در بزم خلیفه‏ (به بهانه شهادت حضرت امام هادی (ع))

کلام امام هادی (ع) ، شیرین و سرزنش ایشان تکان دهنده بود. آن گاه که لب به سخن می گشود، روح شنونده اش را تازگی می بخشید و چون او را عتاب می کرد، کلامش چون شمشیری آتشین از جمله های نغز، پیکره دشمنش را شرحه شرحه می کرد.
يکشنبه، 19 اسفند 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حمید حنائی نژاد
موارد بیشتر برای شما
در بزم خلیفه‏ (به بهانه شهادت حضرت امام هادی (ع))

به بهانه شهادت حضرت امام هادی (ع)

شهادت امام هادی ع
 

متوکل، خلیفه سفاک و جبار عباسى، از توجه معنوى مردم به امام‏ هادى‏ علیه السلام بیمناک بود و از اینکه مردم به طیب خاطر حاضر بودند فرمان او را اطاعت کنند رنج مى‏ برد. سعایت کنندگان هم به او گفتند ممکن است على بن محمد (امام‏ هادى‏) باطناً قصد انقلاب داشته باشد و بعید نیست اسلحه و یا لااقل نامه‏ هایى که دالّ بر مطلب باشد در خانه‏ اش پیدا شود. لهذا متوکل یک شب بى‏ خبر و بدون سابقه، بعد از آنکه نیمى از شب گذشته و همه چشمها به خواب رفته و هر کسى در بستر خویش استراحت کرده بود، عده ‏اى از دژخیمان و اطرافیان خود را فرستاد به خانه امام که خانه ‏اش را تفتیش کنند و خود امام را هم حاضر نمایند. متوکل، خلیفه سفاک و جبار عباسى، از توجه معنوى مردم به امام‏ هادى‏ علیه السلام بیمناک بود و از اینکه مردم به طیب خاطر حاضر بودند فرمان او را اطاعت کنند رنج مى‏ برد. سعایت کنندگان هم به او گفتند ممکن است على بن محمد (امام‏ هادى‏) باطناً قصد انقلاب داشته باشد و بعید نیست اسلحه و یا لااقل نامه‏ هایى که دالّ بر مطلب باشد در خانه‏ اش پیدا شود. لهذا متوکل یک شب بى‏ خبر و بدون سابقه، بعد از آنکه نیمى از شب گذشته و همه چشمها به خواب رفته و هر کسى در بستر خویش استراحت کرده بود، عده ‏اى از دژخیمان و اطرافیان خود را فرستاد به خانه امام که خانه ‏اش را تفتیش کنند و خود امام را هم حاضر نمایند. متوکل این تصمیم را در حالى گرفت که بزمى تشکیل داده مشغول مى‏گسارى بود. مأمورین سرزده وارد خانه امام شدند و اول به سراغ خودش رفتند. او را دیدند که اتاقى را خلوت کرده و فرش اتاق را جمع کرده، بر روى ریگ و سنگریزه نشسته به ذکر خدا و راز و نیاز با ذات پروردگار مشغول است. وارد سایر اتاقها شدند، از آنچه مى ‏خواستند چیزى نیافتند. ناچار به همین مقدار قناعت کردند که خود امام را به حضور متوکل ببرند. وقتى که امام وارد شد، متوکل در صدر مجلس بزم نشسته مشغول مى‏گسارى بود. دستور داد که امام پهلوى خودش بنشیند. امام نشست. متوکل جام شرابى که در دستش بود به امام تعارف کرد. امام امتناع کرد و فرمود: «به خدا قسم که هرگز شراب داخل خون و گوشت من نشده، مرا معاف بدار.». متوکل قبول کرد، بعد گفت: «پس شعر بخوان و با خواندن اشعار نغز و غزلیات آبدار محفل ما را رونق ده.». فرمود: «من اهل شعر نیستم و کمتر، از اشعار گذشتگان حفظ دارم.». متوکل گفت: «چاره ‏اى نیست، حتما باید شعر بخوانى.».
 

بیشتر بخوانید: مضمون اشعار گهربار و سراسر آموزنده حضرت امام هادی (ع) در بزم متوکل عباسی به اکراه متوکل.


اشعار گهربار و سراسر آموزنده حضرت امام هادی (ع) در بزم متوکل عباسی به اکراه متوکل.

امام شروع کرد به خواندن اشعارى‏ که مضمونش این است: «قله ‏هاى بلند را براى خود منزلگاه کردند، و همواره مردان مسلح در اطراف آنها بودند و آنها را نگهبانى مى ‏کردند، ولى هیچ یک از آنها نتوانست جلو مرگ را بگیرد و آنها را از گزند روزگار محفوظ بدارد.». «آخر الامر از دامن آن قله ‏هاى منیع و از داخل آن حصنهاى محکم و مستحکم به داخل گودالهاى قبر پایین کشیده شدند، و با چه بدبختى به آن گودالها فرود آمدند!». «در این حال منادى فریاد کرد و به آنها بانگ زد که: کجا رفت آن زینتها و آن تاجها و هیمنه ‏ها و شکوه و جلالها؟». «کجا رفت آن چهره ‏هاى پرورده نعمتها که همیشه از روى ناز و نخوت، در پس پرده ‏هاى الوان، خود را از انظار مردم مخفى نگاه مى‏ داشت؟». صداى امام با طنین مخصوص و با آهنگى که تا اعماق روح حاضرین و از آن جمله خود متوکل نفوذ کرد این اشعار را به پایان رسانید. نشئه شراب از سر مى‏گساران پرید. متوکل جام شراب را محکم به زمین کوفت و اشکهایش مثل باران جارى شد.«قبر عاقبت آنها را رسوا ساخت. آن چهره ‏هاى نعمت پرورده عاقبت الامر جولانگاه کرمهاى زمین شد که بر روى آنها حرکت مى‏کنند!». «زمان درازى دنیا را خوردند و آشامیدند و همه چیز را بلعیدند، ولى امروز همانها که خورنده همه چیزها بودند مأکول زمین و حشرات زمین واقع شده ‏اند!». صداى امام با طنین مخصوص و با آهنگى که تا اعماق روح حاضرین و از آن جمله خود متوکل نفوذ کرد این اشعار را به پایان رسانید. نشئه شراب از سر مى‏گساران پرید. متوکل جام شراب را محکم به زمین کوفت و اشکهایش مثل باران جارى شد. به این ترتیب آن مجلس بزم درهم ریخت و نور حقیقت توانست غبار غرور و غفلت را، و لو براى مدتى کوتاه، از یک قلب پرقساوت بزداید .( مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (داستان راستان(1 و 2))، 1377ش، ج18، صص 239-240).
 

انسان چون روح ملکوتى است، وقتى انسان خودِ ملکوتى را احساس کند تن به حقارت نمى ‏دهد.

اگر کسى خودش در نزد خودش خوار بشود، اگر کسى احساس بزرگوارى را در خودش از دست بدهد، یعنى خود را به عنوان یک موجود بزرگوار حس نکند- و به تعبیرى امروزى نزدیک به این تعبیر- کسى که در روح خودش احساس شخصیت اخلاقى و معنوى نکند، از شر او بترس!!.حدیثى است از امام‏ هادى‏ (سلام اللّه علیه)، مى ‏فرماید:
"مَنْ هانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ‏ فَلا تَأْمَنْ شَرَّهُ‏" [یعنی] اگر کسى خودش در نزد خودش خوار بشود، اگر کسى احساس بزرگوارى را در خودش از دست بدهد، یعنى خود را به عنوان یک موجود بزرگوار حس نکند- و به تعبیرى امروزى نزدیک به این تعبیر- کسى که در روح خودش احساس شخصیت اخلاقى و معنوى نکند، از شر او بترس، از شر او ایمن مباش. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (فلسفه اخلاق)، 1377ش، ج22، صص 573-574).

 

نویسنده: حمید حنائی نژاد


منبع: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، ایران، تهران – قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1377ش.



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط