کلیسای غرب در قرون وسطی

آخرین امپراتور امپراتوری غرب، به دست یک پادشاه گوت از تخت به زیر کشیده شد و بدین سان، موجودیت امپراتوری غربی عملا پایان یافت. غرب، سالیان سال در معرض حمله های ملل و اقوام گوناگون قرار داشت.
پنجشنبه، 4 بهمن 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کلیسای غرب در قرون وسطی
نگاهی به کلیسای غرب در قرون وسطی
 
چکیده:
 آخرین امپراتور امپراتوری غرب، به دست یک پادشاه گوت  از تخت به زیر کشیده شد و بدین سان، موجودیت امپراتوری غربی عملا پایان یافت. غرب، سالیان سال در معرض حمله های ملل و اقوام گوناگون قرار داشت.
 
تعداد کلمات: 1494 کلمه / تخمین زمان مطالعه:7 دقیقه
کلیسای غرب در قرون وسطی
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان

برای کلیسای غرب، نخستین نیمه قرون وسطا(500 تا 1500)، یعنی تا سال ۱۰۰۰ میلادی، به درستی قرون تاریک نامیده می شود. در پایان قرن چهارم، نیمه غربی امپراتوری روم زیر امواج هجوم بربرها قرار گرفت و در سال ۴۱۰ میلادی، آنچه تصورناپذیر می نمود، به وقوع پیوست و شهر روم به تصرف اقوام بربر درآمد. در سال ۴۷۶ آخرین امپراتور امپراتوری غرب، به دست یک پادشاه گوت از تخت به زیر کشیده شد و بدین سان، موجودیت امپراتوری غربی عملا پایان یافت. غرب، سالیان سال در معرض حمله های ملل و اقوام گوناگون قرار داشت. از اسپانیا، مسلمانان در حال پیشروی بودند، از شمال، اسکاندیناوی‌ها  در حال سرازیر شدن به سوی جنوب بودند، و در نقاط گوناگون نیز اقوام مختلف بربر، اروپا را عرصه تاخت و تاز خود کردند. این دوران، دوران آشوب و هرج و مرج بود که تمدن غرب را در آستانه نابودی قرار داده بود. میراث گذشته در معرض نابودی قرار داشت. برای مثال، تمام اطلاعاتی که از فلسفه در دست بود، عمدتا به آثار بوئتیوس  محدود می شد. کلیساها و خصوصا دیرها، هرچند به شکل محدود، تنها امکان فراگیری و حفظ دانش را به وجود آورده بودند و این دیرها اغلب، جزایر ثبات در اقیانوس هرج و مرج آن زمان بودند. در زمان پیروزی ها و موفقیت های شارلمانی ، که در سال ۸۰۰ تاجگذاری کرد، دوران کوتاه آرامش حکمفرما شد.
 قرون وسطا، غالبأ نادیده گرفته می شود؛ خصوصا توسط پروتستانها، اما نادیده گرفتن این قرون کار صحیحی نیست. دوران قرون وسطا بیش از هزار سال را در بر می گیرد؛ یعنی، نیمه بیشتر زمانی که تاکنون از تولد عیسی مسیح گذشته است. این دوران، پرشکوه ترین دوران تاریخ کلیسا محسوب نمی شود، اما باید آن را یکی از مهم ترین دوران تاریخ کلیسا دانست. عالمان الاهی قرون وسطا، تمامی هم و غم خود را صرف حل مسئله رابطه بین ایمان و عقل نمودند. این مورد امروزه نیز مسئله ای داغ محسوب می شود و درسهای بسیاری را می توان در این باره از تجارب قرون وسطا آموخت.
بوئتیوس امپراتوری متحد و باثباتی به وجود آورد که در آن مجددا فرصت شکوفایی تمدن و کسب دانش به دست آمد. در این دوران که عصر رنسانس کارولنژی" نامیده می شود، برای مدت زمانی کوتاه، کسب علم و دانش رونق گرفت. در این دوران بود که یکی از متفکران اصیل قرون تاریک؛ یعنی فیلسوف و عالم الاهی، جان اسکوتوس ار بجنا* آثارش را پدید آورد. اما این دوران، مدت زمانی طولانی نپایید و یورش وایکینگ ها باعث اضمحلال و نابودی این امپراتوری و دستاوردهایش شد.
 
در این دوران، الاهیات عمدتا به دیرها و صومعه ها محدود می شد؛ بنابراین، «الاهیات صومعه ای» خوانده می شد. این الاهیات در فضایی مشحون از تعهد و سرسپردگی و در محیط هایی که زندگی در آنها برای مثال بر اساس قوانین بندیکت  شکل گرفته بود، به وجود آمده بود. هدف این الاهیات نه جستجوی حقیقت برای نفس آن، بلکه رشد روحانی و عبادت بود و رویکردی مبتنی بر مراقبه و پرستش داشت. در این الاهیات، عالم الاهی نه یک مشاهده گر بی طرف که از موضوع مطالعه خود به دور ایستاده، بلکه فردی بود که به شکلی عمیق و متعهدانه در موضوع مشاهده خود غرق شده بود.
 
در آغاز سال ۱۰۰۰ میلادی، جمعیت بزرگی در شهر روم گرد آمده، در انتظار پایان یافتن جهان بودند. نیمه شب فرارسید، اما هیچ اتفاقی نیفتاد و پاپ وقت، سیلوستر دوم، جمعیت را برکت داد و آنان را رهسپار منازلشان کرد؛ اما پاپ سیلوستر که قبلا محققی دانشمند و نام اصیلی اش ژربر آئورلیایی بود، خود یکی از نخستین ثمرات عصری نوین، محسوب می شد. ثبات و امنیت دراز مدت باعث گشت تا تمدن غرب زایشی نو بیابد. مهاجمان بربر در طول قرون تار یک، به تدریج به مسیحیت گرویدند و در حدود سال ۲۰۰۰ میلادی به استثنای یهودیان که در گتورها می زیستند و مسلمانان که در اسپانیا سکونت داشتند، تمامی قاره اروپا اسمأ مسیحی بود.

  بیشتر بخوانید :   شورای واتیکان دوم

قرن یازدهم دوران جنبش های نوین بود. در صومعه ها تجدید حیات به وقوع پیوست، اصلاحاتی در دستگاه پاپی» آغاز شد که کلیسا را از فساد و آلودگی زدود و در زمینه فراگیری و دانش اندوزی نیز گشایشی صورت گرفت. برای عالمان الاهی در این دوران، موضوع رابطه بین ایمان (الاهیات) و عقل (فلسفه) مطرح بود. یکی از نویسندگان معاصر می نویسد: «تلاش برای هماهنگ کردن عقل و ایمان، نیروی محرکه اصلی تفکر مسیحی در قرون وسطا بود.» تأثیر فلسفه باعث شد تا رویکرد جدیدی نسبت به الاهیات به وجود آید که الاهیات مدرسی یا اسکولاستیسم نام گرفت. دیگر الاهیات، فقط در صومعه ها بررسی نمی شدند و دانشگاهها و دیگر مراکز غیردینی هم شروع به بررسی الاهیات کردند. هدف از این بررسی ها، دستیابی به شناخت عقلانی عینی بود. رویکردی که در این بررسی ها در پیش گرفته می شد شامل طرح سؤال، استدلال منطقی، باریک بینی و بحث و گفتگو بود. در این دوران برای عالمان الاهی، تربیت شدن به عنوان یک فیلسوف، مهم تر از تربیت شدن به عنوان یک فرد روحانی بود. الاهیات به دانشی مستقل و عینی تبدیل شده بود. این رویکرد، به شیوه ای غالب در الاهیات، تبدیل شد ولی در عین حال، رویکرد قبلی صومعه ای را حذف نکرد، بلکه اهمیت آن را کاهش داد.
 
