فلسفه ي سياسي در آثار اخوان الصفا
اخوان الصفا در نوشته هاي تاريخي ، به عنوان گروهي از غلات شيعه و شاخه ي عرفاي اسماعيليه معرفي شده اند، در حالي که روش کاملاً متفاوت آنان از ديگر گروه هاي تندرو اسماعيليه، نشان دهنده ي تمايز آنان در انديشه و عمل است. گروه زيرزميني اخوان الصفا براي پوشش سياسي از بنيادهاي فلسفي، بيش از اعتقادات مذهبي براي پوشش سياسي بهره گرفتند و سعي نمودند با انقلاب فکري و عقلاني، زمينه را براي تحول سياسي فراهم آورند.
تمايلات فلسفي اخوان الصفا به فلاسفه ي فيثاغوريان خود نمايانگر تأثير اين گروه از اهداف سياسي جمعيت فيثاغوريان بود که در مستعمرات يوناني ايتاليا، فعاليت پنهاني داشتند. گرچه سياسي بودن اهداف اخوان الصفا يک استنباط محض بيش نيست و خود اخوان الصفا در آثارشان کم ترين اشاره اي به هدف هاي سياسي ننموده اند، اما شکي نيست که تحول مطلوبي که آنان در صدد ايجاد آن بودند، تحولات سياسي عميقي را به دنبال داشت.
اخوان الصفا مشکل عمده ي روابط اقوام و ملت ها را در اختلافات عقيدتي و مذهبي مي ديدند، به همين لحاظ خود را بنيان گذار مذهبي ميانه براي جمع اديان و مذاهب مي پنداشتند و براي مذهب پيشنهادي خود بنيان هاي فلسفي به وجود آوردند، همان انديشه اي که مافي در جمع ميان مذهب زرتشت و آيين ترسا در سر مي پروراند، و سيک ها به منظور جمع ميان اسلام و هندويسم انجام دادند.
برخلاف آنچه که نويسنده ي کتاب تاريخ التفکر العربي در مورد غير سياسي بودن اخوان الصفا نوشته است، (2) براي جمعيتي سري که سعي در ناشناخته ماندن خود دارد، نمي توان تنها انگيزه اي ديني يا فلسفي و يا اخلاقي فرض کرد. بي شک اين گروه - که از غلات شيعه به شمار مي آمدند - از سياستي همگون با تقيه استفاده مي کردند و تقيه در شيعه، يک تاکتيک سياسي است، سياست تقيه خود مانع از تصريح به اهداف سياسي است.
تمايلات اخوان الصفا نسبت به دولت آل بويه نيز نمي تواند دليلي بر نداشتن اهداف سياسي باشد. زيرا گرايش سياسي مي تواند مقدمه اي براي بهره گيري از قدرت حاکم، به منظور رسيدن به اهداف بزرگ و نهايي باشد و مطلوب بودن دولت آل بويه به صورت نسبي پذيرفته شده و جمعيت در صد ايجاد تحول از درون آن و رسيدن به غايت مطلوب باشد.
در آثار بازمانده ي از اخوان الصفا به اهدافي تصريح شده است که با توجه به کتمانکاري و رفتار سري، نشان دهنده اهداف سياسي دراز مدت و آرماني آن هاست.
اخوان الصفا مي گفتند غرضشان به سامان آوردن دين و دنيا و اقتداي به فيلسوفان به ويژه پيروي از فيثاغوريان است و مذهبشان نظر در همه ي دانش ها از طبيعي و رياضي والاهي است و با هيچ يک از دانش ها و نيز مذاهب دشمني ندارند . (3)
در هر حال آنچه که از انديشه هاي اين جمعيت سري در اين جا قابل ذکر است، نظريات سياسي تبيين شده در آثار منسوب به آنان است.
اخوان الصفا با الهام از آيه ي: «و لکل امة أجل فإذا جاء أجلهم لا يستأخرون ساعة» (4) براي هر دولتي وقت و مهلت و دوراني قائل بودند که با پيدايش دولت آغاز مي شود و با اوجگيري و قدرت سياسي به کمال مي رسد و با سستي و فرتوتي پايان مي پذيرد، و اين تسلسل تاريخي همچون شب و روز استمرار بي وقفه دارد. (5) در اين ميان، گاه قدرت و دولت در دست نيکان و گاه در اختيار ظالمان و بدکاران است و آنان در انتظار آن بودند که قدرت و دولت در دست پاکان قرار گيرد. (6)
به عقيده اخوان الصفا دولت صالحان، ابتدا با گروهي فاضل و فيلسوف که داراي آيين متحد هستند، آغاز مي شود، گروهي که در اتحاد و يکدلي چون يک تن و يک جان مي باشند، صفات و شرايطي که قبل از همه در مورد خود اخوان الصفا صدق مي کرد.
فلسفه ي سياسي اخوان الصفا را مي توان در سه اصل خلاصه کرد:
1. دولت ها زوال پذيرند و نمي توان به قدرت يک دولت به عنوان يک پديده ي ماندني و پايدار نگريست. هر چند دولت موجود، نيرومند باشد و عمر طولاني داشته باشد، زايل شدني است. عمر هيچ دولتي بقا و دوام ندارد و سرانجام از امتي به امتي و از خانداني به خاندان ديگر و از مردم شهر و دياري به مردم و شهر و ديار ديگر منتقل مي شود. (7)
تکرار اين شعار در آثار اين جمعيت، هر خواننده را به اين انديشه وامي دارد که هدف اينان از اين گفتار آن است که اميد به دولت ها را در دل ها متزلزل مي سازند و نسبت به همدلي با دولت ها را در دل ها سست و ضعيف گردانند، و به حاميان و دلبستگان به دولت هاي حاکم هشدار دهند که روزگاري نه چندان دور، پشيماني جاي اميد را خواهد گرفت و به اميدهاي بر باد رفته حسرت خواهند برد.
2. همواره دولتي جديد به اقتدارات و زور خواهد رسيد و جايگزين دولت حاکم خواهد شد (8) گويي پس از ايجاد يأس و بددلي نسبت به دولت حاکم، با اين سخن اميد نويي را به وجود مي آورند و انتظار به وجود آمدن وضعيت و دولت مطلوب و ايده آل را همواره در دل ها زنده نگه مي دارند.
پيام مکرر اخوان الصفا آن بود که اگر زوال دولت ها حتمي است، شکل گيري دولت هاي جديد هم اجتناب ناپذير است، و اين پروسه تا رسيدن به دولت فاضلان و فيلسوفان و بالاخره دولت موعود همچنان ادامه خواهد يافت. (9)
3. وعده به ظهور دولت آرماني و تأکيد بر اين که دولت صالحان از جمعيتي صالح و دانشمند شکل مي گيرد که در شهري گرد هم مي آيند و بر يک رأي و عقيده متحد مي شوند و آيين يگانه اي را اختيار مي کنند و در ميان خود عهد مي بندند که همديگر را يار و مددکار باشند و يکديگر را تنها نگذارند و دچار شکست نسازند و از نصرت فرو نگذارند و در نصرت دين و طلب آخرت، همدل و چون يک تن باشند. (10)
4. دعوت به پيروي از راه و مقصد گروه و آشنايي با دانش و روش آنان و گرويدن به جمعيت آن ها. (11)
پيام هاي سياسي اخوان الصفا که تحت عنوان هاي نشو و دولت ها و تعاقب دولت ها و تعاقب فرمانروايان در سه رساله از رساله هاي متعدد آنان آمده است با استناد به چند آيه از قرآن پايان گرفته است که خود نشان دهنده اهداف سياسي اين گروه مي باشد.
آيه ي نخست:
کساني که در راه ما و رسيدن به آنچه که خدا مقرر داشته جهاد نمايند، بي شک از سوي ما به اين راه هدايت خواهند شد.
آيه ي دوم:
اگر خدا را نصرت دهيد خداوند شما را ياري خواهد داد و قدم هايتان را استوار خواهد داشت.
آيه ي سوم:
ايام قدرت در ميان انسان ها در حال چرخش است، روزي در دست اين و روزگاري در دست آن است.
مهم ترين مسأله در ديدگاه سياسي اخوان الصفا، رهبري و امامت است که در لابلاي مباحث مختلف پراکنده ي ايشان و به صورت ايما و اشاره به چشم مي خورد. اخوان الصفا مسأله ي رهبري و امامت را از مهم ترين مسائل اسلامي، و عمده ترين عامل اختلاف ميان مسلمانان به شمار آورده اند. آن ها در طي مباحث خود به دو نظريه ي امامت و خلافت و شرايط و حدود اختيارات حاکم از ديدگاه اين دو نظريه و در تبيين ديدگاه امامت، به نمايندگان و قائم مقام هاي آنان در سراسر جهان اسلام اشاره نموده اند و با اين جمله که: «و تکون الامة تصور عن رأيه» (15)، يعني: تمامي امور ملت از نظر آنان ناشي مي شود، نظريه قطبيت و مرکزيت امامت را مطرح کرده اند و تأکيد نموده اند که همه ي فقها و علماي اسلامي بايد در حل مشکلات جاري به امام مراجعه، کنند و رأي و تدبير را از وي بگيرند. (16)
اخوان الصفا در مورد رهبري جمعيتشان گفته اند:
فقد رضينا بالرئيس علي جماعة اخواننا و الحکم بيننا العقل. (17)
ما به رهبري رئيس و رياستش بر جمعيت برادرانمان رضا داده ايم و داور در ميان ما عقل است.
