سکولاریزاسیون بین دولت‌ها

کلیسای کاتولیک فرانسه نیز تا اندازه زیادی تحت کنترل شاه قرار گرفت، روندی که الکسی دوتوکویل بعدا در کتاب رژیم قدیم و انقلاب فرانسه نسبت به آن اظهار تاسف می کند.
جمعه، 31 خرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سکولاریزاسیون بین دولت‌ها
طبقه سنتز وستفالیایی، شامل سکولاریزاسیون در داخل دولت‌ها به جای سکولاریزاسیون بین دولت‌ها و نوعی متفاوت از سکولاریزاسیون به منزله انقیاد کلیسا توسط دولت می باشد. در این لایه، آن چه به دست آمد انقیاد سیاسی بیشتر دین (ویژگی انقلاب فرانسه و جمهوری خواهی قرن نوزدهم) یا حتی سرکوب خشن تر دین (ویژگی دیکتاتوری های قرن بیستم) نبود، بلکه چیزی بود که به عنوان ایراستیانیسم شناخته شد؛ یعنی؛ حکمرانی قدرتمند دولت بر امور کلیسا البته قدرتمندانه تر از آنچه که پیش از اوج قرون وسطی دیده شده بود. گرچه هر کشوری روایت متفاوتی از تغییرات و منازعه و همچنین ترتیبات خاص خود داشت، ایراستیانیسم  (کنترل دولت بر دین الگویی کلی بود. جنبش های عمده اصلاحات لوتریسم آلمانی، لوتریسم سوئدی، پرسبیتریسم (اصول هم پایگی در میان کشیش های پروتستان) اسکاتلندی، کلیسای انگلیس، ژنو ژان کالوین و برخی اوقات کالوینیسم آلمانی به کلیساهای ملی تبدیل شدند، که شاخصه های مهم اقتدار آنها از جمله انتخاب رهبران ارشد، تحت کنترل دولت درآمد. ایوان کامرون تاریخ نویس نهضت پروتستان می نویسد "سرانجام، کلیساهای لوتری به همان ادارات عمده دولت در سرزمین های تحت کنترلشان تبدیل شدند.کاهش شدید اقتدار دنیوی مقامات مذهبی، خصوصا اسقف‌های کاتولیک را شامل می شود. گرچه سرزمین های پاپ و امتیازهای دنیوی کشیشان همچنان وجود داشت، اختیاراتی همچون داشتن مقام، جمع آوری درآمدهاکلیسای کاتولیک فرانسه نیز تا اندازه زیادی تحت کنترل شاه قرار گرفت، روندی که الکسی دوتوکویل بعدا در کتاب "رژیم قدیم و انقلاب فرانسه نسبت به آن اظهار تاسف می کند. تقریبا در هیچ جای قاره اروپا رویه ای اصولی برای آزادی مذهب وجود نداشت. در واقع، نخستین اصلاحیه قانون اساسی امریکا، از یک طرف اجرای آزادنه مذهب و از طرف دیگر عدم وجود مذهب رسمی ملی را تضمین کرد و استثنایی برجسته در جریان "ایراستویی" از قرن شانزدهم تا هیجدهم بود. در طول سه قرن و نیم بعد، طیف گسترده روابط مطلوب دین و دولت تحت حاکمیت دولت های ملی ظاهر شد: تفکیک شده و وحدت گرا، اجماعی و منازعه ای، مدل لیبرال دموکراسی، حکومت روحانیون، رژیم های ملی گرای عربی که به شدت دین را کنترل می کردند و دیکتاتوری ها؛ چه کمونیست، چه فاشیست که در صدد ریشه کن کردن کلی دین بودند.
 
کاهش شدید اقتدار دنیوی مقامات مذهبی، خصوصا اسقف‌های کاتولیک را شامل می شود. گرچه سرزمین های پاپ و امتیازهای دنیوی کشیشان همچنان وجود داشت، اختیاراتی همچون داشتن مقام، جمع آوری درآمدها و زمین داری به شدت از زمان آغاز نهضت پروتستان در سال ۱۵۱۷ در میان اسقف ها کاهش یافت. بنابراین، تفکیک اقتدار در قاره اروپا تقویت شد.
 
سرانجام، ظهور ملی گرایی به عنوان مرکز هویت و وفاداری مردم به منزله لایه پنجم سنتز وستفالیایی بود. موج جدید دانش، ریشه های ملی گرایی را در بریتانیا، فرانسه، اسپانیا، آلمان، سوئد و غیره در قرن های شانزدهم و هفدهم یا حتی پیش از آن جستجو می کند و معتقد به نقش اصلی دین در شکل دادن این ریشه ها است، لذا این موج جایگزین موج قبلی دانش می شود که استدلال می کرد ریشه های ملی گرایی در صنعتی شدن قرن نوزدهم قرار دارد. بنابراین، دین در دوره نوسازی ابتدا در راستای هدایت افراد به سوی "ایمان به ملت" عمل کرد، عبارتی که از عنوان کتاب آنتونی مارکس درباره این موضوع به عاریه گرفته شده است. از آنجا که ملت ها اغلب از طریق تشکیل یک دولت مستقل در جستجوی حق تعیین سرنوشت هستند چنین ایمانی باعث شد وفاداری به اقتدار فراملی کلیسای کاتولیک از بین برود و بدین سبب جدایی دین و سیاست تقویت شود.
 
هورد استدلال می کند که سکولاریزاسیون یکی از مهم ترین اصول سازماندهی سیاست مدرن است. ما این عقیده را می پذیریم و استدلال می کنیم که ایجاد نظام دولت های مستقل ملی در نتیجه مجموعه ای از رویدادهای سکولاریزاسیون بود. ما حکایت این شکل گیری را به عنوان نتیجه ایده های نهضت پروتستان و منازعه ناشی از آن بازگو کرده ایم. البته این بدان معنی نیست که محرک های قوی تغییرات در حوزه اقتصاد، تکنولوژی و موازنه قدرت را نادیده بگیریم، هر چند همان گونه که بخش عظیمی از دانش ادعا می کند همه آن تغییرات به نفع نظام دولت های ملی در مقابل ساختارهای اقتدار فراملی بود. همچنین جریان های اجتماعی پس از معاهده وستفالیا، حوزه سکولار را تقویت کردند. برای نمونه، ظهور جمهوری تجاری در هلند، نفوذ سیاسی و اجتماعی بازرگانان هلندی لیبرال و ثروتمند را در شهرهایی مانند آمستردام افزایش داد. دانشمند سیاسی آنتونی گیل در مطالعه اخیرش درباره ریشه های آزادی مذهب می گوید که دغدغه مستعمرات امریکایی در زمان تدوین قانون اساسی آمریکا برای ایجاد بازار مشترک یکی از عوامل اساسی بود که باعث شد آنها تقاضای پیوریتن‌ها و طرفدران کلیسای انگلستان برای سرکوب مخالفت دینی را نادیده بگیرند و نهایتا آزادی مذهب و عدم رسمیت یک دین، یعنی؛ جدایی دین و سیاست را در نخستین اصلاحیه قانون اساسی آمریکا بگنجانند. سپس، عوامل و ایده های مادی برای تاسیس نظام دولتی سکولار با یکدیگر همدست شدند.
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.