شرق استبدادی تر بود، امپراتوران شرق بر کلیسای شرق تسلط داشتند. کتاب مقدس در انطباق با سنن تعلیمی و برداشت پدران کلیسا درک می شد و شوراها و اعتقادنامه های کلیسایی نیز بیانگر اجماع و توافق نظر پدران کلیسا بود. برای کلیسای ارتدوکس شرق، مرجعیت عالی در کلیسا به شوراهای عمومی یا جهانی تعلق داشت که تنها امپراتور می توانست دستور برگزاری آنها را بدهد. کلیسای ارتدوکس از میان این شوراها فقط هفت شورا را تأیید می کرد؛ یعنی، شوراهایی که به دوران قبل از تقسیم و انشقاق کلیسا به کلیساهای شرق و غرب مربوط می گشت (البته در اینجا انشقاق کلیساهایی چون کلیسای مصر و دیگر کلیساهایی که شورای کلسدون را قبول نداشتند، مد نظر نیست). این هفت شورا عبارت بودند از: شورای نیقیه (۳۲۵)، شورای قسطنطنیه (۳۸۱)، شورای افسس (۴۳۱)، شورای کلسدون (۴۵۱)، شورای قسطنطنیه (۵۵۳)، شورای قسطنطنیه (۶۸۰۸۱) و شورای نیقیه (۷۸۷).
از قرن سوم به بعد، پس از اینکه زبان لاتین به زبان کلیسای غرب تبدیل شد، زبان کلیسای شرق و غرب نیز متفاوت شد. در قرن چهارم، در مورد آموزۂ تثلیث بین این دو کلیسا مناقشاتی وجود داشت، اما در شورای قسطنطنیه به سال ۳۸۱، این دو کلیسا در این مورد به اتفاق نظر دست یافتند. منتها در قرن پنجم بر اثر سقوط و نابودی امپراتوری غرب، وحدت سیاسی بین شرق و غرب از بین رفت و فاصله گرفتن دو کلیسا از یکدیگر آغاز شد. این روند شکلی تدریجی داشت. امپراتوران شرق به روم علاقه مند بودند و پاپها نیز به وحدت با کلیسای شرق و نیز تمدن شرق توجه زیادی نشان می دادند.
در قرن یازدهم در رویه کلیسای روم تغییراتی به وقوع پیوست. در سیاست و عملکرد دستگاه پاپی اصلاحاتی رخ داد که توجه اصلی آن را به جای شرق اروپا، معطوف به شمال و غرب اروپا کرد. این رویه نوین باعث شد تا نگرش کلیسای غرب نسبت به شرق بهتر شود. برای مثال، کلیسای روم مقدمه و توضیحاتی در مورد واژه Filioque (و پسر) بر اعتقادنامه نیقیه اضافه کرد. نتیجه این کار، تکفیر دو کلیسا از سوی یکدیگر در سال ۱۰۵۴ میلادی بود. اما در قرون بعد، تلاش هایی برای مصالحه بین دو کلیسا صورت گرفت؛ بخصوص در قرون چهاردهم و پانزدهم که قسطنطنیه در معرض تصرف کامل از سوی مسلمانان قرار داشت. تا زمانی که کلیسای روم در مورد مرجعیت مقام پاپی پافشاری می کرد، ادعایی که کلیسای شرق هرگز آن را نپذیرفت، هیچ مصالحه پایداری بین این دو کلیسا ممکن نبود.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1393)
از قرن سوم به بعد، پس از اینکه زبان لاتین به زبان کلیسای غرب تبدیل شد، زبان کلیسای شرق و غرب نیز متفاوت شد. در قرن چهارم، در مورد آموزۂ تثلیث بین این دو کلیسا مناقشاتی وجود داشت، اما در شورای قسطنطنیه به سال ۳۸۱، این دو کلیسا در این مورد به اتفاق نظر دست یافتند. منتها در قرن پنجم بر اثر سقوط و نابودی امپراتوری غرب، وحدت سیاسی بین شرق و غرب از بین رفت و فاصله گرفتن دو کلیسا از یکدیگر آغاز شد. این روند شکلی تدریجی داشت. امپراتوران شرق به روم علاقه مند بودند و پاپها نیز به وحدت با کلیسای شرق و نیز تمدن شرق توجه زیادی نشان می دادند
کلیسای شرق به کلیسایی بسیار سنتی تبدیل شد. پس از دوران پدران کلیسا، توجه اصلی این کلیسا به حفظ سنت راست دینی، بدون تحمل کوچک ترین انحراف و تغییر معطوف گشت. این امر چه در زمینه اصول اعتقادات و باورها و چه در زمینه مراسم و آیین های پرستشی صادق است. این فرایند با گرد هم آوردن سخنان پدران کلیسا در مورد شخصیت عیسی مسیح در قرن پنجم آغاز گشت. دوران پدران کلیسا، توسط یوحنای دمشقی به شکلی کامل خاتمه یافت. وی تعالیم پدران کلیسا را به گونهای نظامدار در آثار خود بیان کرد.
