دروغ بزرگ (2) شاهکار خطوط هوایی آمریکا
شاهكار خطوط هوايي آمريكا
اما اين فرضيه، از طرف انجمن آتش نشانان نيويورك، به شدت مورد انتقاد قرار گرفت و نشريه Fire Engineeing با ارائه جداول و محاسبات نشان داد كه ستونهاي مركزي برج پس از آن حرارت هنوز مقاوم بوده و قادر بودند مدتهاي طولاني دوام بياورند. ماموران آتش نشاني كه زودتر از بقيه در محل حاضر شده بودند، كاملا مطمئن بودند كه لحظاتي قبل از فروريختن برج، صداي انفجاري از طبقات زيرين ساختمان شنيده اند. آن ها حتي خواستار بررسي اين موضوع توسط مراكز تحقيقاتي مستقل شدند. سازمان آتش نشاني نيويورك در صدد بود كه نوع ماده انفجاري در انفجار زيرزمين را بيابد، اما هيچ جوابي بدست نيامد. همچنين در رابطه با انفجاري كه منجر به كشته شدن گروهي از ماموران نجات، در طبقه همكف برج شد هم، سوال ها بي پاسخ ماند.
وان رومرو، چهره سرشناس موسسه تحقيقات و فن آوري معدن واقع در نيومكزيكو هم معتقد بود كه اين كار فقط در قالب انفجار مي توانست صورت گرفته باشد. مركز تجارت جهاني كه ظاهرا كاربري غيرنظامي داشته، جايگاهي نظامي را هم در دل خود پنهان داشته بود و به اين ترتيب از هزاران نفر قربانيان اين حادثه، بدون آن كه بدانند، به عنوان ديوار دفاعي استفاده مي شده است.
مخفيگاه هاي CIA نه تنها در برج شماره هفت كه در ساير ساختمان ها و در طبقات زيرين گسترده بود. پايگاه اطلاعاتي CIA در برج شماره هفت، از سال 1950 ماموريت داشت تا تردد هيات هاي خارجي در سازمان ملل را زيرنظر بگيرد. اما در زمان رياست جمهوري كلينتون به طور غيرقانوني، دامنه فعاليت هايش را به جاسوسي الكترونيكي در سطح منطقه منهتن گسترش داد و در عمل، تمامي ساز و برگها و مكانيزم هاي ضدشوروي در زمان جنگ سرد، يكجا در خدمت جاسوسي اقتصادي قرار گرفت.
با اين ترتيب، پايگاه اطلاعاتي CIA واقع در نيويورك به مهمترين پايگاه اطلاعات جاسوسي اقتصادي تبديل شد.
اين تجديد ساختار غيرقانوني و خودسرانه، زمينه ساز درگيري هاي شديدي بين اين مركز و ساير شاخه هاي ساختار سنتي CIA شد.
اگر به گذشته اي نه چندان دور برگرديم، بعيد نيست حمله 26 فوريه سال 1993 به برج تجارت جهاني كه 6 كشته و هزاران زخمي بر جاي گذاشت هم در اصل، با هدف تخريب اين مركز سري CIA طراحي و اجرا شده بود. اگرچه اين مركز در آن زمان به توسعه يافتگي سال 2001 نبود.
با توجه به اين نكته كه در زمان فعاليت برجهاي دوقلو، به طور معمول 30 تا 40 هزار نفر در آن تردد داشته و به كار مشغول بودند، از آنجا كه هر يك از برجها شامل يكصد و دوطبقه بود، به طور متوسط هر طبقه يكصد و سي و شش نفر را در خود جاي مي داد. در حادثه برج شمالي ، هواپيماي بوئينگ ، طبقات بين طبقه 85 و طبقه 80 را مورد اصابت قرار داد.
ساكنان اين طبقات را بايستي در رديف كساني قرار داد كه در همان لحظات اول با اثر ضربه شديد و حرارت حاصل از انفجار، نابود شدند. اما با بالا گرفتن شعله هاي آتش، افرادي كه در طبقات بالاتر از هشتادمين بودند هم بدون هيچ راه فراري خود را گرفتار آتش ديدند. رخي بين تسليم در برابر آتش و پريدن از پنجره، راه دوم را انتخاب كردند.
اندكي بعد، زمان فرو ريختن ساختمان فرا رسيد و تمامي كساني كه در سي طبقه فوقاني ساختمان گرفتار بودند نيز تسليم مرگ شدند.
با محاسبات ما از معدل ساكنان هر طبقه، تعداد كشته شدگان نبايستي كمتر از 4080 نفر مي شد، اما گزارش رسمي نهم فوريه 2002، مجموعه تلفات دو حادثه را 2843 نفر اعلام كرد.
تازه اين تعداد ، شامل مسافران و خدمه هواپيما اعضاي گروه ، پليس و گروه نجات كه هنگام فرو ريختن برجها درزير آوار ماندند هم مي شد. در رابطه با حادثه مركز تجارت جهاني، افاضات رئيس جمهور جرج بوش شنيدني است، اين گفتگو در جريان ملاقات رئيس جمهور با شهروندان اورلاندو در فلوريدا به تاريخ چهارم دسامبر انجام شد.
سوال: جناب رئيس جمهور، اولا اين كه، شايد شما نيز نتوانيد تصور كنيد چه تلاشهايي براي اين آب و خاك انجام داده ايد؛ ثانيا، علاقه منديم بدانيم پس از شنيدن خبر حمله تروريست ها (به مركز تجارت جهاني) چه احساسي داشتيد؟ (تشويق و كف زدن حضار)
رئيس جمهور جرج بوش: از شما متشكرم، جردن! (مجري مراسم) خوب، جردن، نمي تواني تصور كني كه پس از شنيدن حمله تروريست ها، در چه شرايطي قرار گرفتم. من در فلوريدا بودم و Andy card رئيس ستادم همراه من بود. قرار بود در كلاس درس براي بچه ها راجع به برنامه مطالعاتي و كارهاي آنها صحبت كنم. تا زمان رفتن به كلاس در فضاي بيرون منتظر نشسته بودم، آنجا بودم كه برخورد هواپيما با برج را ديدم، البته تلويزيون روشن بود، من خودم زماني پرواز مي كردم، با خودم گفتم، خوب، اين هم يك خلبان ناشي، گفتم اين بايد، حادثه وحشتناكي باشد يكباره خشكم زد، فرصت فكر كردن به اين موضوع نبود، من توي كلاس نشسته بوم و Andy رئيس ستادم هم آنجا نشسته بود، بطرف من آمد و گفت، هواپيماي دوم هم به برج خورد، به امريكا حمله شده. جردن! در لحظات اول، نمي دانستم چه تصميمي بگيرم. تو مي داني من در دوره اي بزرگ شدم كه حمله به امريكا مفهومي نداشت و هيچ وقت چنين تصوري هم در ذهنم شكل نگرفته بود، شايد پدر و مادر شما هم هرگز چنين تصوري را نداشتند و من در آن لحظه كوتاه با خودم فكر كردم، حمله به آمريكا چه مفهومي ممكن است داشته باشد، من مي دانستم كسي قدرت پرداخت تاوان حمله به امريكا را ندارد.
خوب، از قرار معلوم، رئيس جمهور امريكا، طبق گفته خودش، چند ثانيه پس از برخورد اولين هواپيما به برج، تصوير اين حادثه را ديده است. به طور يقين، اين تصاوير، از ميان تصاويري كه مستندسازان فرانسوي julesو Gedeon Navdetو به طور اتفاقي از حادثه گرفتند انتخاب نشده بوده چون اين مجموعه اولين بار، سيزده ساعت بعد توسط موسسه Gamma پخش و منتشر شد.
تصاويري كه جرج بوش چند لحظه بعد از برخورد هواپيما به برج اول (شمالي) مشاهده كرد، يقينا تصاوير موسسه Gamma نبوده و بايستي تصاوير سري ديگري بوده، كه بدون درنگ به محل استقرار رئيس جمهور ارسال شده باشد، به طور يقين تجهيزات مخابراتي محرمانه اي از قبل در اطاقي كه براي رئيس جمهور در محل دبستان اختصاص داده شده، تدارك ديده بودند و اگر سازمان اطلاعات امريكا، فيلم برخورد اول را تهيه كرده باشد، به اين معني است كه آنها از قبل آماده چنين حادثه اي بوده اند و در اين صورت بايد پرسيد چرا اقدامي در جهت نجات دوستان و هموطنان خود انجام ندادند؟ نتايج مطالعات ما، به طور خلاصه از اين قرار است كه: تروريست ها با تدارك تجهيزات و همكاراني در بخش زميني، عمليات را به انجام رساندند.
