یکی موضوعات مهم در زندگی امروز، آفت های دینداری در آخر الزمان است. انسان دیندار و عاقل در هنگام احساس خطر باید برای رفع آن اقدامات لازم را به عمل آورد. آفت هایی که در آخر الزمان، دین انسان را تهدید می کنند، متفاوت است.
۱. خفیف شمردن دین
اولین آفت دینداری در آخر الزمان، کوچک شمردن دین است؛ بخاطر همین یکی از موضوعاتی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از امتش نسبت به آن می ترسید، کوچک شمردن دین است؛ چنانچه در روایتی از ایشان که فرمود: «انی اخاف علیکم استخفافاً بالدّین» من از کوچک شمردن دین توسط شما می ترسم.
در این روایت، نکته اساسی که ایشان بدان می خواهد اشاره کند، کوچک شمردن دین توسط امت است؛ امروزه در جامعه اسلامی کم و بیش می بینیم که مردم نسبت به دین گاهی با عمل خویش دین را کوچک می شمارند و یکی از موارد کوچک شمردن دین، انجام واجبات در آخر وقتشان است؛ در حالی که در امور دنیا چنان با شتاب و سرعت عمل می کنند که گویا تنها برای دنیا آفریده شده اند.
در برخی از موارد می بینیم والدین نسبت به دینداری فرزندان چندان اشتیاقی نشان نمی دهند، که این خود، یکی از زمینه های کوچک انگاشتن دین در ذهن فرزندان است؛ در روایتی بدین مطلب کاملاً تصریح گشته است که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «وَیْلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِکِینَ فَقَالَ لَا مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِینَ لَا یُعَلِّمُونَهُمْ شَیْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ یَسِیرٍ مِنَ الدُّنْیَا فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِیءٌ وَ هُمْ مِنِّی بِرَاء.»
واى بر فرزندان آخر الزمان از روش پدرانشان!. سؤال شد: یا رسول اللَّه! از پدران مشرک آن ها؟. حضرت فرمود: نه، از پدران مسلمانشان که چیزى از فرائض دینى را به آن ها یاد نمی دهند و اگر فرزندان، هم پى فراگیرى بروند، آن ها را منع می کنند و تنها از این خشنودند که آنها درآمد مالى داشته باشند هر چند ناچیز باشد. سپس فرمود: من از این پدران بیزارم و آنان نیز از من بیزارند!.
در این روایت می بینیم که حضرت در مورد والدین مومن در آخر الزمان هشدار می دهند؛ اینان خودشان نه تنها هیچگونه تصمیمی برای تربیت دینی فرزندان ندارند بلکه اگر فرزندان هم مایل باشند، مسائل دینی خود را یاد بگیرند، والدین مانع آنها شده و در مقابل برای دنیای آنها برنامه ریزی های اساسی پیش می کشند. نتیجه چنین طرر فکری از سوی والدین، برائت آن حضرت از ایشان و جدایی والدین از پیامبر است.
پس یکی از خطراتی که خانواده و جامعه اسلامی را در آخر الزمان تهدید می کند، خطر کوچک شمردن دین توسط امت است.
واى بر فرزندان آخر الزمان از روش پدرانشان!. سؤال شد: یا رسول اللَّه! از پدران مشرک آن ها؟. حضرت فرمود: نه، از پدران مسلمانشان که چیزى از فرائض دینى را به آن ها یاد نمی دهند و اگر فرزندان، هم پى فراگیرى بروند، آن ها را منع می کنند و تنها از این خشنودند که آنها درآمد مالى داشته باشند هر چند ناچیز باشد. سپس فرمود: من از این پدران بیزارم و آنان نیز از من بیزارند!.
۲. لهو و لعب قرار دادن دین:
در قرآن کریم چندین بار در مورد لهو و لعب سخن به میان آمده است. در برخی از موارد از همنشینی با کسانی که دین را لهو و لعب قرار می دهند، مذمت شده است.
افرادی که دین را لهو و لعب قرار می دهند در حقیقت از دین بعنوان پیشبرد اهداف خویش استفاده می کنند؛ در حالی که دین میدان رقابت نیست، بلکه میدان اخلاص در عمل است؛ و لذا قرآن کریم کسانی را که دین را لهو و لعب خویش قرار می دهند، وعده ی عذاب داده است و فرموده که: «الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هَـذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ»[1]
همانها که دین و آیین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند؛ و زندگی دنیا آنان را مغرور ساخت؛ امروز ما آنها را فراموش میکنیم، همان گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند.
نکات مهم آیه:
در آیه مذکور، چند نکته مهم است؛
نکته اول: لهو، انصراف توجه و همت به امری است که سزاوار طلب و انجام نیست. و لعب، طلب شادمانی از چیزی است که صلاحیت آن را ندارد.[2]
نکته دوم: سرگرمی قرار دادن دین، و مغرور شدن نسبت به زندگی دنیوی، اثر اخروی فراموش کردن خدا را بدنبال دارد.
