به علاوه جنگ های داخلی مذهبی احتمالا در برابر جنگهای داخلی غیرمذهبی تکرار خواهند شد: ۹ جنگ از ۳۵ جنگ داخلی مذهبی (۲۶ درصد) در مقایسه با ۱۰ جنگ از ۸۲ جنگ داخلی غیرمذهبی (۱۲ درصد) دوباره تکرار شده اند. جنگهایی که در آنها مذهب عنصر محوری است احتمال بیشتری دارد که دوباره رخ دهند (شش از نوزده، یا ۳۲ درصد). (۱۷) در حالی که جنگ های داخلی مذهبی که در آنها مذهب، نقش پیرامونی دارد، به اندازه جنگ های داخلی غیرمذهبی احتمال تکرار شدن را دارند. بنابراین، زمانی که مذهب، عنصر محوری است، انعطاف ناپذیری بیشتری نیز انتظار می رود، به نحوی که گروه های مخالف پس از دور نخست منازعات، تمایل بیشتری به از سر گیری منازعه دارند، در حالی که تصور می شد جنگ پایان یافته است.
علاوه بر این، میزان مرگباری جنگ های داخلی که در آنها مذهب عنصر محوری است نسبت به جنگهای داخلی که مذهب در آنها عنصر پیرامونی است برای غیرنظامیان دو برابر بیشتر است (میانگین کشته های سالانه جنگ های داخلی مذهبی محوری ۳۰ هزار نفر نسبت به ۱۴ هزار نفر در جنگ های داخلی پیرامونی است.) به دلیل اهمیت شمار کشته شدگان غیرنظامی، این نتایج نشان میدهد که تغییر جایگاه مذهب از موضوع پیرامونی به محوری در جنگ داخلی می تواند پیامدهای عمیقی را به دنبال داشته باشد.
پس از جنگ جهانی دوم، آمار کشته ها در طول جنگ های داخلی، حداقل به اندازه شش سال جنگ جهانی دوم بوده است. جنگهای بین دولتی و (جنگهای جهانی) هرگز نباید دست کم گرفته شوند، اما جنگهای داخلی ظاهرا محتمل ترین نوع جنگ هستند که مشاهده می کنیم. این وضعیت- همراه این واقعیت که نمونه های بیشتری از جنگ داخلی نسبت به جنگ بین دولت ها برای مقایسه و تحلیل در دسترس است- بررسی و مطالعه دقیق پیوند بین مذهب و جنگ داخلی را توجیه می کند.
با تحلیل رابطه مذهب و جنگ های داخلی می توان به سه واقعیت مهم پی برد. نخست؛ جنگ های داخلی مذهبی یک سوم همه جنگهای بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۲۰۰۰ را شامل می شوند و شواهدی وجود ندارد که نشان دهد این نسبت کاهش پیدا خواهد کرد. دوم؛ در میان ادیان بزرگ جهان، اسلام در بیش از ۸۰ درصد این جنگهای داخلی حضور دارد. سوم؛ جنگهای داخلی مذهبی در برخی نمونه ها نسبت به جنگهای غیرمذهبی پرهزینه تر هستند. آنها بیشتر طول می کشند و جنگهایی که در آنها مذهب عنصر محوری است نسبت به جنگ هایی که مذهب عنصر پیرامونی است، غیرقابل کنترل تر و مرگبار تر هستند.
عقیده، عقلانیت و بازدارندگی
به طور آشکار، درگیری مذهبی در جنگ های داخلی در حال افزایش است و در بسیاری از موارد، این درگیریهای روبه رشد با جنگ های طولانی تر، آسیب پذیری بیشتر غیرنظامیان و موانع بیشتری برای توقف و یا جلوگیری از تکرار آنها همراه است. در این راستا، سوال عمده این است که آیا دلیل تداوم جنگ، افزایش تعداد بازیگران غیرعقلانی در نظام بین الملل است یا به عامل دیگری ارتباط دارد. از دیدگاه نظری و سیاست گذاری، این ایده که بازیگران غیرعقلانی هستند، کاربردی ندارد. گرچه بازیگران مذهبی از برخی جنبه ها متفاوت از بازیگران سکولار هستند، اما آنها بازیگرانی عقلانی هستند و این برای نظریه پردازان و سیاستگذاران خبر خوبی است زیرا می توان انگیزه های بازیگران مذهبی را فهمید و رفتار آنها را کنترل کرد. خبر های بد در این راستا، توسعه نظریه هایی است که بر فهم محدودتری از عقلانیت استوارند.با وجود این، تفاوت کلیدی بین بازیگران مذهبی و بازیگران سکولار این است که نمی توان در مورد بازیگران غیر مذهبی به همان گستردگی بازیگران مذهبی به عمومیت بخشی و انتزاع در پیش بینی رفتار بازیگران دست یافت. برای مثال، در نظریه نو واقع گرایی یا نئولیبرال روابط بین الملل می توان ویژگی های عمده دولت" را انتزاعی فرض کرد و در عین حال پیش بینی های ثابتی درباره واکنش دولت نسبت به محرک های داده شده ارائه کرد. اما در مورد بازیگران مذهبی این پیش بینی به همان اندازه ممکن نخواهد بود: اهمیت قضیه در این است که مسیحی بودن، هندویی بودن یا یهودی بودن بازیگر مورد نظر به گونه ای است که هیچ مورد مشابهی در نظریه سکولار روابط بین الملل برای آن وجود ندارد.
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