برخي از مفسران آراء اخوان الصفا، منظور از رئيس را پيامبر، و مقصود از عقل را عقل فعال؛ يعني امام دانسته اند. زيرا که آنان در ميان سلسله ي عقول عشره، عقل فعال را همان وجود امام دانسته اند که در زمان نبود پيامبر، در رتبه و مقام عادي و معنوي او جايگزين مي شود؛ او همان انسان مطلق و کامل است که هيچ زماني خالي از آن نمي تواند باشد. (18)
چنين به نظر مي رسد که تفسير رئيس به پيامبر (ص)، با نقطه نظرات اخوان الصفا در مسأله ي امامت ناسازگار است. زيرا امامت و رهبري يک مسأله ي عيني و امري مربوط به زمان مي باشد که ارجاع آن به زمان هاي گذشته، امري نامعقول مي نمايد. از ظاهر عبارتي که نقل شد، چنين بر مي آيد که منظور آنان از رئيس، به طور کنايه و رمز همان امام زمان است و داوري عقل به معني استناد به استدلال عقلي در اين انتخاب است.
از ديدگاه اخوان الصفا سياست از علوم الاهي و در رديف علم معاد و علم النفس شمرده مي شود، با وجود اين، علم سياست از نظر آنان به پنج شاخه تقسيم مي شد:
1. سياست نبوي، که شامل علم به قوانين مقبول و سنت هاي پسنديده و شيوه ي درمان انسان هاي بيمار و رد آراء فاسد و افعال ستمکارانه و شناخت روش صحيح رهبري و کيفيت برقراري عدالت مي باشد؛ اين سياست مختص به انبيا است.
2. سياست ملوکي، که شامل شناخت روش هاي پاسداري از شريعت و احياي سنت در ميان امت، از طريق امر به معروف و نهي از منکر و اقامه ي حدود و اجراي احکام و از ميان بردن مظالم اجتماعي و جلوگيري از طغيان و ياغيگري مي باشد؛ اين سياست مختص به اوصيا و خلفا است.
3. سياست عامي، که همان رياست امرا و کارگزاران در بلاد و مدن است.
4. سياست خاص، که مخصوص سياست هر انسان در خانواده است و به آن تدبير منزل گويند.
5. سياست ذاتي، که تربيت نفس آدمي را شايد و نتيجه ي آن تخلق به اخلاق پسنديده است.(19)
پي نوشت :
1. مجموعه رسائل اخوان الصفا 55 رساله است که چهارده رساله در رياضيات و هفده رساله در طبيعيات و ده رساله در مباحث نفس و يازده رساله در الاهيات و يک رساله به عنوان فهرست و رساله ديگري در زمينه ي دولت ها گردآوري شده است؛ و برخي، رسائل دولت ها را به صورت سه رساله نقل کرده اند.
2. ر. ک: علي اصغر حلبي: گزيده متن رسائل اخوان الصفا، ص 15.
3. علي اصغر حلبي: گزيده متن رسائل اخوان الصفا، ص 15.
4. اعراف (7): 34.
5. علي اصغر حلبي: گزيده متن رسائل اخوان الصفا، ص 190.
6. همان.
7. علي اصغر حلبي: گزيده متن رسائل اخوان الصفا، ص 191.
8. علي اصغر حلبي: گزيده متن رسائل اخوان الصفا، ص 192.
9. همان، ص 193.
10 همان، ص 191.
11. علي اصغر حلبي: گزيده متن رسائل اخوان الصفا، ص 194.
12. عنکبوت (29): 69.
13. محمد (47): 7.
14. آل عمران (3): 140.
15. رسائل الاخوان الصفا، ج 3، ص 293.
16. مصطفي غالب: في سبيل موسوعة فلسفية، اخوان الصفا، ج 20، ص 169.
17. رسائل اخوان الصفا، ج 4، ص 147.
18. ر. ک: مصطفي غالب: في سبيل موسوعة فلسفية، اخوان الصفا، ص 171.
19. ر. ک: رسائل اخوان الصفا، ص 273.