بخش زميني عمليات ماموريت داشت كه دو منبع راديويي هدايت گر هواپيما را در زمان مشخص فعال كرده و همچنين قبل از وقوع حادثه، با هشدار و تهديدات تلفني به افراد مستقر در برجها، تلفات را به حداقل رسانده و در نهايت به تخريب انفجاري طبقات زيرين هر سه برج شمالي، جنوبي و شماره 7، اقدام كنند، تمام اين مراحل در مقابل چشمان سازمان اطلاعاتي امريكا صورت گرفت، بي آن كه قدمي در توقف آن بردارند.
آيا مي توان پذيرفت كه عملياتي تا اين حد دقيق و عظيم، از ذهن و فكر مرداني در دل غارهاي افغانستان تراوش كرده و يا توسط تعداد انگشت شماري از شبه نظاميان اسلامي صورت پذيرفته باشد؟
كاخ سفيد و موش كورها
با اعلان وضعيت Conpaln تمام مراكز تجمع خصوصي و دولتي، از مراكز آسيب پذير و در معرض حملات تروريستي شناخته شده و بلافاصله پس از خارج كردن افراد از محل، بسته مي شوند. ساعت ده صبح ناگهان، سرويس امنيتي مسوول حفاظت از مقامات ارشد، با اعلان شرايط اضطراري، اطلاعيه جديدي صادر مي كند: كاخ سفيد و هواپيماي اختصاصي رئيس جمهور هر دو در معرض هجوم قرار دارند. در غياب رئيس جمهور، جانشين و معاون وي، ديك چني، به مركز عمليات در شرايط اضطراري اين مركز فرماندهي زيرزميني، درست زير يال غربي ساختمان كاخ سفيد حفر شده است. پس از استقرار چيني، طرح تثبيت و استمرار حكومت جهت اجرا، ابلاغ مي شود.
بنا به دستورالعمل اين طرح، مقامات ارشد سياسي كشور، مقامات اجرايي و همچنين اعضاي كنگره امريكا به محل امني هدايت و از اين طريق توسط هلي كوپترهاي نيروي دريايي به دو پناهگاه ضداتمي منتقل مي شوند.
اين پناهگاه عبارتند از (Mount Weather) در ويرجينيا و ديگري «Raven Rock MMountain» در نزديكي كمپ ديويد نباشد و به پايگاه «R» شهرت يافته به پايگاه اول كه به فناوري هاي پيشرفته مجهز شده پايگاه اصلي و پايگاه R، نقش جايگزيني دارد، اين پايگاه هاي پيشرفته بجاي مانده از دوران جنگ سرد مي تواند پذيراي هزاران ميهمان ناخوانده باشد، اما جناب رئيس جمهور به چه مشغول اند؟ جرج بوش در حال عزيمت به واشنگتن بود كه مسير خود را به سمت پايگاه «Barksdale» واقع در لويزيانا تغيير داد، هواپيماي رئيس جمهور بدون توقف در اين پايگاه، عزم پرواز به پايگاه هوايي (offutt) در نبراسكا نمود.
پايگاه اخير (offutt) مركز فرماندهي استراتژيك امريكا است و فرمانهاي مراحل آماده سازي، تعين اهداف و حملات اتمي از اين مركز صادر مي شود.
هواپيماي رئيس براي در امان ماندن از حملات، فاصله دو پايگاه نظامي را در ارتفاع كم و در پناه جنگنده هاي محافظ، بطور زيگ زاگ، پرواز كرده بود. براي محافظت از رئيس جمهور در مقابل حمله احتمالي تك تيراندازان از باند فرود و محل توقف هواپيما تا آستانه ساختمان پايگاه، راهرويي فولادي از اتومبيل هاي نظامي شكل گرفت. عمليات حفاظت از مقامات بلندپايه كشور تا ساعت شش بعدازظهر يعني زمان خروج جرج بوش از پايگاه و پرواز به سمت واشنگتن ادامه داشت.
برنامه «Meet the Press» شبكه NBC در شانزدهم سپتامبر ميزبان ديك چيني، معاون رياست جمهوري بود، شرايط و چگونگي اعلام شرايط اضطراري توسط سازمان اطلاعات، در اين مصاحبه شرح داده شده است،6 اين گفتگوها توسط Tim.Russert مجري برنامه meetthepress صورت پذيرفته.
چني: چند دقيقه اي در دفترم [يال شمالي كاخ سفيد] مشغول تماشاي شكل گيري حوادث بودم و تازه مي خواستم فكر كنم كه چه بايد بكنم كه مامور سازمان امنيتي، داخل اطاق شد، بدون اين كه مرا «Sir» خطاب كند يا رسمي و مودبانه برخورد كند گفت ما بايد فورا از اطاق خارج شويم و بدون درنگ مرا گرفت و ...
راسرت: يعني عملا شما را بلند كرد و برد؟
چني: آره، مي دونيد، اونها از من درشت تر و بلندترند، و همين طور كه منو با خودشون مي بردند پاهام زمين مي خورد، بالاخره منو كاملا بلند كردند و رفتند داخل راهرو، از اونجا هم از پله ها پايين رفتند.
از پله ها و راهروها و ... تا به زيرزمين كاخ سفيد كه براي شرايط اضطراري از خيل تدارك شده، علت اين اقدام آنها گزارشي بود مبني بر تغيير مسير تروريست ها بسمت كاخ سفيد.
راسرت: اين همان پرواز شماره 77 بود كه از دالاس بلند شده بود؟
چيني: از قرار معلوم همان پرواز شماره 77 بود كه دالاس را به مقصد اوهايو ترك كرده بود.
او در اين مسير تروريست ها هواپيما را ربودند، اونها فرستنده هواپيما را خاموش كرده بودند، بعدا گزارش شد كه هواپيما در اوهايو سقوط كرده، ولي اين طور نبود، البته آنها مسير رو دور زدند و يكسره بطرف واشنگتن آمدند، يا بهتر بگيم كه اونها در اصل بقصد كاخ سفيد و ...
راسرت: در حقيقت هواپيما كاخ سفيد را دور زد؟
چني: كاخ سفيد رو دور نزد، ولي بسمت كاخ سفيد در حركت بود، سازمان امنيتي با سازمان هواپيمايي كشوري (FAA) بطور دايم در تماس بودند، اين هماهنگي بعد از حادثه برج تجارت جهاني بوجود آمد.
راسرت: از طريق رادار.
چني: فرماني كه هواپيما وارد منطقه خطر شد و معلوم شد كه قصد حمله به كاخ سفيد رو داره، آن وقت بود كه منو برداشتند و با خودشون به زيرزمين كاخ بردند، اين كه هواپيما به كاخ برخورد نكرد، كاملا معلومه، اما، آنچه كه سايت رادار ثبت كرده، نشان مي ده هواپيما دوري زد و از كاخ دور شد و دوباره برگشت و بعد به پنتاگون خورد.
چنی: ما از طريق سازمان اطلاعات كشور، متوجه شديم كه هواپيماي رئيس جمهور در معرض خطره، رئيس جمهور هم در هواپيما بود.
راسرت: واقعا قصد داشتند به هواپيماي رئيس جمهور حمله كنند؟ شما كاملا مطمئن بوديد؟
چني: من مطمئن بودم، حالا، شما مي دونيد، ممكنه يك آدم نامتعادل اين تلفن رو زده باشه، اما وسط او جريانات امكان بررسي اين كه كي اون تلفن رو زده نبود.
من فكر مي كنم اون تهديد، چيزي نبود كه بشه بسادگي ازش گذشت، براي همين هم بود كه سازمان اطلاعات منو در جريان گذاشت، همين كه منو به پناهگاه كاخ بردند، در تماس تلفني و بعد از شرح ماجرا براي رئيس جمهور، به او گفتم فعلا از مراكز تهديد خودشو دور نگه داره، خوب من هم به مركز عمليات در بحران يا «PEOC» رفتم، اونجا از طريق معاون راه و ترابري كشور NormMineta يا هواپيمايي كشوري (FAA) در تماس بودم معاون رئيس جمهور اقرار مي كند كه بطور غيرمنتظره توسط مامور حفاظت اش از احتمال حمله به كاخ سفيد مطلع و به اجبار به پناهگاه كاخ منتقل شد و معلوم شده هواپيماي ربوده شده از نوع بوئينگ 77، ناتوان از يافتن كاخ سفيد بر فراز واشنگتن در حال گشت زني بوده و سرانجام بر پنتاگون سقوط مي كند. دومين اخطار حمله به هواپيماي رئيس جمهور زماني به سازمان اطلاعات كشوري مي رسد كه ماموران اين سازمان در حال جابجايي و انتقال مقامات ارشد و اعضاي كنگره به محل امن بودند.
ظاهرا يك هواپيماي ربوده شده ديگر قصد كوبيدن هواپيما به هواپيماي رئيس جمهور را داشته است. يك بار ديگر و تناقضي ديگر در روايت مقامات رسمي از حادثه.
ريك چيني رئيس جمهور يك بار هدف هواپيماي ربوده شده را كاخ سفيد و هواپيماي رئيس جمهوري اعلام مي كند و بار ديگر پرواز شماره 77 ساخته ذهن اش را بر پنتاگون فرود مي آورد. تصور گشت زني هواپيما بر فراز كاخ سفيد با هدف يافتن هدف نيز از فرآورده هاي ذهن خلاق! جناب معاون است.
بنا به روايت ريك چيني بايستي چنين تصور كنيم كه ماموران امنيتي مستقر در كاخ سفيد، بجاي فعال كردن سيستم ضدهوايي كاخ، فقط دستور داشته اند مقامات ارشد را به پناهگاه هدايت كنند. طرفه اين كه ذهن خلاق جناب معاون با دست و دل بازي هواپيماي ديگري خلق مي كند كه در جستجوي هواپيماي رئيس جمهور بر فراز واشنگتن در جولان است، در حالي كه هواپيماي رئيس جمهوري با چندين جنگنده نيروي هوايي اسكورت مي شود، يافتن منبع اين الهامات هنري كار دشواري نيست، كافي است كه شيرين كاري هاي اسب سواران در فيلم هاي وسترن را بخاطر بياوريد.
حتما اگر بخواهيم اين داستان را با همه تناقضات آن يك جا بپذيريم هنوز جوابي براي برخي از حركتها و اقدامات بظاهر امنيتي، رئيس جمهور نمي توانيم پيدا كنيم. به عنوان نمونه، چرا مقامات امنيتي حتي در پايگاه نظامي استراتژيك و محل فرود هواپيماي رئيس جمهور نگران حمله تك تيراندازان به رئيس جمهور بودند؟ آيا مقامات امنيتي واقعا نگران نفوذ چريك هاي اسلامي به اين پايگاه نفوذ ناپذير نظامي بودند؟! داستان هاي سرگرم كننده ديك چني باعث شد تا از سخنان سخنگوي كاخ سفيد Ari fleischer و همچنين Karl Rove مشاور ارشد كاخ سفيد غافل شديم، صحبتهاي اين دو مقام ارشد كاخ سفيد سرنخ هايي ترفندهاي درون حزبي بدست مي داد، آماده سازي و هدايت افكار عمومي به مقابله با دشمنان خارجي و لزوم ورود به جنگ محور اصلي سخنان اين دو مقام ارشد امريكايي است.
روزنامه هاي 12 و 13 سپتامبر به نقل از سخنگوي كاخ سفيد «A.fleischers» عنوان كردند كه: سرويس امنيتي قبل از حوادث، پيامهايي از علاملان حمله دريافت كرده بودند، دراين پيامها، كاخ سفيد و هواپيماي رئيس جمهور در فهرست اهداف حمله قرار داشت.
در اين روز خبر بسيار عجيب و بي سابقه بهره برداري و استفاده عاملان حمله از رمز مخابراتي سري رئيس جمهور، برجسته ترين عنوان خبري روزنامه نيويورك تايمز را به خود اختصاص داد. در چنين اوضاع و احوالي ديگر خبر شديد «World Net Daily» براي خوانندگان غيرمنتظره نبود.
ورلدنت ديلي عنوان كرد كه تروريست ها به رمز عبور اكثر مقامات ارشد اطلاعاتي دست يافته بودند، ازجمله: آژانس مبارزه با موادمخدر، (Drug EEnforement Agency) اداره تجسس كشوري (National Reconnaissance office)، اداره اطلاعات نيروي هوايي ((Air Force intelligence، اداره اطلاعات ارتش (Army intelligence) اداره اطلاعات نيروي دريايي (Naval Intelligence)، اطلاعات منطقه اي نيروي دريايي ((The Marine corpslligencel، مركز خدمات اطلاعات وزارت كشور ((The intelligence Services of state Department و درنهايت وزارت انرژي، شمار مقاماتي كه فقط يكي از رمزهاي فوق را دراختيار دارند بسيار اندك است، و هيچ مقام ارشدي غير از رئيس جمهور مجاز به دانستن بيش از يك رمز نيست، اين كه عاملان حمله چگونه به مجموعه اي از رمزها دست يافته اند دو احتمال به ذهن مي رسد، يكي اين كه آنها با استفاده از نرم افزارهاي پيچيده كشف رمز، از ساختار حفاظت اطلاعات رئيس جمهوري عبور كرده باشند، و ديگري نيروي نفوذي كه در ميانه بدنه بالاترين رده اطلاعاتي قرار داشته باشد.
با توجه به اين نكته كه الگوريتم نرم افزار رمزهاي گفته شده يكبار به سرقت رفته نه تنها نفوذ به داخل آن حتي بازنويسي اش كاري دشوار نيست، سارق نرم افزار از افسران FBI بنام RobertHansen است كه درفوريه 2001 شناسايي و دستگير شد.
اتهام Hansen جاسوسي و گردآوري اطلاعات محرمانه از پرونده هاي FBI بود، Hansen اين اطلاعات را به سفارش يكي از مديران اسبق CIA بنام James Woolsey تهيه كرده بود و از اين طريق رمزهاي مخابراتي به خارج از بدنه دولتي انتقال يافت، Woolsay امروز در حلقه مخالفان صدام حسين قرار دارد و از طرفداران حمله نظامي به خاك عراق است و عمليات سرقت رمزهاي مخابراتي را به گردن گروههاي سري و خطرناك عراقي مي اندازد. لذا، سومين احتمال مي تواند چنين باشد كه: ساختار اطلاعاتي، بطور پنهان، شاهد پروژه سرقت اطلاعات بوده و از روي عمد مانع نشده است.
به هرحال عاملان حمله يازدهم سپتامبر هر گروهي كه مي خواهد باشد، هيچگونه دسترسي به رمزهاي مخابراتي نمي توانستند داشته باشند مگر ازطريق نفوذهايي نظير Hansenدر FBI Woolsey و در CIA، و اگر تابه حال كوچكترين شكي در دروغ بزرگ يازدهم سپتامبر وجود داشت، عمليات داخلي سرقت رمزهاي مخابراتي آن را برطرف كرد، از اين رو بايستي از روشنگري عاملان و آمران اين عمليات تشكر كرد.
جداي از اهداف و نيات طراحان عمليات سرقت رمزهاي مخابراتي، اطلاعات عادي و مورد تائيد مقامات امريكا، وجود دو عنصر خيانتكار در بالاترين رده دستگاه اطلاعاتي و امنيتي كشور را انكار نمي كند، آيا تنها توفيق گروه Woolsey سرقت رمزهاي مخابراتي بوده؟ آيا قدرت نمايي ها و ضرب شست هاي ديگري به رقيب ها نشان دادند؟ ولي بايد به محافظان رئيس جمهور حق داد كه از ترس حمله هاي تك تيراندازان ماهر در امن ترين پايگاه هوايي امريكا، شديدترين مراقبت ها را بعمل آورند.
در آن روز بحراني، از محل فرود هواپيماي رئيس جمهور تا راهرو ساختمان فرودگاه Offutt دو صف طولاني از خودروهاي زرهي بطور متراكم چيده شد، تا رئيس جمهور محافظان وي از ميان آنها عبور كنند.
عاملان حمله در تماس تلفني با استفاده از رمزهاي مخابراتي محرمانه چه گفتند؟ و چه شنيدند؟ مقامات امريكايي ترجيح مي دهند محتواي اين مكالمه يا بهتر بگوييم مذاكره! سكوت كنند، و حتي از دو طرف مذاكره فقط يك طرف آن كه عاملان حمله باشند آشكار شده و هنوز ازطرف ديگر مذاكره اطلاعاتي منتشر نشده است.
استفاده عاملان حمله از رمز مخابراتي رئيس جمهوري جهت تماس با سرويس مخفي امريكا به منظور مذاكره اي خطير و در سطوح بالاي مقامات دولتي صورت گرفته و دراين مذاكره عاملان حمله تقاضايي مشخص و از پيش تعيين شده داشته اند، تقاضاهايي توام با تهديد و ضرب الاجل.