با شروع قرون وسطا، شخص پاپ به مرجع اقتدار در کلیسای غرب تبدیل شد. کلیسای روم تنها مقر اسقفی بنیانگذاری شده توسط رسولان در غرب محسوب می شد؛ زیرا تنها کلیسایی بود که می توانست ادعا کند توسط یک رسول بنیان نهاده شده است. اما در شرق، چنین کلیساهایی که توسط رسولان بنیانگذاری شده باشند بسیار بودند، بنابراین یک اسقف نمی توانست ادعاهای تفوق و برتری بر استفان کلیساهای دیگر داشته باشد. اسقفان اعظم که در قسطنطنیه، اسکندریه، انطاکیه و اورشلیم بودند، تحت عنوان پاتریارخها شناخته می شدند. همچنین به جهت اینکه در شرق شرایط سیاسی از ثبات بیشتری برخوردار بود و نیز به دلیل اینکه نحوه حکومت در شرق استبدادی تر بود، امپراتوران شرق بر کلیسای شرق تسلط داشتند. کتاب مقدس در انطباق با سنن تعلیمی و برداشت پدران کلیسا درک می شد و شوراها و اعتقادنامه های کلیسایی نیز بیانگر اجماع و توافق نظر پدران کلیسا بود. برای کلیسای ارتدوکس شرق، مرجعیت عالی در کلیسا به شوراهای عمومی یا جهانی تعلق داشت که تنها امپراتور می توانست دستور برگزاری آنها را بدهد. کلیسای ارتدوکس از میان این شوراها فقط هفت شورا را تأیید می کرد؛ یعنی، شوراهایی که به دوران قبل از تقسیم و انشقاق کلیسا به کلیساهای شرق و غرب مربوط می گشت (البته در اینجا انشقاق کلیساهایی چون کلیسای مصر و دیگر کلیساهایی که شورای کلسدون را قبول نداشتند، مد نظر نیست). این هفت شورا عبارت بودند از: شورای نیقیه (۳۲۵)، شورای قسطنطنیه (۳۸۱)، شورای افسس (۴۳۱)، شورای کلسدون (۴۵۱)، شورای قسطنطنیه (۵۵۳)، شورای قسطنطنیه (۶۸۰۸۱) و شورای نیقیه (۷۸۷).
از قرن سوم به بعد، پس از اینکه زبان لاتین به زبان کلیسای غرب تبدیل شد، زبان کلیسای شرق و غرب نیز متفاوت شد. در قرن چهارم، در مورد آموزۂ تثلیث بین این دو کلیسا مناقشاتی وجود داشت، اما در شورای قسطنطنیه به سال ۳۸۱، این دو کلیسا در این مورد به اتفاق نظر دست یافتند. منتها در قرن پنجم بر اثر سقوط و نابودی امپراتوری غرب، وحدت سیاسی بین شرق و غرب از بین رفت و فاصله گرفتن دو کلیسا از یکدیگر آغاز شد. این روند شکلی تدریجی داشت. امپراتوران شرق به روم علاقه مند بودند و پاپها نیز به وحدت با کلیسای شرق و نیز تمدن شرق توجه زیادی نشان می دادند.
در قرن یازدهم در رویه کلیسای روم تغییراتی به وقوع پیوست. در سیاست و عملکرد دستگاه پاپی اصلاحاتی رخ داد که توجه اصلی آن را به جای شرق اروپا، معطوف به شمال و غرب اروپا کرد. این رویه نوین باعث شد تا نگرش کلیسای غرب نسبت به شرق بهتر شود. برای مثال، کلیسای روم مقدمه و توضیحاتی در مورد واژه Filioque (و پسر) بر اعتقادنامه نیقیه اضافه کرد. نتیجه این کار، تکفیر دو کلیسا از سوی یکدیگر در سال ۱۰۵۴ میلادی بود. اما در قرون بعد، تلاش هایی برای مصالحه بین دو کلیسا صورت گرفت؛ بخصوص در قرون چهاردهم و پانزدهم که قسطنطنیه در معرض تصرف کامل از سوی مسلمانان قرار داشت. تا زمانی که کلیسای روم در مورد مرجعیت مقام پاپی پافشاری می کرد، ادعایی که کلیسای شرق هرگز آن را نپذیرفت، هیچ مصالحه پایداری بین این دو کلیسا ممکن نبود.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1393)
بیشتر بخوانید :
مخلوق یا مکاشفه؟
پدران کاپادوکیایی کلیسا
چنگ روح القدس