عالم الهی قرون تاریک

روایت شده است که امپراتور بر سر میز غذا رو به روی اریجنا نشسته بود و برای استهزاء وی پرسید: «چه چیزی یک ایرلندی را از یک احمق جدا می سازد؟» اریجنا به وی پاسخ داد: «این میز!»
شنبه، 6 بهمن 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عالم الهی قرون تاریک
 نگاهی به زندگانی جان اسکوتوس اریجها
 
چکیده:
روایت شده است که امپراتور بر سر میز غذا رو به روی اریجنا نشسته بود و برای استهزاء وی پرسید: «چه چیزی یک ایرلندی را از یک احمق جدا می سازد؟» اریجنا به وی پاسخ داد: «این میز!»
 
تعداد کلمات: 1336 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
عالم الهی قرون تاریک
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان

جان اسکوتوس اریجها وارو عالم الهی قرون تاریک  جان اسکوتوس اریجنا یک ایرلندی بود که در سال ۸۱۰ میلادی چشم به جهان گشود. وی بزرگ ترین متفکر دوران رنسانس کارولنژی بود و او را می توان، تنها متفکر اصیل قرون تاریک دانست. وی در زمان امپراتور شارل بی مو، سرپرست مدرسه سلطنتی در پاریس گردید. امپراتور شارل نه از هوش و ذکاوت برخوردار بود و نه از شجاعت. روایت شده است که امپراتور بر سر میز غذا رو به روی اریجنا نشسته بود و برای استهزاء وی پرسید: «چه چیزی یک ایرلندی را از یک احمق جدا می سازد؟» اریجنا به وی پاسخ داد: «این میز!» اریجنا در سال ۸۷۷ درگذشت.
 
اریجنا از معدود کسانی بود که در عصر خود زبان یونانی را می دانست. وی آثار دیونیسیوس آریوپاغی و تفسیر ماکسیموس معترف  بر آثار او را ترجمه کرد. این ترجمه بر برخی از عالمان الاهی قرون وسطا از جمله توماس آکویناس تأثیر گذاشت.

  بیشتر بخوانید :   الاهیات شلایرماخر

اریجنا در دو منازعه داغ الاهیاتی عصر خود شرکت کرد. نخستین منازعه به آموزه از پیش برگزیدگی مربوط می شد. راهبی به نام گونشالکا شکلی افراطی از عقاید آوگوستین را تعلیم میداد، از جمله اینکه خدا علت به وجود آمدن شر است. اگرچه برخی عالمان الاهی برجسته از دیدگاه های او دفاع می کردند، دیگران باوی مخالف بودند و او به دلیل دیدگاه هایش به زندان افکنده شد. اسقف شهر ریمز، هینکمار " که مخالف گو تشالک بود، از اریجنا خواست تا در مورد این موضوع کتابی بنویسد. کتاب اریجنا تقدیر الاهی نام داشت و در مخالفت با آراء گو تشالک به نگارش در آمد، اما دیدگاه هایی که اریجنا در این کتاب مطرح کرده بود از نظر اسقف هینکمار، به اندازه آراء گو تشالک نپذیرفتنی می نمودند. رابطه این دو تن قطع شد و اریجنا برای درگذشت هینکمار این شعر عاری از هرگونه تملق را نوشت تا بر سنگ قبر او حک شود:
جان اسکوتوس اریجها وارو عالم الهی قرون تاریک  جان اسکوتوس اریجنا یک ایرلندی بود که در سال ۸۱۰ میلادی چشم به جهان گشود. وی بزرگ ترین متفکر دوران رنسانس کارولنژی بود و او را می توان، تنها متفکر اصیل قرون تاریک دانست. وی در زمان امپراتور شارل بی مو، سرپرست مدرسه سلطنتی در پاریس گردید. امپراتور شارل نه از هوش و ذکاوت برخوردار بود و نه از شجاعت. روایت شده است که امپراتور بر سر میز غذا رو به روی اریجنا نشسته بود و برای استهزاء وی پرسید: «چه چیزی یک ایرلندی را از یک احمق جدا می سازد؟» اریجنا به وی پاسخ داد: «این میز!»  درگذشت.
در اینجا هینکمار آرمیده است
دزدی که با طمع خود را پرورانیده است.
تنها موفقیت او در زندگانی این بود
که بالاخره چشم از جهان فروبست.
 