مرحله بحراني يازدهم سپتامبر چند ساعتي بيشتر طول نكشيد، و در همان روز كم كم تهديدها برطرف شد و نمايندگان مجلس و مقامات ارشد با بازگشت رئيس جمهور به كاخ سفيد از پناهگاه ها بيرون آمدند، بعد از عادي شدن اوضاع و برقراري آرامش، تماس تلفني ديگري از سوي عاملان حمله گزارش نشد. ظاهرا مذاكرات عاملان حمله با بالاترين مقام دولتي يعني رئيس جمهور با تسليم جورج بوش درمقابل درخواست هاي آنان به پايان مي رسد.
عاملان حمله با دراختيار داشتن رمزهاي مخابراتي و خطوط تلفني كاخ سفيد و هواپيماي رئيس جمهور، توانستند براي مدت معيني تمام اختيارات رئيس جمهور را در دست بگيرند، آنها هر دستوري كه به نيروهاي مسلح مي دادند بايستي في الفور اجرا مي شد، حتي شليك موشكهاي حامل كلاهك هسته اي نيز كاملا دراختيار آنها بود.
اگرچه مذاكرات بين عاملان حمله و رئيس جمهور به نتيجه دلخواه عاملان حمله رسيده بود ليكن تا رسيدن رئيس جمهور به مقر فرماندهي واقع در پايگاه نظامي Offutt، همه چيز در هاله اي از ابهام مي نمود، با فرود هواپيماي مخصوص رياست جمهوري موسوم به Air Force One بر باند فرودگاه نظامي Offutt اندكي از التهاب رئيس جمهور و همراهان او كاسته شد، همانطوركه گفته شد، Airforce one مجبور شده بود تمام طول مسير را در ارتفاع پايين و به صورت زيگ زاگ پرواز كند تا از حملات موشكي عاملان حمله در امان بماند، در پايگاه نظامي نيز احتمال ترور رئيس جمهور توسط تك تيراندازان وجود داشت ولي با استفاده از رئيس جمهور در مقر فرماندهي و حدود دستورات جديد وي بار ديگر كنترل نيروهاي نظامي و انتظامي را بدست گرفت.
طبق قوانين و دستورالعمل هاي نظامي، فرمان ها و دستورهاي صادره از مقر فرماندهي استراتژيك درصورتي معتبر خواهد بود كه، رئيس جمهور شخصا و بصورت فيزيكي در مقر حضور داشته و دستورات توسط وي صادر شود.
از يك سو، هواپيماي رئيس جمهور براي پرواز مستقيم از فلوريدا به پايگاه Offutt كافي نبود، و شرايط پرواز در ارتفاع پايين مصرف سوخت را از ميزان معمول بالاتر مي برد.
فصل دوم
در گزارش هاي مقامات رسمي دولت، هيچ اشاره اي به موضوع سرقت رمزهاي مخابراتي كاخ سفيد نشد. نكته ديگر، گزارش شبكه ABC از آتش سوزي در كاخ سفيد بود كه آن هم تكرار و پيگيري نشد. روز حادثه، ساعت 42/9 صبح، در گزارش خبري مستقيم و زنده از كاخ سفيد، همراه با گزارش خبرنگار، تصوير ثابتي از ساختمان جانبي كاخ نشان داده شد كه از آن دود و شعله زبانه مي كشيد.
پس از آن گزارش، ديگر هيچ گزارش تكميلي ديگري نه از ABC و نه از شبكه هاي ديگر در اين باره شنيده نشد. هنوز هيچ گونه واكنشي عليه تروريست ها و هواپيماهاي انتحاري از رسانه هاي خبري ديده و شنيده نمي شود.
15 دقيقه بعد از گزارش ABC يعني حدود ساعت 10 صبح، ماموران امنيتي سراغ ديك چني رفتند تا او را به محل امني انتقال دهند و همزمان كاخ سفيد به دستور ماموران از پرسنل تخليه مي شود.
تك تيراندازان براي حفاظت از كاخ، در اطراف اين منطقه مستقر مي شوند و سكوهاي متحرك موشك هاي ضدهوايي به آنها ملحق مي شوند تا مجموعه كاخ را در مقابل حملات هوايي احتمالي حفاظت كنند. به زودي معلوم شد حضور اين نيروها در اطراف كاخ ضرورتي ندارد و تنها دليل اين اقدام توصيف ديك چني معاون رياست جمهوري از ماجرا بوده است.
3 ساعت بعد از حادثه (40/13 بعدازظهر) بيانيه جورج بوش از سوي پنتاگون انتشار يافت. اين بيانيه در پايگاه Barks dale، محل سوختگيري هواپيماي رئيس جمهور ضبط و پس از مدتي تاخير پخش شد.
من به مردم آمريكا اطمينان مي دهم كه نهادها و ارگان هاي محلي با بهره گيري از تمام امكانات و تجهيزات كشوري و دولتي به كمك و نجات جان مصدومان اين حادثه شتافته اند. بدون شك آمريكا عاملان اين حادثه غيرانساني و بزدلانه را به چنگ خواهد آورد و مجازات خواهد كرد. من در تماسهايي كه با معاون رئيس جمهور، وزير دفاع، گروه امنيت ملي و ساير اعضاي هيات دولت داشته ام، نكات و دستورات لازم را داده ام. تمام اقدامات امنيتي لازم براي حفاظت از مردم امريكا صورت گرفته است. ارتش آمريكا چه در داخل و چه در ساير مناطق جهان، در موقعيت آماده باش كامل قرار دارد و ما تمام اقدامات احتياطي و امنيتي را براي دوام و بقاي دولت شما به انجام رسانده ايم. ما در گفتگوهايي با رهبران كنگره و همچنين رهبران ساير كشورها به آنها اطمينان داده ايم كه براي دفاع از آمريكا و مردم آن از هيچ كوششي دريغ نخواهيم كرد. من به نمايندگي مردم آمريكا از تلاش بي وقفه كساني كه در نجات جان مصدومان كوشيده اند، تشكر مي كنم و از همه مي خواهم براي قربانيان اين حادثه دعا كنند.
برجسته ترين نكته در بيانيه رئيس جمهور، برخورد احتياط آميز او نسبت به عاملان حمله است. او نامي از عاملان حمله، تروريسم و تروريست بر زبان نمي آورد و تلويحا به آغاز جنگي نظامي و كلاسيك و چيزهايي از اين دست اشاره دارد.رئيس جمهور از آزمايش سخن مي راند؛ آزمايشي كه امريكا مراحل اوليه آن را تجربه كرده است. طرفه اين كه هيچ سخني از ترك كاخ سفيد و خروج از واشنگتن به ميان نمي آورد.
شايد طرح چنين موضوعي در آن شرايط حساس حمل بر ترس او و اتهام رها كردن مردم در مقابل حوادث مي شد.
در دو بيانيه مطبوعاتي سخنگوي كاخ سفيد آري فلشر (Ari Flescher) هم هيچ صحبتي از تروريسم و تروريست ها به ميان نمي آيد؛ اين دو بيانيه كوتاه و محتاطانه مربوط به زماني است كه فلشر همراه با رئيس جمهوري از اين پايگاه نظامي به پايگاهي در پرواز بودند و در شرايطي اضطراري با حمايت جنگنده ها خود را به واشنگتن رساندند.
برقراري و اعلان شرايط خاص تداوم حكومت دو فرضيه را به ذهن متبادر مي كند.
در فرضيه اول باتوجه به آتش سوزي عمدي در كاخ سفيد و همين طور به سرقت رفتن رمزهاي مخابراتي رئيس جمهور و سازمان هاي امنيتي، حفظ جان رئيس جمهور و خارج كردن او از واشنگتن امري طبيعي و ضروري به نظر مي رسد. در چنين شرايطي دور كردن ساير رهبران سياسي از تيررس افراد وابسته به عاملان حادثه و انتقال آنها به محلي امن، كاملا قابل توجيه است.
اين يك روي سكه است، اما در فرضيه دوم و روي ديگر سكه اين سوال حك شده كه: آيا برقراري حالت خاص تداوم حكومت (COG) هم جزيي از سناريوي عاملان حمله نبود؟ و آيا انتقال همه رهبران سياسي- به خصوص معاون رئيس جمهور- به پناهگاه هاي دور و نزديك، بهانه اي براي دور كردن آنها از يكديگر و همچنين از سازمان هاي حكومتي نبود؟ صحبت هاي عجيب معاون رئيس جمهور ديك چني بيشتر امكان وقوع فرضيه دوم را تقويت مي كند.
ديك چني نحوه به پناهگاه رفتنش را اين طور شرح مي دهد: ماموران امنيتي به طرف من هجوم آوردند، از زمين بلند كردند و تا پناهگاه زيرزميني كاخ سفيد با خود بردند؛ بدون اين كه از من نظرم را بخواهند، يا به صحبت هاي من گوش كنند.
