تحصیلات سید احمد فردید
چکیده:
علی رغم آن که ارتباط برقرار کردن با فردید، به دلیل زبان تند و تیزش و نحوه بیان خلاف آمدش، امری دشوار بود، در شخصیت، منش، اندیشه ها و گفتارش چیزی وجود داشت که در دیگران کمتر یافت میشد.
تعداد کلمات: 1366 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
علی رغم آن که ارتباط برقرار کردن با فردید، به دلیل زبان تند و تیزش و نحوه بیان خلاف آمدش، امری دشوار بود، در شخصیت، منش، اندیشه ها و گفتارش چیزی وجود داشت که در دیگران کمتر یافت میشد.
تعداد کلمات: 1366 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: پیژن عبد الکریمی
فردید در نخستین سالهای دهه پنجاه در دانشگاه تهران در جلساتی به ایراد سخنرانی می پرداخت. برخی گزارش می دهند که این جلسات پرمستمع و پرشور بوده است. از شاخصه های بارز فردید، صراحت لهجه و موضع گیری های صریح وی در مورد افراد بود. همین وصف، سخنرانی هایش را برای جوانان دانشجو، پرشور و جذاب و برای برخی از اساتید به دافعهای شخصیتی و بهانه ای برای دشمن تراشی و کینه توزی تبدیل کرده بود. در هر حال، فردید آن مقدار از شورمندی و جاذبه شخصیتی برخوردار بود که برخی از جوانان آنچنان شیفته شخصیت و اندیشه های وی شوند که به سهولت به منزل وی رفت و آمد کنند. علی رغم آن که ارتباط برقرار کردن با فردید، به دلیل زبان تند و تیزش و نحوه بیان خلاف آمدش، امری دشوار بود، در شخصیت، منش، اندیشه ها و گفتارش چیزی وجود داشت که در دیگران کمتر یافت میشد. فردید صریح اللهجه بود، اما زبان تند و تیزش، برای آن دسته از دانشجویان که با جوهره وی مواجه گشته بودند چندان گزنده نبود، حتی گویی در پس این زبان تلخ، نوعی عطوفت و مهربانی سرشار نهفته بود. نگارنده، که خود شاهد برخی محافل سخنرانی فردید در روزگار پیری اش بود، به خوبی احساس می کرد که چگونه شور جوانی هنوز در رگها و پیکر پیر وی جاری بود و چگونه او، علی رغم کهنسالی اش، بسیار جوان تر از اساتید جوان روزگار خود و روزگار ما بود و هرگز از جدیت نماییهای طنزآمیز و ادا و اطوار اساتید عصا قورت داد؛ دیار ما در وی خبری نبود.
بیشتر بخوانید : هایدگر، انسان، هستی
فردید در سال ۱۳۵۱ به دلیل رسیدن به حد نصاب سنی بازنشسته شد. پس از بازنشستگی، برای تدریس در گروه فلسفه دانشگاه تهران دوباره دعوت شد و چند دوره در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری به تدریس پرداخت. در سال ۱۳۵۳ رژیم پهلوی حزب رستاخیز را تشکیل داد و در سال ۱۳۵۵ کلیه احزاب موجود را منحل و غیرقانونی اعلام کرده، تنها به حزب حکومتی رستاخیز اجازه فعالیت داد. در همین سال، به دلیل بسته شدن فضای سیاسی کشور، رژیم کوشید به ایجاد فضایی برای بحث و گفتگو در رادیو و تلویزیون و نشریات وابسته به حزب رستاخیز (روزنامه رستاخیز و نشریه هفتگی تلاش) مبادرت ورزد. علیرضا میبدی، که روزنامه نگار و سردبیر ماهنامه ای با عنوان بنیاد بود، گرداننده اصلی مباحث فلسفی و ادبی این جریان سیاسی بود. میبدی، که در مواردی مطالبی کوتاه از فردید را در مجله بنیاد منتشر کرده بود، چندین بار از فردید برای شرکت در جلسات بحث و مناظره در رادیو و تلویزیون دعوت به عمل آورد. فردید نیز در تعدادی از این جلسات شرکت کرده، با شور و حرارت به بحث می پرادخت. پذیرش دعوتهای میبدی در آن شرایط سیاسی بیش از آن که حکایتگر فرصت طلبی سیاسی فردید باشد، نشان دهنده غیرسیاسی بودن او و دوری و بیگانگی اش از فهم شرایط سیاسی زمانه خودش بود. گفته میشود مسائلی که فردید در آن برنامه ها طرح می کرد تا حدی مورد توجه واقع می شد، هر چند که بسیاری نیز اذعان میداشتند که از اصل کلام وی چندان سر در نمی آورند.
پس از رحلت فردید، برخی از دانشجویان و علاقه مندانش، در منزل وی گرد آمده، فهرستی از کتابها، یاداشتها و دیگر مدارک موجود در منزل «استاد» تهیه کردند. در این میان، تنها چیزی که از فردید به عنوان وصیت نامه باقی مانده بود، نامه ای بود که در آن مرحوم دکتر مایل را به عنوان وصی خویش برای به پایان بردن کار فرهنگ اشتقاقی خود تعیین کرده بود. سه سال بعد منزل ایشان با همکاری شهرداری تهران تبدیل به «بنیاد حکمی و فلسفی دکتر سید احمد فردید» شد که تا مدت نسبتا کوتاهی دوره های درسی ای در زمینه زبان های باستانی و موضوعات فلسفی و مراسمی تشریفاتی و بی روح در سالگرد درگذشت استاد برگزار می کرد.
با پیروزی انقلاب ایران در بهمن ۱۳۵۷، فردید بر اساس مبانی حکمی و نگاه نقادانه اش نسبت به غرب، به استقبال از انقلاب و رهبری آن شتافت. وی پس از انقلاب، جلسات سخنرانی منظم و مستمری برقرار کرد که از فروردین ۱۳۵۸ تا مهر ۱۳۶۱ تداوم یافت. در این سخنرانیها به بیان آرای فلسفی و حکمی خود و همچنین موضع گیری های صریح سیاسی و اظهارنظرهای تند درباره جریانها و چهره های سیاسی و فکری مطرح آن ایام می پرداخت که این موضوع باعث ایجاد مشکلات و تضییقاتی برای وی شد و نهایتأ جلسات او را به تعطیلی کشاند. (1)
فردید در حمایت از انقلاب اسلامی صرفا به سخنرانی اکتفا نکرد. وی در سال ۱۳۵۸، برای عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی نامزد شد. وظیفه این مجلس صرفا تدوین قانون اساسی و به آرای عمومی گذاشتن آن بود. گفته میشود یک نفر از اعضای مهم شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی فردید را به عنوان نماینده اساتید دانشگاه، جهت درج در فهرست نامزدهای این حزب پیشنهاد کرده بود اما یکی دیگر از اعضای ذی نفوذ حزب مانع این کار شد. متعاقبا فردید نیز اعلام انصراف کرد، و نهایتا تنها ۲۰۱ رأی به نام او در صندوق ها ریخته شد.(2)
در همان سال ۱۳۵۸، فردید نامزد عضویت در اولین دوره مجلس شورای اسلامی شد، ابتدا جمعی از دانشجویان و عده ای از مسلمانان متعهد در اطلاعیه ای با ۱۵۰ امضاء و سپس برخی از ارادتمندان و هواداران تفکر فردید در اطلاعیه دیگری از وی اعلام حمایت کردند و گفته میشود که گروه «فداییان اسلام» مرتبط با صادق خلخالی نیز وی را در فهرست کاندیداهای خود قرار داد. ارتباط فردید با گروه «فداییان اسلام»، به گمان اینجانب، به هیچ وجه نباید مورد تحلیل های سیاسی قرار گیرد. احتمالا این ارتباط صرفا به واسطه دکتر مهدی صادقی (خلخالی)، فرزند صادق خلخالی و یکی از علاقه مندان و شیفتگان فردید، شکل گرفته است. نهایتا فردید با کمتر از ۶ هزار رأی از رقابت حذف می شود. (3)
حضور فردید در هر دو انتخابات و نیز نتیجه اراء باز هم به خوبی نشان دهنده دوری و بیگانگی وی از فضای سیاسی کشور و فقدان هر گونه تجربه سیاسی است، امری که در بسیاری از متفکران و نظرورزان دیده میشود.
فردید، در دهه شصت، با آن که بیش از هفتاد سال از عمرش میگذشت، کما کان بسیار پرشورتر از آن بود که با تعطیلی جلسات سخنرانیهای منظم و هفتگی اش در دانشگاه، آرام و قرار گیرد. به همین دلیل، جلساتی با شرکت جمع محدودی از دانشجویانش در منزل خود تشکیل داد. همچنین، از وی یک سلسله سخنرانی تلویزیونی ضبط شد که نهایتا پخش نگردید. مصاحبه ای نیز با وی به عمل آمد که به چاپ نرسید. در فاصله سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۸ فردید در چند گردهمایی شرکت کرد.
از سال ۱۳۷۰ به بعد، در حالی که حدود هشتاد سال از عمرش میگذشت، جلسات خانگی اش را نیز تعطیل کرد و دیگر مشکل می توانست کسی را در منزل همیشه گشوده خویش بپذیرد سرانجام سید احمد فردید در ۲۵ مرداد ۱۳۷۳، در هشتاد و چهار سالگی، در تنهایی و گمنامی از این جهان رخت سفر بست، و جز تنی چند از شاگردان و همکاران سابقش، کسی یا مقامی از او یاد نکرد و تقدیری به عمل نیاورد. خبر درگذشت فردید در چند سطر ساده، در برخی از روزنامه ها و مجلات کشور انعکاس یافت. چند تن از اساتید فلسفه دانشگاهها نیز اطلاعیه هایی صادره کردند که در آنها از فردید به عنوان «استاد برجسته فلسفه» و «فیلسوف بزرگ معاصر» نام برده شده است.
پس از رحلت فردید، برخی از دانشجویان و علاقه مندانش، در منزل وی گرد آمده، فهرستی از کتابها، یاداشتها و دیگر مدارک موجود در منزل «استاد» تهیه کردند. در این میان، تنها چیزی که از فردید به عنوان وصیت نامه باقی مانده بود، نامه ای بود که در آن مرحوم دکتر مایل را به عنوان وصی خویش برای به پایان بردن کار فرهنگ اشتقاقی خود تعیین کرده بود. سه سال بعد منزل ایشان با همکاری شهرداری تهران تبدیل به «بنیاد حکمی و فلسفی دکتر سید احمد فردید» شد که تا مدت نسبتا کوتاهی دوره های درسی ای در زمینه زبان های باستانی و موضوعات فلسفی و مراسمی تشریفاتی و بی روح در سالگرد درگذشت استاد برگزار می کرد. این بنیاد تا زمانی که برقرار بود عملا مطالبی جدی در مورد فردید و آرا و اندیشه های وی عرضه نکرد و تا زمان نگارش این سطور هم از انتشار نوشته ها و تقریرات چاپ نشده «استاد» خبری نیست. چندی بعد نیز قسمتی از این بنیاد به تصرف «خانه فلسفه» (وابسته به سازمان فرهنگی و هنری شهرداری) و قسمتی دیگر به تصرف واحد انفورماتیک همین سازمان در آمد و به این ترتیب بنیاد کاملا تعطیل شد.
ادامه دارد..
پینوشت:
۱. نک: روزنامه کیهان، مورخ 11/5/1358
۲. نک: روزنامه کیهان، مورخ 20/11/1358
٣. نک: روزنامه کیهان، مورخ 18/11/1358
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
پس از رحلت فردید، برخی از دانشجویان و علاقه مندانش، در منزل وی گرد آمده، فهرستی از کتابها، یاداشتها و دیگر مدارک موجود در منزل «استاد» تهیه کردند. در این میان، تنها چیزی که از فردید به عنوان وصیت نامه باقی مانده بود، نامه ای بود که در آن مرحوم دکتر مایل را به عنوان وصی خویش برای به پایان بردن کار فرهنگ اشتقاقی خود تعیین کرده بود. سه سال بعد منزل ایشان با همکاری شهرداری تهران تبدیل به «بنیاد حکمی و فلسفی دکتر سید احمد فردید» شد که تا مدت نسبتا کوتاهی دوره های درسی ای در زمینه زبان های باستانی و موضوعات فلسفی و مراسمی تشریفاتی و بی روح در سالگرد درگذشت استاد برگزار می کرد.
با پیروزی انقلاب ایران در بهمن ۱۳۵۷، فردید بر اساس مبانی حکمی و نگاه نقادانه اش نسبت به غرب، به استقبال از انقلاب و رهبری آن شتافت. وی پس از انقلاب، جلسات سخنرانی منظم و مستمری برقرار کرد که از فروردین ۱۳۵۸ تا مهر ۱۳۶۱ تداوم یافت. در این سخنرانیها به بیان آرای فلسفی و حکمی خود و همچنین موضع گیری های صریح سیاسی و اظهارنظرهای تند درباره جریانها و چهره های سیاسی و فکری مطرح آن ایام می پرداخت که این موضوع باعث ایجاد مشکلات و تضییقاتی برای وی شد و نهایتأ جلسات او را به تعطیلی کشاند. (1)
فردید در حمایت از انقلاب اسلامی صرفا به سخنرانی اکتفا نکرد. وی در سال ۱۳۵۸، برای عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی نامزد شد. وظیفه این مجلس صرفا تدوین قانون اساسی و به آرای عمومی گذاشتن آن بود. گفته میشود یک نفر از اعضای مهم شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی فردید را به عنوان نماینده اساتید دانشگاه، جهت درج در فهرست نامزدهای این حزب پیشنهاد کرده بود اما یکی دیگر از اعضای ذی نفوذ حزب مانع این کار شد. متعاقبا فردید نیز اعلام انصراف کرد، و نهایتا تنها ۲۰۱ رأی به نام او در صندوق ها ریخته شد.(2)
در همان سال ۱۳۵۸، فردید نامزد عضویت در اولین دوره مجلس شورای اسلامی شد، ابتدا جمعی از دانشجویان و عده ای از مسلمانان متعهد در اطلاعیه ای با ۱۵۰ امضاء و سپس برخی از ارادتمندان و هواداران تفکر فردید در اطلاعیه دیگری از وی اعلام حمایت کردند و گفته میشود که گروه «فداییان اسلام» مرتبط با صادق خلخالی نیز وی را در فهرست کاندیداهای خود قرار داد. ارتباط فردید با گروه «فداییان اسلام»، به گمان اینجانب، به هیچ وجه نباید مورد تحلیل های سیاسی قرار گیرد. احتمالا این ارتباط صرفا به واسطه دکتر مهدی صادقی (خلخالی)، فرزند صادق خلخالی و یکی از علاقه مندان و شیفتگان فردید، شکل گرفته است. نهایتا فردید با کمتر از ۶ هزار رأی از رقابت حذف می شود. (3)
حضور فردید در هر دو انتخابات و نیز نتیجه اراء باز هم به خوبی نشان دهنده دوری و بیگانگی وی از فضای سیاسی کشور و فقدان هر گونه تجربه سیاسی است، امری که در بسیاری از متفکران و نظرورزان دیده میشود.
فردید، در دهه شصت، با آن که بیش از هفتاد سال از عمرش میگذشت، کما کان بسیار پرشورتر از آن بود که با تعطیلی جلسات سخنرانیهای منظم و هفتگی اش در دانشگاه، آرام و قرار گیرد. به همین دلیل، جلساتی با شرکت جمع محدودی از دانشجویانش در منزل خود تشکیل داد. همچنین، از وی یک سلسله سخنرانی تلویزیونی ضبط شد که نهایتا پخش نگردید. مصاحبه ای نیز با وی به عمل آمد که به چاپ نرسید. در فاصله سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۸ فردید در چند گردهمایی شرکت کرد.
از سال ۱۳۷۰ به بعد، در حالی که حدود هشتاد سال از عمرش میگذشت، جلسات خانگی اش را نیز تعطیل کرد و دیگر مشکل می توانست کسی را در منزل همیشه گشوده خویش بپذیرد سرانجام سید احمد فردید در ۲۵ مرداد ۱۳۷۳، در هشتاد و چهار سالگی، در تنهایی و گمنامی از این جهان رخت سفر بست، و جز تنی چند از شاگردان و همکاران سابقش، کسی یا مقامی از او یاد نکرد و تقدیری به عمل نیاورد. خبر درگذشت فردید در چند سطر ساده، در برخی از روزنامه ها و مجلات کشور انعکاس یافت. چند تن از اساتید فلسفه دانشگاهها نیز اطلاعیه هایی صادره کردند که در آنها از فردید به عنوان «استاد برجسته فلسفه» و «فیلسوف بزرگ معاصر» نام برده شده است.
پس از رحلت فردید، برخی از دانشجویان و علاقه مندانش، در منزل وی گرد آمده، فهرستی از کتابها، یاداشتها و دیگر مدارک موجود در منزل «استاد» تهیه کردند. در این میان، تنها چیزی که از فردید به عنوان وصیت نامه باقی مانده بود، نامه ای بود که در آن مرحوم دکتر مایل را به عنوان وصی خویش برای به پایان بردن کار فرهنگ اشتقاقی خود تعیین کرده بود. سه سال بعد منزل ایشان با همکاری شهرداری تهران تبدیل به «بنیاد حکمی و فلسفی دکتر سید احمد فردید» شد که تا مدت نسبتا کوتاهی دوره های درسی ای در زمینه زبان های باستانی و موضوعات فلسفی و مراسمی تشریفاتی و بی روح در سالگرد درگذشت استاد برگزار می کرد. این بنیاد تا زمانی که برقرار بود عملا مطالبی جدی در مورد فردید و آرا و اندیشه های وی عرضه نکرد و تا زمان نگارش این سطور هم از انتشار نوشته ها و تقریرات چاپ نشده «استاد» خبری نیست. چندی بعد نیز قسمتی از این بنیاد به تصرف «خانه فلسفه» (وابسته به سازمان فرهنگی و هنری شهرداری) و قسمتی دیگر به تصرف واحد انفورماتیک همین سازمان در آمد و به این ترتیب بنیاد کاملا تعطیل شد.
ادامه دارد..
پینوشت:
۱. نک: روزنامه کیهان، مورخ 11/5/1358
۲. نک: روزنامه کیهان، مورخ 20/11/1358
٣. نک: روزنامه کیهان، مورخ 18/11/1358
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
بیشتر بخوانید :
هایدگر، انسانگرایی و تخریبِ تاریخ(قسمت اول) - راسخون
هرمنویتیک وجودی و هستی شناختی هایدگر - راسخون
اومانیسم سارتر در نگاه هایدگر - راسخون