در قرن نهم، همچنین منازعه ای درباره حضور بدن و خون مسیح در مراسم عشای ربانی بحث را مطرح ساختند که آیا نان و شراب حقیقتأ به بدن و خون مسیح تبدیل می شوند یا این تبدیل، جنبه استعاری دارد. همچنین مطرح ساختند که بدن مسیح که در مراسم عشای ربانی حاضر است، همان بدنی است که از مریم متولد شد و برای ما مصلوب گشت. اریجنا رساله ای درباره این موضوع نوشت که مفقود شده است. به نظر می رسد که وی تفسیری روحانی تر از حضور مسیح در مراسم عشای ربانی می کرد و از نظر او ایمانداران «نه با دهان خود بلکه با فکر خود، خون و بدن مسیح را می خورند.»
 
اثر مهم اریجنا، تقسیم طبیعت، مسیحیت را در چارچوب فلسفه نوافلاطونی تعبیر و تفسیر می کند. وی در این کتاب، طبیعت یا هستی را به چهار قسمت تقسیم می کند (سراسر واقعیت):
۱- طبیعت یا هستی ای که خلق نشده است اما خود خلق می کند که مراد، خدا به عنوان آفریدگار جهان است.
۲- طبیعت یا هستی ای که خلق شده است اما خود نیز خلق میکند. منظور از این هستی مثل های آسمانی (به مفهوم افلاطونی آن می باشند که تمام مخلوقات بر اساس الگوی آنها به وجود آمده اند.
۳- طبیعت یا هستی ای که مخلوق است؛ اما خلق نمی کند که منظور از این هستی جهان و موجودات آن (از جمله انسان می باشند. ۴- و بالاخره طبیعت و هستی ای که نه خلق می کند و نه خلق می شود که منظور از این هستی خدا به عنوان غایت و علت نهایی هستی می باشد.
اریجنا در پی آن بود تا تعادلی بین «روش ایجابی» و «روش سلبی» دیونیسیوس آریوپاغی به وجود بیاورد. بدین معنی که برای نمونه، روش ایجابی به ما می گوید خدا حکیم است، اما طریق سلبی به ما می گوید خدا حکیم نیست؛ نه بدین معنا که عقلانیت خدا در مرتبه ای نازل تر از حکیم بودن قرار دارد، بلکه بدین معنی که حکمت او فراتر و متعالی تر از هر حکمت انسانی است. بنابراین، گزارۂ خدا حکیم است، باید به عنوان یک استعاره در نظر گرفته شود که بر اساس آن می توانیم دریابیم حکمت الاهی فراتر و متعالی تر از هر حکمتی است که ما می توانیم داشته باشیم (اشعیا ۹۸ : ۵۵ ). تناقض بین روش های ایجابی و سلبی (خدا حکیم است / خدا حکیم نیست) با بیان این گزاره حل می شود که خدا حکمت کامل است که فراسوی حکمت انسانی است.
 
اریجنا بر اساس نگرش نوافلاطونی خود، جهان خلقت را یک فیضان از وجود خدا می دانست. وی با تکیه بر مکاشفه مسیحی، بر این باور بود که خدا جهان را از نیستی خلق کرده است، اما این باور، با نظام فکری وی همخوانی نداشت. «هنگامی که ما می شنویم خدا همه مخلوقات را آفریده است، این گفته فقط بدین معناست که خدا در همه مخلوقات حضور دارد. بدین معنی که وی جوهر همه موجودات است. زیرا تنها اوست که حقیقتا وجود دارد و تنها چیزی که حقیقتا در همه مخلوقات وجود دارد، تنها خداست» (تقسیم طبیعت ۷۲ : ۱). اریجنا نمی خواست که فردی معتقد به وحدت وجود باشد؛ (یعنی تمایز قائل نشدن بین خدا و طبیعت) و بر این باور بود که پیرو این نگرش نیست، اما منطق نظام فکری او، در نهایت وی را بدین جهت سوق می داد.
 
هنگامی که اریجنا به غایت و پایان جهان نیز می پردازد، مجددا همین مشکل دیده می شود. وی آموزه «بازگشت جهانی» به سوی خدا را تعلیم میداد. در نهایت خدا کل در کل خواهد بود و به جز خدا هیچ موجود دیگری وجود نخواهد داشت. اریجنا در تأیید دیدگاه خود به این گفته پولس استناد می کرد که خدا «کل درکل» خواهد بود (اول قرنتیان ۲۸ : ۱۵) و انکار می کرد که استغراق و فنای انسان در خدا را تعلیم می دهد. اما باورهای مسیحی وی، به راحتی در چارچوب نظام فکری نوافلاطونی او جای نمی گرفتند و وی برای اجتناب از غلتیدن به دامن نظریه رستگاری عام ۳ با مشکلات بسیاری روبه رو بود. مطابق با این نظریه، در نهایت همه انسانها رستگار می شوند. «هر مخلوقی از نظر پنهان خواهد شد؛ یعنی، به وجود خدا تبدیل خواهد گشت، همانند اتفاقی که در هنگام طلوع آفتاب برای ستارگان می افتد» (تقسیم طبیعت ۲۳ : ۳).
 
 تاریخ تفکر مسیحی هدف اریجنا این بود که فردی راست دین باقی بماند. وی را به نادرستی متهم به خردگرایی کرده اند. وی در حالی که پیرو فلسفه نوافلاطونی بود، هدفش این نبود که نظامی نوافلاطونی مستقل از مسیحیت به وجود آورد، بلکه در پی آن بود تا مکاشفه مسیحی را در چارچوبی نوافلاطونی تعبیر و تفسیر کند. وی همچنین به پیروی از فلسفه وحدت وجود ؟ نیز متهم شده است. در قرن سیزدهم آثار او که در دفاع از فلسفه وحدت وجود، مورد استفاده قرار می گرفتند که از سوی کلیسا محکوم شدند. نگرش نوافلاطونی اریجنا او را به سوی فلسفه وحدت وجود سوق داد، منتها وی در برابر این گرایش مقاومت می کرد و وفاداری اش نسبت به مکاشفه مسیحی، وی را از گرویدن کامل به فلسفه وحدت وجود بازداشت .
 
آه ای خداوند، آنچه از تو در می یابیم تنها گام هایی کوچک به سوی توست که با ژرف اندیشی درباره تو، بر ما آشکار می شود. زیرا تو در فکر کسانی می آیی که تو را می جویند و می یابند. آنان همواره تو را می جویند، و همواره تو را می یابند و نمی یابند. تو حقیقتا در نمودهای خودت دیده می شوی و در این نمودها به طرق مختلف... توسط اذهانی درک می شوی که به راه هایی که تو اجازه داده ای، تو را درک می کنند. آنان نه آنچه تو هستی، بلکه آنچه نیستی درک می کنند و تو چنین هستی. اما تو را در جوهر متعال خودت نمی توان شناخت که به واسطه آن متعالی تر و برتر از هر عقل انسانی هستی... (تقسیم طبیعت، خاتمه )
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)

  بیشتر بخوانید :
  الاهیات پنج گانه مارتین لوتر
  وحی در مسیحیت
  رابطه عقل و وحی در الاهیات مسیحی

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط