فلسفه سياسى اخوان الصفا (2)
ج) سياست عاميه (كشور دارى توده)
ماهيت اساسى سياست عامه, رياست بر جماعات است: ((و اما السياسه العاميه التى هى الرياسه على الجماعات, كرياسه الامرإ على البلدان و المدن و رياست الدهاقين على اهل القرى و رياسه قاده الجيوش على العساكر و ماشاكلها.))(30)
((سياست عامه رياست بر جماعات است; مانند: رياست حاكمان در شهرها و بلاد و رياست زمين داران بر اهالى قريه, رياست فرمانده لشكر بر لشكريان و نظير آن.))
بنابراين, هدف سياست عامه, شناخت طبقات حاكم و رياست كنندگان است. اما به شناخت مرئوسين و طبقات حكومت شونده نيز توجه شده است:
((فهى معرفه طبقات المرووسين و حالاتهم و انسابهم و صنائعهم و مذاهبهم و اخلاقهم و ترتيب مراتبهم و مراعاه امورهم و تفقد اسبابهم و تإليف شملهم و التناصف بينهم و جمع شتاتهم و استخدامهم فى ما يصلون له من الامور و استعمالهم فى ما يشاكلهم من صنائعهم و اعمالهم الائقه بواحد واحد منهم.))(31); ((سياست عامه, شناخت طبقات زير دست و حالات و نسب و صنايع و مذهب و اخلاق و مراتب آنها ونيز ارتباط و همبستگى و انصاف آنها بين يكديگر و از بين بردن تفرقه آنها و به كارگيرى آنها در چيزى كه به مصلحت امور آنهاست و نيز به كار گماشتن آنها در صنايع و اعمال لايق به هر كدام از آنهاست.))
بنابراين, سياست عامه شامل شناخت دو گروه رياست كننده و رياست شونده است. لازمه زندگى بشرى نيازمندى به رئيسى است كه به امور او رسيدگى نموده و در انتظار امور او تلاش و كوشش نمايد. و اين هدف بويژه در مورد امور و نيازمندىهاى معيشتى توسط روساى عامه بر آورده مى شود. اگر رياست تنها در امور دنيايى باشد, سياست ناقص است; ولى حل امور معيشتى اگر همراه با رياست و سياست روحانى بشود, سياست كامل است و لازمه امر دين و دنيا, وجود رئيس است كه ارتباط دهنده و انتظام بخش است:
((و اعلم ما من جماعه تجتمع على امرمن امور الدين و الدنيا و تريدان يجرى امرها على السداد, الاولابد لها من رئيس يرئسها ليجتمع شملها و يحفظ نظام امرها... و يمنع من الفساد صلاحها.))(32); ((بدان كه هر جماعتى كه بر امرى از امور دين و دنيا اجتماع كرده باشند و اراده داشته باشد كه با اتقان و محكمى امورش پيش رود, نيازمند رئيسى است كه آنها را به هم پيوند داده و نظام امور را حفظ نموده و از فسادى كه صلاح آنها را به هم مى زند, باز دارد.))
در بينش اخوان, دليل نياز به رئيس در گروه, ايجاد اجتماع, حفظ نظام امور و جلوگيرى از تفرقه و فساد است. اما در مورد رئيس, ملاك رياست عقلى است; زيرا اصل اساسى, رياست عقل است. به دليل اينكه خداوند عقل را رئيس بر بندگان خويش قرار داده است. بنابراين, حل امور و ملاك حكم نيز بايد با عقل همراه باشد:
((ان الرئيس لابد له من اصل عليها يبنى عليه امره و يحكم به بينهم و على ذلك الامر يحفظ نظامهم و نحن قد رضينا بالرئيس على جماعه اخواتنا... العقل الذى جعله الله تعالى رئيسا على العقلإ من خلقه الذين هم تحت الامر و النهى.))(33); ((رئيس ناچار از اصلى است كه بناى امر به آن گذاشته شود و بر اساس آن حكم شود و در اين صورت نظام حفظ مى شود. ما[ گروه اخوان الصفا] به رياست عقل رضايت داده ايم, عقلى كه خداوند آن را رئيس قرار داده بر فضلاى از خلق خويش كه تحت امر و نهى هستند. ))
با توجه به جايگاه عقل در انسان و ضرورت رياست عقل بر امور او, در رياست عامه نيز رياست بر توده ها بايد همراه با معيارهاى عقل باشد و يكى از ويژگيهاى اصلى صاحب شريعت نيز پيوند او با عقل كلى است و لذا سياست از كاملترين سياستهاست. در رياست بر عامه نيز ضرورى است كه از معيار عقل كه در پيوند با شرع است, بهره گيرى شود و در اين صورت است كه سياست عامه به مطلوبيت خود مى رسد. مرحوم دكتر عنايت, سياست عامه را در بينش اخوان به صورت زير بيان نموده است: فرمانروايى بر توده هاى مردم, آگاهى از اصناف مردم فرمانبردار, و وضع و حال و تبار و پيشه و باورها و ويژگيهاى آنها, و ترتيب پايگاه هاى ايشان و تقسيمشان به عوام و خواص و رسيدگى به كارهايشان و فراهم آوردن وسائل زيست مردم و حفظ يگانگى شان و دادرسى در ميان آنها و كارگيرى از مردم در امورى كه هم به مصلحت خود فرمانروا و هم مردم است.(34)
در انديشه اخوان الصفا, وجود سياستى به عنوان سياست عامه و قرار دادن آن به عنوان نوع مستقلى از سياست, نشانه تمايز فكرى اخوان از ساير انديشمندان مسلمان نظير فارابى و ابن سيناست. ابن سينا در كتاب سياست, در فصل مربوط به لزوم تدبير و سياست براى جميع مردم, به سياست ملكيه و سياست عاميه اشاره نموده است; ولى آن را قسم مستقلى از اقسام سياست قرار نداده است.(35) در انديشه فارابى اساسا سياست, جنس براى انواع سياسات نيست; بلكه بين سياست فاضله و ساير اصناف و انواع سياست مشابهت وجود ندارد تا اينكه سياست داراى اقسام گوناگون باشد. هر نوعى از سياست, ويژگى خاص خود را دارد و مستقل از ديگرى است.(36) خواجه نصيرالدين طوسى, سياست را به دو دسته فاضله و ناقصه تقسيم كرده و تقسيمات جزيى و زير مجموعه اى براى آن همانند اخوان قائل نيست(37) اما همانگونه كه تا كنون بيان شده, اخوان الصفا, سياست را به صورت مراتبى و مرتبط به هم ديدند كه همه آنها زير محموعه دو قسم كلى سياست جسمانى و روحانى هستند. سياست عاميه كه در واقع به تدبيرات مربوط به روسا و مرئوسين توجه دارد, بيانگر واقع انديشى اخوان الصفا براى نوعى از سياست است كه رابطه فرد و جامعه را براى تإمين حوائج و نيازمنديها بيان مى كند. بيان اين سياست, گوياى ارتباط فرد و جامعه و نياز هر دو به ارتباط متقابل است. همان طور كه فرد به سياست و تدبير مربوط به خويش نياز دارد, به سياست و تدبير جمعى نيز نياز دارد كه در شكل رابطه رئيس و مرئوس تجلى مى يابد. واقعيت زيست جمعى انسانها, سياست عاميه اخوان الصفاست و لذا اين نوع از سياست, دانشى است كه به شناخت رابطه حاكمان و حكومت شوندگان مى پردازد.