ديك چني، به نقل از ساير همكاران حكومتي خود مي گويد: ماموران امنيتي همين رفتار را با ديگر معاونان و رهبران كنگره از خود نشان دادند. لذا اين سوال به قوت خود باقي است كه: آيا عمليات ماموران امنيتي در زنداني كردن معاونان و نمايندگان منتخب مردم در زيرزمين ها و نقاط پراكنده دور از شهر (به بهانه حفظ جان آنها) چيزي غير از كودتا مي تواند باشد؟
قبل از پرداختن به چهارمين دفتر از اين مجموعه، يافته هاي خود را به طور اختصار و در حد سرفصل به شرح ذيل ثبت مي كنيم:
الف- آتش سوزي مشكوك در بخشي از مجموعه كاخ سفيد.
ب- عاملان حمله در تماسي تلفني با سازمان اطلاعاتي و امنيتي امريكا مسووليت حادثه را به عهده گرفتند.
ج- عاملان حمله در تماس تلفني درخواست هاي خود را مطرح و ضرب الاجل تعيين كردند. آنها با استفاده از رمز مخابراتي خاص رئيس جمهور و ساير ساختارهاي امنيتي و حفاظتي، توانايي و قدرت خود را در عملي كردن تهديدات نشان دادند.
د- سازمان امنيت پس از اعلان برقراري حالت اضطراري تداوم حكومت COG، ظاهرا به قصد حفاظت از سران و رهبران سياسي كشور، آنها را به پناهگاه هاي امن انتقال دادند.
ه- بعدازظهر يازدهم سپتامبر، رئيس جمهور با عاملان حمله گفتگو كرد و به توافق هايي رسيدند و درخواست ها نيز در غروب همان روز تامين شد.
و- اين عمليات خارج از توان متعصبان مذهبي و برخلاف باورهاي كساني است كه به عقوبت و مجازات در روز جزا معتقدند. طرفهاي مذاكرات رئيس جمهور بايد از خيل كساني باشند كه به خوبي با ساختار اجرايي دولت آشنا و از اطلاعات درون آن كاملا باخبر باشند. فقط در چنين زماني مي توان رئيس جمهور را مجبور به اجراي دستورات ديكته شده كرد.
ز- در اين كودتا، به جاي پايين كشيدن پر سر و صداي ساختار رسمي موجود و جايگزيني ساختار جديد، ترجيح دادند مهره هاي خود را در راس هرم قدرت سازمان فعلي (هرچند به طور غيررسمي و پنهان) قرار دهند.
يكي از منابع اصلي تامين كننده اطلاعات براي عاملان حمله، در اصل همين مهره هاي پنهان در داخل ساختارها بودند كه در نهايت توانستند قدرت را به دست گيرند.
بسيج نيروهاي F.B.I
علاوه بر اين 11 هزار مامور، واحدهاي پليس قضايي از بخش جنايي قوه قضاييه كشور، نيروهاي ادارات مهاجرت، كميته امنيت ملي، ماموران C.I.A و واحدهاي اطلاعاتي وزارت دفاع هم در اين عمليات عظيم بسيج شدند. لشكركشي تحقيقاتي محدود به خاك امريكا نبود، بلكه پليس بين الملل و نيروهايي از ساير كشورهاي همسو با آمريكا نيز به طور هماهنگ به نيروهاي F.B.I پيوستند. قبل از پايان روز يازدهم سپتامبر، در حالي كه ساكنان نيويورك و مردم آمريكا از ضربه رواني ناشي از حادثه رها نشده بودند و همبستگي عاطفي با مصدومان و بازماندگان در اوج بود، F.B.I طي اطلاعيه اي از مردم خواست تا هر آنچه از مشاهدات خود را كه مي تواند به روشن شدن ماجرا كمك كند، از طريق تماس تلفني و يا پست الكترونيكي در اختيار اين سازمان قرار دهند. در مدت سه روز اول پس از اين فراخوان ملي، 3800 پيام تلفني و 30 هزار نامه از طريق پست الكترونيكي به دست F.B.I رسيد. 2400 گزارش نيز به وسيله ماموران لشكر تحقيقاتي F.B.I تهيه و به مركز فرماندهي سازمان ارسال شد.
يك روز بعد از حادثه، جان اشكرافت در مصاحبه مطبوعاتي اعلام كرد كه F.B.I به اطلاعاتي مبني بر تروريستي بودن ماجرا دست يافته است. در همان تحقيقات اوليه، انگشت اتهام به بن لادن و شبكه او اشاره داشت.
بنا به گزارش اشكرافت، افرادي از شبكه بن لادن قبلا به طور قانوني وارد كشور شده و پس از گذراندن دوره هاي فشرده پروازي، در قالب چهار گروه پنج نفري خود را براي عمليات انتحاري (Kamikaze) آماده كردند.
اين گروهها پس از ربودن هواپيما، تصميم داشتند هواپيما و سرنشينان آن را به مراكز مهم تاسيساتي بكوبند.
2 روز پس از مصاحبه مطبوعاتي اشكرافت (14 سپتامبر) فهرست نوزده نفره اي از اسامي عربي اعلام شد كه احتمال مي دادند در ربودن هواپيما شركت داشته اند. اين فهرست توسط جان اشكرافت (دادستان) و رابرت مولر (رئيس F.B.I) تاييد شد.
چند هفته پس از حادثه، نشريات بين المللي گزارش هاي تكميلي از نحوه زندگي هواپيماربايان را به چاپ رساندند.
در اين گزارش چنين آمده كه اين افراد از هر گونه حركتي كه باعث كنجكاوي دوستان و يا همسايگان آنها شود، شديدا پرهيز مي كردند و تا به حال هيچ عملي كه پاي پليس كشورهاي غربي را به ميان بكشد از آنها سر نزده و به اين طريق در خيل مردم عادي خود را پنهان كرده بودند. لذا تا پيش از عمليات كاملا ناشناخته بودند.
اگرچه حادثه يازدهم سپتامبر اولين عمليات از اين نوع و از اين گروه بود، ولي آيا آخرين آن نيز خواهد بود؟ يا باز هم تعداد ديگري از همين افراد ناشناخته و پنهان در دل جامعه، در روز و ساعت مقرر ماموريت، ناگهان از كمين خارج شده و بر سمبل هاي تمدن غرب فرود خواهند آمد؟
روشهاي جاري و معمول تحقيقات جنايي، مواضع F.B.I و نتيجه گيري سريع و سهل الحصول فوق را تاييد نمي كند و آن را فريبي بيش نمي داند؛ بلكه در تحقيقات جنايي در حادثه اي به پيچيدگي يازدهم سپتامبر، بايستي فرضيه هاي متعددي را ترسيم كرد و هر يك را به دقت تا دريافت پاسخ روشن و قانع كننده به پيش برد.
به عبارت ديگر حذف هر يك از فرضيه ها به اعتبار نتايج خدشه وارد مي كند؛ اما فرمانده عمليات تحقيقات جنايي F.B.I، بدون هيچ مكالمه اي و در اقدامي سريع احتمال خانگي بودن منشاء حادثه را منتفي دانست و بلافاصله (يك روز پس از حادثه) انگشت اشاره به طرف بن لادن و گروه او گرفت؛ دادستان كل نيز بر اين موضع گيري مهر تاييد زد.
در اين موضع گيري تنها مستند F.B.I، گزارش منابع نزديك اطلاعاتي نزديك به بن لادن است. در شرايطي كه افكار عمومي امريكا خواهان معرفي عاملان حادثه بودند، دولتمردان امريكا نيز بلافاصله وارد عمل شدند و علي الحساب بن لادن را نامزد و معرفي كردند.
در روايت F.B.I، در هر چهار مورد هواپيماربايي، گروههاي پنج نفره اي دخالت داشتند كه درست در لحظات آخر سوار شدن به هواپيما به هم مي پيوستند؛ اما در گزارش ها آمده بود در هواپيمايي كه در پنسيلوانيا سقوط كرد، فقط چهار نفر تروريست در عمليات شركت داشتند F.B.I دليل غيبت نفر پنجم را دستگيري او اعلام مي كند. اين گزارش مي افزايد نفر پنجم به نام ذكر يا موسوي لحظاتي قبل از سوار شدن به هواپيما به دليل همراه نداشتن برگه اقامت دستگير مي شود.
در گزارش هاي اوليه F.B.I چنين آمده بود كه تمامي تروريست ها در دوره هاي تمريني و آموزشي، خود را براي عمليات انتحاري آماده كرده بودند. اما پس از دست يافتن به نواري ويدئويي از بن لادن، چنين عنوان شد كه تنها يكي از تروريست ها از عمليات انتحاري باخبر بود و ديگر همراهان او در لحظات آخر از نوع عمليات و انتحاري بودن آن باخبر مي شوند؛ اما سوابق و مطالعات روان شناسي درخصوص عمليات Kamikaze نشان مي دهد تصميم گيري و اجراي اين گونه عمليات هميشه انفرادي و شخصي بود و جز يك مورد اخير (1972)، تمامي عمليات انجام شده در جنگ جهاني دوم انفرادي بوده است.
در سال 1972، گروهي 3 نفره تحت آموزش يكي از اعضاي ارتش سرخ ژاپن Rengo Segikun)) قصد داشتند در منطقه اي به نام Lodd اقدام به عمليات نمايند ، اما پس از دريافت آموزش هاي خاص به منظور انجام هماهنگ و همزمان عمليات، يكي از افراد گروه به نام ((Kozo Okamoto زنده دستگير شد. جز اين مورد، هيچ نمونه ديگري از عمليات Kamikaze تيمي كه بخواهند در آخرين لحظات به هم بپيوندند گزارش نشده است.
افزون بر اين، سلمان رشدي در اظهارنظري شيطنت آميز مي گويد: به نظر مي رسد اگر هواپيمارباها، نگرش Kamikaze داشتند، پس نمي توانند همزمان هم كامي كازي باشند و هم بنيادگرا؛ در حقيقت قرآن اجازه خودكشي به اين شكل را به پيروان خود نمي دهد.
بنيادگراهايي نظير طالبان و وهابي ها، ممكن است خود را در معرض شرايطي قرار دهند كه مفري جز مرگ ندارد، اما اجازه ندارند به دست خود، زمينه هلاكت خود را فراهم آورند و اقدام به خودكشي كنند. مدتي بعد، F.B.I اقدام به انتشار دست نوشته هايي به زبان عربي كرد و مدعي شد اين يادداشت ها مربوط به گروههاي كامي كازي يا هواپيماربايان است. ترجمه انگليسي اين يادداشت ها در بيشتر روزنامه هاي بين المللي انتشار يافت.
به گفته مسوولان F.B.I سه مورد از اين دست نوشته ها در 3 نقطه متفاوت توسط ماموران سازمان، كشف شده است.
اولين يادداشت مربوط به محمد عطا بود كه از داخل چمدان او پيدا شد، چمدان محمد عطا در طول سفرش گم شده بود كه در نهايت به دست ماموران F.B.I افتاد.
دومين يادداشت را از داخل اتومبيلي كه در حوالي فرودگاه دالاس در كنار خيابان رها شده بود، پيدا كردند.
اين دست نوشته مربوط به نواف الحزيمي نسبت داده شده و سومين يادداشت را توانستند از ميان بقاياي پراكنده هواپيمايي كه بر فراز «Township» پنسيلوانيا منفجر شده بود بيابند! برخي از نشريات اروپايي در آن زمان به اشتباه محل كشف اين يادداشت اخير را پنتاگون اعلام كردند. اين يادداشت ها در 4 صفحه تنظيم شده بودند و اغلب، محتواي اخلاقي و مذهبي دربر داشتند.
1- تو نذر كرده اي كه خود را در اين راه قرباني كني، عهد خود را بياد آور و دوباره آن را تازه كن، بدن خود را از موهاي زايد پاك و غسل كن و با عطر، معطر نما.
2- يك بار ديگر جزييات نقشه را با خود مرور كن، اين كار را تا اطمينان كامل و آگاهي از جزء به جزء برنامه ادامه بده، براي لحظه هاي مقابله و مستقيم و عكس العمل هاي خود در مقابل حركتهاي احتمالي دشمن آمادگي كامل داشته باش.
3- سوره هاي توبه و انفال را با توجه به معاني آن بخوان و به آنچه خداوند به شهدا وعده داده، اميدوار باش و...
تدارك، توليد و عرضه چنين دست نوشته هايي با چنين سبك نگارش و محتواي خاص متعصبان مذهبي قرون وسطي، طعمه اي بود كه در مقابل افكار عمومي معترض به دولتمردان امريكا رها شد. اندكي آشنايي با اسلام، جعلي بودن متن فوق را آشكار مي كند.
به طور مثال مسلمانان گفتار و نوشته هاي خود را با نام خداوند و به كارگيري جمله بسم الله الرحمن الرحيم آغاز مي كنند و نه به نام خود و خانواده ام نه مسلمانان و نه شاخه هاي منشعب از اين دين هيچ گاه كلام خود را با نام خود و خانواده شان آغاز نمي كنند.
روزي كه روزنامه واشنگتن پست، دست نوشته هاي مذكور را به چاپ رساند، «Bob woodword» روزنامه نگار مشهور امريكايي به اين نكته غيرعادي در نامه هاي منتشره اشاره كرد و آن را نوعي بدعت و عملي غيرمعمول خواند؛ اما در نوشته هاي پرشتاب و هيجان زده نشريات آن روز، كسي بدان توجهي نكرد. در متن دست نوشته ها اغلب با گشتارها و حمله هايي مواجه مي شويم كه مشابه آن در فرهنگ و زباني غير از امريكايي وجود ندارد.
نظير اين جمله : «you must face it and understand it100%»: «تو بايد از عواقب آن كاملا آگاه باشي و شهامت برخورد با آن را داشته باشي».
F.B.I، محمد عطا را سركرده گروه مي داند و طبق تحقيقات اين سازمان محمد 33 ساله به مدت 10 سال در «salou» اسپانيا اقامت داشته سپس به سوئيس مي رود و در شهر زوريخ مستقر مي شود.
او يك قبضه چاقويي سوئيسي از يكي از فروشگاه ها خريداري مي كند و بهاي آن را با كارت اعتباري مي پردازد.
از نظر كارشناسان F.B.I اين همان چاقويي است كه محمد در عمليات هواپيماربايي به كار گرفته است. او سرانجام از هامبورگ آلمان سر درمي آورد.
در اين شهر بود كه محمد به اتفاق دو نفر ديگر از دوستانش دوره هايي از مباحث مهندسي الكترونيك را مي گذرانند. محمد و دوستانش در اين سالها توانستند افكار و نيات خود را از ديد سازمان هاي اطلاعاتي و امنيتي پنهان نگاه دارند و كسي نسبت به گرايش هاي افراطي آنان مظنون نشود. محمد داستان F.B.I خود را به شهر «Venice» واقع در ايالت فلوريدا مي رساند و در آنجا به همراه ساير دوستانش در كلاسهاي آزاد خلباني ثبت نام مي كند.
آنها حتي در ميامي چند ساعتي پشت شبيه ساز هواپيما مي نشينند از خدا كه پنهان نيست از شما چه پنهان، محمد خدا بيامرز گاهي به لاس وگاس مي رفته و براي ردگم كردن و پنهان كردن عقايد بنيادگرايانه اش سري هم به كاباره Olympic Garden (بزرگترين كاباره جهان) مي زده. اين مزدور عجيب، از طريق پروازهاي داخلي خود را به بوستون مي رساند. روز يازدهم سپتامبر، محمد چمدان خود را در فاصله دو پرواز گم كرده و لذا مدتي به دنبال آن مي گردد. اين تاخير هر چند كوتاه، موجب جا ماندن از هواپيما مي شود. ولي او با پرواز بعدي خود را به مقصد مي رساند. محتواي چمدان باعث مي شود ماموران F.B.I مداركي دال بر تروريست بودن محمد پيدا كنند.
اين مدارك عبارتند از فيلم ويديويي آموزش پرواز هواپيماي بوئينگ، كتابي با محتواي تعليمات اسلامي و نامه اي قديمي كه نويسنده آن آرزوي شهادت داشته است.
فرمانده عمليات صندلي!8D پيامي كوتاه از تلفن همراه يكي از خدمه پرواز هواپيماي بوئينگ ربوده شده. براي F.B.I هم هيچ گونه شكل باقي نمانده كه فرمانده عمليات همان محمد عطا است.
