احیای فلسفه ایران زمین
چکیده:
کربن از همان آغاز حیات علمی و فکری اش طرح های بزرگی را در سر می پروراند. وی پس از اخذ لیسانس و دیپلم مطالعات عالی در فلسفه، قاعدتا میبایست خود را برای آزمون جامع استادی آماده می کرد.
تعداد کلمات: 1783 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
کربن از همان آغاز حیات علمی و فکری اش طرح های بزرگی را در سر می پروراند. وی پس از اخذ لیسانس و دیپلم مطالعات عالی در فلسفه، قاعدتا میبایست خود را برای آزمون جامع استادی آماده می کرد.
تعداد کلمات: 1783 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
نویسنده: پیژن عبد الکریمی
کربن از همان آغاز حیات علمی و فکری اش طرح های بزرگی را در سر می پروراند. وی پس از اخذ لیسانس و دیپلم مطالعات عالی در فلسفه، قاعدتا میبایست خود را برای آزمون جامع استادی آماده می کرد. اما از شرکت در آزمون جامع خودداری کرد، زیرا طرحهای بزرگی در سر داشت. در اینجا می کوشم تا به پاره ای از طرح هایی که کربن در سر می پرورانید نزدیک شده، آنها را به اجمال بیان کنم. بدیهی است، محورهایی که طرح های فلسفی و نظری کربن تلقی شده اند ربط وثیقی به یکدیگر دارند، تا آنجا که می توان آنها را بیان مضمونی واحد با تعابیری گوناگون دانست.
احیای فلسفه ایران زمین
کربن خود درباره دلیل امتناعش از شرکت در آزمون جامع استادی می گوید:
زیرا طرح بزرگی را در سر می پروراندم. من میخواستم مانند اتین ژیلسون که فلسفه قرون وسطای غرب را احیا کرد، فلسفه ایران زمین را که شرح حال نامداران آن در نوشته های مفسران سهروردی آمده است بازشناسی و احیا کنم. شاید این کار قمار بود، نوعی شرطبندی. اما پروردگار به من عنایت داشت و در این شرطبندی آرزویم برآورده شد.
جمع میان فلسفه نظری و حکمت معنوی
اما همان گونه که قبلا نیز اشاره شد، خود طرح احیای فلسفه ایران زمین و احساس همدلی و همسویی با سهروردی و فلسفه اشراق و تلقی وی به منزله «قهرمان نمونه فلسفه» به دلیل طرح فلسفی بزرگتری بود که کربن سودای آن را در سر داشت و آن جمع میان تفکرات نظری و متافیزیکی از یک سو و تمایلات باطنی، اشراقی، عرفانی و گرایش های عمیق دینی اش از سوی دیگر، بود. از نظر کربن، در معرفت شناسی اشراقی هر دو گونه معرفت حصولی و حضوری به نحو توأمان در یک نظام فکری واحد دیده میشود. کربن همواره می گفت: «امیدوارم زمانی فرارسد که فلاسفه غرب و شرق مشترکا به سنت خویش دست یابند و هر یک به تجدید آن همت کنند.»
بیشتر بخوانید : تاریخچه تحصیل فردید
گذر از نیست انگاری
در پس تلاشهای سترگ کربن، یک درد فلسفی بزرگ وجود داشته است. کاملا آشکار است که گذر از نیست انگاری ای که روزگار ما را فرا گرفته است یکی از مهمترین دغدغه های کربن بوده است. به تعبیر دیگر، اگر بخواهیم دلیل روی آوردن او را به سنتهای تفکر شرقی به طور عام و سنت حکمی و عرفانی اسلام ایرانی به طور خاص بیابیم، باید آن را در گذر از نیست انگاری بجوییم. کربن صراحتا اظهار می دارد که «عرفان پادزهر نیست انگاری است». در اینجا یکی دیگر از وجوه تمایز کربن از هایدگر روشن می شود. در حالی که در تفکر هایدگر نیست انگاری وصف ذاتی، بنیادین و تفکیک ناپذیر سنت متافیزیک غربی تلقی می شود و گذر از آن مساوق با گسست از تفکر متافیزیکی است، در اندیشه کربن، پادزهر نیست انگاری، نه گذر کامل از سنت متافیزیکی، بلکه ایجاد پیوند میان تفکر نظری متافیزیکی و شیوه های تفکر درونی، باطنی و عرفانی است.
گذر از تاریخ گرایی، و روی آوردن به فرا تاریخیت
همان گونه که در بحث از بصیرت هایی که کربن در نیل به آنها از هایدگر اثر پذیرفته است اشاره شد، امکان فراروی از تاریخ گرایی یکی از امکان هایی است که تفکر هایدگر پیش روی ما می نهد. در اینجا این سخن را بدین نحو بازمی گوییم که اساسا گذر از تاریخ گرایی یا قول به اصالت تاریخ، یعنی غلبه بر این تلقی رایج در دوران ما که تفکر و کنش آدمی محصور در افقهای تاریخی و محصول شرایط تاریخی است، یکی از مهم ترین طرح های فلسفی کربن بوده است. بر اساس تاریخ گرایی، آزادی و رهایی آدمی از محدوده ها و افقهای تاریخی امکان پذیر نیست. اما کربن در جستجوی فراتاریخیت و حقیقتی فراتاریخی است که در پرتو آن امکان آزادی آدمی از زندان تاریخیت فراهم شود. از نظر کربن، هم تفکر هایدگر و هم عرفانهای شرقی، به دلیل گذر از تفکر مفهومی، که فی نفسه تاریخی است، و با تکیه بر هرمنوتیک حضور، که ما را وارد ساحتی غیرمفهومی، و لذا غیرتاریخی می کند، امکان مواجهه با فراتاریخیت و گذر از تاریخ گرایی را فراهم می آورند.
کربن از همان آغاز حیات علمی و فکری اش طرح های بزرگی را در سر می پروراند. وی پس از اخذ لیسانس و دیپلم مطالعات عالی در فلسفه، قاعدتا میبایست خود را برای آزمون جامع استادی آماده می کرد. اما از شرکت در آزمون جامع خودداری کرد، زیرا طرحهای بزرگی در سر داشت. در اینجا می کوشم تا به پاره ای از طرح هایی که کربن در سر می پرورانید نزدیک شده، آنها را به اجمال بیان کنم. بدیهی است، محورهایی که طرح های فلسفی و نظری کربن تلقی شده اند ربط وثیقی به یکدیگر دارند، تا آنجا که می توان آنها را بیان مضمونی واحد با تعابیری گوناگون دانست.
احیای الهیات
برخلاف هایدگر، که خواهان تخریب تئولوژی» و گذر از آن بود، کربن در صدد احیای آن است. اما ، همان گونه که در صفحات پیشین اشاره شد، الهیاتی که کربن خواهان احیای آن است به هیچ وجه نظامهای تئولوژیک نظری خاصی، همچون نظامهای کلامی مسیحی یا اسلامی، نیست که متشکل از مجموعه ای از گزاره های نظری و جدلی، و باورها و عقایدی تاریخی باشند که به دلیل نهادینه شدنشان در سنتی تاریخی، خود را به منزله حقایق دینی مینمایانند، بلکه مراد کربن از الهیات، «هرمنوتیک حضوری است که در همه ادیان، به خصوص در سه دین بزرگ یهودیت، مسیحیت و اسلام دیده میشود. به تعبیر ساده تر، روح معنوی و تفکر حضوری موجود در ادیان است که از نظر کربن تولد دوباره اش امکان پذیر و یگانه «پادزهر نیهیلیسم» روزگار ما خواهد بود.
به این ترتیب، طرح «تخریب تئولوژی» هایدگر، برخلاف آنچه در وهله نخست به نظر می رسد، نه تنها در تقابل با طرح کربن مبنی بر احیا و رستاخیز دوباره الهیات» نیست، بلکه این دو به اعتباری اما نه کاملا مضامین و خطوط مشترکی دارند. طرح «تخریب تئولوژی» هایدگر دیوار به دیوار طرح «گسست از تفکر متافیزیکی»، به معنای گسست از سوبژکتیویسم مستتر در سنت متافیزیک و نیل به نوعی تفکر حضوری و هرمنوتیک حضور است، یعنی نیل به همان چیزی که کربن در صدد احیای آن است. از سوی دیگر، طرح «احیای الهیات» کربن متضمن نوعی گذر از تئولوژی و تخریب همه نظامهای جزمی تئولوژیک به منظور زنده کردن هرمنوتیک حضوری است که در ادیان سنت عبری مستتر است. کربن خود در این - باره اظهار می دارد:
سده های متوالی، یقینهای خداشناسی، جزمی و قطعی موجب شد که علت غایی این دنیاها و اصل متعالی ای که انسان کنونی قادر به شناخت آن نیست، با خدای فردی شخص خلط گردد. این مفاهیم را دنیوی و لائیک و آنها را به عقاید و ایدئولوژیهای توتالیتر و تمامیت خواه تبدیل کردند. اینک، بیش از هر زمان، بازپرس اعظم تفتیش عقاید بر ما حکومت می کند. ... به این ترتیب، یکتاپرستان اهل ظاهر خلأ بزرگی ایجاد کردند تا گفتار «خدا مرده است» طنین افکن شود و هیاهو به وجود آید. اما کدام خدا مرده است؟ باید گفت که عرفان (از ولانتن و ابن عربی گرفته تا ایزاک لوریا) همواره کوشیده است تا علت غایی را از خدای شخصی تفکیک کند، زیرا هرگز از دستور و امر الهیات تنزیهی سرپیچی نکرده و اساسا معنا و لزوم تجلیها و تظاهرات الهی را محفوظ داشته است. ... بازیابی خدای حقیقی خود با مخالفت در برابر خدای ظاهر و تحمیلی تحقق می یابد؛ یعنی باید مفهوم خداوند را از کار کرد و نقش های کاذبی که به او نسبت داده یا تحمیل کرده اند، آزاد و رها سازیم تا بتوانیم «پاسخگوی او» باشیم، به ویژه آن که به استناد این نقشهای کاذب، علم اثباتگر، مرگ او (خدا) را رسما اعلام کرده است. ما هنگامی آزاد خواهیم بود که موفق شویم خدای خود ... را رها سازیم. دستیابی مجدد به خدای «خویش» با ایستادگی در برابر خدای سیستمها و نظام های جزمی و مخالفت علیه خدای جامعه شناسیهای حاکم میسر خواهد شد. لیکن تفاوت هایدگر و کربن در این جاست که از نظر حکیم آلمانی، متافیزیک فی حد ذاته تئولوژیک است. به تعبیر دیگر، از نظر هایدگر، در طی سنت متافیزیک غربی، مابعدالطبیعه بالمعنى الأخص (الهیات) به تدریج بر مابعدالطبیعه بالمعنى الاعم وجودشناسی) غلبه یافت و اندیشیدن در باب موجود اعلی جانشین تفکر در باب وجود گشت؛ لذا، طرح «تخریب تئولوژی» دیوار به دیوار طرح «گسست از متافیزیک» است. اما کربن، برخلاف هایدگر، نه در صدد گذر از متافیزیک، بلکه جویای آشتی دادن متافیزیک با تفکر حضوری و عرفانی است.
زیرا طرح بزرگی را در سر می پروراندم. من میخواستم مانند اتین ژیلسون که فلسفه قرون وسطای غرب را احیا کرد، فلسفه ایران زمین را که شرح حال نامداران آن در نوشته های مفسران سهروردی آمده است بازشناسی و احیا کنم. شاید این کار قمار بود، نوعی شرطبندی. اما پروردگار به من عنایت داشت و در این شرطبندی آرزویم برآورده شد.
همچنین، به نظر می رسد در تفکر هایدگر، آگاهی عمیق تری نسبت به نیست انگاری دوران دیده میشود. نزد هایدگر در قیاس با تفکر کربن نیست انگاری پدیداری صرفأ منفی نیست، بلکه نیست انگاری و به همراه آن بی اعتبار شدن همه مقولات، تصورات و معیارها، می تواند راه را برای حصول تجربه ای بدیع از اسرار و شگفتیهای وجود بگشاید که از زمان افلاطون و ارسطو تاکنون امکان پذیر نبوده است. بنابراین، از نظر هایدگر، نیست انگاری هم حاوی امکان نابودی ما و هم در بردارنده امکان نجات و رستگاری ماست. لیکن این امکان اخیر امکانی است که آن را باید مغتنم شمرده و به فعلیت رساند و البته در همان حال ممکن است مغفول بماند و از دست برود. بنابراین، نیست انگاری را نمی توان صرفأ و به سهولت رد یا انکار کرد. از نظر هایدگر، آنچه برای انسان جنبه تعیین کننده دارد این است که خویشتن را آماده ظهور و پیدایی تازه ای از وجود کند. در واقع، طرح هایدگر برای تفکر آینده عبارت است از رهانیدن انسان از قید کلیه مقولات و مفاهیم و معیارهای متافیزیکی از طریق بازخوانی و تخریب بنیادین تاریخ متافیزیک غرب و فراهم ساختن زمینه ای مناسب برای حصول تجربه ای اصیل از وجود و ظهور تازه ای از آن. این در حالی است که کربن، به سهولت رجوع به هرمنوتیک حضور گذشتگان و احیای الهیات را راهی برای برون شد از نیست انگاری روزگار ما برمی شمارد. لیکن شاید بتوان از منظر تفکر هایدگر به کربن چنین پاسخ داد که حتی کسانی که در وضعیت نیست انگارانه روزگار ما، همچون کربن بر مدار سنت میچرخند خود به نحوی ناآگاهانه کاملا در وضعیتی نیست انگارانه گرفتار شده اند، اما برای گریز از این واقعیت، وضعیت نیست انگارانه خویش را با خودفریبی، از طریق تمسک به انگارهها و نمادهای سنتی، نادیده گرفته، چشمان آگاهی خویش را کور می سازند. بدین ترتیب، به نظر می رسد در سکوت هایدگر نسبت به پرسش از تفکر آینده، و در آنچه کربن آن را نوعی «ابهام و عدم شفافیت در ذات تفکر هایدگر» تلقی می کند، در قیاس با طرح کربن مبنی بر «حیا و رستاخیز الهیات» برای آینده، عمق و حقیقت بیشتری نهفته است.
همچنین، در این «ابهام و عدم شفافیت» تفکر هایدگر و در سکوت سترگ وی درباره تعیین کامل نحوه تفکری که در آینده ظهور خواهد یافت، در قیاس با تفکر کربن و همه سنت گرایان که بر رستاخیز الهیات تکیه می کنند، عزمیت بیشتری در گسست از متافیزیک و تلقی بشرانگارانه (اومانیستی) از تاریخ نهفته است، چرا که تفکر هایدگر آینده تاریخ ما را قائم به حوالت و تقدیری تعین ناپذیر میداند، در حالی که کربن و بسیاری از سنت گرایان، تحت تأثیر وصف بشرانگارانه و ربقه های باقی۔ مانده از تفکر متافیزیکی، به گونه ای از آینده سخن می گویند که گویی از نوعی چیرگی بر تاریخ برخوردارند، تا آنجا که «با روشنی و شفافیت تمام» به ما از رستاخیز الهیات در آینده تاریخ تفکر بشری خبر می دهند.
ادامه دارد..
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
در پس تلاشهای سترگ کربن، یک درد فلسفی بزرگ وجود داشته است. کاملا آشکار است که گذر از نیست انگاری ای که روزگار ما را فرا گرفته است یکی از مهمترین دغدغه های کربن بوده است. به تعبیر دیگر، اگر بخواهیم دلیل روی آوردن او را به سنتهای تفکر شرقی به طور عام و سنت حکمی و عرفانی اسلام ایرانی به طور خاص بیابیم، باید آن را در گذر از نیست انگاری بجوییم. کربن صراحتا اظهار می دارد که «عرفان پادزهر نیست انگاری است». در اینجا یکی دیگر از وجوه تمایز کربن از هایدگر روشن می شود. در حالی که در تفکر هایدگر نیست انگاری وصف ذاتی، بنیادین و تفکیک ناپذیر سنت متافیزیک غربی تلقی می شود و گذر از آن مساوق با گسست از تفکر متافیزیکی است، در اندیشه کربن، پادزهر نیست انگاری، نه گذر کامل از سنت متافیزیکی، بلکه ایجاد پیوند میان تفکر نظری متافیزیکی و شیوه های تفکر درونی، باطنی و عرفانی است.
گذر از تاریخ گرایی، و روی آوردن به فرا تاریخیت
همان گونه که در بحث از بصیرت هایی که کربن در نیل به آنها از هایدگر اثر پذیرفته است اشاره شد، امکان فراروی از تاریخ گرایی یکی از امکان هایی است که تفکر هایدگر پیش روی ما می نهد. در اینجا این سخن را بدین نحو بازمی گوییم که اساسا گذر از تاریخ گرایی یا قول به اصالت تاریخ، یعنی غلبه بر این تلقی رایج در دوران ما که تفکر و کنش آدمی محصور در افقهای تاریخی و محصول شرایط تاریخی است، یکی از مهم ترین طرح های فلسفی کربن بوده است. بر اساس تاریخ گرایی، آزادی و رهایی آدمی از محدوده ها و افقهای تاریخی امکان پذیر نیست. اما کربن در جستجوی فراتاریخیت و حقیقتی فراتاریخی است که در پرتو آن امکان آزادی آدمی از زندان تاریخیت فراهم شود. از نظر کربن، هم تفکر هایدگر و هم عرفانهای شرقی، به دلیل گذر از تفکر مفهومی، که فی نفسه تاریخی است، و با تکیه بر هرمنوتیک حضور، که ما را وارد ساحتی غیرمفهومی، و لذا غیرتاریخی می کند، امکان مواجهه با فراتاریخیت و گذر از تاریخ گرایی را فراهم می آورند.
کربن از همان آغاز حیات علمی و فکری اش طرح های بزرگی را در سر می پروراند. وی پس از اخذ لیسانس و دیپلم مطالعات عالی در فلسفه، قاعدتا میبایست خود را برای آزمون جامع استادی آماده می کرد. اما از شرکت در آزمون جامع خودداری کرد، زیرا طرحهای بزرگی در سر داشت. در اینجا می کوشم تا به پاره ای از طرح هایی که کربن در سر می پرورانید نزدیک شده، آنها را به اجمال بیان کنم. بدیهی است، محورهایی که طرح های فلسفی و نظری کربن تلقی شده اند ربط وثیقی به یکدیگر دارند، تا آنجا که می توان آنها را بیان مضمونی واحد با تعابیری گوناگون دانست.
احیای الهیات
برخلاف هایدگر، که خواهان تخریب تئولوژی» و گذر از آن بود، کربن در صدد احیای آن است. اما ، همان گونه که در صفحات پیشین اشاره شد، الهیاتی که کربن خواهان احیای آن است به هیچ وجه نظامهای تئولوژیک نظری خاصی، همچون نظامهای کلامی مسیحی یا اسلامی، نیست که متشکل از مجموعه ای از گزاره های نظری و جدلی، و باورها و عقایدی تاریخی باشند که به دلیل نهادینه شدنشان در سنتی تاریخی، خود را به منزله حقایق دینی مینمایانند، بلکه مراد کربن از الهیات، «هرمنوتیک حضوری است که در همه ادیان، به خصوص در سه دین بزرگ یهودیت، مسیحیت و اسلام دیده میشود. به تعبیر ساده تر، روح معنوی و تفکر حضوری موجود در ادیان است که از نظر کربن تولد دوباره اش امکان پذیر و یگانه «پادزهر نیهیلیسم» روزگار ما خواهد بود.
به این ترتیب، طرح «تخریب تئولوژی» هایدگر، برخلاف آنچه در وهله نخست به نظر می رسد، نه تنها در تقابل با طرح کربن مبنی بر احیا و رستاخیز دوباره الهیات» نیست، بلکه این دو به اعتباری اما نه کاملا مضامین و خطوط مشترکی دارند. طرح «تخریب تئولوژی» هایدگر دیوار به دیوار طرح «گسست از تفکر متافیزیکی»، به معنای گسست از سوبژکتیویسم مستتر در سنت متافیزیک و نیل به نوعی تفکر حضوری و هرمنوتیک حضور است، یعنی نیل به همان چیزی که کربن در صدد احیای آن است. از سوی دیگر، طرح «احیای الهیات» کربن متضمن نوعی گذر از تئولوژی و تخریب همه نظامهای جزمی تئولوژیک به منظور زنده کردن هرمنوتیک حضوری است که در ادیان سنت عبری مستتر است. کربن خود در این - باره اظهار می دارد:
سده های متوالی، یقینهای خداشناسی، جزمی و قطعی موجب شد که علت غایی این دنیاها و اصل متعالی ای که انسان کنونی قادر به شناخت آن نیست، با خدای فردی شخص خلط گردد. این مفاهیم را دنیوی و لائیک و آنها را به عقاید و ایدئولوژیهای توتالیتر و تمامیت خواه تبدیل کردند. اینک، بیش از هر زمان، بازپرس اعظم تفتیش عقاید بر ما حکومت می کند. ... به این ترتیب، یکتاپرستان اهل ظاهر خلأ بزرگی ایجاد کردند تا گفتار «خدا مرده است» طنین افکن شود و هیاهو به وجود آید. اما کدام خدا مرده است؟ باید گفت که عرفان (از ولانتن و ابن عربی گرفته تا ایزاک لوریا) همواره کوشیده است تا علت غایی را از خدای شخصی تفکیک کند، زیرا هرگز از دستور و امر الهیات تنزیهی سرپیچی نکرده و اساسا معنا و لزوم تجلیها و تظاهرات الهی را محفوظ داشته است. ... بازیابی خدای حقیقی خود با مخالفت در برابر خدای ظاهر و تحمیلی تحقق می یابد؛ یعنی باید مفهوم خداوند را از کار کرد و نقش های کاذبی که به او نسبت داده یا تحمیل کرده اند، آزاد و رها سازیم تا بتوانیم «پاسخگوی او» باشیم، به ویژه آن که به استناد این نقشهای کاذب، علم اثباتگر، مرگ او (خدا) را رسما اعلام کرده است. ما هنگامی آزاد خواهیم بود که موفق شویم خدای خود ... را رها سازیم. دستیابی مجدد به خدای «خویش» با ایستادگی در برابر خدای سیستمها و نظام های جزمی و مخالفت علیه خدای جامعه شناسیهای حاکم میسر خواهد شد. لیکن تفاوت هایدگر و کربن در این جاست که از نظر حکیم آلمانی، متافیزیک فی حد ذاته تئولوژیک است. به تعبیر دیگر، از نظر هایدگر، در طی سنت متافیزیک غربی، مابعدالطبیعه بالمعنى الأخص (الهیات) به تدریج بر مابعدالطبیعه بالمعنى الاعم وجودشناسی) غلبه یافت و اندیشیدن در باب موجود اعلی جانشین تفکر در باب وجود گشت؛ لذا، طرح «تخریب تئولوژی» دیوار به دیوار طرح «گسست از متافیزیک» است. اما کربن، برخلاف هایدگر، نه در صدد گذر از متافیزیک، بلکه جویای آشتی دادن متافیزیک با تفکر حضوری و عرفانی است.
زیرا طرح بزرگی را در سر می پروراندم. من میخواستم مانند اتین ژیلسون که فلسفه قرون وسطای غرب را احیا کرد، فلسفه ایران زمین را که شرح حال نامداران آن در نوشته های مفسران سهروردی آمده است بازشناسی و احیا کنم. شاید این کار قمار بود، نوعی شرطبندی. اما پروردگار به من عنایت داشت و در این شرطبندی آرزویم برآورده شد.
همچنین، به نظر می رسد در تفکر هایدگر، آگاهی عمیق تری نسبت به نیست انگاری دوران دیده میشود. نزد هایدگر در قیاس با تفکر کربن نیست انگاری پدیداری صرفأ منفی نیست، بلکه نیست انگاری و به همراه آن بی اعتبار شدن همه مقولات، تصورات و معیارها، می تواند راه را برای حصول تجربه ای بدیع از اسرار و شگفتیهای وجود بگشاید که از زمان افلاطون و ارسطو تاکنون امکان پذیر نبوده است. بنابراین، از نظر هایدگر، نیست انگاری هم حاوی امکان نابودی ما و هم در بردارنده امکان نجات و رستگاری ماست. لیکن این امکان اخیر امکانی است که آن را باید مغتنم شمرده و به فعلیت رساند و البته در همان حال ممکن است مغفول بماند و از دست برود. بنابراین، نیست انگاری را نمی توان صرفأ و به سهولت رد یا انکار کرد. از نظر هایدگر، آنچه برای انسان جنبه تعیین کننده دارد این است که خویشتن را آماده ظهور و پیدایی تازه ای از وجود کند. در واقع، طرح هایدگر برای تفکر آینده عبارت است از رهانیدن انسان از قید کلیه مقولات و مفاهیم و معیارهای متافیزیکی از طریق بازخوانی و تخریب بنیادین تاریخ متافیزیک غرب و فراهم ساختن زمینه ای مناسب برای حصول تجربه ای اصیل از وجود و ظهور تازه ای از آن. این در حالی است که کربن، به سهولت رجوع به هرمنوتیک حضور گذشتگان و احیای الهیات را راهی برای برون شد از نیست انگاری روزگار ما برمی شمارد. لیکن شاید بتوان از منظر تفکر هایدگر به کربن چنین پاسخ داد که حتی کسانی که در وضعیت نیست انگارانه روزگار ما، همچون کربن بر مدار سنت میچرخند خود به نحوی ناآگاهانه کاملا در وضعیتی نیست انگارانه گرفتار شده اند، اما برای گریز از این واقعیت، وضعیت نیست انگارانه خویش را با خودفریبی، از طریق تمسک به انگارهها و نمادهای سنتی، نادیده گرفته، چشمان آگاهی خویش را کور می سازند. بدین ترتیب، به نظر می رسد در سکوت هایدگر نسبت به پرسش از تفکر آینده، و در آنچه کربن آن را نوعی «ابهام و عدم شفافیت در ذات تفکر هایدگر» تلقی می کند، در قیاس با طرح کربن مبنی بر «حیا و رستاخیز الهیات» برای آینده، عمق و حقیقت بیشتری نهفته است.
همچنین، در این «ابهام و عدم شفافیت» تفکر هایدگر و در سکوت سترگ وی درباره تعیین کامل نحوه تفکری که در آینده ظهور خواهد یافت، در قیاس با تفکر کربن و همه سنت گرایان که بر رستاخیز الهیات تکیه می کنند، عزمیت بیشتری در گسست از متافیزیک و تلقی بشرانگارانه (اومانیستی) از تاریخ نهفته است، چرا که تفکر هایدگر آینده تاریخ ما را قائم به حوالت و تقدیری تعین ناپذیر میداند، در حالی که کربن و بسیاری از سنت گرایان، تحت تأثیر وصف بشرانگارانه و ربقه های باقی۔ مانده از تفکر متافیزیکی، به گونه ای از آینده سخن می گویند که گویی از نوعی چیرگی بر تاریخ برخوردارند، تا آنجا که «با روشنی و شفافیت تمام» به ما از رستاخیز الهیات در آینده تاریخ تفکر بشری خبر می دهند.
ادامه دارد..
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
بیشتر بخوانید :
منابع شناخت فردید
بصیرتهای هایدگری کوربن
حکمت انسی چیست؟