حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست
منّت سدره و طوبی ز پی سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
پنج روزی که درین مرحله مهلت داری
خوش بیا سای زمانی که زمان این همه نیست
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست
زاهد ایمن مشو از بازی غیرت، زنهار
که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست
دردمندی من سوخته ی زار و نزار
ظاهراً حاجت تقریر و بیان این همه نیست
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست
تفسیر عرفانی
1. محصول این کارگاه آفرینش اگر ما و این زندگی ماست، چندان ارزش ندارد و قابل اعتماد نیست؛ پس ای ساقی! شراب بیاور و به ما بنوشان تا این دنیای مادی را ترک کنیم؛ زیرا که برای اسباب و علل این جهان اعتباری نیست.
2. اگر در خلقت ما جز این تن، دل و جانی هست، برای آن است که از راه دل و جان، به آن مرتبه از کمالات برسیم که با معشوق همدم و هم صحبت باشیم؛ وگرنه دل و جان بیش از این تن خاکی ارزش ندارند.
3. مرد راه حق نباید به امید رسیدن به درخت سدره و آرمیدن در سایه ی طوبی دل خوش کند؛ آن که عظمت حق و تجلّی جمال ازلی را می شناسد، بهشت را هم آرزو نمی کند.
4. سعادت و نیکبختی حقیقی آن است که بدون رنج حاصل شود، و گر نه باغ بهشت نیز اگر با سعی و زحمت به دست آید، ارزش چندانی ندارد. لطف و عنایت معشوق، برای انسان بسیار دلپذیر و خوب است و سعادت حقیقی است که فقط با تلاش و زحمت و عبادات ما به دست نمی آید.
5. ای انسان! دوران عمر بسیار کوتاه است؛ پس نهایت استفاده را از آن بکن و فرصت را غنیمت بدان و زندگی را با آسودگی سپری کن؛ زیرا مدت عمر بسیار کوتاه و زودگذر است؛ دنیا را آسان بگیر که دوره ی زندگی ما در این دنیا ارزشی ندارد.
6. در این دنیا هیچ کس نمی ماند و همه باید بر موج دریای نیستی سفر کنند؛ پس ای ساقی! در این زمان کوتاه فرصت را غنیمت بشمار و باده پیش آر که عمر کوتاه است و شاید به ما فرصت ندهد که باده ی تو را از لب جام به دهان برسانیم.
7. هان ای زاهد ریاکار که در گوشه ای مشغول عبادتی و بر رندان خرابات نشین فخر می کنی! از غیرت الهی ایمن مباش؛ زیرا خداوند، سعی و عبادت ریایی را قبول نمی کند و در عوض عشق و مستی رندان و عاشقان را می پذیرد یا دست کم هر دو را یکسان قبول می کند و می بینم که روز محشر، هر دو در کنار هم می روند:شیخ زاهد و رند شرابخوار.
8. درد و رنج من عاشق دلسوخته نیازی به این همه شرح و بیان ندارد؛ برای همگان روشن و ظاهر است که کسی آسان به مراد خود نمی رسد.
9. حافظ، شهرت خوبی دارد و به خوشنامی مشهور شده است؛ اما در نظر رندان و عاشقان سود و زیان نیکنامی و بدنامی یکسان است؛ مرد حق در پی سود و زیان این دنیا نیست.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول