این آقا فراماسون است و اساساً مأمور بود (قسمت سوم)

کربن در رجوعش به سنت تفکر اسلامی، بیشتر به فلسفه اشراق توجه دارد؛ او سهروردی را قهرمان و اسوه تفکر ایده آل خویش برمی شمارد و معتقد است که «متافیزیک اشراقیون و به ویژه متافیزیک ملاصدرا به اوج متافیزیک حضور منتهی می شود».
يکشنبه، 28 بهمن 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
این آقا فراماسون است و اساساً مأمور بود (قسمت سوم)
دین فردین به کوربن
 
چکیده:
کربن در رجوعش به سنت تفکر اسلامی، بیشتر به فلسفه اشراق توجه دارد؛ او سهروردی را قهرمان و اسوه تفکر ایده آل خویش برمی شمارد و معتقد است که «متافیزیک اشراقیون و به ویژه متافیزیک ملاصدرا به اوج متافیزیک حضور منتهی می شود».
 
تعداد کلمات: 1200 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
این آقا فراماسون است و اساساً مأمور بود (قسمت سوم)
نویسنده: پیژن عبد الکریمی

توضیح بیشتر آن که، علائق کربن به شیعه، عرفان شیعی، حکمت انسی ایرانی اسلامی و اساسا سنت تفکر اسلامی، نه تئولوژیک بود و نه شرق شناسانه. آنچه برای او مهم بود «حکمت شناسی» بود که وی آن را در همه صورش و در همه سنت های تاریخی شرقی، اعم از هندی، ایرانی یا حتی سنت های خاور دور دنبال می کرد. کربن در تشیع و عرفان و تصوف ایرانی اسلامی، این حکمت را میدید، لیکن به هیچ وجه نباید علاقه شرق شناسانه وی، به منزله نقطه شروع پژوهش، و علائق حکمت شناسانه و ناظر به فلسفه تطبیقی او، به منزله یک طرح بزرگ فلسفی، را تا حد تعلقات تئولوژیک تنزل داد؛ و به گمان من، این تنزل همان اتفاقی است که در فردید و برخی از پیروان او اگر چه تا حدودی و نه کاملا دیده می شود. البته پرواضح است که اسلام و تشیع نزد فردید و پیروان او، همچون کربن، به هیچ وجه اسلام و تشیع کلامی و فقهی نبوده و نیست، بلکه صبغه عرفانی دارد. با این وصف، نزد فردید و پیروانش اسلام و تشیع از اصالت و حقیقت بیشتری نسبت به سایر ادیان و مذاهب برخوردارند. تفکر فردید و پیروانش تئولوژیک نیست، اما فضای گفتمانی آن تئولوژیک است. این در حالی است که فضای گفتمانی کربن از فضای گفتمانی تئولوژیک، در قیاس با فردید، بسیار فاصله دارد. کربن، برخلاف فردید، از دینی سخن می گفت که دین خودش نبود. نزد کربن اساسا سخن از گرویدن به یک دین خاص در میان نیست: «برخی ها تنها در چارچوب گرویدن به دینی دیگر قادر به فهم و توجیه این مسائلند.» از نظر کربن، «تمامی عرفای شرق یا غرب چیزها را به صورت باطنی و درون ورزی تأمل و برآورد می کنند؛ به این معنی که درون خویشتن را تبدیل به منزلی می کنند برای فلسفه ها و ادیانی که در سیر و سلوکشان قرار می گیرند»

  بیشتر بخوانید :    بصیرت‌های هایدگری کوربن

نکته دیگر این که کربن در رجوعش به سنت تفکر اسلامی، بیشتر به فلسفه اشراق توجه دارد؛ او سهروردی را قهرمان و اسوه تفکر ایده آل خویش برمی شمارد و معتقد است که «متافیزیک اشراقیون و به ویژه متافیزیک ملاصدرا به اوج متافیزیک حضور منتهی می شود». از نظر کربن، «صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی ... یکی از چهره های عظیم الشأن تفکر اسلامی، خاصه تفکر اسلامی شیعی و به نحو اخص تفکر و معنویت اسلامی در نزد ایرانیان است». این در حالی است که فردید مرکز ثقل تفکرش را حکمت انسی به طور کلی و عرفان ابن عربی به طور خاص قرار داده است. فهم این اختلاف، اهمیت بسزایی دارد، اختلافی که برخاسته از دو نحوه نگاه به سنت متافیزیک غربی است. همان گونه که قبلا نیز گفته شد، کربن خواهان دستیابی به عالم و نحوه تفکری است که در آن تفکر معنوی در کنار تفکر عقلی و نظری به نحو توأمان دیده میشود. در نظر او، اهمیت سهروردی و ملاصدرا در همین تلاش به منظور جمع میان حضور و حصول، یا عرفان و فلسفه، در یک نظام واحد فکری نهفته است. از نظر کربن، از طرفی، پژوهش فلسفی باید همراه با تحقق معنوی شخص پژوهشگر باشد وگرنه کاری بی حاصل و اتلاف وقت خواهد بود، و از طرف دیگر، لازمه تجربه عرفانی داشتن پیش زمینه و اندوخته جدی فلسفی است، زیرا نداشتن زیربنای فلسفی به احتمال زیاد گمراهی خیال بافی و خطا را در پی خواهد داشت.(1)
 با همه این اوصاف، با در نظر گرفتن شرایط تاریخی فردید، باید توجه داشت که تأثیرپذیری فردید از کربن به هیچ وجه از دین ما نسبت به او نکاسته، ارزشهای فردی وی را مضمحل نمی سازد. فهم کربن و حرکت در راستای طرح عظیم او، در روزگار فردید جوان، کاری بود که صرفا از عهده او برآمد و بس.
اهمیت نظر و تمایل به تحقق بخشیدن به چنین شرطی است که در زیباترین اوراق نوشته شده توسط ملاصدرا دیده میشود. اما در فردید، برخلاف کربن و به تبعیت از هایدگر، نوعی نقد ریشه ای و بنیادین نسبت به تفکر متافیزیکی دیده میشود. به همین دلیل، از نظر فردید، تفکر شیخ اشراق و ملاصدرا، تا حدود زیادی متافیزیک زده و به تعبیر خود فردید، غربزده است و این ابن عربی و عرفان اوست که قهرمان گذر از متافیزیک و اوج حضور و تفکر معنوی است. این نکته شاید مهمترین مرزبندی فردید با کربن باشد. از نظر فردید، عقل نزد اسماعیلیه و باطنیه، یعنی همان جریاناتی که کربن بدانها عنایت داشت، همان عقل کمابیش منسوخ دوره یونانی و عقل متافیزیکی است. همچنین، تأکید فردید بر معرفت حضوری و مخالفتش با متافیزیک و غرب زدگی، شکلی کاملا ایدئولوژیک گرفته، به نفی یکپارچه متافیزیک و انسداد تفکر می انجامد، در حالی که در کربن با چنین وضعیتی روبه رو نیستیم. به هر تقدیر، علی رغم پذیرش این رأی که تفکر متافیزیکی صرفا یک امکان و نه یگانه امکان فراروی تفکر آدمی است و سنت تفکر متافیزیکی، همچون هر سنت تاریخی دیگری، محدودیتهایی را به بشر تحمیل می کند، و همچنین صرف نظر از پذیرش انتقادات بنیادینی که هایدگر بر تفکر متافیزیکی وارد می سازد، کماکان این پرسشهای بنیادین در برابر ما وجود دارد: آیا میتوان تفکر و عقلانیت متافیزیکی را به کلی مورد انکار قرار داد؟ به راستی تاریخ بشر بدون ظهور سنت متافیزیک یونانی چگونه میبود؟ اندیشیدن به این پرسش ها ما را از مواجههای ایدئولوژیک، انکاری و یک سویه با متافیزیک، آن گونه که نزد فردید و برخی از پیروان او دیده میشود، باز می دارد.
 
همچنین، کربن به شیوه ای تحلیلی مواضع نظری اش را اظهار می دارد، اما نزد فردید، در اغلب موارد با نوعی اظهار عقیده صرف مواجهیم. به تعبیر دیگر، کربن مخاطب خود را در سیر دیالکتیکی تفکر خود قرار داده، وی را پله پله به دیدگاههای خویش نزدیک میسازد؛ اما فردید صرفا اعتقادات و دیدگاه های خویش را مطرح می کند. همین امر سبب می گردد که مخاطب ناآشنا با مبادی اندیشه های فردید، صرفا با مجموعه ای از آرا و اندیشه های خلاف آمد روبه رو شود و به سبب طی طریق نکردن با فردید، نوعی احساس خشم و عصبیت در وی شکل گیرد، طی طریق نکردنی که همه مسئولیت آن را نمی توان متوجه مخاطب فردید دانست. لذا همان طور که اشاره شد، اندیشه های کربن، در فردید دستخوش نوعی تنزل و انحطاط می شود. این انحطاط را بدین صورت می توان بیان داشت: در حالی که در کربن با نوعی وسعت آگاهی و غنای اطلاعات تاریخی روبه روییم، در فردید شاهد نوعی تکرارگویی ملال آور هستیم. همچنین، نزد کربن نوشته های گذشتگان از جمله سهروردی صرفا نقطه عزیمتی برای تفکر بیشتر تلقی می گردد، در حالی که در نگاه ما ایرانیان به سنت، از جمله در اندیشه های فردید یا سیدحسین نصر، میراث عرفانی گذشتگان اوج تفکر و نقطه پایان حرکت فکری تلقی می شود، لذا شاهد نوعی انسداد تفکر و پایان یافتن پرسشگری در میان خودمان هستیم.
 
با همه این اوصاف، با در نظر گرفتن شرایط تاریخی فردید، باید توجه داشت که تأثیرپذیری فردید از کربن به هیچ وجه از دین ما نسبت به او نکاسته، ارزشهای فردی وی را مضمحل نمی سازد. فهم کربن و حرکت در راستای طرح عظیم او، در روزگار فردید جوان، کاری بود که صرفا از عهده او برآمد و بس.
 
پی‌نوشت:
1. هانری کربن، از هایدگر تا سهروردی، ص ۱۰۴
 
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394

  بیشتر بخوانید :
   حکمت انسی چیست؟
   بازگشت کربن از آلمان به فرانسه
   مأموریت سی ساله

 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط