نیاز انسان به زندگی اجتماعی
شکّی نیست که انسان موجودی اجتماعی است، امّا درباره ی منشأ این زیست جمعی او دیدگاه های گوناگونی وجود دارد. در این جا این موضوع از دیدگاه اخوان الصفا و بدون پرداختن به نظر گاه های دیگر بررسی می شود. در آرای اخوان الصفا منشأ زیست جمعی انسان نیازهای طبیعی اوست و چون این نیازها زیاد است و انسان به تنهایی قادر به رفع آنها نیست دست به تشکیل اجتماعی می زد که در آن بتواند از عهده ی حاجات طبیعی برآید، زیرا در اجتماع، وظایف مختلف بین افراد توزیع می شود و از همکاری جمعی آنها نیازهایشان به راحتی تأمین می گردد. بنابراین منشأ زندگی اجتماعی انسان، نیاز او به همکاری و تعاون است.اخوان الصفا در این مورد می گویند:
إعلَم یا أخی - ایّک الله و ریُانا بروحٍ منه - أنّ الإنسان الواحد لا یقدر أن یعیش وحده إلا عیشاً نکداً؛ لانّه محتاج إلی طیب العیش من أحکام صنائع شتّی، و لایکمن الإنسان الواحد أن یبلغها کلّها؛ لأنّ العمر قصیر و الصنائع کثیرةٌ، فمن أجل هذا اجتمع فی کل مدینةٍ أو قریةٍ أناس کثیرون لمعاونة بعضهم بعضاً(1)؛ بدان که انسان به تنهایی قادر به زندگی نیست و زندگی او در این صورت با سختی همراه است، زیرا او برای زندگی راحت نیاز به صنایع گوناگون دارد و برای انسان تنها، امکان رسیدن به آنها نیست، چون عمر کوتاه و صنایع زیادند و به این دلیل مردمان زیادی در شهرها و روستاها اجتماع کردند و علت اجتماع، یاری رساندن آنها به همدیگر است.
با شکل گیری زندگی جمعی انسان، به دلیل گوناگونی نیازها، وظایف متعددی برای افراد به وجود می آید و هر فردی در دسته از شغل ها و وظایف به کار گمارده می شود. در این تحلیل عامل همبستگی انسان ها، تقسیم کار است، زیرا لازمه انسجام اجتماع و بقا و تداوم آن، برآورده شدن حاجات است و حاجات تنها با به کار افتادن بخش های مختلف کار برآورده می شود، تعبیر اخوان الصفا از کار به مفهوم عامّ آن صنعت است. بخشی از صنایع، امور مربوط به معیشت انسان هاست، نظیر تجارت و زراعت و آبیاری و برخی از صنایع، تدبیر و سیاست است. لازمه ی این امور شکل گیری جماعات است، لذا بازرگانان و صنعتگران و برزگران و سیاست مداران که تدبیر امور اجتماعی به دست آنهاست به وجود می آیند. در این بینش، اجتماع انسان ها با این که در اثر نوعی جبر طبیعی - تعاون اجتماعی به وجود آمده، امّا از انسجام لازم و همبستگی بالایی برخوردار است، چون سستی در انجام امور در نیل به هدف که برآورده شدن حاجات خلل به وجود خواهد آورد و ترس از خلل در امور، همبستگی و انسجام لازم را برای بقای اجتماع به دست می دهد تا همه دست در دست هم، در انجام وظیفه اجتماعی موفّق شوند.
در قرائت اخوان الصفا عامل انسجام اجتماعی، پیوندی معنوی است. اثر این پیوند معنوی معاونت در امور معیشت است. اشاره اخوان الصفا در این مورد لطیف و زیباست، آنان می گویند:
مثلهم فی ذلک کمثل إخوةٍ من أبٍ واحدّ فی منزلٍ واحد، متعاونین فی معیشتهم، کلّ منهم فی وجه منها(2)؛ انسان ها در اجتماع مانند برادرانی از پدری واحد و در منزلی واحد هستند که در معیشت خویش مددکار هم هستند و هر کدام صورتی از صورت معیشت را به عهده دارند.
نتیجه ی این قرائت اخوان الصفا در مورد انسان این است که انسان ماهیتاً موجودی اجتماعی است و اجتماع او دارای انسجام و عامل انسجام هم پیوندی معنوی است، امّا لازمه ی یک زندگی جمعی وجود قوانین اجتماعی است. این قوانین اجتماعی به دلیل نوع زندگی اجتماعی انسان لازم و ضروری است و در واقع با شکل گیری قانون اجتماعی مفهوم سیاسی بودن انسان عینی می شود، زیرا نتیجه ی نیاز به قانون به وجود آمدن سیاست است. در تحلیل اخوان الصفا، لازمه ی تعاون اجتماعی قانون اجتماعی است و اقتضای قانون، سیاست است که در امور انسان ها اثر گذار می باشد؛ سیاست در عمل و صنایع و تعاون اجتماعی انسان اثر می گذارد. بنابراین انسان سیاسی است، زیرا اجتماعی است و به دلیل اجتماعی بودن، سیاست به وجود آمده است و وجه اصلی سیاست، بحث قانون است که تنظیم کننده ی روابط اجتماعی انسان هاست. اخوان الصفا فلسفه به وجود آمدن کیل و وزن و به وجود آمدن قانون(3) و سیاست را این گونه بیان کرده اند:
فأمّا مااصطلحوا علیه من الکیل و الوزن و الثمن و الأجرة، فأنّ ذلک حکمةً و سیاسةً؛ لیکون حثّاً لهم علی الاجتهاد فی أعمالهم، و صنائهم و معاوناتهم، حتی یستحق کلّ إنسان من الأجرة بحسب اجتهاده فی العمل، و نشاطه فی الصنائع(4)؛ امّا رواج کیل و وزن و قیمت و اجرت در میان انسان ها، از روی حکمت و سیاست است تا انگیزه ای باشد برای اعمال و پیشه ها و مساعدت و همکاری های آنان و هر انسانی اجرتی متناسب با تلاش و نشاطش در کار و پیشه دریافت نماید.
فلسفه ی به وجود آمدن قانون، تنظیم روابط اجتماعی انسان هاست و نیازمندی انسان ها به قانون به دلیل کاربرد اجتماعی آن است و انسان را از این عامل گریزی نیست، چون انسان ها واجد صفات و ویژگی هایی هستند که دارای دو قوّه ی مادیّت و معنویت است و نفس آنها بالقوه گرایش به هر دو سو دارد و معمولاً نفسانیات مادّی دارای جذبه و کشش بیشتری است، یعنی در وجود انسان ها نوعی خودخواهی در قلمرو ثروت و مالکیت وجود دارد، از این رو روح همبستگی در میان آنها دچار خدشه می شود و روابط آنها دچار آسیب و ویرانی می گردد و پریشانی های اجتماعی به بار می آید. آغاز این پریشانی اجتماعی انسان ها، به عقیده ی اخوان الصفا از هبوط آدم است، وگرنه جایگاه انسان، مملکت ناموس اکبر و مدینه ی روحانی(5) بود. در مملکت روحانی عداوت و تفرقه وجود نداشت، اما آدم و حوا گرفتار خدعه ی ابلیس شدند و به محنت عالم کون و فساد دچار گردیدند. هبوط نتیجه ی جنایت(6) و عصیان آدم است و ثمره ی این جنایت، افتادن انسان در زندان دنیاست و به نظر اخوان الصفا طبیعت بشری از جنایت آدم، فاسد شده است.(7)
انسان خود را در زندان طبیعت و در جوار شیاطین، غریب احساس می کند، علت این احساس غربت، خروج او از عالم واقعی اوست. اخوان الصفا در این مورد می گویند:
نحن ههنا غرباء فی أثیر الطبیعة، و جِوار الشیاطین، أُخْرِجْنا من عالمنا بجنایةٍ کانَتْ مِنْ دبینا آدم(8)؛ ما در این جا در زندان طبیعت و در جوار شیاطین غریبیم، زیرا از عالم خویش به سبب جنایت آدم خارج شدیم.
آیا خروج از عالم روحانی به معنای این است که خداوند او را به حال خویش رها کرده است، در غیر این صورت ملاک عمل او در این سرای غریب چیست؟
در آرای اخوان الصفا اندیشه ترک انسان به حال خویش با حکمت الهی سازگاری ندارد و برای او باید و نبایدهایی وجود دارد که لازمه ی زندگی او در حیات اجتماعی اوست و شکل گرفتن قانون هم که قوام زندگی اجتماعی انسان به آن است ناشی از این باید و نبایدهای لازم زندگی جمعی است.
درباره ی ملاک و معیار این باید و نبایدها، نظر اخوان الصفا این است که انسان از قوّه و استعدادی برخوردار است که او را همواره به سوی کمال سوق می دهد، به عبارت واضح تر هیأت ترکیبی انسان، کمال طلبی اوست(9) که او را به سوی کمال و پویایی سوق می دهد، اما این که پویایی را چگونه انجام دهد، خداوند به حکمت خویش عقل را ملاک تشخیص قرار داده است، وظیفه ی عقل نجات دادن انسان است و عقل این توانایی را دارد، زیرا با حکمت خاصی همراه است. یکی از کاربردهای عقل، در روابط اجتماعی انسان است و نیز با این ملاک عقلی، قانون نوامیس الهی و تبعیّت از اصحاب ناموس، لذّت بخش تر اعمال به حساب می آید، چون انسان با عقل آمیخته به حکمت به دنبال تعدیل قوای متعارض وجودی خویش است. این تعارض در عرصه اجتماعی بیشتر خود را نشان می دهد، ولی او با قانون نوامیس این تعارض ها را تعدیل می کند.
فلسفه ی نبوت و قانون شریعت و التزام انسان به آن، تلاشی برای تکمیل سیاست جسمانی و نفسانی اوست و در این صورت است که او استحقّاق انسانیت را پیدا می کند.(10) نیاز انسان به سیاست جسمانی و نفسانی به دلیل وجود منافع جسمانی و نفسانی است. یکی از عرصه های منافع جسمانی او، عرصه ی اجتماعی انسان است که بخش اعظم منافع او در آن عرصه و مرتبط با آن است. ترکیب سیاست جسمانی و نفسانی، از انسان موجود کاملی می سازد و در آن صورت او به کمال انسانی می رسد. دیدگاه اخوان الصفا در این مورد چنین است:
فاعلَم أنَّ منفعة الإنسان تکون من وجهتین لا ثالث لَهُما، دنیویة و أخرویة، و جسمانیة و نفسانیّة، و إذا کَمُلَت للإنسان هاتان السیاستان استحقّ اسم الإنسانیِة(11)؛ بدان که انسان دارای دو گونه منفعت است و سومی برای او نیست، که عبارتند از منافع دنیوی و جسمانی و اخروی و نفسانی، و وقتی این دو سیاست تکمیل شد او استحقاق نام انسانیّت را پیدا می کند.
از مفاهیم دیگری که در رسائل اخوان الصفا مشعر به ویژگی خاص اجتماعی انسان و گویای کمال انسان ها در صورت تکمیل دو سیاست جسمانی و نفسانی است، مفهوم عالم صغیر در مورد انسان است. این مفهوم بارها در رسائل اخوان الصفا به کار رفته و با تعابیر گوناگونی آن را توضیح داده اند. مفهوم عام این اصطلاح، مماثل بودن هیأت ترکیبی انسان با صورت عالم کبیر است(12) که در آن نیروهایی با اعمال و صفات متضاد وجود دارد که برخی خیر و شبیه اعمال ملائکه است و برخی شرّ و شبیه شیاطین می باشد و در مفهوم خاص تر، غرض اخوان الصفا این است که ترکیب مادّی هیأت انسانی شبیه مدینه ی فاضله ای است که نفس ملک و سلطان آن است.(13)
در هیکل مادی انسان، جمیع اموری که در یک مدینه ساری و جاری است وجود دارد. در درون انسان قوایی وجود دارد که به منزله ی رؤسا در اجتماع هستند. وظیفه آن قوا مصالحه در مدینه و اصلاح به هنگام فساد در مدینه است: کار ویژه ی قوایی به منزله ی افعال تجار و فروشندگان و وارد کنندگان کالاها به مدینه است؛ قوایی کارشان نظیر مفسدان در مدینه است؛ قوایی نیز اعمال سلطان و جنگاوران را در مدینه بر عهده دارند؛ قوایی هم به منزله ی قضات و مصلحان در مدینه هستند.(14)
بنابراین اساساً هیأت ترکیبی انسان، هیأت اجتماعی است که تمثّل آن در زندگی اجتماعی او نیز وجود دارد. با دقّت در دیدگاه اخوان الصفا درباره ی انسان می توان به این نظر رسید که خلقت و اساس وجود جسمانی و روحانی انسان به گونه ای است که تمام تجلیّات آن در زندگی اجتماعی بروز می کند، همان گونه که بدن جسمانی او شبیه مدینه ای است که تمام امور در آن جریان دارد، اجتماع او نیز نمادی از هیأت وجود اوست که مدینه، رئیس، لشکر، قاضی، قانون، هنجار، ناهنجاری و... در آن وجود دارد. این هیأت وجودی انسانی باید در محیطی بزرگ تر به نام اجتماع خود را نشان دهد.
بنابراین بنیان انسان بر اجتماع و جمع است، زیرا هیکل او عالم صغیری است که نمادی از عالم کبیر است و شکل گیری این عالم صغیر همان اجتماع و زندگی اجتماعی اوست که همه ی امور لازم مدینه در آن وجود دارد. اگر انسان از همه ی قوا متناسب با نیازهای مدینه بهره گیرد از مرتبه ی بالای مدنیّت برخوردار خواهد بود که با توجّه به اصول کلی اندیشه اخوان الصفا در اهمیّت دادن به حکمت و عقل، ویژگی اساس مدنیّت بهره گیری از علم است و آرمان اخوان در این مورد مدینه ی کریمه است که ریاست آن با رئیس فاضل است و تجلّی آرمانی چنین مدینه ای دولت اخوان الصفا یا « دولت اهل الخیر» است. در مقابل مدنیّت، بدوّیت قرار دارد که ویژگی اساسی آن جهل است و مدینه ی جائره تجلّی مدینه ای است که در آن جهل وجود دارد و « دولت اهل الشر» نماد این مدینه است.
طبق اندیشه اخوان الصفا انسان ها قادر به زندگی فردی نیستند و نیازهای آنها در جمع برآورده می شود و لازمه ی حیات جمعی انسان، گرایش او به زندگی در جمع است، این گرایش را ویژگی های نفسانی او به او می دهد که مجموعه ای است از گرایش های نفسانی و جسمانی و هر دوی این گرایش ها به صورت غریزه در وجود انسان ها هست و عامل غریزی همبستگی اجتماعی را به وجود می آورد. تعدیل اجتماعی انسان ها نیز با کمک قوای نفسانی او صورت می گیرد و درک و معرفت که مرتبط با قوّه ناطقه اوست به او قانون و ناموس و شریعت را می آموزد و تعدیل غرایز انسان از راه نوامیس الهی انجام می گیرد. حیات اجتماعی انسان در مدینه و ریاست رئیس فاضل تجلّی می یابد. در رسائل اخوان الصفا ضرورت زندگی جمعی انسان بدین سان توصیف شده است:
فاعتبر، فکما أنّک لاتقدر علی أنْ تعیش وحدک إلاّ عیشاً نکداً، و لا تجد عیشاً هنیئاً إلاّ بمعاونة أهل مدینة، و ملازمة شریعة، فهکذا ینبغی لک أن تَعتَبر لتعلم بأنّک محتاجٌ إلی إخوان أصدقاء متعاونین لتنجو بشفاعتهم من جهنّم، و تصعد إلی ملکوت السموات بمعاونتهم، و تدخل الجنّة بلا حساب(15)؛ پند بگیر، همان گونه که به تنهایی قادر به زندگی نیستی مگر با سختی و رنج، و نمی توانی به راحتی زندگی کنی مگر با همراهی اهل مدینه و شریعت، همچنین سزاست که پند بگیری که نیازمند برادرانی صدّیق هستی تا با همراهی آنان و شفاعتشان از جهنم نجات یابی و با کمک آنان به ملکوت آسمان صعود کنی و بدون حساب وارد بهشت گردی.
تأکید اساسی بحث گذشته بر ماهیت اجتماعی و حیات سیاسی انسان بود و حال با توجّه به این ویژگی، صفات کلی انسان را که با ماهیّت اجتماعی او مرتبط است از رسائل اخوان الصفا و با توضیحاتی اجمالی ذکر می کنیم.
1. کمال جویی انسان
با توجّه به اصول کلی اندیشه اخوان الصفا که عالم تحت الارضی را مثالی از عالم فوق طبیعی دانسته اند، موجودات این جهان یا به تعبیر اخوان الصفا نفوس جزئی، نمادهای کمال یافتگی خویش را در موجودات فوق طبیعی می بینند و اشتیاق انسان به عنوان یکی از نفوس جزئی و موجودات ارضی، شبیه به موجودات سماوی است،(16) زیرا دنیا را در مقایسه با عالم روحانی که جایگاه اصلی او قبل از هبوط بود، ناقص دیده(17) و تمایل دارد که نقص به کمال و از حالت مراتب پایین به مراتب مهم تر و کامل تر راه یابد.الگوی انسان برای کمال، خالق اوست که در اندیشه ی اخوان انسان ها به دلیل برخورداری از صفات الهی از همان توانمندی برخوردارند و از طریق حکمت و فلسفه می توانند به خالق یکتا تشبّه پیدا کنند؛ خداگونگی او با تدبیر سیاست رُبُوبی و از طریق سیاسات محکمه امکان پذیر است.(18) از دلایل کمال انسان می توان به تشخیص عقلی او اشاره کرد که انسان را بر حیوان و نبات و معادن حاکم کرده است، (19) و غایت نهایی کمال برای انسان این است که بر کل عالم، خیر کامل حاکم باشد و عجز و نقص و شرّ از بین برود. (20) در این صورت انسان به دو منزلت رسیده است: یکی انسانیّت کامل و دیگری فلسفه ی فاضله در دنیا.(21)
2. سعادت خواهی
سعادت از مهم ترین اموری است که انسان به آن توجّه دارد. در تقسیم بندی اخوان الصفا سعادت دو نوع است: داخلی و خارجی.سعادت داخلی خود به دو دسته تقسیم می شود: سعادت مربوط به جسد و سعادت(22) مربوط به نفس. سعادت جسمانی شامل اموری مانند جمال و زیبایی و سلامتی است و سعادت نفسانی به اموری نظیر زیرکی و حسن خلق اطلاق می شود. این دو بخش از سعادت در حیات انسان ها از اهمیّت برخوردار است و در واقع بخش مهم زندگی عینی و ملموس آنها را تشکیل می دهد و برخورداری یا عدم برخورداری از آنها در زندگی انسان ها تأثیر دارد و نشانه کمال و نقص آنها در حیات دنیایی شان است. تدبیر انسان ها در امور معیشتی که به تعبیر اخوان الصفا شامل سیاست های جسمانی آنهاست، برای رسیدن به این دو سعادت است. نوع سیاست و برنامه ها و ملاک و محورهای سیاست گذاری با این امور در ارتباط می باشد.
اما سعادت خارجی اموری اعتباری است که متعلّق به انسان هاست و انسان ها درصدد به دست آوردن آنها هستند، مالکیت بر اموال و متاع دنیا(23) و نیز دلبستگی به همنوعان و خویشان و دوستان و همسر و پدر و مادر و معلّم و ارباب و سلطان از جمله ی این امور است. این سعادت در واقع شامل دلبستگی های خارج از فرد است نیاز انسان، فراتر از فردیت، نیازمندی به همنوعان است. بخشی از این نیاز، نیاز روانی است که به صورت غریزه در وجود انسان هست؛ تمایل به داشتن ثروت و مال و ارتباط با سایر افراد و تأمین خواسته های فردی از تمایلات موجود در انسان است که بخش اعظم انگیزه و هدف او را این امور شکل می دهند. انسان ها دارای تمایل اقتصادی نیز هستند که آن تمایل نوع روابط اقتصادی آنان را شکل می دهد. همچنین در انسان نیاز عاطفی برای برقراری روابط با اقران و همنوعان وجود دارد که روابط اجتماعی او را شکل می دهد.
انسان ها برای روابط اجتماعی خویش نیاز به تعلیم دارند و معلّم آن نقش را عهده دار است و نیز نیاز به سلطان دارند و تنظیم بخشی از روابط اجتماعی او در دست سلطان است. سعادت خارجی هم بخش دیگری از تدبیر و سیاست جسمانی انسان است که با سعادت داخلی، سعادت جسمانی انسان کامل می شود. امّا در دیدگاه اخوان الصفا برترین سعادت ها برای انسان، برخورداری از معلّمی است که او را به حقایق امور آشنا کند. این نظرگاه ناظر به نیاز و برخورداری انسان از سیاست ربّانی است که او را به عالم روحانیات پیوند می دهد. آیین نبوی و شریعت و صاحب ناموس که شارع است از این نوع سیاست برخوردار می باشند. انسان با برخوردار شدن از دو سیاست جسمانی و ربّانی به مراحل عالی کمال می رسد، اخوان الصفا در مورد برترین سعادت می گویند:
فَمِنْ أَسْعَد السعادات أن یتفّق لک یا أخی معلم رشید عالم عارف بحقائق الأشیاء و الأمور، مؤمنٌ بیوم الحساب، عالم بأحکام الدین، بصیرٌ بأمور الآخرة، خبیرٌ بِأَحوال المعاد، مرشدٌ لک إلیها، وَ من أَنْحس المناحس أَن یکونَ لک ضدٌ ذلک(24)؛ بهترین سعادت ها این است که از راهنمایی توانا و عالم و عارف به حقایق اشیا و امور و مؤمن به روز حساب، عالم به احکام دین، بصیر در امور آخرت و آگاه به احوال معاد و راهنمایی کننده به سوی آن،برخوردار شوی و بدترین نحوس، اموری است که ضدّ این چیزهاست.
در تعابیر دیگری اخوان الصفا به این نوع سعادت، سعادت کبرا(25) اطلاق کرده اند. یکی از نکات مهمّ در آرای اخوان الصفا، توجه به علم نجوم و هیئت و مباحث افلاک و ستارگان است. در اندیشه اخوان الصفا افلاک عموماً در عالم تحت القمری و خصوصاً در سعادت و شقاوت انسان تأثیرگذار است. تأثیر فلاک در امور زندگی دنیایی و اخروی انسان ها یکی از مباحث مرتبط با بحث ماست.
درباره رابطه افلاک با اختیار و اراده ی انسان و نیز بحث توانمندی و خداگونگی انسان ابهامات زیادی وجود دارد. برای روشن شدن بحث، ابتدا چکیده اندیشه آنان را مطرح می کنیم و از زبان آنان به علّت این مسأله خواهیم پرداخت. در اندیشه اخوان الصفا، آفرینش موجودات دارای دو حکمت ظاهر و باطن است. حکمت ظاهری موجودات را می توان با حسّ درک کرد، ولی حکمت باطنی آنها با حواس قابل درک نیست. ستارگان و سیارات از جمله ماه و خورشید و مشتری و زهره و زحل و مریخ دارای دو حکمت ظاهر و باطن هستند. حکمت ظاهری آنها، نور و اشراق و روشنایی است و حکمت باطنی، تأثیر آنها در سعادت و شقاوت انسان هاست.
مشتری و زهره دو سیاره ای هستند که یکی دلالت بر سعادت ابنای بشر در دنیا دارد و دیگری در آخرت؛ اگر زهره بر اسنان به هنگام تولد تأثیر بگذارد او از نعمت های دنیا نظیر خوردنی ها و آشامیدنی ها و سایر تمایلات مادّی برخوردار می شود و در واقع به بخشی از سعادت دنیایی می رسد و اگر مشتری بر او مستولی شود از اخلاق صالح و صحّت، دین و صدق و ورع و تقوای محض برخوردار خواهد بود و از سعادتمندان در آخرت می شود.
زحل و مریخ از ستارگانی هستند که دلالت بر نحوست دارند، زحل بر شقاوت و فقر و مرض و سختی در دنیا دلالت دارد و مریخ بر فسق و فجور و قتل و سرقت و فساد در زمین دلالت می کند. فقر و شقاوت و سختی در دنیا، ناشی از تأثیر زحل است که نشانه ی شقاوت دنیایی است و اگر بر کسی مریخ تأثیر گذاشته باشد از شقاوت اخروی نیز زیان خواهد دید. کسی که هم مشتری و هم زهره بر او تأثیر گذارد، هم در دنیا و هم در آخرت سعادتمند است و تأثیر زحل و مریخ دلالت بر نحوست در دنیا و آخرت دارد، و همچنین هر کدام از سیّارات تأثیر خاصی بر زندگی و سرنوشت انسان دارند، از جمله اولاد ملوک و رؤسا و اولاد تجّار و دهقانان و اولاد فقرا و مساکین و گدایان، شکلی از افلاکِ تأثیرگذار است و حتی ارتقای مثلاً اولاد تجّار به مرتبه ی اولاد ملکوک و رسیدن به سریر ملک و سلطنت یا افتادن از آن، ناشی از سعادت فکل یا نحوست آن است.(26)
این بحث در آرای اخوان به تفصیل بیان شده است و تفصیل آن را می توان در رسائل مطالعه کرد. امّا مبنای فکری این اندیشه چیست، آیا اساساً این اندیشه درست است، آیا با دایره ی اختیار و اراده ی انسان در تعارض و تنافی نیست؟ برای پرهیز از اطاله ی کلام، به اختصار به چکیده ی اندیشه آنان اشاره می شود و آن این که نحوست و سعادت افلاک به قصد اوّل و ذاتی آنها نیست، بلکه علل و اسبابی عارضی هستند(27) که از خارج بر سرنوشت انسان تأثیرگذار می باشند؛ عامل اوّل در سرنوشت انسان، اختیار و اراده اوست و در قصد اوّل، خداوند انسان را مختار و آزاد آفریده است، امّا در قصد ثانی، نقص و کمال مربوط به هیولاست، و آن تأثیرپذیری از عوامل خارج است و تأثیر افلاک از عوامل خارجی تأثیرگذار بر سرنوشت انسان می باشد.
علل گوناگونی اخلاق و طبایع انسان ها
انسان تا چه حدّ مسؤولیت دارد؟ قابلیت های او برای اصول اخلاقی تا چه میزان است؟ ارزش های اخلاقی چه چیزهایی هستند؟ علل و عوامل گوناگون اخلاق و سجایای بشری چیست؟ و سؤالاتی از این دست، از مسائلی است که در بحث از انسان از جایگاه مهمّی برخوردار است. برای پاسخ به دایره ی مسؤولیت و قابلیت های انسان برای اصول اخلاقی، باید به فلسفه خلقت و هدف از آفرینش انسان توجّه داشت.به طور اشاره باید یادآور شویم که جایگاه انسان در نظام خلقت، خلافت او از طرف خداوند بر روی زمین است و اخوان الصفا هدف خلافت را عمران زمین بیان کرده اند،(28) لذا خداوند در تحت القمر موجودات گوناگونی خلق کرد. محفوظ ماندن نظام آفرینش نیازمند حرکت آن برای رسیدن به غایت نهایی و کامل ترین حالات و اهداف آن است و این هدف، نیازمند ترتیبی است که سیاسات ناموسی و ملکی و فلسفی و عام و خاص آن را ایجاد می کنند.(29) برای رسیدن به سیاسات مذکور، خداوند از میان مخلوقات گوناگون خود، به انسان از روح خود دمید. دمیدن روح به انسان باعث شرافت و فضیلت او بر سایر موجودات شد و او مالک همه ی حیوانات در عالم تحت القمر گشت. دمیده شدن روح در انسان، در کنار نفس جدی او، نفس روحانی را به وجود آورد که آماده قبول تمام اخلاقیاتی شد که در وجود خداوند هست. همین ویژگی، یعنی ظرفیت پذیرش اخلاقیات منسوب به خداوند، وجه تمایز و برتری انسان از سایر موجودات می باشد. امکان پذیرش اخلاقیات و آموختن جمیع علوم و آداب و ریاضیات و معارف و سیاسات به او توانایی تشبّه به خدا را داده است و با این تشبّه، انسان باید آباد کننده ی عالم و مالک و سائس موجودات ارضی باشد.(30) این توانمندی خاص در جبلّه و سرنوشت اوست.
تنظیم اعمال براساس سرشت یا عکس آن، توصیف انسان اخلاقی یا ضدّ اخلاقی است. گوناگونی اخلاق انسان ها چهارعلت دارد(31) که عبارتند از: 1. گوناگونی طبایع؛ 2. تأثیر بلاد و اختلاف آب و هوا؛ 3. آداب و رسوم ناشی از دین ها و آیین ها و معلمان؛ 4. تأثیر بر نطفه و موالید.
1. گوناگونی طبع و مزاج انسان ها
یکی از علل گوناگونی اخلاق انسان ها، تفاوت مزاج آنان است. رطوبت طبیعی، خشک طبعی، گرم طبعی و سرد طبعی، طبایع چهارگانه در وجود انسان است. همچنین ماده ترکیبی خلقت انسان، آب و خاک است و نیز انسان دارای نفس است که در آن روح دمیده شده است. خشکی طبع انسان از وجود خاک در هیأت ترکیبی او، رطوبت آن از آب، حرارت آن از نفس و برودت طبع از روح است. وجود این چهار طبع مختلف در انسان، باعث اعتدال در وجود او شده است و در اخلاق او نیز تأثیر دارد، عزم و سخت کوشی انسان از خاک و خشکی و نرم خویی او از ماده ترکیبی آب، روحیه ی حدّت و شدت او از حرارت، و وقار و بردباری انسان از برودت ناشی می شود.این ویژگی های متفاوت، رفتارهای گوناگونی را ایجاد می کنند و با دمیده شدن روح در انسان، فهم و درک و تعلیم و تعلّم و حیا و حلم و وقار و عفّت و رفق و صبر و مدارا در روح انسان به وجود آمده که تمایلات و اخلاقیات خاکی انسان را معتدل می کند.
به هر حال اختلاف مزاج و طبع و نیز مادّه ترکیب خلقت انسان، دو علّت مهم گوناگونی و تنوّع اخلاق و رفتار انسان هاست.
2. گوناگونی جغرافیایی و تفاوت بلاد و شهرها
از دیگر گوناگونی اخلاق و رفتار انسان ها، اختلاف طبیعت بلاد و تفاوت های ناشی از آن است. در عقیده ی اخوان الصفا محیط جغرافیایی طبیعی یکی از عوامل تأثیرگذار در تربیت و اخلاق انسان هاست که انسان در آن رشد و نموّ می یابد. محیط های جغرافیایی مختلف دارای آب و هوا، خاک و شرایط اقلیمی خاص و متفاوت و متمایز از یکدیگر هستند. آب و هوای نواحی جنوبی و شمالی و شرقی و غربی هر یک دارای ویژگی های خاصی است؛ مناطق کوهستانی، درّه ها، سواحل دریا، رودخانه ها، بیابان ها، صحاری و سرزمین های ریگزار و نمکزار هر کدام دارای نوع خاصی از آب و هوا و ویژگی های اقلیمی است. همچنین جهت وزش بادها و چگونگی تابیدن شعاع و افق ستارگان از عواملِ مؤثر در گوناگونی آب و هوا و خاک است.(32) تفاوت خاک و آب و هوا منجر به اختلاف طبایع و اختلاف در مزاج ها می شود و آن نیز سبب اختلاف در اخلاق مردمان آن مناطق می گردد:فأنّ أهویة البلاد و البقاع تختلف بحسب اختلاف تصاریف الریاح الأربع و نکباواتها،و بحسب مطالع البروج علیها، و مطارح شعاعات الکواکب علیها من آفاقها، و هذه کلّها تؤدّی إلی اختلاف أمزجة الأخلاط، و اختلاف أمزجة الأخلاط یؤدّی إلی اختلاف أخلاق أهلها، و طباعهم، و ألوانهم، و لغتهم، و عاداتهم، و آرائهم، و مذاهبهم، و أعمالهم، و صنائعهم، و تدابیرهم و سیاساتهم لایشبه بعضها بعضاً، بل تنفرد کلّ أمة منها بأشیاء من هذه التّی تقدّم ذکرها لا یشارکها فیها غیرها(33)؛ اختلاف آب و هوای بلاد و اماکن به حسب اختلاف ورزش بادهای چهارگانه و تغییر مسیر ورزش و به حسب تابش افق ستارگان است. اینها منجر به اختلاف طبایع و مزاج ها شده و آن نیز منجر به اختلاف اخلاق اهالی و طبایع و رنگ و زبان و عادات و آرا و مذاهب و اعمال و صنایع و تدابیر و سیاسات مردمان آن می شود که به همدیگر شبیه نیست، بلکه هر کدام از آنها به امّتی خاص اختصاص دارد و دیگران با آنها مشارکتی و شباهتی ندارند.
نتیجه گوناگونی اخلاق و ارتباط آن با آب و هوا و جغرافیا، تفاوت خلق و خوها در بلاد گرم و سرد و معتدل و غیر آن است و علاوه بر خلق و خوی، از جهت ظاهری نیز در شکل و شمایل انسان ها تأثیر دارد؛ تفاوت رنگ و مو و چشمان انسان ها در نقاط مختلف، نتیجه ی این گوناگونی آب و هواست و همچنین تأثیراتی نظیر شجاعت و ترس و سایر صفات و ویژگی ها در اثر آن تفاوت هاست.
گوناگونی اخلاق و ارتباط آن با تأثیرات احکام نجوم
همان گونه که قبلاً بیان شد، در اندیشه اخوان الصفا حرکات نجوم تأثیر مهمی در زمین دارند، از جمله در رفتار و اخلاق انسان ها حتی شقاوت و سعادت آنها تأثیر می گذارند. تأثیر نجوم در انسان، مربوط است به این که انسان در کدام حالت فلکی و وضعیت ستاره ها به دنیا آمده باشد؛ ستارگان در مزاج و طبایع انسان ها تاثیر می گذارند، لذا در رفتار آنها مؤثر هستند، مثلاً مریخ باعث صفرایی مزاج و حرارتی بودن انسان می شود و زهره سبب سودایی مزاج شدن است، زیرا مریخ از ستارگان ناری و زهره از ستارگان غیرناری و رطوبی هستند، لذا رفتار ویژه ای را در انسان سبب می شوند و در اعتدال یا عدم اعتدال رفتار او تأثیر دارند.4. تأثیر آداب و رسوم و تربیت
از دیگر عواملی که در اندیشه ی اخوان باعث تنوّع و گوناگونی اخلاق و رفتارها می شود، تربیت و عادات جاری در میان انسان هاست. به عقیده ی اخوان همان گونه که مداومت در صنعتی باعث کسب مهارت در آن صنعت می شود، اخلاق و سجایا نیز از طریق مداومت و مدارست به دست می آید. در آرای اخوان، تربیت از عوامل مهم و تأثیرگذار در رفتارهای اخلاقی یا ضداخلاقی انسان هاست، لذا اخلاق آبا واجداد و والدین و برادران و خواهران و دوستان و معلمان و اساتید در نوع اخلاق انسان ها تأثیر دارد، همچنین همنشینی با شجاعان و رزم آوران و اهل جنگ و سلاح، در نوع رفتار انسان تأثیر می گذارد.(34)از جمله امور مهم تأثیر گذار در اخلاق و رفتار انسان، مذاهب و ادیان هستند، زیرا مذهب با دستورها و احکام خاص خود الگوهای رفتاری را به انسان منتقل می کند. در طول تاریخ، مذهب از عوامل مهم و مؤثر در شکل گیری عادات جاری انسان ها بوده است. در تقسیم بندی اخوان، انسان ها از نظر اعتقادی به دو دسته تقسیم می شوند:
واعلم یا أخی بأنَّ من الناس من یکون اعتقاده تابعاً لأخلاقه، و منهم من تکون أخلاقه تابعةً لاعتقاده(35)؛ بدان که برخی انسان ها، اعتقادشان تابع اخلاقشان است و برخی اخلاقشان تابع اعتقادشان.
این دیدگاه را اخوان الصفا این گونه تفسیر کرده اند: نوع طبایع انسان ها در تمایل آنان به مذاهب خاص مؤثر است؛ انسان هایی که دارای طبایع مریخی هستند، به مذاهبی تمایل دارند که تعصب و جدال و خصومت در آن بیشتر است و انسان هایی که متأثر از سیاره مشتری هستند از نظر نفسانی به مذاهبی گرایش دارند که زهد و ورع و نرمی در آن بیشتر است. بنابراین اعتقادات و مذهب مردم مطابق با اخلاق طبعی آنهاست، زیرا طبع آنها این ویژگیها را داراست.
امّا انسان هایی که اخلاقشان تابع اعتقادشان است هنگامی که به رأی و مذهبی گرایش پیدا کردند سعی می کنند اخلاق خویش را با اعتقادشان تطبیق دهند و در این صورت، همّ و غمّ خویش را در خدمت یاری به دین قرار می دهند.(36) در اندیشه متناسب با این اعتقاد، مجازات ها و وعده و وعیدها و به طور کلی آداب و رسوم شکل می گیرد و هرکسی به معتقدات خویش تعصب می ورزد. دراین باره اخوان الصفا حکایتی شیرین را از زبان فردی مجوسی از اهل کرمان و فردی یهودی از اصفهان بیان کرده اند که در سفری با یکدیگر همراه شده اند که گویای تأثیر آموزشی های دینی و مذهبی در پیدایش عادات و سرشت هاست و منش و رفتارهای انسان براساس آن شکل می گیرد.
پینوشتها:
1. رسائل، ج1، ص 123.
2. همان.
3. اخوان الصفا الفاظ کیل و وزن و ثمن و اجرت را به کار برده اند.
4. رسائل، ج1، ص 123.
5. همان، ج4، ص 20.
6. رسائل، ج1، ص 123.
7. علی اصغر حلبی، گزیده رسائل اخوان الصفا، پیشین.
8. رسائل، ج4، ص 33.
9. همان، ص 89.
10. همان.
11. همان.
12. همان، ج5، ص 162.
13. همان، ج2، ص 304.
14. همان، ص 298-302، در این صفحات اعمال قوا یا مدینه به تفضیل بیان شده است.
15. رسائل، ج2، ص 129.
16. همان، ج1، ص 216.
17. همان، ص 225.
18. همان، ص 288.
19. رسائل، ج4، ص 89.
20. همان، ج5، ص 26.
21. همان، ص 142.
22. همان، ج4، ص 47.
23. همان.
24. همان.
25. همان، ج5، ص 41.
26. رسائل، ج1، ص 158-170.
27. همان، ص 163. تفصیل این بحث در رساله آراء و مذاهب، ج3، ص 389 و درباره علل شرور به تفصیل بیان شده است معنای قصد اول، یعنی آنچه که از طرف خداست و ابداع و ایجاد و اختراع اوست و به قصد ثانی، یعنی آنچه که ناشی از نقص هیولا است ( همان، ج3، ص 392).
28. همان، ص 287.
29. همان.
30. همان.
31. همان، ص289.
32. همان، ص 292.
33. همان.
34. رسائل، ج1، ص 295.
35. همان.
36. ر.ک: رسائل، ج1، ص 295.
/م