نکته سوم: سرگرمی قرار دادن دین و مغرور شدن به زندگی دنیوی، نتیجه انکار آیات خداست.
3. بدعت و فتنه جویی در دین:
واژه بدعت تنها در یک بار در آیات قرآن آمده است که در آن به بدعت (رهبانیّت مسیحیان) اشاره شده است: «...وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاء رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»[3] و رهبانیّتى را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بودیم، گرچه هدف ایشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حقّ آن را رعایت نکردند. از این رو، ما به کسانى از آنها که ایمان آوردند، پاداششان را دادیم و بسیارى از آنها فاسق هستند!
سیره معصومین علیهم السلام در برخورد با بدعت گزار و فتنه جو
امام هادی(علیهالسلام) برای حفظ اتحاد جامعه، تفرقهافکنان را طرد و آنان را که دارای اندیشههای منحرف بودند، به جامعه معرفی میکرد.
محمد بن عیسی میگوید: امام علی النقی(علیه السلام) در نامهای به من نوشت: خدا علی حسکه قمی و قاسم یقطینی را لعنت کند! شیطان به نظر قاسم آمده و با القای سخنان فریبنده، او را مغرور کرده است.[4]
در این نامه امام هادی (علیه السلام) این دو عنصر تفرقهافکن را لعن و طرد کرد؛ زیرا آنها با ادعاهای غلوّ آمیز و سخنان گزافه، به دنبال ایجاد تفرقه در میان شیعیان بودند.
امام علی (علیه السلام) میفرماید: «اِیّاکُمْ وَ الفُرْقَه اَلا مَنْ دَعا اِلی هذا الشِعار فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ کاَنَ تَحتَ عَمامَتی هذِهِ؛[5]
از پراکندگی و اختلاف بپرهیزید. آگاه باشید! هر گاه کسی مردم را به تفرقه و جدایی و تکروی دعوت کند، او را بکشید؛ هر چند که زیر عمّامه من باشد».
فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی در ابتدا از یاران نزدیک امام هادی (علیه السلام) و نماینده آن حضرت بود؛ اما بعدها هواهای نفسانی و حب ریاست و دنیاپرستی باعث خروج او از مسیر حقیقت شد و به ترویج بدعت و اعتقادات کفرآمیز و انحراف مردم از حق پرداخت و عملاً در صفوف شیعیان دو دستگی ایجاد کرد؛ زیرا مردم گمان میکردند که او هنوز در سلک یاران امام علی النقی(علیهالسلام) باقی مانده و نماینده آن حضرت است.
با وجود آنکه امام هادی (علیه السلام)، فارس قزوینی را از اعمال کفرآمیزش برحذر داشت، اما او جسارت را از حد گذرانید و همچنان وجوهات شرعیه را از مردم میگرفت و بر خلاف مصالح دین و بدون رضایت خواسته پیشوای دهم (علیه السلام)، در آن تصرف میکرد. یکی از مهمترین عوامل لغزش فارس قزوینی، دنیا دوستی و ریاست طلبی بود که او را از امامت دور کرد و به سوی باطل کشانید. او در این مسیر چنان افراط کرد که حکم ارتداد و کفر وی از سوی امام (علیه السلام) صادر شد.
متن حکم حضرت امام هادی (علیه السلام) در مورد این عنصر فتنهانگیز این گونه بود: «هذا فارِسْ ـ لعنه الله ـ یَعْمَلُ مِنْ قِبَلی فتّاناً داعیاً اِلیَ اِلبدَعةِ وَ دَمُهُ هَدَرٌ لِکُلِّ مَنْ قَتَلَهُ، فَمَنْ هذا الذّی یُریحُنی مِنهُ یَقْتُلُهُ وَ اَناَ ضامنٌ لَهُ عَلیَ اللهِ الْجَنَّةَ؛
فارس بن حاتم ـ که خدا او را لعنت کند ـ خود را نماینده من میداند؛ در حالی که او شخصی فتنهساز و تفرقهانداز است، مردم را به سوی بدعت میخواند. قتل او واجب است و هر کس او را بکشد و مرا از شرّ او راحت کند، بهشت را برایش ضمانت میکنم».
مدتی از صدور این حکم گذشت و کسی موفق به قتل او نشد؛ تا اینکه امام (علیه السلام) یکی از یاران شجاع و متعهد خود را به نام جنید احضار کرد و به او فرمود: تو مأموریت داری آن مرد تفرقهافکن را به قتل برسانی و شیعیان را از سخنان تفرقهآمیز وی راحت کنی.
بعد مبلغی به وی داد تا سلاحی تهیه کند. جنید نیز وی را هنگامی که از مسجد خارج میشد، او را به سزای اعمال ننگینش رسانید و به برکت دعای امام، جنید مورد سوءظن قرار نگرفت. آن حضرت جنید را که این عامل تفرقهافکن را از میان برداشته بود، مورد تفقد و تشویق قرار داد و جنید تا زمان رحلت امام عسکری (علیه السلام) زنده بود و از ائمه (علیهم السلام) مستمری دریافت میکرد.[6]
پی نوشت: