حکومت تیموریان با توجه به قوانین اسلامی اداره میشد که تسامح و تساهل دینی در آن وجود نداشت و مذاهب دیگر دراین دوره کمکم اهمیت خود را ازدست دادند. مذهب رسمی سلاطین تیموری، مذهب اهلسنت حنفی بود و بیشتر علما و مردم عصر تیموری، پیرو این مذهب بودند، اما شیعیان زیادی نیز در این دوره زندگی میکردند؛ همچنین یکی از شاخصههای دوره تیموری، ظهور صوفیان است که دراین مقاله به آن اشاره خواهیم کرد.
تعداد کلمات 1027/ تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
مذهب در دوره تیموریان
سلاطین مغولی و ایلخانی، تعصب دینی خاصی نداشتند، اما امیرتیمور و بسیاری از شاهزادگان تیموری در ظاهر به دین اسلام ارادت و تعصب داشته و برای تبلیغ و گسترش آن تلاش میکردند. دراین دوره، روح مذهبی بیش از پیش تقویت شد و برخلاف دورههای قبل، ادیان و مذاهب غیر اسلامی، نمیتوانستند در جامعه آزادانه به تبلیغ و گسترش دین خود بپردازند؛ چون حکومت تیموریان متکی بر قوانین اسلامی بود.مذهب امیرتیمور (771 ـ 807) و جانشینان وی
دین رسمی امیرتیمور و شاهزادگان بعد از وی، مذهب حنفی بود و علما و مردم نیز پیرو همین مذهب بودند. امیرتیمور سیاستمدارى بود که از دین براى اجراى نقشههاى سیاسى خود استفاده مىکرد و وی خود را مسلمانتر از دیگران میدانست؛[1] همچنین گاهی تیموریان ترویج و گسترش مبانی شرع مقدس را بهانه فتوحات و خونریزیهای خود قرار میدادند.[2]شاهرخخان (807 تا 850) پسر تیمور، دیندار و به اجرای دستورات خدا و رسول اکرم بسیار معتقد بود و برای همین مورخان، وی را به عنوان متجدد دین یاد کردهاند؛ همچنین دیگر شاهزادگان تیموری از طرفداران دین مبین اسلام بودند؛ مثلا اُلُغبیک، قرآن را به هفت قرائت میخواند یا میرزاابوالقاسم بابر در فوت شیخ بهاءالدین عمر با پای پیاده، جنازه وی را تشیع کرد.[3]
علاقهمندی فرمانروایان تیموری به دین و طرفداری و حمایت آنها از بزرگان دین، باعث شد مطالعات و مباحثات دینی رواج پیدا کند و تعداد زیادی از افراد به جامعه اهلسنت وارد شوند؛ همچنین مساجد، مدارس، مکاتب و خانقاههای بسیاری در سراسر کشور ساخته شد و دین و مذهب بیش از پیش در جنبههای مختلف زندگی مردم ظاهر شد. در دورهی تیموریان اختلاف بین تشیع و تسنن کموبیش وجود داشت؛ اما دولت تیموری از رسمیت مذهب تسنن دفاع میکرد و از سب و دشنام به شیخین جلوگیری مینمودند.[4]
شیعیان در دورهی تیموری میتوانستند بهراحتی مذهب خود را تبلیغ کنند و بر پایه گزارشی اثبات نشده و مبالغهآمیز، در اواخر دوره تیموری شیعیان از حمایت سلطان حسین بایقرا (875 ـ 911) و وزیرش امیرعلی شیرنوایی (که خود مذهب حنفی داشتند و درصدد رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع بودند) برخوردار شدند.[5] عصر تیموریان را به لحاظ گسترش تشیع میتوان از عوامل زمینهساز رسمی شدن مذهب تشیع در دوره صفویان قلمداد کرد.[6] احترام به اولاد پیامبر از دوره امیرتیمور به بعد گسترش یافت؛ همچنین پادشاهان تیموری به ائمه احترام بسیاری میگذاشتند و به زیارت قبور امامان، بهویژه امام رضا (علیهالسلام) میرفتند.
تصوف در دوره تیموری
یکی از مشخصات عصر تیموری ظهور نهضتهای شیعی ـ صوفی است که صوفیه در قرن هفتم و هشتم هجری، قدرت بسیاری به دست آوردند و تصوف توسعه و رواج یافت؛ و در این دوره، تصوف و تشیع با هم ارتباط نزدیکی پیدا کردند و هنگامى که مغولان به ایران حمله کردند، بیشتر شهرهای ایران دارای دستههاى صوفیان بود و تعداد خانقاههای سالکان و اهل ریاضت، بسیار بود.[7] امیرتیمور به خاطر مسائل سیاسی به هر شهر و دیاری که سفر میکرد به دیدار مشایخ و صوفیان آن سرزمین میرفت و ارادت خود را به آنان نشان میداد؛[8] همچنین قبور مشایخ صوفیه را زیارت میکرد و برای هر شهری خانقاه و رباط و مدرسه میساخت.[9] بعد از تیمور، امرای تیموری نیز به صوفیان اهمیت و احترام بسیاری قائل شدند.در دوره تیموریان فرقههای بزرگ تصوف، مثل نقشبندیه، نعمتاللهیه، صفویه، نوربخشیه، حروفیه و... به وجودآمدند.
فرقه نقشبندیه در خراسان و ماوراءالنهر به نام خواجه بهاءالدین محمدنقشبند بخاری (م 791) معروف شد[10] و پادشاهان تیموری ارادت خاصی به مشایخ این سلسله داشتند و در امور دنیا و آخرت از راهنمایی و هدایت آنان استفاده میکردند.
یکی دیگر از کانونهای مهم تصوف، حروفیه بودند که بانی این فرقه فضلالله استرآبادی بود که در آذربایجان در سالهای 776 تا 778 پایههای دین فرقه حروفیه را استوار کرد و خود را مهدی نامید[11] و بر این اعتقاد بود که دوران نبوت و ولایت به سر رسیده و ظهور او آغاز دوره جدید، یعنی دوره الوهیت است.[12] فضلالله با توجه به علم حروف تمام امور و احکام دینی را به 28 حرف عربی و 32 حرف فارسی ارجاع داد و گفت: خداوند تنها از راه کلمه و لفظ قابل شناخت است. براساس فتوای علمای سمرقند و گیلان، میرانشاه گردن او را زد و تیمور جسد وی را سوزاند.[13]
بیشتر بخوانید: اوضاع سیاسی ایران در دوره تیموریان
موسس فرقه نعمتاللهیه، سیدنورالدین نعمتاللهبنعبدالله کوه بنانی کرمانی، مشهور به ولی است. پادشاهان و امیران ایران، مثل شاهرخخان و میرزااسکندربنعمرشیخ و حتی برخی از پادشاهان دکن هندوستان، مثل سلطان شهابالدیناحمدشاه ولیبهمنی و علاءالدین برای وی احترام زیادی قائل بودند. بعداز شاه نعمتالله، پسرش سید خلیلالله جای پدر را گرفت.
سیدمحمد نوربخش رهبر فرقه نوربخشیه است. فرقه نوربخشیه در اواخر دورهی تیموری و در عهد صفوی قابل احترام بود. یکی از مهمترین ویژگیهای نوربخشیه، سیاهپوشی بود که این رنگ را علامت تعزیت شهدای کربلا[14] و یا نماد نور میدانستند.[15] بعدها پیروان نوربخش، سیاهپوشی را به عمامه سیاه تغییر دادند.
یکی دیگر از فرقههای معتبر صوفیان در دوره تیموری، خاندان شیخ صفیالدین اردبیلی در آذربایجان بود که خواجه علی (نوه شیخ صفی، موسس سلسله صفویه) و پسرش شیخ ابراهیم از صوفیان و بزرگان این دوره بودند و در نواحی غربی و شمالی ایران و همینطور در آسیایصغیر پیروان زیادی داشتند.
نتیجهگیری
تیموریان (مرکز حکومتشان ماوراءالنهر) حنفیمذهب بودند و در قرن هشتم هجری روی کارآمدند. به گفته برخی از مورخان امیرتیمور به دنبال فتح سرزمینها، غارت و ریختن خون مردم بیگناه نبود، بلکه وی قصد داشت با کفار بجنگد و ظلم و ستم را از مسلمانان دفع کند؛ همچنین سلاطین تیموری در ظاهر به دین اسلام توجه ویژهای داشتند و حکومتشان را بر اساس این دین اداره میکردند. تیموریان با اینکه از مذهب تسنن حمایت میکردند، اما شیعیان نیز در این دوره به جایگاه خوبی دست یافتند و شاید برای اولین بار در دوره تیموری مذهب تشیع، مذهب رسمی ایران اعلام شد.نمایش پی نوشت ها:
[1]. ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 4، ص 43.
[2]. بهانههای تیمور در لشکرکشی به هند، چین و غارت دمشق، بهانه مذهبی بود.
[3]. معینالدین محمد اسفزاری، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، تصحیح سید محمدکاظم امام، ج 2، ص 175.
[4]. کمالالدین عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، تصحیح عبدالحسین نوایى، ج 2، ص 716.
[5]. صفا، همان، ص 54 ـ 47.
[6]. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ج 8، ص 60؛ صفا، همان، ص 56-55.
[7]. صفا، همان، ج 3، ص 165.
[8]. شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، تصحیح سید سعید میرمحمدصادق و عبدالحسین نوایى، ج 1، ص 228. اشاره شده به اینکه تیمور به دیدار باباسنگو که از زمره اولیا بوده، رفته.
[9]. سمرقندی، همان ج 1، ص 112.
[10]. معصوم علی شاه شیرازی، طرائق الحقایق، به کوشش محمّدجعفر محبوب، ج 2، ص 351. در وجه تسمیه کلمه نقشبند گویند: خواجه بهاءالدین محمد از کثرت ذکر به مرتبهای رسیده که ذکر تحلیل در قلب وی نقش بسته بود و به نقشبند مشهور گردید.
[11]. کامل مصطفى شیبی، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم، ترجمه علیرضا قراگوزلو، ص 171.
[12]. کلمان هوار، کلمان، مجموعهی رسائل حروفیه، ص 22-21.
[13]. شمسالدین محمد سخاوی، الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، ص 173.
[14]. قاضی نورالله شوشتری، مجالسالمومنین، ص 307.
[15]. شیبی، همان، ص 315.
منابع:
- اسفزاری، معینالدین محمدزمچى، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، تصحیح سید محمدکاظم امام، تهران، دانشگاه تهران، 1338.
- راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، چاپ دوم، تهران، نگاه، 1382.
- سخاوی، شمسالدین محمدبنعبدالرحمن، الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، بیروت، دارمکتبهالحیاۀ، 2010 م.
- سمرقندی، کمالالدین عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ اول، تصحیح عبدالحسین نوایى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1383.
- شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المومنین، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1376 ق.
- شیبى، کامل مصطفى، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجرى، ترجمه علیرضا قراگزلو، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر، 1374.
- شیرازی، معصوم علیشاه، (معصوم علیشاه نایبالصدر)، طرائق الحقایق، به کوشش محمدجعفر محبوب، تهران، بارانی، 1229 ق.
- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، چاپ هشتم، تهران، فردوس، 1378.
- هوار، کلمان، مجموعهی رسائل حروفیّه، چاپ اول، تهران، مولی، 1360.
- یزدی، شرفالدینعلی، ظفرنامه، تصحیح سید سعید میرمحمدصادق و عبدالحسین نوایى، چاپ اول، تهران، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراى اسلامى، 1387.