آيا مي توان اين گونه اطلاعات را جدي تلقي كرد؟ چطور مي توان پذيرفت فردي چون محمد عطا با توصيفي كه F.B.I از گذشته او مي دهد مرتكب چنين خطاهاي فاحشي شود؟ كسي كه به مدت 10 سال بدون هيچ اشتباهي عكاسها، ارتباطات و قصد و نيت خود را از چشم سازمان هاي عريض و طويل اطلاعاتي پنهان نگاه داشته، چرا بايد چمداني از اطلاعات را تا قربانگاه خود به يدك بكشد و سرانجام آن را براحتي در فرودگاه رها كند تا به چنگ ماموران F.B.I بيفتد؟ F.B.I بر اين باور است كه محمد عطا هر چند با تاخير خود را به محل قرار رسانده، به دوستانش مي پيوندد و ماجراي گم شدن چمدان فراموش مي شود. پس چمدان براي كسي كه در آستانه خودكشي است چه فايده اي مي تواند داشته باشد؟
در نهايت F.B.I گويي نسلي از گوسفندان را مخاطب قرار داده ادعا مي كند گذرنامه محمد عطا را از ميان آوارهاي برج تجارت جهاني (W.T.C) سالم و دست نخورده پيدا كرده است! حتي اگر باور كنيم گذرنامه محمد عطا در آن انفجار عظيم سالم مانده باشد، چطور مي توان باور كرد كه در ميان آن همه آوار دوباره به دست آمده باشد؟.
ناگفته پيداست اين اطلاعات پراكنده و غيرمنسجم، ساخته و پرداخته ذهن خسته و آشفته ارشد سازمان عريض و طويل F.B.I است.
فاجعه يازدهم سپتامبر تاثيرات جبران ناپذيري بر ساختارهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي ، دولتي و حتي علمي امريكا وارد كرد؛ ليكن دراين سيل مخرب، اولين ساختاري كه بيشترين صدمه را متحمل شد ساختارهاي امنيتي بخصوص سازمان F.B.I بود.
لذا اين گونه موضع گيري هاي شتابزده و غيرمعقول را بايد به دليل ترس و وحشت ناشي از فروپاشي و از دست دادن اعتبار اين سازمان نزد مردم امريكا و جهانيان ناظر بر اين ماجرا دانست. در چنين شرايطي تمام تلاش مديران و مسوولان اين سازمان جلوگيري از اضمحلال و فروپاشي آن است تا ادامه تصميم تصحيح و بموقع.
تلاش F.B.I در بسيج دهها هزار تن از نيروهاي امنيتي قضايي و اداره مهاجرت، همچنين فعال كردن چهار هزار نفر نيرو در بزرگترين تحقيقات جنايي تاريخ، قبل از هر چيز نوعي مانور سياسي اجتماعي با هدف اعلام وجود و زنده ماندن سازمان محسوب مي شود.
مروري بر مقاله ها و كتاب هاي منتشر شده بعد از يازدهم سپتامبر، غلبه نااميدي بر جامعه، ضرورت چنين رزمايشي را توجيه مي كند. تمامي افراد در فهرست 19 نفره F.B.I مردان جواني بين 25 تا 35 ساله، تبعه عربستان سعودي و تحصيل كرده دانشگاهي بودند. در اين گزارش انگيزه عمليات تروريست ها عقيدتي و آرماني و نه از سر نااميدي ذكر شده بود.
اين موضوع براي مدتي طولاني، ستونهاي تفسيري روزنامه هاي بين المللي را به خود اختصاص داد؛ اما به تدريج اصل فهرست و اسامي و اطلاعات F.B.I مورد سوال قرار گرفت و شك و ترديدها درباره آن بالا گرفت. به خصوص بعد از اين كه ثابت شد چند نفر از آنها يعني عبدالعزيز العمري، وليد الشهري، سالم الحميزي و سعيد القمدي همگي زنده و سالم، در كشور خود به كار مشغولند. اين اطلاعات توسط سفارت عربستان در واشنگتن تاييد شد.
شغل وليد.م.الشهري خلباني است، اما او سالهاست كه به استخدام خطوط هواپيمايي سلطنتي مراكش درآمده و زمان حادثه در شهر كازابلانكا بوده است. وليد در مصاحبه اي با روزنامه عرب زبان القدس العربي كه در لندن منتشر مي شود، اتهامات F.B.I را تكذيب كرد.
سعود الفيصل وزير امور خارجه عربستان سعودي در بيانيه اي رسمي گفت: ثابت شده كه اين افراد كه نام آنها در فهرست F.B.I آمده، هيچ رابطه اي با حادثه يازدهم سپتامبر نداشته اند.
همچنين نايف وزير كشور عربستان پس از ملاقات با هيات اعزامي امريكا به عربستان اعلام كرد: ما به فرستادگان واشنگتن گفتيم كه تا اين لحظه هيچ گونه شواهدي دال بر روابط نامبرده با حادثه يازدهم سپتامبر پيدا نكرده ايم و متقابلا امريكايي ها هم چيزي در رد صحبتهاي ما نداشتند. مواضع عربستان و گفته هاي وزراي خارجه و كشور، در روزنامه نيويورك تايمز 10 دسامبر 2001 به وسيله داگلاس جل گرد آمده است. داگلاس به نقل از وزير كشور عربستان مي نويسد: با سوابق و شناختي كه ما از بن لادن داريم، اصولا او نمي تواند مغز متفكر القاعده باشد، او فقط ابزاري است در دست القاعده!...
فصل سوم
تعداد قربانيان بي گناه در اطلاعيه 13 سپتامبر از اين قرار است.
- پرواز شماره 11 هواپيماي امريكن ايرلاين، كه به برج شمالي W.T.C اصابت كرد 78نفر.
- پرواز شماره 175 يونايتد ايرلاين (برج جنوبي) 46نفر.
- پرواز شماره 77 امريكن ايرلاين (مثلا پنتاگون) 51نفر.
- پرواز شماره 93 يونايتد ايرلاين (پنسلوانيا) 36نفر.
همان طور كه گفته شد، اين فهرست كامل تلفات نيست و اسامي هواپيماربايان از آنها حذف شده است.
فهرست كامل مسافران در اطلاعيه قبلي شركتهاي هواپيمايي كه روز 11 سپتامبر توسط خبرنگاري آسوشيتدپرس انتشار يافت ، از اين قرار است:
- پرواز شماره 11 امريكن ايرلاين 81نفر.
- پرواز شماره 175 يونايتد ايرلاين 56نفر.
- پرواز شماره 77 امريكن ايرلاين 58نفر.
- پرواز شماره 93 يونايتد ايرلاين 38نفر.
از مقايسه دو اطلاعيه يازدهم و سيزدهم سپتامبر، در پرواز شماره 11 امريكن ايرلاين، تعداد هواپيماربايان نبايستي بيشتر از سه نفر و در پرواز شماره 93 يونايتد ايرلاين دونفر باشند.
جالب اين كه نتايج مقايسه نشان مي دهد در پرواز 175 يونايتد ايرلاين 10 تروريست حضور داشتند! در حقيقت در هيچ يك از پروازها تيم چهارنفره مورد ادعاي F.B.I وجود نداشته و گزارش F.B.I از تماس تلفني خدمه هواپيماي حامل محمد عطا و تيم چهار نفره و موضوع صندلي 8D كاملا ساختگي بوده است.
F.B.I با استخراج فهرستي از اسامي به اصطلاح دشمنان غرب و اعلام آنها به عنوان تروريست، از ما مي خواهد باور كنيم كه مسلمانان و فعلا عربها دشمنان خط مقدم امريكا و غرب هستند.
در اين ماجرا كه هزاران نفر از مردم امريكا جان خود را از دست دادند، هنوز عاملان واقعي فاجعه پنهان مانده اند.
با اطلاعات ضدونقيض F.B.I هنوز تصوير درستي از تروريست ها و نحوه عملكرد آنها به دست نيامده و اين پرونده جنايي همچون ساير موارد از اين دست بازخواهد ماند. اما در تمام فرضيه هاي موجود، اين سوال به قوت خود باقي است كه: اين جنايت ها به سود چه كسي تمام خواهد شد؟.
با توجه به اين سوال اساسي، موسسه بين المللي تحقيقات ضدتروريستي در پژوهشي توسط دان رادلور (Don Radlaver) به نتايج جالبي در اين زمينه دست يافت.
اين تحقيقات كه با عنوان «اختلاس درون سازماني» انتشار يافت، نشان داد كه از 6 روز قبل از حادثه يازدهم سپتامبر تا ساعاتي قبل از حادثه، سهام 3 شركت عمده امريكن ايرلاين، يونايتد ايرلاين و K.L.M در اقدامي ساختگي و بي سابقه اي دچار سقوط شد.
يونايتد ايرلاين، مالك دو هواپيمايي بود كه يكي به برج جنوبي اصابت كرد و ديگري هم در Pittsburgh سقوط كرد.
عرضه بي سابقه سهام اين شركت در مراكز بورس، ارزش آن را به ميزان 42 درصد پايين آورد.
امريكن ايرلاين مالك دو هواپيمايي كه يكي به برج شمالي اصابت كرد و ديگري به گفته (F.B.I) بر ساختمان هاي پنتاگون فرود آمد هم دچار تزلزل سهام 39درصدي شد. شركت هواپيمايي K.L.M نيز گرفتار سقوط متناسب با دو شركت فوق شد. اين سقوط سهام در حالي اتفاق افتاد كه هيچ يك از شركتهاي هواپيمايي در سراسر جهان دچار چنين تنزل سهامي نشدند و استثناي K.L.M نيز نشان مي دهد اين شركت در پروژه عمليات قرار داشته، اما به دلايلي در انتهاي ماجرا حذف شده بود.
در مقابل سقوط سهام شركتهاي هواپيمايي بود كه قرار بود مستقيما درگير ماجرا باشند، سهام برخي از شركتها- خصوصا شركتهاي بيمه گر درگير ماجرا- درست يك هفته قبل از ماجراي يازدهم سپتامبر خبر از 25 برابر رشد را مي داد.
شركت مورگان استنلي (Morgan stanley) كه در طبقه بيست ودوم برج w.t.c قرار داشت، رشد سهام 12 برابر را تجربه كرد، و مريل لينچ (Merrill Lynch & co) بزرگترين حق العمل كار سهام جهان، قيمت سهام خود تا 25 برابر ارتقا داد. دفتر كار اين شركت در مجاورت برجها قرار داشت.
ارتقاي ساختگي ارزش سهام به شركت بزرگ بيمه گر نظير Munich Re ، AASwiss Re و A * A و كشيده شد و هر سه اين شركتها درگير عواقب بعد از حادثه بودند كه بايد خسارات ناشي از حادثه را پرداخت مي كردند.
«كميسيون ايمني تبادلات سهام شيكاگو» اولين مركزي بود كه بخشي از ماجرا را كشف و آشكار كرد.
واحد تحقيقات، كميسيون شيكاگو دريافته بود كه يكي از سهامداران متنفذ و داراي شغل دولتي، توانسته از مركز بورس شيكاگو سودي بالغ بر 15 ميليون دلار كسب كند.
اين سود حاصل از مبادله سهام شركت هواپيمايي يونايتد ايرلاين (5ميليون دلار)، سهام امريكن ايرلاين (4ميليون دلار)، سهام مورگان استنلي ( 2/1 ميليون دلار) و سهام مريل لينچ (5/5ميليون دلار) ثبت شده بود.
گزارش ديگري از كميسيون نشان داد اين مقام ارشد دولتي همزمان با وقوع حادثه، در حال نقد كردن 5/2 ميليون دلار سود حاصل از فروش سهام شركت امريكن ايرلاين بوده كه موفق به انجام آن نمي شود.
پس از انتشار كميسيون امنيتي سهام شيكاگو، سازمان بين المللي امنيت سهام (IOSCO) در سطح بين المللي تحقيقات گسترده اي را در تمام مراكز عمده سهام جهان آغاز كرد و نتايج اين گزارش به طور مشروح در سايت www.sfgate.com منعكس شد.
در كنفرانس خبري ويدئويي پانزدهم اكتبر 2001، IOSCO يك گزارش اجمالي از تحقيقات انجام شده ارائه كرد.
اختلاس ثابت شده مقامات دولتي امريكا در اين گزارش كه از آن به عنوان «بزرگترين تخلف مالي دولتي» ياد شد، به صدها ميليون دلار مي رسد. حسابهاي بانكي اسامه بن لادن در سال 1998 به دستور امريكا در سراسر جهان بسته شده بود و توان مالي گروه طالبان به مراتب كمتر از آن بود كه بتواند از «رانت اطلاعاتي» در مراكز تبادلات سهام استفاده كند.
پس از جريان بمب گذاري در «دارلسلام» و «نايروبي»، دولت كلينگون در حركتي نمادين با دستوري به شماره 130909 صادر شده از كاخ سفيد خواستار انسداد كليه حسابهاي بانكي بن لادن و طالبان شد.
اين اقدام با قطعنامه شماره 1193 شوراي امنيت سازمان ملل متحد، در تاريخ 13 اوت 1998، جنبه بين المللي پيدا كرد.
دولت كلينگون، مصادره اموال طالبان و بن لادن را تا لغو قراردادهاي مخابراتي و خدمات ماهواره اي اين گروه ادامه داد و به اين ترتيب تنها كانالهاي مخابراتي و اطلاع رساني آنها مسدود كرد.
پس از اين اقدام بين المللي كه به بهانه «تروريست» بودن بن لادن و گروه او صورت گرفت، ميليونر خواندن بن لادن امري مضحك مي نمود.
پس از قطعنامه شماره 1296 شوراي امنيت در تاريخ 19 اكتبر 1999، هرگونه كمك مالي و همكاري بانكي با اسامه بن لادن در رديف معاونت و همكاري با تروريست ها قلمداد شد.
در چنين شرايطي، چه كسي و يا كساني مي توانستند هزينه عمليات تروريستي 11 سپتامبر را از 1999 (انسداد حسابهاي بن لادن) تا 11 سپتامبر 2001 بپردازند؟ پس از قطعنامه 1999، هيچ نمونه همكاري مالي با بن لادن از سوي امريكا به عنوان ناظر ذي نفع، اين ماجرا گزارش و ثابت نشد؛ اما حوادث پس از 11 سپتامبر نشان داد كه تنها پشتيبان ممكن بن لادن در اين مدت، ايالات متحده امريكا بوده و بس. تحقيقات بعد از حادثه، تا حدودي كارساز بود و برخي از مجاري دولتي، كمكهاي مالي به بن لادن را مشخص كرد؛ اما خيلي زودتر از آن كه اصل ماجرا را آشكار كند، متوقف شد. در ميان ياوران مالي بن لادن، بانكي به اسم Alex Brown Deutsche Bank، سرمايه دار بزرگ امريكايي است. اين بانك با استفاده از رانت اطلاعاتي، يك هفته قبل از حادثه 11 سپتامبر تمامي سهامي كه از دو شركت هواپيمايي امريكن ايرلاين و يونايتد ايرلاين در اختيار داشت در بازار بورس به فروش رساند.
نشريه سان فرانسيسكو كرونيكال در تاريخ 29 سپتامبر 2001 در مقاله اي با عنوان «سودهاي مشكوك بازپس گرفته نشد». به قلم كريستين برت لسن و اسكات وينكور با تاكيد بر سوءاستفاده مالي Alex Brown، تا حدي به عمق ماجرا اشاره مي كند؛ اين مقاله از طريق آدرس اينترنتي www.sfgate.com قابل بازخواني است.
بررسي ها نشان مي دهد A.B KKrongard - مديرعامل Deutsche Bank- در سالهاي 1998 به بعد، از سوابق درخشاني در ارتش امريكا برخوردار بوده است.
فرماندهي ستاد، فرماندهي توپخانه و مقام فرماندهي در نيروي دريايي امريكا از جمله خدماتي است كه او مي تواند به آنها افتخار كند.
A.B KKrongard تا 26 مارس 2001 يكي از 3 شخصيت برجسته سازمان C.I.A محسوب مي شد و هنوز از مشاوران ارشد و مورد اعتماد رياست سازمان امنيتي امريكا (CIA) به حساب مي آيد.
با توجه به سوابق و افتخارات A.B KKrongard و نزديكي او به سازمان C.I.A از يك سو و مديريت عاملي او در Deutsche Bank از سوي ديگر، بايد تخلفات مالي الكس براون - سرمايه دار اين بانك - در بازار بورس- از ديد مديرعامل اين بانك و مشاور ارشد C.I.A مخفي نمي ماند و او زودتر از ماموران F.B.I و گروه تحقيقات IOSCO، گزارش مفصلي از گردش مالي بانك در اختيار مقامات دولتي قرار مي داد؛ اما چنين نشد و به طرز مرموزي
تحقيقات كميسيون امنيتي سهام (IOSCO) بي هيچ دستاوردي در نيمه راه رها شد و F.B.I از تحقيق و بررسي بيشتر در اين خصوص دست كشيد.
پي گيري نقل و انتقالات مالي ميان بانكها، براي سازمان هاي نظير F.B.I و IOSCO و كار دشواري نيست؛ چرا كه تمامي اين مبادلات از طريق 2 موسسه بزرگ دولتي به طور رسمي پيگيري و ثبت مي شود؛ اما واردشدن F.B.I و IOSCO و به حريم امن Deutsche Bank باعث برملاشدن تمامي نقل و انتقالات سري پولهايي مي شد كه فقط C.I.A، مشاور ارشد اين سازمان . (A.B Krongard)و (Alex Brown)، (سهامدار اصلي اين بانك) از آن اطلاع داشتند.
منبع: www.sharifnews.ir
/خ