در اين نوع از سياست, اگر تدابير فقط جسمانى باشد, سياست ناقص است و شيوه سياست ملوك و سلاطين جور خواهد بود; ولى اگر شيوه سياست و سياست ورزى روحانى و جسمانى باشد, اين سياست با سياست نبوى و ملوكى سنخيت پيدا مى كند و از ويژگى جور و قهر و غلبه خارج خواهد شد. انديشه واقع گرايانه اى كه در اين تقسيم از سياست نهفته است, نشان از قابليت سياست عاميه در بر قرارى ارتباط بين روسا و مرئوسين با بهره گيرى از قوانين ملوكى و نبوى دارد. با مدد از اين انديشه است كه حكومتهاى داراى سياست عاميه را مى توان به مشروع و غير مشروع تقسيم كرد. ملاك مشروعيت و عدم مشروعيت, نوع سياستهاى حكومت و حاكمان پيرو سياست عاميه است. اگر ملاك سياستگذارى آنها تنها تمايلات جسمانى باشد, اين شيوه ناچارا قهرآميز و جائرانه است; زيرا اخوان, سياست جسمانى صرف را نمادى از حكومت جور و ظلم و قهر و غلبه بيان مى كنند, به دليل اينكه تنها به ارضاى غريزه رياست طلبى از طريق قهر و غلبه مى پردازند و از سنخيت با دو نوع سياست نبوى و ملوكى دور مى شود. ولى اگر ملاك سياستگذارى و ارتباط بين روسا و مرئوسين, هم سياست جسمانى و هم سياست روحانى باشد, تناسب با دو نوع سياست ايدهآل نبوى و ملوكى بر قرار مى شود, چون در سياست گذارى, هم روحانيات و هم جسمانيات مورد نظر قرار مى گيرد. ويژگيهاى سياستمداران, برنامه ها, سياستهاى اجتماعى و سياسى و اقتصادى متناسب با واقعيات فكرى و ذهنى و عينى در اين سياست مورد توجه قرار مى گيرد. اهميت اين قسم از سياست كه بيانگر واقع انديشى اخوان الصفا نيز مى باشد, قابليت تطبيق سياست عاميه با واقعيت سياست و قدرت و حكومت در جوامع است. به عبارتى, از طريق سياست عاميه به سياست نبوى مى توان رسيد و لذا اميد به مدينه فاضله كه آرمان نهايى انديشمندان اسلامى و اخوان نيز مى باشد, در اين امر نهفته است. با اين بينش, مدينه فاضله تنها يك آرمان نيست; بلكه واقعيتى است كه دورى از آن, نتيجه فقدان سياستهاى مطلوب در مملكت دارى عاميه است. از اين امكان, در رسائل اخوان تعبير به ارتقاى سياست عامه به عالم شريعت و حكمت ناموسى شده است و در آن حالت, ملك و نبوت هماهنگ شده و علاوه بر لحاظ معيشت دنيا در سياستها, صلاح نفوس روحانى براى نيل به غايت قصوى نيز در نظر گرفته مى شود يعنى تلفيق مصلحت دنيا و آخرت كه مطلوب سياست نبوى و ملوكى است, از طريق سياست عامه حاصل مى شود. در اينجا مى توان اين سوال را مطرح كرد كه آيا در دوره فقدان حاكميت نبوى و ملوكى (جانشينان پيامبران) آيا نوع حكومت عامه مطلوب اخوان هست يا نه و آيا دولت اخوان الصفا كه انديشه آنان در رسائل به صورت آرمان مطرح شده, مى تواند در دولت عامه تجلى يابد و از ديدگاه آنان, چنين حكومتى مطلوب هست يا نه؟ پاسخ اجمالى(38) به اين سوال اين است كه ايده دولت عامه از طرف اخوان الصفا, پاسخى است به واقعيتهاى اجتماعى; هر چند حاكمان با خرد سياسى مى توانند به سياست نبوى نزديك شده و آن را الگوى حكومت و سياست خويش قرار دهند.
د) سياست خاصه (خانواده دارى)
((اما السياسه الخاصيه فهى كل انسان كيفيه تدبير منزله و امر معيشيه و مراعاه امر خدمه و غلمانه و اولاده و مماليكه و اقربائه و عشرته مع جيرانه و صحبته مع اخوانه و قضإ حقوقهم و تفقد اسبابهم و النظر فى مصالحهم من امور دنيا هم و آخرتهم.))(39); ((سياست خاصيه, دانش مربوط به چگونگى تدبير منزل و امر معاش و خادمان و اولاد و بردگان و خدمتگزاران, خويشان و همسايگان و معاشرت با برادران خويش و برآوردن حقوق و در خواست آنها و توجه به مصالح دنيايى و اخروى آنهاست. ))
قلمرو اين سياست, علاوه بر تدبير معاش و سياست منزل, شامل مصالح معنوى آنها نيز هست و رستگارىهاى دنيايى و اخروى را مد نظر دارد. علت تإكيد اخوان بر رستگارى دنيايى و اخروى مربوط به خانواده, توجه آنان به اهميت دو سياست جسمانى و روحانى در سطح خانوده است. در سياست روحانى, سوق دادن نفوس اهل منزل به عمل خير است;(40) زيرا در سياست نفسانى, بر خوردارى خانواده از اخلاق رضيه, عادات جميله و پسنديده و رد امانات و ساير نيكيها مورد نظر است و پايه اساسى تربيت, ريشه در سياست نفسانى دارد. در سياست جسمانى مربوط به خانواده, توجه و تفقد از برادر, همسر, اولاد و عبيد در توقعات اين جهانى آنهاست. اخوان الصفا از آن, تعبير به سياست اهل(41) مى كنند كه شامل كليه وابستگى هاى مادى و جسمانى است. در سياست اهل, بر سائس (سياستگذار) واجب است, سياستى پيشه كند كه از اختلاف جلوگيرى نموده و آنان را به عادات و سيره عادله سوق دهد.(42)
اخوان, در سياست اهل, به اولاد و غلامان و زنان اهميت ويژه اى داده و بويژه تفقد زياد به زنان را به دليل سرعت تلون و تغيير در آنان, توصيه نموده اند. اولاد و غلامان نيز در اين سياست جايگاه ويژه اى دارند.
اخوان, در رساله علوم ناموسيه و شرعيه, در بحث از كيفيت و كميت انواع سياسات فصل مستقلى را به نام سياست اصحاب كه نشانه توجه آنان به جايگاه خانواده در اجتماع از ديدگاه اخوان الصفاست; زيرا اصل, پى ريزى انواع سياستها و تضمين تحقق آن در نهاد اجتماعى خانواده است و لذا اخوان, ضمن توصيه به شناخت و اطلاع از احوال اهل منزل, لازمه سياست بر اهل منزل را آگاهى از ريز و درشت امور آنها مى دانند. پيامد جهل به واقعيتهاى اهل منزل اعمال سياست ناقص در حق آنهاست كه در نتيجه, رضايت آنها در رابطه بين سائس منزل و خانواده, حاصل نخواهد شد. اصحاب منزل, از ياران واقعى منزل محسوب نخواهد شد. هر چند رضايت از طريق نزديكى به اهل منزل حاصل خواهد شد; ولى توصيه اخوان به سائس اصحاب, اين است كه نزديكى به اندازه اى نباشد كه آنان به جميع امور آگاهى يايند. نتيجه نزديكى بيش از اندازه, اين است كه از جايى كه سائس احساس امنيت مى كند, آسيب خواهد ديده تحليل اخوان در مورد اصحاب اين است كه ضرورتى ندارد كه سائس به اصحاب وثوق كامل داشته باشد تا از اطلاع آنان بر اسرار صاحب منزل ايمن باشد. او بايد نسبت به حيله منافقان در ميان اهل منزل, هشيار باشد.(43)
يكى از علل اين گونه توصيه ها بويژه در مورد سياست اهل, ويژگى گروه اخوان و شرايط اجتماعى و سياسى آن دوره و ارتباطات ميان گروهى ياران اخوان الصفا مى باشد; چرا كه اين گروه به دليل اينكه با نظام سياسى وقت درگير بوده و شيوه مبازره آنان, جذب گروههايى بوده است كه در محافل فرهنگى و آموزشى آنان حضور مى يافتند, از حساسيت خاصى برخودار بوده است. بديهى است كه اقربا و غلامان و فرزندان در اين رفت و آمدها و محافل, جايگاه و اهميت خاصى دارند و لذا توصيه ها و دقتهاى بدبينانه نسبت به اصحاب در رسائل اخوان الصفا وجود دارد و اين ناشى از وضعيت خاص اين گروه است; اما در عين حال دستور مى دهند كه به جاى دورى از اصحاب, قرب و نزديكى به آنان مد نظر باشد. نرمى و ملاطفت به جاى خشونت, انس و مهربانى به جاى وحشت و تندى, كرم و بخشش به جاى بخل, رحمت به جاى غضب, و وعده هاى نيكو و گذشت از گناه و موعظه به ميزانى كه اصحاب تحمل آن را داشته باشند, از اقسام تإكيدات آنهاست براى استحكام رابطه ميان اهل منزل و صاحب آن.(44)
از ديدگاه اخوان الصفا, اصحاب به دو دسته تقسيم مى شوند; اصحابى كه از طريق نسب جسمانى كه اقربا, و خويشان از آن جمله اند و اصحابى كه از طريق نسب روحانى در دايره اصحاب قرار گرفته اند.(45) توصيه اخوان در مورد هر دو گروه از اصحاب سياست مساوات و عدالت است. بويژه در مورد تعليم و آموزش و معارف و عبادات, توصيه آنان اين است كه طريقه واحدى اتخاذ شود و به هر كسى به ميزان استعداد و توانايى اش آموزش داده شود و در تعليم بين آنان, تبعيض قائل نشوند و از طريقه عدل و مساوات خارج نگردند. از جمله عدالتها در مورد آنان, اين است كه در اعمال سياست نسبت به اصحاب مصلحت دين و دنيايى, هر دو گروه اصحاب بايد در نظر گرفته شود. كه در اين صورت, سياست اصحاب به طور كامل اعمال شده است.
گر چه اخوان الصفا, سياست مربوط به منزل را در رتبه بندى انواع سياست در رده چهارم قرار داده اند; ولى اين دليل بر كمى اهميت اين سياست نيست; بلكه رسيدن به مراتب عالى تر سياست در گرو موفقيت سائس در اين سياست است و از اين نظر, رتبه آن مقدم بر سياست قبيله و مدن مى باشد و به منزله مقدمه لازمى براى سياستهايى است كه در سطحى فراتر قرار دارد. براى سياستمدار, چه در سطح سياست نبوى و ملوكى و چه در سطح سياست عامه و رياست بر جماعات, در درجه اول موفقيت در سياست و تدبير منزل شرط اساسى است و لذا اخوان در رساله پانزدهم در بحث از غرض سياسات, موفقيت در مراتب عالى تر سياست را در گرو موفقيت در سياست اهل مى دانند. پله اول سياست در عالم واقع و صحنه اجتماعى, سياست اهل و غلامان و خدام است, سپس قبيله و مدينه و نهايتا ناموس الهى. و اين نيز تإكيدى است بر اهميت جايگاه خانواده و اهل آن و نيز سياست گذار و سياستمدار خانواده در فلسفه سياسى اخوان الصفا:
((اعلم ان الجسد مسوس و النفس سائس, فاىنفس ارتاضت فى سياسه جسدها كما يجب, امكنها سياسه الاهل و الخدام و الغلمان, و من ساس اهله بسيره عادله, امكنه ان يسوس قبيله و من ساس قبيله كما يجب, امكنه ان يسوس اهل المدينه كلهم, و من ساس اهل المدينه كما يجب, امكنه ان يسوس الناموس الالهى و من ساس الناموس الالهى امكنه الصعود الى عالم الافلاك...))(46); ((بدان كه جسد سياست شونده و نفس سياست گذار است, هر نفسى كه در سياست مربوط به جسم رياضت به خرج دهد, براى او امكان سياست بر اهل و خدمتگزاران و غلامان به وجود مىآيد. و كسى كه اهل منزل را با روش عادلانه, سياست (حكومت) نمايد امكان دارد بر قبيله اش سياست نمايد و كسى كه بر قبيله سياست كرد, اهل مدينه را مى تواند سياست نمايد و كسى كه اهل مدينه را آنگونه كه لازم است سياست نموده, امكان دارد كه سياست ناموس الهى را پيشه كند. و كسى كه سياست ناموس الهى را پيشه كرد, به عالم افلاك صعود مى نمايد.))
بيان مراتب سياست ورزى به گونه فوق, نشانه اهميت سياست اهل و اصحاب در عالم سياست است و اين نگرش, بيانگر بينش واقع انديشانه اخوان الصفا نسبت به جايگاه خانواده و مراتب سياست است. ضمن اينكه اين گونه آرا, بيانگر علم و آگاهى آنان به فلسفه يونان و نيز تإثير پذيرى, فلسفه سياسى اخوان از انديشه هاى يونان است; زيرا در آراى ارسطو و افلاطون و ساير فلاسفه يونان, خانواده و آموزش آن از اهميت ويژه درعالم سياست و حكومت برخوردار است. جعل سياست اهل به عنوان يكى از مراتب سياست, به گونه اى متفاوت از تقسيم بندىهاى فلاسفه مانند فارابى و ابن سيناست; زيرا فارابى از سياستى به نام سياسه المرء لنفسه (سياست فرد در مورد خويش) نام برده است و آن, شبيه سياستى است كه ابن سينا از آنان به عنوان ((سياسه الرجل دخله و خرجه))(سياست مرد در مورد دخل و خرج خويش) نام برده است.
اما فارابى متعرض سياست اهل و اولاد و خدم و غلامان نشده است; در صورتى كه اخوان از سياستى به نام سياست اهل و سياست اصحاب نام برده اند. در تقسيم بندىهاى فارابى سياستى به نام سياسه المرء مع اكفائه (سياست شخصى در مورد هم شإنها) وجود دارد و او هم, شإنها را به دو دسته دوستان و دشمنان تقسيم كرده است و براى هر كدام از آنها سياست ويژه اى را توصيخ مى نمايد.(47)
هـ) سياست ذاتيه (خودشناسى)
((در اين صورت, دو سياست را استوار و پايدار كرده و به دو جايگاه علم پيدا كرده اى.))
و فلسفه جعل سياست خودشان, رسيدن به معرفت لازم براى تدبير روحانى و جسمانى و در نتيجه, سياست و تدبير بر اهل و قبيله و مدينه است:
((و اما السياسه الذاتيه فهى معرفه كل انسان نفسه و اخلاقه و تفقد افعاله و اقاويله فى حال شهواته و غضبه و رضاه و النظر فى جميع اموره.))(49); ((سياست ذاتى, شناخت هر فردى است به نفس و اخلاق خويش و توجه به افعال و اقوالش در حال شهوات و غضب و خشنودى هايش.))
اين علم, قابل تطبيق بر علم روان شناسى در اصطلاحات امروزى است و بيانگر جايگاه, توجه به خصائص فردى و روحى در سياست, چه در سطح تصميم گيرنده و سياستگذار و چه در سطح مرئوس و زير دستان است. نياز به علم نفس و يا به تعبير اخوان, علم خودشناسى, امرى لازم در انواع سياستهاى بر شمرده شده از طرف اخوان است. چه در سياست مربوط به اهل و اصحاب و چه در سياست و رياست بر گروه و جماعات! خصايل روانى و روحى, امرى مهم است و از جايگاه ويژه اى برخوردار مى باشد. آنچه امروزه در علم سياست به تإثير ويژگيهاى روانى در تصميم گيرى سياسى تعبير مى شود, در واقع توجه به سياست خودشناسى است كه در رسائل اخوان بيان شده است. ابن سينا نيز در نوشته هاى خويش به سياست نفس اشاره كرد(50) و مى گويد; اولين چيزى كه سزاوار است از اصناف سياست, انسان به آن توجه نمايد, سياست نفس خويش است; زيرا نفس نزديكترين شىء به او است و اگر سياست نفس, سياست نيكويى باشد, سياست مصر (مدينه) نيكو خواهد بود. فارابى به سياست مستقلى به عنوان سياست ذاتى يا نفسانى اشاره نكرده; ولى بر ضرورت اجتماعى اهتمام به اكتساب فضايل و دورى از رذايل تإكيد نموده است.
تحليلى بر تقسيم بندى اخوان از علم سياست
مرحوم عنايت در مورد طبقه بندى اخوان الصفا از علم سياست, اينگونه سخن گفته است:
((نكته مهمى كه از اين طبقه بندى بر مىآيد, اين است كه به نظر اخوان, دانش سياسى, دانش يگانه نيست كه همه قواعد مربوط به سياست فردى و اجتماعى انسان را در همه احوال در برگيرد; بلكه چون زندگى انسان داراى وجوه گوناگون و متعدد است, دانش سياسى نيز بايد رشته هاى گوناگون داشته باشد تا بتواند براى مسائل هر وجه از زندگى انسان, چاره هايى جداگانه مناسب[ با]آن بيابد. تا جايى كه نگارنده آگاه است, اين طبقه بندى را هيچ يك از ديگر متفكران مسلمان به كار نبرده است.))(51)
در بينش اخوان الصفا اين تكثر در تقسيم بندى سياسى, نشانه بينش تكثرگرايانه اخوان در عرصه اجتماعى و دينى و مذهبى است. علت بينش تكثرگرايانه آنان را در امر مذهب و اعتقادات كه گوياى نوعى تساهل مذهبى است بايد در ديدگاه آنان در مورد دين و عقل و فلسفه جست و جو كرد. در انديشه آنان, نبى, تجسم عقل كلى است و دستورات شريعت منطبق با احكام عقل است و از طريق فلسفه, به شريعت و احكام آن مى توان پى برد. و هر فردى به عنوان يكى از نفوس جزئى, ميزانى از عقل را كه مرتبط با عقل كلى است, داراست. در مورد بينش تكثر گراى اجتماعى آنان, ذكر اين نكته لازم است كه آنان, به دنبال وحدت جامعه و نجات از فساد سياسى آن بودند.
با توجه به فرهنگ و آموزشهاى آنان, مى توان به نوعى تكثر اجتماعى در انديشه آنان توجه نمود. البته اين مفهوم با توجه به تفاوت بينش فلسفى جديد و قديم با آنچه كه امروزه به نام پلوراليزم در امر سياست و اجتماع مرسوم است, شايد قابل تطبيق نباشد; ولى اساسا در انديشه هاى دينى و بويژه فلاسفه دوره قرن سوم و چهارم هجرى قمرى, تإكيد بر عدل سياسى حاكمان و ضرورت عمل به عدالت, نوعى تكثر است. به عبارتى ديگر, اجراى عدالت و تإكيد بر آن, در فلسفه سياسى دينى, خواست جمعى است كه نهايت آن تحقق خير عمومى و مصلحت جمع است و لازمه تحقق عدالت, برنامه هاى جمعى مناست براى رسيدن به عدالت است. عدالت را غايت قصوى فرض كردن, ابزارها و لوازم و تاكتيكهاى سياسى و اجتماعى ويژه اى را مى طلبد كه از لوازم ضرورى آن, توجه به خير عمومى و مصلحت جمعى است. در تعبيرى از اخوان, خير عمومى, سعادت نهايى است و آن سعادت رسيدن به عدالت است. تكثر در بينش فلاسفه كلاسيك اسلامى به اين معنا, امرى پذيرفته شده و مقبول است; يعنى تكثر را در درون ساخت عدالت ديدن و از طريق آن به منفعت معنوى و مادى جمع رسيدن. بديهى است كه براى اين آرمان, نهادها و ساختهاى سياسى و اجتماعى لازم را بايد ايجاد كرد.
دولت عادله از نهادهاى لازم براى نيل به آن تكثر است و آرمان اخوان, دولت اهل الخير (دولت نيكان) تحقق بخش آن عدالت است. مرحوم دكتر عنايت بدون توجه به تفاوت بينش فلسفى عرصه جديد و قديم فلسفه سياسى, تقسيم بندى اخوان از سياست را به پنج قسم متمايز با مكتب اصالت چندگانگىPluralism) ) انطباق داده است. او مى گويد:
((در دانش سياسى امروز, اين نظريه اخوان[ تقسيمات آنان از علم سياست] مكتب اصالت چندگانگىPluralism) ) نام دارد و مقصود آن, روا بودن مشربهاى گوناگون سياسى در داخل جامعه به شرط رعايت يك سلسه اصول مورد اتفاق و اجماع عامه مردم است.))(52)
همانگونه كه ذكر شد, در تطبيق اين بينش بر بينش جديد به تفاوت ماهوى و مبانى فكرى انديشه ها و فلسفه هاى سياسى بايد توجه داشت; ولى تلاش جمعى براى نهاد سازى و ايجاد ساختار لازم براى تحقق آرمان اجتماعى, امرى بديهى است و هر چيزى كه به اجراى عدالت به عنوان خواست نهايى جمعى كمك نمايد, مقبول و پذيرفته است.
لازمه اين امر, بهره گيرى از تجارب جمعى گروهها و افراد و جوامع و تمدنهاى مختلف است و اين مفهومى است از تكثر كه در بينش انديشمندان كلاسيك و از جمله در بينش اخوان, به اين معنا تإكيد شده است.
پایان.
پي نوشت :
29 ـ رسائل اخوان الصفا, پيشين, ج 5, ص 169 .
30 ـ همان,ج 1, ص 265 .
31 ـ همان, ج 4, ص 110 .
32 ـ همان .
33 ـ همان .
34 ـ حميد عنايت, بينش سياسى اخوان الصفا, ترجمه غفورى, اطلاعات سياسى ـ اقتصادى, ش 129 ـ 130, سال دوازدهم, 1377 .
35 ـ محمد فريد حجاب, پيشين, ص 352 .
36 ـ ابونصر فارابى, الفصول المتشزعه, تحقيق دكتر فوزى مترى نجار, دارالمشرق, بيروت, 1986, ص 92 .
37 ـ خواجه نصير الدين طوسى, اخلاق ناصرى, تصحيح مجتبى مينوى و عليرضا حيدرى, انتشارات خوارزمى, تهران, 1373, صص 301 ـ 302 .
38 ـ اين بحث در فصل ششم رساله كارشناسى ارشد, مولف تحت عنوان ((انديشه سياسى اخوان الصفا)) به تفصيل آمده است .
39 ـ رسائل اخوان الصفا, پيشين,ج 1, ص 265 .
40 ـ همان,ج 4, ص 215 .
41 ـ همان .
42 ـ همان .
43 ـ همان,ج 1, ص 217 .
44 ـ همان .
45 ـ همان .
46 ـ همان,ج 3, ص 42 .
47 ـ محمد فريد حجاب, پيشين, ص 353 ـ 354 .
48 ـ رسائل اخوان الصفا, پيشين,ج 4, ص 277 .
49 ـ همان,ج 1, ص 265 .
50 ـ به نقل ازمحمد فريد حجاب, پيشين, ص 355 .
51 ـ حميد عنايت, پيشين .
52 ـ همان.
/س