فردید علیرغم این که به لحاظ فلسفی و نظری، نه تنها در خطوط کلی فکریاش بلکه در بسیاری از جزئیات و عناصر مقوم اندیشه هایش از کربن بسیار اثر پذیرفته است، لیکن از وی کمتر نام می برد و حتی با لحنی منفی از او یاد می کند: «اول فکر می کردم او آدم ساده ای باشد ولی بعد فهمیدم که این آقا فراماسون است و اساسا مأمور بود»؛ «هانری کربن، یهودی و فراماسون و صهیونیسم زده است.» گاه نیز فردید کربن را به دلیل اسماعیلی بودنش نقد می کند. این گونه مرزبندیهای تصنعی، سیاسی یا تئولوژیک فردید با شخصی که به لحاظ فلسفی از وی بسیار تأثیر پذیرفته است صحیح و منطقی به نظر نمی رسد و به لحاظ اخلاقی بسیار پرسش برانگیز و نابخشودنی است.
نکته تعجب انگیز دیگر این که هیچ یک از شاگردان و شیفتگان فردید و نیز صاحب نظران ایرانی، به این نکته، یعنی اثرپذیری بنیادین فردید از کربن، التفات نیافته اند و صرفا داریوش آشوری به نحو جسته گریخته و گذرا به این امر اشاره ای می کند.
نکته آخری که در اینجا لازم است بدان اشاره شود اهمیت کربن برای ما ایرانیان است. وی نخستین کسی بود که سنت فکری ما ایرانیان، اعم از تفکر زرتشتی ایران باستان و سنت معنوی اسلام ایرانی را به جهانیان معرفی کرد، و همو بود که به غربیها آموخت که فلسفهای خاص و اصالتا شیعی وجود دارد. غرب با کربن بود که از وجود عالم معنوی خاص ایرانی آگاهی یافت. همان گونه که خود کربن توضیح میدهد، بیشک غربیها از قرنها پیش، یعنی از سده دوازدهم میلادی، به واسطه ترجمه متون فلسفی از زبان عربی، با فیلسوفان جهان اسلام آشنایی داشتند. اما متخصصان فلسفه قرون وسطی در غرب همچنان به پیروی از مدرسیان لاتینی از «فیلسوفان عرب» سخن می گویند. شرق شناسان غربی همچنین از مدت ها پیش با فلاسفه و عرفای هند آشنایی پیدا کرده بودند. اما، برخلاف جهان عرب و جهان هند، دنیای خاص ایرانی برای غربیها ناشناخته مانده بود. کربن مفسر واقعیت دینی و معنوی ایران زمین بود. او بیشتر عمر خود را به معرفی «قاره ناشناخته» اسلام ایرانی گذراند و معنویت عظیم آن را به جهانیان شناساند و بر شخصیت های بزرگ و فراموش شده تاریخ فرهنگ ما و چهره هایی چون شیخ اشراق، روزبهان بقلی، سید حیدر آملی، ملاصدرا و دیگران نور تازه ای افکند. ما امروز در فهم عمیق و اصیل سنت حکمی و عرفانی ایرانی-اسلامی خویش نمی توانیم از اندیشه ها و دستاوردهای بزرگ کربن، و به واسطه او از تفکر و هرمنوتیک حضور هایدگر، بی نیاز باشیم. کربن به ما آموخت که ما ایرانیان خود را به واسطه پدیدارشناسی تاریخی چگونه فهم کنیم. ما ایرانیان، امروز در فهم خویش به منزله یک سنت تاریخی، به کربن و به واسطه او به هایدگر بسیار مدیونیم. کربن بود که به ما ایرانیان آموخت که به خود به منزله انسانی شرقی چگونه باید نگاه کنیم و چگونه خویشتن را نه بر اساس گرایشهای تئولوژیک یا ایدئولوژیک بلکه بر اساس نوعی رهیافت فلسفی فهم کنیم. کربن به ما نشان داد که روش پدیدارشناسی و امکان نوعی فلسفه تطبیقی به منظور برقراری گونهای گفتگو میان شرق و غرب می تواند ما را در مسیر کشف خویشتن تاریخی مان یاری دهد. او توجه ما را به فهم سنت در پرتو پدیدارشناسی هایدگر معطوف کرد. به ما یاد داد که چگونه می توانیم به سهروردی، ملاصدرا، اسماعیلیه و باطنیه و اخوان الصفا و اساسا به سنت تفکر معنوی خویش نظر کنیم. همین نکته اساسی ترین وجه گرایش فردید و سپس اکثر ایرانیان متأثر از او را نسبت به هایدگر نشان میدهد؛ یعنی کمک گرفتن از هایدگر در فهم غرب، انتقاد از آن و باز فهمی سنت و رجوع بدان به منزله منبعی برای بازتعریف خویش در دوره جدید.
علی رغم این که کربن مستقیم و غیرمستقیم شاگردانی نیز در کشور ما پروراند و چهره هایی چون داریوش شایگان، سید حسین نصر، غلامرضا اعوانی، نصرالله پورجوادی و شهرام پازوکی را میتوان از جمله تربیت شدگان وی یاد کرد، لیکن حرکت عمومی جامعه، قدرت سیاسی، اکثر جریانات روشنفکری ما، اعم از به اصطلاح دینی و غیردینی، و حتی جوامع دانشگاهی و فلسفی و محافل به اصطلاح دینی ما غالبا با طرح های کربن و با گل های سرسبد تفکر معنوی این سرزمین، که کربن خواهان احیای آنها بود، غریب و بیگانه مانده اند. کربن، در جستجوی آیینهای بود تا فرهنگ و تمدن غرب، سیمای خود را در آن ببیند و از آن طریق به خودآگاهی رسیده، راه برون شدی در برابر بحران های فلسفی و معنوی خویش، به خصوص نیهیلیسم روزگار ما، بیابد. او تفکر معنوی ایران اسلامی را چنین آیینهای یافت و کوشید زنگارهای برنشسته بر این آیینه اصیل را بروید، طرحی که هنوز پس از گذشت نیم قرن، بسیار رفیع تر از قامت فهم بسیاری از روشنفکران، دانشگاهیان و متولیان رسمی تفکر دینی در جامعه ماست.
اما هیچ یک از تعلقات پژوهشی کربن، از جمله توجهش به سنت معنوی مستتر در تفکر ایرانی و فلسفه اشراق ناشی از تعلقات تاریخی و شرق شناسانه صرف نبود. ما حق نداریم با شرق شناس خواندن کربن، اهمیت او به منزله فیلسوف و پدیدارشناس را نادیده بگیریم. کربن، صاحب نظر، فیلسوف و پدیدارشناسی بود که می کوشید از مطالعات شرق شناسانه خویش در جهت تحقق طرحهای فلسفی اش بهره جوید. آنچه وی در صدد انجام دادنش بود تنها از عهده متفکران و فیلسوفان، و نه مورخان، زبان شناسان یا شرق شناسان، برمی آید. کربن به ما می آموزد که آدمی چگونه میتواند با استفاده از حوزه پژوهش آکادمیک خود، به تأمل فلسفی پرداخته، طرحهای بزرگ در اندازد و از قدرت اثرگذاری تاریخی بر سرنوشت ملتی برخوردار گردد.
علی رغم این که کربن مستقیم و غیرمستقیم شاگردانی نیز در کشور ما پروراند و چهره هایی چون داریوش شایگان، سید حسین نصر، غلامرضا اعوانی، نصرالله پورجوادی و شهرام پازوکی را میتوان از جمله تربیت شدگان وی یاد کرد، لیکن حرکت عمومی جامعه، قدرت سیاسی، اکثر جریانات روشنفکری ما، اعم از به اصطلاح دینی و غیردینی.
آنچه در باب اهمیت کربن گفته شد به منزله دعوت به پذیرش همه دیدگاههای او نبوده و نیست. ما میتوانیم با کربن وارد گفتگو شده، طرح های وی را مورد پرسش قرار دهیم. می توانیم از کربن بپرسیم: آیا طرح «احیا و رستاخیز الهیات» او در این زمانه بی متافیزیک و روزگار درهم شکستگی همه نظامهای اونتولوژیک اساسا امکان پذیر است؟ آیا اساسا می توان عالم سهروردی و عالم مثال وی را احیاء کرد؟ اما سخن در این است که طرح های کربن، جز در لایه های بسیار محدودی، مورد فهم و استقبال اکثر ایرانیان قرار نگرفت و دنبال نگشت. طی حدود سه دهه اقامت در ایران، کربن کوشید ما ایرانیان را یاری دهد تا راه خود را بیابیم. افسوس که طرح های بزرگ کربن در پس ایدئولوژی های رنگارنگ سیاسی در دیار ما مدفون ماند و ما ایرانیان، به دلیل گسست تاریخی خود، افقهای تاریخی ای را که وی برایمان فراهم ساخته بود، تا حدود زیادی، اگر چه نه کاملا، از دست داده ایم. کافی است طرح های بزرگ فلسفی کربن را هم با دیدگاههای جزمی سنت گرایان و اهل تئولوژی و هم با نقدهای سیاسی و ایدئولوژیک روشنفکران مان از سنت و از هر طرحی مبنی بر تأمل درباره سنت و از هرگونه تلاش به منظور برقراری گفتگو با تفکر معنوی گذشتگان مان مقایسه کنیم تا میزان رسوخ انحطاط در خویش را دریابیم.
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
نکته تعجب انگیز دیگر این که هیچ یک از شاگردان و شیفتگان فردید و نیز صاحب نظران ایرانی، به این نکته، یعنی اثرپذیری بنیادین فردید از کربن، التفات نیافته اند و صرفا داریوش آشوری به نحو جسته گریخته و گذرا به این امر اشاره ای می کند.
نکته آخری که در اینجا لازم است بدان اشاره شود اهمیت کربن برای ما ایرانیان است. وی نخستین کسی بود که سنت فکری ما ایرانیان، اعم از تفکر زرتشتی ایران باستان و سنت معنوی اسلام ایرانی را به جهانیان معرفی کرد، و همو بود که به غربیها آموخت که فلسفهای خاص و اصالتا شیعی وجود دارد. غرب با کربن بود که از وجود عالم معنوی خاص ایرانی آگاهی یافت. همان گونه که خود کربن توضیح میدهد، بیشک غربیها از قرنها پیش، یعنی از سده دوازدهم میلادی، به واسطه ترجمه متون فلسفی از زبان عربی، با فیلسوفان جهان اسلام آشنایی داشتند. اما متخصصان فلسفه قرون وسطی در غرب همچنان به پیروی از مدرسیان لاتینی از «فیلسوفان عرب» سخن می گویند. شرق شناسان غربی همچنین از مدت ها پیش با فلاسفه و عرفای هند آشنایی پیدا کرده بودند. اما، برخلاف جهان عرب و جهان هند، دنیای خاص ایرانی برای غربیها ناشناخته مانده بود. کربن مفسر واقعیت دینی و معنوی ایران زمین بود. او بیشتر عمر خود را به معرفی «قاره ناشناخته» اسلام ایرانی گذراند و معنویت عظیم آن را به جهانیان شناساند و بر شخصیت های بزرگ و فراموش شده تاریخ فرهنگ ما و چهره هایی چون شیخ اشراق، روزبهان بقلی، سید حیدر آملی، ملاصدرا و دیگران نور تازه ای افکند. ما امروز در فهم عمیق و اصیل سنت حکمی و عرفانی ایرانی-اسلامی خویش نمی توانیم از اندیشه ها و دستاوردهای بزرگ کربن، و به واسطه او از تفکر و هرمنوتیک حضور هایدگر، بی نیاز باشیم. کربن به ما آموخت که ما ایرانیان خود را به واسطه پدیدارشناسی تاریخی چگونه فهم کنیم. ما ایرانیان، امروز در فهم خویش به منزله یک سنت تاریخی، به کربن و به واسطه او به هایدگر بسیار مدیونیم. کربن بود که به ما ایرانیان آموخت که به خود به منزله انسانی شرقی چگونه باید نگاه کنیم و چگونه خویشتن را نه بر اساس گرایشهای تئولوژیک یا ایدئولوژیک بلکه بر اساس نوعی رهیافت فلسفی فهم کنیم. کربن به ما نشان داد که روش پدیدارشناسی و امکان نوعی فلسفه تطبیقی به منظور برقراری گونهای گفتگو میان شرق و غرب می تواند ما را در مسیر کشف خویشتن تاریخی مان یاری دهد. او توجه ما را به فهم سنت در پرتو پدیدارشناسی هایدگر معطوف کرد. به ما یاد داد که چگونه می توانیم به سهروردی، ملاصدرا، اسماعیلیه و باطنیه و اخوان الصفا و اساسا به سنت تفکر معنوی خویش نظر کنیم. همین نکته اساسی ترین وجه گرایش فردید و سپس اکثر ایرانیان متأثر از او را نسبت به هایدگر نشان میدهد؛ یعنی کمک گرفتن از هایدگر در فهم غرب، انتقاد از آن و باز فهمی سنت و رجوع بدان به منزله منبعی برای بازتعریف خویش در دوره جدید.
علی رغم این که کربن مستقیم و غیرمستقیم شاگردانی نیز در کشور ما پروراند و چهره هایی چون داریوش شایگان، سید حسین نصر، غلامرضا اعوانی، نصرالله پورجوادی و شهرام پازوکی را میتوان از جمله تربیت شدگان وی یاد کرد، لیکن حرکت عمومی جامعه، قدرت سیاسی، اکثر جریانات روشنفکری ما، اعم از به اصطلاح دینی و غیردینی، و حتی جوامع دانشگاهی و فلسفی و محافل به اصطلاح دینی ما غالبا با طرح های کربن و با گل های سرسبد تفکر معنوی این سرزمین، که کربن خواهان احیای آنها بود، غریب و بیگانه مانده اند. کربن، در جستجوی آیینهای بود تا فرهنگ و تمدن غرب، سیمای خود را در آن ببیند و از آن طریق به خودآگاهی رسیده، راه برون شدی در برابر بحران های فلسفی و معنوی خویش، به خصوص نیهیلیسم روزگار ما، بیابد. او تفکر معنوی ایران اسلامی را چنین آیینهای یافت و کوشید زنگارهای برنشسته بر این آیینه اصیل را بروید، طرحی که هنوز پس از گذشت نیم قرن، بسیار رفیع تر از قامت فهم بسیاری از روشنفکران، دانشگاهیان و متولیان رسمی تفکر دینی در جامعه ماست.
اما هیچ یک از تعلقات پژوهشی کربن، از جمله توجهش به سنت معنوی مستتر در تفکر ایرانی و فلسفه اشراق ناشی از تعلقات تاریخی و شرق شناسانه صرف نبود. ما حق نداریم با شرق شناس خواندن کربن، اهمیت او به منزله فیلسوف و پدیدارشناس را نادیده بگیریم. کربن، صاحب نظر، فیلسوف و پدیدارشناسی بود که می کوشید از مطالعات شرق شناسانه خویش در جهت تحقق طرحهای فلسفی اش بهره جوید. آنچه وی در صدد انجام دادنش بود تنها از عهده متفکران و فیلسوفان، و نه مورخان، زبان شناسان یا شرق شناسان، برمی آید. کربن به ما می آموزد که آدمی چگونه میتواند با استفاده از حوزه پژوهش آکادمیک خود، به تأمل فلسفی پرداخته، طرحهای بزرگ در اندازد و از قدرت اثرگذاری تاریخی بر سرنوشت ملتی برخوردار گردد.
علی رغم این که کربن مستقیم و غیرمستقیم شاگردانی نیز در کشور ما پروراند و چهره هایی چون داریوش شایگان، سید حسین نصر، غلامرضا اعوانی، نصرالله پورجوادی و شهرام پازوکی را میتوان از جمله تربیت شدگان وی یاد کرد، لیکن حرکت عمومی جامعه، قدرت سیاسی، اکثر جریانات روشنفکری ما، اعم از به اصطلاح دینی و غیردینی.
آنچه در باب اهمیت کربن گفته شد به منزله دعوت به پذیرش همه دیدگاههای او نبوده و نیست. ما میتوانیم با کربن وارد گفتگو شده، طرح های وی را مورد پرسش قرار دهیم. می توانیم از کربن بپرسیم: آیا طرح «احیا و رستاخیز الهیات» او در این زمانه بی متافیزیک و روزگار درهم شکستگی همه نظامهای اونتولوژیک اساسا امکان پذیر است؟ آیا اساسا می توان عالم سهروردی و عالم مثال وی را احیاء کرد؟ اما سخن در این است که طرح های کربن، جز در لایه های بسیار محدودی، مورد فهم و استقبال اکثر ایرانیان قرار نگرفت و دنبال نگشت. طی حدود سه دهه اقامت در ایران، کربن کوشید ما ایرانیان را یاری دهد تا راه خود را بیابیم. افسوس که طرح های بزرگ کربن در پس ایدئولوژی های رنگارنگ سیاسی در دیار ما مدفون ماند و ما ایرانیان، به دلیل گسست تاریخی خود، افقهای تاریخی ای را که وی برایمان فراهم ساخته بود، تا حدود زیادی، اگر چه نه کاملا، از دست داده ایم. کافی است طرح های بزرگ فلسفی کربن را هم با دیدگاههای جزمی سنت گرایان و اهل تئولوژی و هم با نقدهای سیاسی و ایدئولوژیک روشنفکران مان از سنت و از هر طرحی مبنی بر تأمل درباره سنت و از هرگونه تلاش به منظور برقراری گفتگو با تفکر معنوی گذشتگان مان مقایسه کنیم تا میزان رسوخ انحطاط در خویش را دریابیم.
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394