اهمیت و ضرورت شورا (1)
مسأله شور ومشورت و مشاوره در اسلام و در منطق عملى پیشوایان حق از اهمیت بسیارى برخوردار است . در سیره پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نوشتهاند که آن حضرت با اصحاب خود بسیار مشورت مىکرد.1 و نیز از برخى اصحاب آن حضرت و عایشه نقل شده است که هیچکس را ندیدیم که با اصحاب خود بیشتر از رسول خدا با اصحابش مشورت کند. 2
رسول خدا و ائمه هدى علیهم السلام اجمعین ، با وجود آنکه معصوم بودند و نیازى به مشورت نداشتند و حتى قطع نظر از وحى و مقام خلیفة اللهى ، داراى چنان اندیشه کامل و نیرومندى بودند که از مشورت بىنیازشان مى کرد، با این حال مشورت مى کردند.3
عمل به شورا ، از اصول مسلم سیره پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اوصیاى آن حضرت است . اینکه چرا آنان مشورت مى کردند و چه ضرورتى در این کار مىدیدند ، مطلبى است که در طى این فصل بخوبى روشن مى شود، اما مقدمتاً به نکاتى اشاره مى شود رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مشورت کردن، از یک سو مسلمانان را متوجه اهمیت شورا مى کرد و از دیگر سو به آنان مى آموختکه به این سیره عمل کنند و پس از آن حضرت به این سنت نیک تأسى و به این روش اقتدا کنند.4
مسلمانان مى آموختند که شورا باید به عنوان یک اصل و قسمتى از برنامه زندگیشان باشد، نه یک امر فرعى وخارجى از برنامه زندگى. شورا مایه الفت اجتماعى ، پیوند مردم، ارزش یافتن آنها و مشخص شدن قدر و جایگاهشان در امور اجتماعى بود. 5
مشورت کردن پیامبر با اصحابش براى مراعات حال آنها و احترام ایشان بود.6 این حرکت، خود موجب رشد اندیشه و تفکر در جامعه اسلامى مى شد . بااین اقدام، صاحبنظران واهل اندیشه و صاحبان رأى رشد کرده ، جایگاه واقعى خود را مى یابند روحیه انفعال در مردم، دور بودن از امور جامعه و بى اهمیتى نیست به مسائل رنگ مىبازد. روحیه انزوا ومرده بودن مردم به دلیل نظر داشتن ولى امکان شرکت نیافتن در امور جامعه از بین مى رود . مردم اعتبار یافته ،پیوندهاى اجتماعى مستحکم مىشود روحیه مسؤولیت پذیرى و شرکت در امور قوت مىیابد . رابطه رهبرى و مردم، کارگزاران و تودهها به گونهاى متقابل و دوسویى در مىآید و جامعه از قوامى درست برخوردار مىشود. نسبت حاکم و محکوم، ظالم و مظلوم وبالا دست وزیر دست منتفى شده، همگان میدان اندیشه و نظر و شرکت در آنچه به آنان مربوط است مىیابند.
به روشنى مىتوان دریافت که یکى از عوامل موفقیت پیامبر در پیشبرد هدفهاى اسلامى، همین مسأله مشورت بوده است آن حضرت نشان داد که جامعه را چگونه مىتوان به سلامت اداره کرد و چگونه مى توان جلوى خودرأیى و خودسرى را که از بزرگترین آفتهاى اجتماعى است گرفت . انسانهایى که از فکر قوى برخوردارند و صاحب بهترین نظرها هم هستند، اگر خود را بىنیاز بینند و احساس کنند که نیازى به رأى و اندیشه دیگران ندارند، خوى استبداد پیدا مىکنند. اما اگر با مردم رابطه برقرار کنند، از نظرهاى دیگران استفاده کنند، علاوه بر رشدى که به آنها مىدهند، از خطر فرو رفتن و غلتیدن در استبداد دور مىشوند . وقتى کسى خود را بىنیاز از دیگران مىبیند، هر چند که از نظر اندیشه قوى باشد، شخصیت مردم را نادیده مىگیرد. اندیشهها را متوقف مىکند. استعدادهاى آماده را نابود مىسازد . بدین ترتیب بهترین سرمایه و پشتوانه یک حکومت و نظام از بین مىرود و سیر انحطاط آغاز مىشود. بهترین افراد و محکمترین نظامها در صورت فرو رفتن در استبداد به هلاکت مىرسند و این حقیقتى است گریز ناپذیر که بر زبان امام بیان، امیرمؤمنان (علیه السّلام) چنین آمده است :
«من استبد برأیه هلک.» هر کس استبداد رأى ورزد هلاک مىشود. 7
هر انسانى و هر نظامى در نتیجه استبداد رأى بدون پشتوانه مىشود . مهمترین جنبه یک حکومت، مردمى بودن آن است که نقش بهترین پشتوانه را بازى مىکند؛ ومردم با اعتبار یافتن و شرکت در امور است که نقش واقعى خود را مىیابند . شرکت دادن مردم در مسائل ، در قالب مشورت با ایشان پشتوانهاى گران سنگ براى هر نظامى است .
«ولا مظاهرة أوثق من المشاورة.» و هیچ پشتیبانى مطمئنتر از مشورت نیست .8
مشورت کردن در امور مایه پشتگرمى و خاطر جمعى است 9 و خوب یارى کردن یکدیگر در مشورت است 10، زیرا با مشورت است که هر یک دیگرى را به آنچه صلاح او باشد راهنمایى مىکند و راه درست نمایان و پیروزى حاصل مىشود. 11 و هر که با عقلا وخردمندان مشورت کند به دور اندیشى و درستى (گفتار و کردار) رسد. 12 این مفهوم واقعى شورا است که چون عسلِ استخراج شده است، زیرا «شورا» از «شارالعسل» گرفته شده است و به معناى بیرون آوردن عسل از کندو و عسل استخراج شده مىباشد. 13
بدین ترتیب مشورت کردن عین هدایت است 14 و گرد آوردن خوبیهاوخیرها در مشورت کردن است . 15 هر که با خردمندان مشورت کند به انوار خردهاى آنان روشنى یابد 16 و مشورت کردن، شرکت جستن در عقل و دانش صاحبان خرد است . 17
دستور «شاورهم فى الامر» براى لطف به امت وکرامت آنهاست، براى آن است که به این سنت نیکو آراسته شوند و بدانچه در اهمیت شورا گفته شده دست یابند.
امر شاورهم پیمبر را رسید
گرچه رایى نیست رایش را ندید
در ترازو جو رفیق زر شدست
نى از آنک جو چو زر گوهر شدست
روح ، قالب را کنون همره شدست
مدتى سگ حارس درگه شدست18
مشورت کن با گروه صالحان
بر پیمبر امر شاورهم بدان
امرهم شورى براى این بود
کز تشاور سهو و کژ کمتر رود
این خردها چون مصابیح انورست
بیست مصباح از یکى روشنتر ست19
بنابراین،مشورت کننده بر جانب و مشرف بر رستگارى است 20 و از خطا ایمن و به دور است . 21 از همین روست که امیر مؤمنان (علیه السّلام) به مشورت توصیه کرده است :
«شاور ذوى العقول تأمن الزّلل والندم.» باصاحبان خرد مشورت کن تا از لغزشها و پشیمانیها ایمن گردى.22
بدرستى که هیچ عاقلى از مشورت کردن بىنیاز نمىشود 23 و آن که خود را بى نیاز ازمشورت ببیند و در کارها بر عقل و رأى خود اعتماد کند، خود را در خطر افکنده 24 ، گمراه شود 25 و آن که به رأى و اندیشه خود اکتفا کند هلاک شود. 26
شورا از چنین جایگاهى برخوردار است و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نه تنها خود مشورت مى کرد، بلکه توصیه مى کرد و تأکید داشت که مسلمانان چنین کنند و به سیره او تأسى نمایند . على (علیه السّلام) گوید که چون پیامبر مرا به یمن اعزام مى کرد وصایایى کرد، از جمله فرمود:
«یا على ... ولاندَمَ من استشار.» اى على... و آن که مشورت کند پشیمان نشود.27
هرگزکسى از استبداد رأى سود نبرده و کسى از مشورت کردن زیان ندیده است ، و پیامبر حق بدرستى فرمود:
«ما شقى قطّ عبد بمشورة ولا سعد باستغناء رأى .» هیچ بندهاى با مشورت کردن بدبخت نشد وهیچکس با بى نیاز دانستن خود از مشورت سعادت نیافت. 28
مشورت باعث مىشود که با بهرهگیرى از خرد دیگران، موارد خطا بهتر شناخته شده از فرو رفتن در آنها اجتناب شود.
«من استقبل وجوه الاراء عرف مواقع الخطاء.» کسى که از افکار دیگران استقبال کند موارد خطا را مىشناسد.29
براى پرهیز از اشتباه و جلوگیرى از لغزش باید اندیشهها و آرا را به هم زد تا از تضارب آنها آنچه راست و درست است ظهور کند:
«اضربوا بعض الرأى ببعض یتولّد منه الصواب.» برخى از آرا را به برخى دیگر بزنید تا رؤى درست زاید و به دست آید بدین ترتیب است که پشیمانیها کاسته خواهد شد. 30
مشورت ادراک و هشیارى دهد
عقلها مر عقل را یارى دهد31
مشورت در کارها واجب شود
تا پشیمانى در آخر کم بود 32
مشورت کردن آن قدر نزد پیشوایان حق، اعتبار داشت که على (علیه السّلام) مىفرمود: «اذا عزمت فاستشر.» 33 (هرگاه عزم کارى کنى مشورت کن) و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مىفرمود: «من أراد أمراً فشاور فیه و قضى، هدى لاَ رشدِ الامور.» 34 ( هر کس تصمیم به به اجراى کار گیرد و براى آن مشورت کند وانجام دهد، به بهترین راه دست یابد).
سلامت تصمیمگیرىها و گرو مشورت است . جامعهاى که فاقد سنت مشورت است ، در تب وتاب خود محوریها وخودسریها مى سوزد و در عدم تعادل سیر مى کند، و جامعهاى که در آن شورا یک اصل مسلم است و از اجزاى ضرورى حیات آن محسوب مىشود،بهترین راه وکاملترین مسیر در برابرشان گشوده خواهد شد، همان طور که رسول حق (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
«ما تشاور قوم قط الا هدوا لارشد أمرهم .» هیچ قومى مشورت نکردند جز آنکه به بهترین امور هدایت یافتند. 35
اصولاً مردمى که امور مهم خود را با مشورت یکدیگر انجام مىدهند، کمتر گرفتار لغزش و پشیمانى مىشوند و آنان که گرفتار خودرأیى و استبدادند ، هر چند افراد فوقالعادهاى باشند، غالباً در اشتباه به سر برده، موجب تنشهاى اجتماعى - سیاسى مىشوند . فقدان سنت مشورت در جامعه ، شخصیت مردم را مى کشد و رشد افکار را متوقف مى سازد. چنین مردمى شایستگى زندگى حقیقى را از دست مىدهند ،آنها مردههاى زندهاند؛ چنانکه در حدیث شریف نبوى به این حقیقت اشاره شده است :
«اذا کان امراءکم خیارکم و أغنیاءکم سمحاء کم و أمرکم شورى بینکم فظهر الارض خیرکم من بطنها و اذا کان امراءکم شرارکم و اعتیاء کم بخلاء کم لم یکن أمرکم شورى بینکم فبطن الارض خیرلکم من ظهرها.»36
هنگامى که زمامداران شما نیکانتان وتوانگران شما سخاوتمندانتان باشند و کارهایتان به مشورت انجام شود، در این موقع روى زمین از زیر زمین براى شما بهتر است (شایسته زندگى وبقا هستید) ولى اگر زمامدارانتان بدان و توانگرانتان افراد بخیل باشند وکارهاى به مشورت برگزار نشود، در این صورت زیر زمین از روى آن براى شما بهتر است .
ملاحظه مى شود که در نظر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جامعهاى با رهبران خودسر و توانگران تنگ چشم و فاقد سنت مشورت، حق حیات ندارد. در نگاه پیامبر، شورا چنین جایگاهى دارد و از عناصر اصلى حیاتبخش جامعههاست. از این رو، آن حضرت با وجود اینکه نیازى به مشورت نداشت ، 37 براى زنده ساختن و زنده نگاه داشتن جامعه بیش از هر کس مشورت مىکرد . چنین جایگاهى است که موجب فضیلت شورا واهمیت آن مى شود مردمان بیدار وآگاه و اهل صلاح و سداد و رشد یافته، اهل مشورتند . در کلام الهى ، در اهمیت ، جایگاه و اعتبار آن آمده است :
هر چیزیکه دارا شدهاید برخوردارى زندگانى دنیاست، وآنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است براى کسانى که ایمان آوردند و بر پروردگارشان توکل مىکنند، و کسانى که از گناهان سهمگین و از کارهاى بسیار زشت دورى مىکنند و چون به خشم آیند درگذرند ، و کسانى که دعوت پروردگارشان را اجابت نمودند و نماز را به پا داشتند و کارشان میانشان به شور است و از آنچه به آنان روزى دایم انفاق مىکنند. وکسانى که چون تجاوز مسلحانهاى به آنان شود یکدیگر را در انتقام کشیدن یارى دهند.38
در این آیات مسأله شورى در کنار نماز و انفاق و به عنوان یک ویژگى اساسى از ویژگیهاى انسانهاى رشد یافته آمده است . علامه طباطبایى (ره) متذکر شده است که : در جمله «وأمرهم شورى بینهم» اشاره شده است که آنها مؤمنان اهل رشد و عمل به واقع هستند که دربه دست آوردن و استخراج رأى و نظر صحیح دقت مىکنند وبه صاحبان خرد مراجعه مى کنند در نتیجه آیه شریفه از نظر معنا نزدیک به آیه «الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه » 39 است . » 40
انسانهاى رشد یافته و اهل ایمان کسانى هستند که کارهایشان با مشورت انجام مىگیرد و داخل هیچکارى نمىشوند و دست به عملى نمىزنند مگر آنکه ابتدا مشورت کنند و این ویژگى از شدت تدبر و بیدارى و هشیارى آنان در امور است . 41
انسانهاى کمال یافته به کارى پیش از مشورت اقدام نمىکنند زیرا بدرستى گفته شده است : «ما تشاورقوم الا و فقوا لاحسن ما یحضرهم .» 42 (هیچ قومى در کارهایشان با یکدیگر مشورت نکردند مگر آنکه به بهترین راههاى موجود دست یافتند ).
انسانهاى هدایت یافته با یکدیگر مشورت مىکنند واستبداد رأى نمىورزند زیرا از أنانیت وخودخواهى خارج شدهاند ودر طلب خیر و بیان آن به یکدیگر اعتماد دارند. 43
پی نوشت ها:
1- «و کان صلى الله علیه و سلم کثیر المشاورة لهم.» ص 82.
2- ر.ک: فتح البارى، ج 13، ص 420 ، تفسیر الکشاف ، ج 1، 432 ؛ سنن بیهقى ، ج 7، ص 45، ج 9، ص 218 ؛ الخصائص الکبرى، ج 2، ص 230 ؛ الدرّ المنثور فى التفسیر بالمأثور ، ج 2، ص 90؛ نیل الاوطار من احادیث سید الاخبار ، ج 7، ص 225؛ الوفاء باحوال المصطفى ، ج 2، ص 467؛ سنن الترمذى ، ج 4، ص 186.
3- ر.ک: الفصول المختارة من العیون و المحاسن، صص 12 - 14؛ بحارالانوار ، ج 10، صص 414 - 416 ؛ سید قطب ، فى ظلال القرآن، ج 1، ص 501؛ الجامع لاحکام القرآن ،ج 4، ص 250.
4- اهل حدیث و مفسران و مورخان در بیان علت مشورت آن حضرت مطالبى را آوردهاند که گویاى این است که یکى از اهداف آن حضرت در مشورت کردن با امت همین بوده است. ابوجعفر محمد بن جریر طبرى مى نویسد: «ایتبعه المؤمنون بعده... و یستنوا بسنته فى ذلک» تفسیر الطبرى ، ج 4، ص 101؛ امام فخر رازى از قول حسن و سفیان بن عیینه چنین آورده است : «لیقتدى به غیره فى المشاورة و یصیر سنة فى امته.» التفسیر الکبیر، ج 9 ، ص 66؛ آلوسى بغدادى نیز مى نویسد: «ان تکون سنة بعده لأُمتّه.» روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانى ، ج 4، ص 106؛ و برخى چنین تعبیر کردهاند: «لتقتدى به امته فى المشاورة» التبیان فى تفسیر القرآن ، ج 3، ص 32؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 527 ؛ سفینة البحار، ج 1، ص 781؛
5- ر.ک: سیرة ابن هشام، ج 3، ص 70؛ تفسیر الطبرى، ج 4، ص 100؛ تفسیر ابن کثیر ، ج 2، ص 142؛ التفسیر الکبیر، ج 9، ص 66؛ التبیان فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 32؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن ، ج 1، ص 527؛ تفسیر روح المعانى ، ج 4، صص 106 - 107 ؛ تفسیر البیضاوى ، ج 1، ص 187؛ تفسیر الصافى ، ج 1، ص 310 ؛ الجامع لاحکام القرآن،ج 4، ص 250 ، ج 16، ص 37.
6- «مراعاة لهم و احتراماً» تفسیر محیى الدین بن عربى ، ج 1، ص 213.
7- نهج البلاغه، حکمت 161؛ ربیع الابرار ، ج 4، ص 49؛ وسائل الشیعة ، ج 8، ص 425 ؛ بحارالانوار ، ج 75، ص 104.
8- نهج البلاغه، حکمت 113؛ الکافى، ج 8، ص 20؛ التوحید، ص 376 ؛ تفسیر الصافى، ج 1، ص 310 ؛ بحارالانوار ، ج 75، ص 104؛ از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که این عبارت از جمله وصیتهاى پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به على (علیه السّلام) است . المحاسن ، ص 601؛ وسائل الشیعة ، ج 8، ص 424 ؛ بحارالانوار ، ج 75، ص 100، ج 91، ص 254 ؛ و نیز از میرمؤمنان (علیه السّلام) نقل شده : «لا ظهیر کالمشاورة » (هیچ پشتیبانى چون مشورت نیست). نهجالبلاغه ، حکمت 54 ؛ وسائل الشیعة، ج 8، ص 425 ؛ بحار الانوار ، ج 75، ص 104.
9- «المشاورأ استظهارٌ» شرح غررالحکم ، ج 1، ص 52.
10- «نعم المظاهرة المشاورة» شرح غررالحکم ، ج 6، ص 157.
11- «من شاور ذوى النهى والا لباب فاز بالنجح و الصواب» (هر که با عقلا و خردمندان مشورت کند به راه راست و پیروزى دست یابد) شرح غررالحکم ، ج 5، ص 337.
12- «من استشار ذوى النهى والالباب فاز بالحزم و السداد.» شرح غررالحکم ، ج 5، ص .396
13- مجمع البیان ، ج 1، ص 526 ؛ و نیز ر.ک: محمد مرتضى الزبیدى ، تاج العروس من جواهر القاموس، دار مکتبة الحیاة، بیروت ، ج 3، ص 318 ؛ المفردات ، ص 270.
14- «الاستشارة عین الهدایة» نهجالبلاغه ، حکمت 211؛ شرح غررالحکم، ج 1، ص 256؛ وسائل الشیعة ، ج 8، ص 425.
15- «جماع الخیر فى المشاورة» شرح غررالحکم، ج 3، ص 368.
16- «من شاور ذوى العقول استضاء بانوار العقول.» غررالحکم ، ج 2، ص 203.
17- «و من شاور الرجال شارکها فى عقولها » نهجالبلاغه، حکمت 161؛ ربیع الابرار ، ج 4، ص 49.
18- مثنوى معنوى، دفتر اول، ج 1، ص 186.
19- همان، دفتر ششم ، ج 3، ص 186.
20- شرع غررالحکم ، ج 1، ص 319.
21- شرح غررالحکم، ج 1، ص 316.
22- شرح غررالحکم ، ج 4، ص 179.
23- شرح غررالحکم ، ج 6، ص 389.
24- نهج البلاغه ، حکمت 211؛ شرح غررالحکم، ج 4، ص 473.
25- شرح غررالحکم ، ج 5، ص 169.
26- شرح غررالحکم ، ج 5، ص 158.
27- امالى الطوسى ، ج 1، ص 135 ؛ وسائل الشیعة ، ج 5، ص 216، ج 8، ص 265 ؛الدرالمنثور ، ج 1، ص 90؛ تفسیر ابوالفتوح ، ج 1، ص 674؛ بحارالانوار ، ج 75، ص 100؛ العقد الفرید، ج 1، ص 66.
28- تفسیر ابوالفتوح ، ج 1، ص 674؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 4، ص 251.
29- نهجالبلاغه،حکمت173؛الکافى،ج8،ص22،المواعظ،صص71-72؛منلایحضرهالفقیه،ج4،ص 388.
30- شرح غررالحکم ، ج 2، ص 266.
31- مثنوى معنوى، دفتر اول ، ج 1، ص 65.
32- همان دفتر دوم ، ج 1، ص 372.
33- غررالحکم ، ج 1، ص 275؛ و نیر فرمود: «شاور قبل أن تعزم» (پیش از آنکه عزم کارى کنى مشورت کن) . غرورالحکم ،ج 1، ص 407.
34- الدرالمنثور ، ج 6، ص 10؛ تفسیر روح المعانى ، ج 25، ص 46.
35- الکشاف، ج 1، ص 432، ج 4، ص 228؛ الدّرالمنثور، ج 1، ص 90، ج 6، ص 10؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 16، ص 36؛ تفسیر روح المعانى ، ج 25، ص 46.
36- تفسیر ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 674؛ و نیز ر.ک: سنن الترمذى ، ج 4، ص 459؛ تحف العقول ، ص 26؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 16، ص 38؛ تفسیر روح المعانى، ج 25، صص 46 - 47.
37- از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است : «اما انّ اللّهَ و رسوله لغنیان عنها...» (آگاه باشید خدا و رسول او ازمشاوره و مشورت با مردم بىنیازند). الدرالمنثور، ج 2، ص 90؛ تفسیر روح المعانى ، ج 4، ص 106.
38- قرآن، شورى، /36-39.
39- قرآن، زمر /18.
40- المیزان فى تفسیر القرآن، ج 18، ص 63.
41- تفسیر الصافى ، ج 2، ص 518؛ تفسیرالبیضاوى، ج 2، ص 365.
42- التبیان فى تفسیر القرآن، ج 9، ص 168.
43- «و امرهم شورى بینهم اى امرهم ذو شورى یعنى یستشیرون فى امورهم ولا یستبدون بآرائهم لخروجهم من انانیتهم و اعتماد کل على الآخر فى طلب الخیر و بیانه له.» تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة ،ج 4، ص 49.
/خ