تأثیر فلسفه بر الاهیات، از قرن یازدهم آغاز گشت؛ یعنی از زمانی که به کارگیری عقل (فلسفه) به عنوان یک روش در الاهایت رایج شد. آنسلما برای نشان دادن عقلانیت ایمان مسیحی، این روش را به کار گرفت. عقل نه به منظور تعریف ایمان مسیحی ( که بر اساس مکاشفه بود)، بلکه به عنوان روشی برای دفاع از ایمان مسیحی و درک عمیق تر آن وارد الاهیات شده بود. در قرون بعدی نقش عقل مهم تر گشت. حقوقدانان برای تصمیم گیری و صدور حکم در مورد طرفین درگیر، روشهای فلسفی را به کار گرفتند. پیتر آبلار به کارگیری همین روش ها را در الاهیات بسط و گسترش داد. اما رویکرد وی همواره خالی از اشکال نبود و به واسطه مخالفت برناردو کلروو؟که آخرین نماینده برجسته الاهیات صومعه ای محسوب می شد، محکوم شد. اما یکی از شاگردان آبلار، که پیتر لومبارد  نام داشت، و از حمایت برناردو کلروو نیز برخوردار بود، به کارگیری روش های او را (البته با حزم و احتیاط بیشتر) تداوم بخشید.
 بوئتیوس امپراتوری متحد و باثباتی به وجود آورد که در آن مجددا فرصت شکوفایی تمدن و کسب دانش به دست آمد. در این دوران که عصر رنسانس کارولنژی" نامیده می شود، برای مدت زمانی کوتاه، کسب علم و دانش رونق گرفت. در این دوران بود که یکی از متفکران اصیل قرون تاریک؛ یعنی فیلسوف و عالم الاهی، جان اسکوتوس ار بجنا* آثارش را پدید آورد. اما این دوران، مدت زمانی طولانی نپایید و یورش وایکینگ ها باعث اضمحلال و نابودی این امپراتوری و دستاوردهایش شد.
در قرن سیزدهم، الاهیات وارد مرحله ای جدید و خطرناک شد. در این دوران، فلسفه نه صرفا چون وسیله ای برای به کار گرفتن الاهیات، بلکه به عنوان یک نظام فکری رقیب مطرح شد. این امر، به سبب ترجمه آثار فلسفی ارسطو به زبان لاتین رخ داد. این آثار طریق جدیدی برای نگریستن به واقعیت امور، یک نگرش نوین، یا یک فلسفه زندگی جدید عرضه می کردند که به رقیبی برای مسیحیت تعبیر می شد. کلیسا چگونه باید با این مبارزه طلبی روبه رو می شد؟ برای مدت زمانی مطالعه آثار فلسفی ارسطو ممنوع شد، اما این کار فقط فرصتی برای تأمل و بازاندیشی در مورد این فلسفه به وجود آورد. برخی تلاش کردند تا نگرش قدیمی فلسفه افلاطونی را در تقابل با نگرش ارسطویی قرار دهند. عالم الاهی فرقة فرانسیسکن ، بوناونتورها به انجام دادن این کار اهتمام ورزید. اما مهم ترین رویکرد در دراز مدت، رویکرد توماس آکویناس  بود که تلاش کرد تا ایمان (الاهیات) و عقل (فلسفه ارسطویی) را با هم ترکیب کند. وی بر آن بود تا نشان دهد که فلسفه ارسطو (اگر به درستی تفسیر شود و در صورت لزوم تصحیح گردد) می تواند همخوان و سازگار با ایمان مسیحی و همراه با آن باقی بماند.
 
قرون چهاردهم و پانزدهم باعث افول کلیسا گشت؛ اگرچه برخی، این قرون را دوران شکوفایی قرون وسطا می دانند. نظام پاپی دوران تلخ «اسارت بابلی» خود را می گذرانید. بین سال های ۱۳۰۵ تا ۱۳۷۷ میلادی، پاپها در شهر آوینیون ۴ ساکن بودند و تحت سیطرة پادشاهان فرانسه قرار داشتند. بازگشت پاپ به روم، بلافاصله منجر به شقاق بزرگ گردید ( ۱۴۱۴ - ۱۳۷۸ ) که در این دوران، همواره لااقل دو پاپ رقیب، همزمان با هم وجود داشتند. در میان روحانیون کلیسا نیز ضعف و انحطاط مشاهده می شود. شور و شوق قرن گذشته کمتر و کمتر شده، تعداد مسیحیان واقعی کاهش یافته و فساد و تباهی فزونی یافته بود.
در قرون چهاردهم و پانزدهم همچنین شکگراییه افزایش یابنده ای در مورد امکان تطابق و سازگاری الاهیات و فلسفه به وجود آمد. این فرایند شکاکیت باجان دونس اسکوتوس آغاز شده و در تعلیم ویلیام آکامی و پیروانش به اوج خود رسید. الاهیات و فلسفه، دگربار طرق مجزای خود را در پیش گرفتند و الاهیات، ساحت طبیعی را واگذاشته، به تدریج ایمان ساده به مکاشفه خدا (که معقول بودن آن نشان داده نمی شد) کانون توجه آن شد. علاوه بر این، الاهیات مدرسی از زندگی روحانی عملی کاملا جدا گشت که این امر، توسط توماس آکمپیس  به وضوح تشریح شده است.
 
قرون وسطا، غالبأ نادیده گرفته می شود؛ خصوصا توسط پروتستانها، اما نادیده گرفتن این قرون کار صحیحی نیست. دوران قرون وسطا بیش از هزار سال را در بر می گیرد؛ یعنی، نیمه بیشتر زمانی که تاکنون از تولد عیسی مسیح گذشته است. این دوران، پرشکوه ترین دوران تاریخ کلیسا محسوب نمی شود، اما باید آن را یکی از مهم ترین دوران تاریخ کلیسا دانست. عالمان الاهی قرون وسطا، تمامی هم و غم خود را صرف حل مسئله رابطه بین ایمان و عقل نمودند. این مورد امروزه نیز مسئله ای داغ محسوب می شود و درسهای بسیاری را می توان در این باره از تجارب قرون وسطا آموخت. در آن زمان افکار ارسطو مطرح بود، امروزه افکار مارکس و داروین  ممکن است مطرح باشند، اما مسئله اساسی هنوز همان است.
 
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)

  بیشتر بخوانید :
  سورن کی‌یرکگارد و تفسیر او از رابطه انسان با خدا
  شورای واتیکان اول
  الاهیات شلایرماخر

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط