اسلام بهتر است يا مسلمان؟
نويسنده:محمد مهدي دي مترويچ از آمريکا
ترجمه:عليرضا کميلي
ترجمه:عليرضا کميلي
اموري هستند که غربيها بهتر از مسلمانان آنها را به انجام مي رسانند بديهي است که بدون اين اعتراف مسلمانان برمشکلات خودشان غلبه نخواهند کرد و همان خطاهايي را که به دلايل مختلف آنان را پايين تر از غرب قرار داده، تکرار خواهند کرد. راستي چرا؟ وقتي يکي از باورهاي بنيادين اسلام اين است که خداوند راه کامل زندگي را به ما هديه کرده است که ثمره اش سعادت است چگونه ما مي توانيم از يک الگوي غيراسلامي يا غربي بهره ببريم؟
برخي اعمال غرب به اجراي اسلام نزديک تر است تا مسلمانان. همانگونه که سيد جمال الدين اسد آبادي پس از بازگشت از اروپا گفت:"من اسلام را ديدم گرچه در ميان مسلمانان نبودم و وقتي بازگشتم گرچه مسلمان مي ديدم اما اسلام نمي ديدم"!
يک تصور نادرست اين است که غرب همه چيزهاي خوب مسلمانان را از طريق تجاوز به دست آورده است و اگر روزي غرب محو شود همه مسائل مسلمانان حل خواهد شد!اين مسئله تنها به خاطر غلبه اين نگرش تاريخي شکل گرفته که جهان غرب همواره در حکمراني بر مسلمانان-که رهبري هيچ غير مسلماني را نمي پذيرد-شکست خورده است. ما بخوبي درک کرده ايم که چگونه قدرت غرب صرف مقابله با اسلام و مسلمانان مي شود ولي درپس اين مسائل کمين هاي ديگري نيز براي ضديت با اسلام هست
بنابراين تحليل بايد ديد آن اموري که غرب آنها را بهتر انجام مي دهد چه مي باشند. از منظر جامعه شناختي ما شاهديم که جوامع پايين تر بيشتر به روابط شخصي افراد وابسته اند ولي کساني که مي دانند به چه مي خواهند برسند -مانند جوامع پيشرفته تر-به اين نتيجه رسيده اند که سامان دهي ارزش ها و قوانين به نحو بهتر، براي رسيدن به جامعه اي کارا و منظم به همه افراد جامعه سود مي رساند. جوامع مسلمان نيز در تلاش براي رسيدن به موفقيت هاي مشابه، قوانيني را اجرا کرده اند که اغلب با تقليد از غرب بوده است اما همچنان فاصله بسياري با آنها دارند! سامان بخشي و تبعيت از ارزشها و قوانين يکي از ويژگي هاي مردمان غربي و بخشي از هويت آنهاست. نمي توان گفت که جامعه آنها با يک پليس قوي حکومتي اداره مي شود و مجبور به تبعيت هستند؛ بلکه کاملاً برعکس غربي ها اغلب بر ضد روشهايي که احساس کنند خطا و نادرست است شورش مي کنند و يا از گسترش آنها جلوگيري مي نمايند.
نظم بخشي از جمله اموري است که غربي ها دارا هستند تبعيت از قانون براي آنها يک امراجباري نمي باشد اين مسئله به راحتي مي تواند با مقايسه وضعيت زباله ها، ترافيک، روش رانندگي يا حتي رعايت نوبت-وقتي درصفي ايستاده اند-اثبات شود!اما درميان عموم مسلمانان حتي در يک مثال ساده مانند ايستادن در صف، مشخصه خود محوري نمايان مي گردد!
غرب هميشه در اين سطح از موقعيت پيشرفته اش در جهان قرار نداشته و زماني جهان اسلام خيلي پيشرفته تر از غرب بوده است. مشابه جهان اسلام، غرب نيز زماني به صورت فردي، سياسي و اجتماعي مبتني بر عقايد خود-عقايد مسيحي-گردانده شده است. دين، منظر غالب در زندگي اروپايي ها بوده که به خاطر برخي نگرشهاي کليسا به جهان پيرامون، مانع توسعه نيز بوده است مسيحيت برخلاف اسلام نقايص بسياري داشت و فقدان مباني ناب، امکان اصلاح خويشتن و بازگشتي متناسب با واقعيات جهان را، به انسان نمي داد ما در طول زمان شاهد تغييرمسيحيت متناسب با شرايط متفاوت جوامع بوده ايم به جاي اينکه جوامع متناسب با دين تغييرکنند؛ به عنوان مثال مسيحيت مشابه اسالم زماني گرايش به جواز چند همسري را تجربه کرد ولي اينک تغيير کرده است. ما شاهد روند اين تغييرات بوده ايم تا جايي که امروز در حد وسيعي، همجنس بازي نيز توسط کليساها در غرب پذيرفته شده است! بنابراين جوامع غربي مبتني بر عقل گرايي و عناصر علمي مديريت شده اند؛ در حالي که آن دين تجربه اي تاريخي و بسته بود و به يکشنبه ها و ديوارهاي کليسا محدود مي شد از اينها گذشته الهيات غربي به طور گسترده اي به سوي مفاهيم نامناسب فردگرايي و آزادي راه باز کرده است.
به هر حال جهان غرب با افزايش تمايل براي دست يابي به رشد و رسيدن به کارايي، سود برد و در غيبت دين تفکرعقلاني و استدلالي به آنان اجازه داد تا در فهم نقايص جوامع خويش، اشتراک يافته و راه حلهايي را در جاهايي که تجربه ديني شان غلط از آب درآمده گسترش دهند. در واقع بخشي از تجربه غرب از اين سوال برخاسته که چگونه همه چيز مي تواند کارايي بيشتري داشته باشد درحالي که اغلب مسلمانان جوامع فعلي خود را پذيرفته اند و براي عدم پذيرش نقص خودشان ديگران را مقصر مي شناسند. مسلمانان معمولاً حتي وقتي به مفاهيمي غير از آموزه هاي اسلامي اقدام مي ورزند اعمال خود را صحيح مي پندارند؛ زيرا به شدت با عادات فرهنگي و برخي برداشتهاي (نادرست) اسلامي؛ که نبايد مورد سوال قرار گيرند محدود شده اند و درنتيجه اين مشکل بوجود مي آيد که با وجود زيبايي اسلام، اشتباهات مسلمانان در مقابل زيبايي اين حقيقت قرار مي گيرد! در حقيقت بيانگر خارج بودن اين آداب از اسلام است همان طور که خداوند بارها و بارها در قرآن اشتباهات را برعهده کساني که سنجش، تفکر، پرسش و استدلال ندارد مي داند و مي فرمايد: "ما آيات را براي شما بيان کرديم اگر تعقل کنيد"(آل عمران/118)
در نبود عقل- اين هديه الهي-چگونه خواهيم توانست تفاوتهاي نيک و بد و عقب ماندگي و پيشرفت را درک کنيم؟ در اين حال خطا بسيار است و تفاوتي بنيادين مشابه جهان اسلام و غرب که در روش نگاهشان به پيشرفت و پرسشهاي اساسي آن بروز دارد اين مسئله بايد فهميده شود که مشکل جدي مسلمانان تلاش براي تطبيق خود با غرب و ترديد در بنيادهاي اسلامي است!
اغلب مسلمانان موفقيت را برابر با ثروت مادي و راحتي مي دانند و مي گويند: با منابع فراوان و پول بسيار مي توان مانند غرب توانا شد اما مسئله اين نيست زيرا ما شاهديم که کشورهاي ثروتمند عربي خليج فارس قادرند دستاوردهاي فراوان غربي مانند تکنولوژي هايي را که مي توانند پايتخت هايشان را زيبا کنند تهيه مي کنند اما آنها همچنان در توسعه اجتماعي، اثر بخشي و ساماندهي عمومي با غرب تفاوت فاحش دارند.
اکثر جوانان مسلمان به صورت متفکران عمل زده بتن ريزي شده اند بدين معنا که فقط آن چيزهايي را که مي بينند مي فهمند وتنها تعداد اندکي داراي تفکر انتزاعي هستند -داشتن توان تصور وفهم چيزهايي که تجربه نشده اند-
تازماني که گفته مي شود مسلمانان ويژگي هايي دارند که به خاطر آنها از غرب عقب مانده اند نبايد انتظار داشت که غربي ها در برخي امور مثل جرايم خشن، مسائل زناشويي و روابط خانوادگي که آنها از آن در عذابند به شرق نيازمند مي شوند؛ مسلمانان بايد دريابند که وضعيت آنان نتيجه عدم آگاهي، فراموشي و تصميمات متناقض با آموزه هاي اسلامي است و اين که تنها راهي که خداوند براي بشريت خواسته -يعني اسلام-مي تواند حل کننده همه مشکلات باشد که غرب و جوامع مسلمان دارند روشي که بهتر از تجربه غربي است و ما نيز به سهم خود مي توانيم از جهان خودمان درباره پيشرفت و کارآمدي پرسش کنيم البته نه مشابه غرب.ما مي دانيم که براساس يک معيار مشترک (فطرت) خلق شده ايم و مي دانيم که هيچ خدايي جز او نيست و او تنها منبع درستي و حقيقت است.
منبع:مجله راه قرآن شماره 22 /س
برخي اعمال غرب به اجراي اسلام نزديک تر است تا مسلمانان. همانگونه که سيد جمال الدين اسد آبادي پس از بازگشت از اروپا گفت:"من اسلام را ديدم گرچه در ميان مسلمانان نبودم و وقتي بازگشتم گرچه مسلمان مي ديدم اما اسلام نمي ديدم"!
يک تصور نادرست اين است که غرب همه چيزهاي خوب مسلمانان را از طريق تجاوز به دست آورده است و اگر روزي غرب محو شود همه مسائل مسلمانان حل خواهد شد!اين مسئله تنها به خاطر غلبه اين نگرش تاريخي شکل گرفته که جهان غرب همواره در حکمراني بر مسلمانان-که رهبري هيچ غير مسلماني را نمي پذيرد-شکست خورده است. ما بخوبي درک کرده ايم که چگونه قدرت غرب صرف مقابله با اسلام و مسلمانان مي شود ولي درپس اين مسائل کمين هاي ديگري نيز براي ضديت با اسلام هست
بنابراين تحليل بايد ديد آن اموري که غرب آنها را بهتر انجام مي دهد چه مي باشند. از منظر جامعه شناختي ما شاهديم که جوامع پايين تر بيشتر به روابط شخصي افراد وابسته اند ولي کساني که مي دانند به چه مي خواهند برسند -مانند جوامع پيشرفته تر-به اين نتيجه رسيده اند که سامان دهي ارزش ها و قوانين به نحو بهتر، براي رسيدن به جامعه اي کارا و منظم به همه افراد جامعه سود مي رساند. جوامع مسلمان نيز در تلاش براي رسيدن به موفقيت هاي مشابه، قوانيني را اجرا کرده اند که اغلب با تقليد از غرب بوده است اما همچنان فاصله بسياري با آنها دارند! سامان بخشي و تبعيت از ارزشها و قوانين يکي از ويژگي هاي مردمان غربي و بخشي از هويت آنهاست. نمي توان گفت که جامعه آنها با يک پليس قوي حکومتي اداره مي شود و مجبور به تبعيت هستند؛ بلکه کاملاً برعکس غربي ها اغلب بر ضد روشهايي که احساس کنند خطا و نادرست است شورش مي کنند و يا از گسترش آنها جلوگيري مي نمايند.
نظم بخشي از جمله اموري است که غربي ها دارا هستند تبعيت از قانون براي آنها يک امراجباري نمي باشد اين مسئله به راحتي مي تواند با مقايسه وضعيت زباله ها، ترافيک، روش رانندگي يا حتي رعايت نوبت-وقتي درصفي ايستاده اند-اثبات شود!اما درميان عموم مسلمانان حتي در يک مثال ساده مانند ايستادن در صف، مشخصه خود محوري نمايان مي گردد!
غرب هميشه در اين سطح از موقعيت پيشرفته اش در جهان قرار نداشته و زماني جهان اسلام خيلي پيشرفته تر از غرب بوده است. مشابه جهان اسلام، غرب نيز زماني به صورت فردي، سياسي و اجتماعي مبتني بر عقايد خود-عقايد مسيحي-گردانده شده است. دين، منظر غالب در زندگي اروپايي ها بوده که به خاطر برخي نگرشهاي کليسا به جهان پيرامون، مانع توسعه نيز بوده است مسيحيت برخلاف اسلام نقايص بسياري داشت و فقدان مباني ناب، امکان اصلاح خويشتن و بازگشتي متناسب با واقعيات جهان را، به انسان نمي داد ما در طول زمان شاهد تغييرمسيحيت متناسب با شرايط متفاوت جوامع بوده ايم به جاي اينکه جوامع متناسب با دين تغييرکنند؛ به عنوان مثال مسيحيت مشابه اسالم زماني گرايش به جواز چند همسري را تجربه کرد ولي اينک تغيير کرده است. ما شاهد روند اين تغييرات بوده ايم تا جايي که امروز در حد وسيعي، همجنس بازي نيز توسط کليساها در غرب پذيرفته شده است! بنابراين جوامع غربي مبتني بر عقل گرايي و عناصر علمي مديريت شده اند؛ در حالي که آن دين تجربه اي تاريخي و بسته بود و به يکشنبه ها و ديوارهاي کليسا محدود مي شد از اينها گذشته الهيات غربي به طور گسترده اي به سوي مفاهيم نامناسب فردگرايي و آزادي راه باز کرده است.
به هر حال جهان غرب با افزايش تمايل براي دست يابي به رشد و رسيدن به کارايي، سود برد و در غيبت دين تفکرعقلاني و استدلالي به آنان اجازه داد تا در فهم نقايص جوامع خويش، اشتراک يافته و راه حلهايي را در جاهايي که تجربه ديني شان غلط از آب درآمده گسترش دهند. در واقع بخشي از تجربه غرب از اين سوال برخاسته که چگونه همه چيز مي تواند کارايي بيشتري داشته باشد درحالي که اغلب مسلمانان جوامع فعلي خود را پذيرفته اند و براي عدم پذيرش نقص خودشان ديگران را مقصر مي شناسند. مسلمانان معمولاً حتي وقتي به مفاهيمي غير از آموزه هاي اسلامي اقدام مي ورزند اعمال خود را صحيح مي پندارند؛ زيرا به شدت با عادات فرهنگي و برخي برداشتهاي (نادرست) اسلامي؛ که نبايد مورد سوال قرار گيرند محدود شده اند و درنتيجه اين مشکل بوجود مي آيد که با وجود زيبايي اسلام، اشتباهات مسلمانان در مقابل زيبايي اين حقيقت قرار مي گيرد! در حقيقت بيانگر خارج بودن اين آداب از اسلام است همان طور که خداوند بارها و بارها در قرآن اشتباهات را برعهده کساني که سنجش، تفکر، پرسش و استدلال ندارد مي داند و مي فرمايد: "ما آيات را براي شما بيان کرديم اگر تعقل کنيد"(آل عمران/118)
در نبود عقل- اين هديه الهي-چگونه خواهيم توانست تفاوتهاي نيک و بد و عقب ماندگي و پيشرفت را درک کنيم؟ در اين حال خطا بسيار است و تفاوتي بنيادين مشابه جهان اسلام و غرب که در روش نگاهشان به پيشرفت و پرسشهاي اساسي آن بروز دارد اين مسئله بايد فهميده شود که مشکل جدي مسلمانان تلاش براي تطبيق خود با غرب و ترديد در بنيادهاي اسلامي است!
اغلب مسلمانان موفقيت را برابر با ثروت مادي و راحتي مي دانند و مي گويند: با منابع فراوان و پول بسيار مي توان مانند غرب توانا شد اما مسئله اين نيست زيرا ما شاهديم که کشورهاي ثروتمند عربي خليج فارس قادرند دستاوردهاي فراوان غربي مانند تکنولوژي هايي را که مي توانند پايتخت هايشان را زيبا کنند تهيه مي کنند اما آنها همچنان در توسعه اجتماعي، اثر بخشي و ساماندهي عمومي با غرب تفاوت فاحش دارند.
اکثر جوانان مسلمان به صورت متفکران عمل زده بتن ريزي شده اند بدين معنا که فقط آن چيزهايي را که مي بينند مي فهمند وتنها تعداد اندکي داراي تفکر انتزاعي هستند -داشتن توان تصور وفهم چيزهايي که تجربه نشده اند-
تازماني که گفته مي شود مسلمانان ويژگي هايي دارند که به خاطر آنها از غرب عقب مانده اند نبايد انتظار داشت که غربي ها در برخي امور مثل جرايم خشن، مسائل زناشويي و روابط خانوادگي که آنها از آن در عذابند به شرق نيازمند مي شوند؛ مسلمانان بايد دريابند که وضعيت آنان نتيجه عدم آگاهي، فراموشي و تصميمات متناقض با آموزه هاي اسلامي است و اين که تنها راهي که خداوند براي بشريت خواسته -يعني اسلام-مي تواند حل کننده همه مشکلات باشد که غرب و جوامع مسلمان دارند روشي که بهتر از تجربه غربي است و ما نيز به سهم خود مي توانيم از جهان خودمان درباره پيشرفت و کارآمدي پرسش کنيم البته نه مشابه غرب.ما مي دانيم که براساس يک معيار مشترک (فطرت) خلق شده ايم و مي دانيم که هيچ خدايي جز او نيست و او تنها منبع درستي و حقيقت است.
منبع:مجله راه قرآن شماره 22 /س