معرفت به خداوند

شناخت خداوند

تنها کسی خدا را می شناسد که او را با خودش شناخته باشد و در نتیجه کسی که او را با خودش نشناخته، او را نمی شناسد و غیر او را می شناسد. میان خالق و مخلوق چیزی نیست و خداوند همه اشیاء را از هیچ (و نیستی) به وجود آورده است.
سه‌شنبه، 21 خرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شناخت خداوند
اولیای الهی، موجودات عالم امکان را واسطه در شناخت حضرت حق نمی دانند، بلکه با استشهاد از خود او به عالم ماسوا نظر می کند و با عنایات حضرتش توان راهیابی در مسلک فهم و شهود را میسر می دانند. هرچه در عالم است از اوست و قائم به اوست. حقیقت مرسله ای که سراسر عالم بی کران را فراگرفته است و حاکمیت مطلقی که امکان فرار از حکومت او وجود ندارد: «و لایمکن الفرار من حکومتک»(1). چرا که خارج از حکومت وجود، نیستی و عدم است. خداوند بزرگ همچون خورشید تابناکی است که تحقق و نورانیت عالم هستی به یمن و برکت انوار فیض وجود اوست: (الله نور السماوات والأرض)(2)
 
از این رو هر جنبش و فعل و حرکت و شدنی با عنایات فیض او ممکن است و از طریق ماسوی به سراغ حق رفتن همچون با فانوس به دنبال خورشید گشتن است! «و لذلک لما شل نبینا صلی الله علیه واله وسلم) بم عرفت الله؟ فقال: بالله عرفت الأشیاء»(3) وقتی از حضرت سوال شد: به چه چیز خدا را شناختید؟ حضرت فرمودند: با خدا اشیاء را شناختم.
 
قال امیرالمؤمنین على علیه السلام: «اعرفوا الله بالله»(4) خداوند را با خداوند بشناسید. عن منصور بن حازم قال: قلت لأبی عبدالله طائلة: إنی ناظرت قوما فقلت لهم: ان الله عز و جل اجل و اکرم من أن یعرف بخلقه بل العباد یعرفون بالله. فقال رحمک الله».(5) منصور بن حازم می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عالیة عرض کردم من با گروهی مناظره کردم و به آنها گفتم: خداوند برتر و بزرگتر است از این که به وسیله مخلوقاتش شناخته شود؛ بلکه بندگان با خداوند شناخته می شوند. آن حضرت فرمود: خداوند تو را رحمت کند.
 
از کلام پیشوای ششم علیه السلام در معرفت حق عز اسمه: «و من زعم أنه یعرف الله بحجاب أو بصورة أو بمثال فهو مشرک لان الحجاب و الصورة و المثال غیره و انما هو واحد موحد فکیف یوحد من زعم انه عرفه بغیره انما عرف الله من عرفه بالله فمن لم یعرفه به فلیس یعرفه انما یعرف غیره. لیس بین الخالق و المخلوق شیء و الله خالق الأشیاء لا من شیء. تسمی باسمائه فهو غیر اسمائه و الموصوف غیر الواصف؛ فمن زعم أنه یؤمن بما لا یعرف، فهو ضال عن المعرفة. الایدرک مخلوق شیئا الا بالله و لا تدرک معرفة الله الا بالله و الله خلو من خلقه و خلقه خلو منه».(6)

هرکه گمان برد که خدا را با حجاب یا صورت یا مثالی می شناسد، مشرک است. زیرا حجاب و صورت و مثال، غیر اوست و او یگانه و تنهاست. (که با چیزی شرکت و ارتباط وجودی ندارد و چگونه موحد خواهد بود کسی که گمان برد خدا را با غیر او شناخته است. تنها کسی خدا را می شناسد که او را با خودش شناخته باشد و در نتیجه کسی که او را با خودش نشناخته، او را نمی شناسد و غیر او را می شناسد. میان خالق و مخلوق چیزی نیست و خداوند همه اشیاء را از هیچ (و نیستی) به وجود آورده است. او با نام ها و اسم های خود، خویشتن را نامیده، پس غیر آنها است و موصوف غیر از واصف است.خدایا چگونه من به آثاری که در وجود خود محتاج تواند بر وجود تو استدلال کنم؟ آیا موجودی غیر تو ظهوری دارد که آن ظهور و پیدایی تو نیست تا او سبب پیدایی تو شود؟ پس هرکه گمان برد که به چیزی که نمی شناسد، ایمان آورده، از معرفت گمراه است. هیچ آفریدهای چیزی را درک نمی کند جز با خدا و معرفت خدا نیز دستگیر نمی شود جز با خود او و خدا از خلق خود تهی است و خلق نیز از خدا تهی هستند».
 
مراد از این بیان، اثبات نظریه دقیق تری است در معرفت حق سبحانه و آن این است که: به حسب حقیقت، حق سبحانه بالذات معلوم است و علم به اشیاء به واسطه علم به اوست، نه به آن نحو که به حسب ظاهر نظر به دست می آید و آن این که ما اول از راه حس و غیر آن به اشیاء علم پیدا می کنیم و سپس به واسطه اشیاء به حق سبحانه علم پیدا می کنیم.
 
بیان این مطلب روی پایه وحدانیت مطلقه ذات حق گذاشته شده است. توضیح این که اگر تعلق معرفت به حق سبحانه به واسطه چیزی که غیر اوست تحقق یابد، مانند حجاب یا صورت یا مثالی و بالأخره با یک واسطه فکری، این واسطه مفروض یا مخلوق اوست یا نه. اگر مخلوق بوده باشد، لازمش معرفت به مباین است با مباین و آن محال است و اگر غیر مخلوق بوده باشد، لازمش تحقق واسطه (امر ثالث) بین خالق و مخلوق است و آن نیز محال است؛ پس حق سبحانه به واسطه غیرخود شناخته نمی شود و چون اسماء و اوصاف که به حسب معانی شان بر حق اطلاق می شوند غیر او می باشند، موجب معرفت حقیقی نخواهند بود و در نتیجه کسی که دعوی کند که با اسماء و اوصاف به حق ایمان آورده است، در خصوص معرفت، گمراه است. پس حق سبحانه، خود بلاواسطه خویشتن را می شناساند و چون به همه چیز محیط است، سایر اشیاء با روشن بودن او روشن و شناخته می شوند و البته احاطه وی بر همه اشیاء، به طور آمیزش و اختلاط با آنها نیست. (7)
 
امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی می فرماید: «بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک و لولا انت لم أدر ما انت»(8) خدایا من تو را به تو شناختم و تو مرا به وجود خود دلالت فرمودی و اگر تو نبودی من تو را نمی شناختم.
 
و قال حسین بن علی علیهما السلام: «کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک؟ ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک! متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک ؟! و متی بعدت حتی تکون الآثار هی التی توصل الیک؟ عمیت عین لاتراک و لاتزال علیها رقیبة و خسرت صفقه عبد لم تجعل له من حبک نصیبا»(9) خدایا چگونه من به آثاری که در وجود خود محتاج تواند بر وجود تو استدلال کنم؟ آیا موجودی غیر تو ظهوری دارد که آن ظهور و پیدایی تو نیست تا او سبب پیدایی تو شود؟
 
پی‌نوشت:
1. مفاتیح الجنان، دعای کمیل
۲. نور، آیه ۳۵.
3. انوارالحکمه، ص۲۶.
4. شیخ صدوق، التوحید، ترجمه علی اکبر میرزاییباب انه عزوجل لا یعرف الا به ح۳.
5. همان، ح ۱.
6. توحید صدوق، شیخ صدوق، ص۱۹۲، ح ۵.
7. شیعه (مجموعه مذاکرات)، ص ۱۳۹ و ۱۴۰.
8. مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
9. همان، دعای عرفه .
 
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط