نویسنده:دکتر نعمت الله فاضلی
فوتبال یکی – و البته نه تنها و نه لزوما بهترین صورت ممکن - از صور مختلف بازی با توپ - و بدون تردید مهمترین آن - در عصر ما است. گویی سرنوشت تاریخ فرهنگ بشر چنین بوده است که «توپ» نقش مهمی در سراسر آن ایفا کند. و سرنوشت تاریخ کنونی ما هم استثنایی بر این قاعده نیست. بازی با توپ سابقه چند هزار ساله در تمدن بشری دارد. گفته می شود که مایاها، آزتک ها، چینی ها و ژاپنی ها نخستین گروه هایی بودند که گونه های مختلف بازی با توپ بین آنها رایج بوده است. «کوجو» نوعی بازی با توپ است که در 250 سال قبل از میلاد در بین چینی ها رواج داشته است. ژاپنی ها بازی کماری، رومی های باستان هارپستوم و چوگان نیز بازی ایرانیان باستان و هندوستان بوده است.
با توجه به این تاثیرات و تحولاتی که رسانه ها در فوتبال بوجود آورده اند، دیگر نمی توان فوتبال را صرفا نوعی ورزش برای بدنسازی، یا نوعی بازی برای سرگرمی دانست. رسانه ای شدن فوتبال، چیستی این بازی را دگرگون کرده است.
در قرن نوزدهم همراه با ظهور عصر مدرن، ورزش مدرن نیز ظهور می کند، و بازی های با توپ هم مدرن می شوند. به تعبیر پیر بوردیو، در این دوره «ورزش به عنوان امری متمایز از صرف بازی شکل می گیرد» و «استقلال حوزه ورزش همراه با فرایند عقلانیت است که به قول وبر، هدف از آن، تضمین پیش بینی پذیری و محاسبه پذیری در ورای تفاوت های محلی و خاص گرایی است»(بوردیو 1378: 366).
فوتبال اگرچه گفته می شود که سابقه ای چند قرنی دارد اما شکل امروزی آن ابتدا در انگلستان در نیمه قرن نوزدهم بوجود آمد. ابتدا در 1863 قوانین مدون و واحدی برای فوتبال تدوین می شود. شکل مدرن این بازی در ابتدا در مدارس و دانشگاه ها بخصوص دانشگاه کمبریج گسترش یافت. در دهه های آخر قرن نوزدهم این بازی حرفه ای می شود و بتدریج بصورت باشگاه ها و لیگ های گسترده و سازمان یافته توسعه پیدا می کند. این بازی از همان ابتدا سرگرمی و ورزش عامه مردم و طبقه کارگر بود و برخلاف تنیس و پینگ پنگ که خصلت اشرافی داشتند «باله طبقه کارگر» لقب گرفته بود[1]. در عین حال مهمترین کارکرد اجتماعی فوتبال، سرگرمی، ورزش و تا حدی نیز کمک به تربیت و جامعه پذیری دانش آموزان و دانشجویان بود زیرا فوتبال آنگونه که از نیمه دوم قرن نوزدهم قاعده مند شده و بصورت نوعی فعالیت جمعی و غیر خشونت بار و متکی بر نظم و آرامش خاص درآمده بود، می توانست روش تربیتی مناسبی برای مراکز آموزشی باشد.
بری ریچاردز در کتاب «روانکاوی فرهنگ عامه» (1382) در فصلی با عنوان «شکوه این بازی» به تحلیل نشانه شناختی تاریخ فوتبال می پردازد و به کارکردهای جامعه پذیری و تربیتی این بازی اشاره می کند. «فوتبال در دبیرستانهای خصوصی انگلستان جایگزین بازیهای بیحساب و کتاب، پرخشونت و نامنظّمتر شده بود تا اوّلاً رشد ذهنی و جسمانی اعضای آینده طبقه حاکم در بریتانیا تقویت گردد و ثانیاً – از آن مهمتر – دانشآموزان با تن دادن به نظم بازی، بتوانند با رضا و رغبت بیشتری به اقتدار معلّمان تن در دهند. فوتبال، در دبیرستانهای مختلف به انحای گوناگون بازی میشد و قوانین ثابتی وجود نداشت. با ورود دانشآموزان مدارس خصوصی به دانشگاه – خصوصاً دانشگاه کمبریج – تعدّد قوانین دردسرساز شد و نتیجه، یکسانسازی تدریجی قوانین بود. در جریان یکسانسازی قوانین، پیشنهاد منع کامل دست زدن به توپ، در دبیرستانهای ایتن طرفدار داشت و برعکس، دبیرستان راگبی، هم طرفدار لگدزنی و هم لمس و حمل توپ با دست بود. به این ترتیب – آنطور که تاریخچة پیدایی بازی نشان میدهد – قواعد فوتبال، بطور گستردهای در جهت مهار نفس است. این روند، با معقولسازی گستردهتری ادامه یافت و در ادامه، نقش داور پررنگ و پررنگتر شد. بحث اصلی اینجاست که اگر منع در دست گرفتن توپ، نقش تعیینکنندهای در پیدایش رفتار فوتبال دارد؛ پس میتوان با کشف دلالتهای روانکاوانه این نهی و «تابو»، دلایل جذّابیّت فوتبال را دریافت».
طی قرن بیستم همراه با گسترش غرب و فرهنگ مدرن، فوتبال نیز به سراسر جهان اشاعه می یابد و در این کشورها بتدریج جذب هویت ها و فرهنگ های ملی و محلی می شود. اما آنچه به افزایش نفوذ و اهمیت فوتبال کمک می نماید رسانه ها هستند. فوتبال از دهه 1960 وارد دنیای رسانه ها می شود و همراه با گسترش رسانه ها، بعد همگانی و جهانی بیشتری می یابد. از این لحظه است که فوتبال نقش جهانی و سیاسی و اجتماعی کاملا متفاوت از نقش های تاریخی گذشته اش بدست می آورد. درست از همین لحظه است که بازی فوتبال هویت رسانه ای پیدا می کند و با گذشته تاریخی اش فاصله گرفته و علاوه از فرهنگ به عرصه های سیاست و اقتصاد نیز وارد می شود. رسانه ها فوتبال را همگانی و کالایی و لاجرم سیاسی می کنند. بگذارید قبل از بررسی نظام مند و تفصیلی، به زبانی ساده و با تکیه بر تجربه زیسته ام حکایت فوتبال رسانه ای یا رسانه ای شده را بیان کنم.من یک فوتبالیست و هوادار فوتبال نیستم و حتی آشنایی کامل با زبان و قواعد بازی این ورزش ندارم اما از تماشای مسابقات ملی و بین المللی فوتبال در تلویزیون که تیم ملی ایران در آنها حضور داشته باشد لذت می برم و با علاقه این نوع مسابقات را دنبال می کنم. بسیاری از کسانی که در مسابقات فوتبال ابراز احساسات می کنند و از تماشای آن لذت می برند مانند من هستند. شاید بتوان گفت اکثریت مخاطبان رسانه ای مسابقات فوتبال از جنس من هستند یعنی کسانی که شناخت و تجربه زیسته ای از این ورزش ندارند.
برای مثال، زنان، کودکان، نوجوانان، گروه های سنی کهنسالان و بسیاری از میاسالان متعلق به گروه های اجتماعی خاص مانند استادان دانشگاه، مدیران، رهبران سیاسی، بسیاری از روستاییان، عشایر و امثال اینها. اینها مخطبان فصلی یا مقطعی فوتبال هستند که ارتباط حرفه ای با این ورزش ندارند. اما این مخاطبان فصلی یا مقطعی ورزش فوتبال اهمیت زیادی دارند زیرا باعث گسترش نفوذ اجتماعی فوتبال در تمام جامعه می شوند و ضرورت اجتماعی و اهمیت این ورزش را انکار ناپذیر و اجتناب ناپذیر می سازند چنانکه ناگزیر باید فوتبال را در مجموعه تعاملات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منظور داشت. به تعبیر جاک اشتاین: «فوتبال بدون هوادارانش هیچ نیست.» یعنی جذابیت ها و جایگاه این بازی را نه بازیکنان بلکه هوادارانش می سازند. این گروه هواداران که می توان آنها را بدنه اجتماعی فوتبال نامید حاصل رسانه ها و نفوذ آنها در جامعه است. من این پدیده را ”رسانه ای شدن“ فوتبال می نامم و این امر باعث تغییر فوتبال از یک امر ورزشی به یک امر اجتماعی با ابعاد مختلف می شود. رسانه ای شدن فوتبال باعث توده گیر شدن، مجازی شدن، ایدئولوژیک شدن، کالایی شدن و جهانی شدن فوتبال می شود.
با توجه به این تاثیرات و تحولاتی که رسانه ها در فوتبال بوجود آورده اند، دیگر نمی توان فوتبال را صرفا نوعی ورزش برای بدنسازی، یا نوعی بازی برای سرگرمی دانست. رسانه ای شدن فوتبال، چیستی این بازی را دگرگون کرده است و ما برای فهم موقعیت کنونی این بازی لاجرم باید به این پرسش بپردازیم که فوتبال چیست؟پاسخ این پرسش به نحوه نگرش ما بستگی دارد. از دید یک انقلابی پر شور مانند چگورا« فوتبال تنها بازی ساده نیست، بلکه سلاحی برای انقلاب است.» و نویسنده ای چون آلبر کامو در این بازی اخلاق و تعهدات اجتماعی را جستجو می کند و می نویسد: «تمام آنچه من از اخلاق و تعهد می دانم، مدیون فوتبال هستم». و برخی نیز مانند مرلی کسلر، بالعکس، این بازی را سرزنش کرده و معتقدند:«بازیکنان فوتبال فاحشگانی مانند که اندام شان را برای لذت بیگانگان بخدمت گرفته اند». و حتی برخی مانند جورج اورول فوتبال را منبع غیر اخلاقیات دانسته اند.
اورول در 1948 می نویسد: "فوتبال جنگ است بدون تیراندازی. ورزشِ جدی با بازی منصفانه سر و کار ندارد. فوتبال با نفرت، حسادت، خودنمایی و بیتوجهی به همه قواعد و مقررات پیوند خورده است". (به نقل از ناقد 1385). عده ای دیگر فارغ از قضاوت های اخلاقی، بر اهمیت نقش و کارکرد اجتماعی فوتبال تاکید کرده اند. اریک هابزبام برای مثال می نویسد: «اجتماع تخیلی میلیونی ملت وقتی بر روی نام تیم ملی یازده نفره فوتبال نامیده می شود، به نظر واقعی تر جلوه می کند.» و برخی نیز عنصر رقابت در این بازی را تعریف کننده ماهیت آن می دانند. ژان پل سارتر، برای مثال، در پاسخ بهاین پرسش که فوتبال چیست، گفته است: "فوتبال، بازی سادهای است که البته با حضور تیم حریف همه چیز پیچیده و دشوار میشود".(ناقد 1385). بهر حال، این پاسخ های ادیبانه، فیلسوفانه و اخلاقی، اگرچه هر یک بر جنبه ای از فوتبال اشاره می کنند اما هیچیک نمی توانند موقعیت اجتماعی کنونی فوتبال را توضیح دهند. برای شناخت فوتبال نیازمند تحلیلی نظام مندتر و روشمندتر از این بازی ورزشی هستیم. در اینجا تلاش می کنم تا حد ممکن به این امر بپردازم.
دو رویکرد کلی درونی یا ”رهیافت ورزشی“ و بیرونی یا ”رهیافت اجتماعی“ می توان برای شناخت و تحلیل ورزش فوتبال اتخاذ کرد. در رویکرد درونی یا ورزشی جنبه های فنی فوتبال به مثابه نوعی کنش رقابتی برای هدف های ”بدنسازی“ و ”سرگرمی سازی“ مورد توجه قرار می گیرد. هدف تحلیل گران ورشی کمک به بهبود و ارتقاء تیم های ورزشی و شناخت ساز و کارهای درونی این ورزش در میدان مسابقه است. متخصصان این امر اغلب تجربه و شناخت نزدیک و مستقیم از فوتبال دارند. مربیان، بازیگران، متخصصان تربیت بدنی و روزنامه نگاران کسانی هستند که توانایی تحلیل فوتبال به مثابه ورزش را دارند. اما در ”رویکرد اجتماعی“، فوتبال نه صرف نوعی ورزش بلکه نوعی ”کنش جمعی“ و ”نهاد اجتماعی“ است. از این منظر عالمان اجتماعی، فوتبال را هم به مثابه ”امر اجتماعی“ و هم به مثابه ”مسئله اجتماعی“ تحلیل کرده اند.
فوتبال به مثابه امر و مسئله ای اجتماعی تنها در سال های اخیر توجه محققان و نظریه پردازان اجتماعی را به خود معطوف کرده است و نگاه غالب به فوتبال رویکرد ورزشی بوده و منتقدان ورزشی صاحبنظران امر فوتبال شناخته شده اند. اما در سال های اخیر با توجه به گستردگی نقش و کارکرد این ورزش در عرصه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، دیگر نقدها و نظریه های ورزشی قادر به ”تبیین همه جانبه“ این ورزش اجتماعی نیستند و ضرورت تبیین های اجتماعی برای شناخت این امر آشکار شده است. از این منظر فوتبال را مانند سایر پدیده های اجتماعی می توان در پرتو رویکردهای جامعه شناختی، انسان شناختی، روان شناختی و مطالعات فرهنگی بررسی نمود. پرسش کانونی در رویکرد اجتماعی به فوتبال تبیین نسبت میان جامعه و فوتبال است. از اینرو مانند اقتصاد، خانواده، سیاست، آموزش و رسانه، در اینجا نیز می توان به فوتبال از رویکردهای نظری کلاسیک کارکردگرایانه، تضادگرایانه، ساخت گرایانه و تعامل گرایانه بهره جست. همچنین در پرتو رویکردهای متأخر فمنیستی، مطالعات فرهنگی، ارتباطات و جهانی شدن نیز می توان به فوتبال نگاه کرد. هر یک از چهارچوب های نظری مذکور بخشی از پدیده اجتماعی فوتبال را آشکار می سازند. در یک طبقه بندی کلی می توان ابعاد اجتماعی فوتبال را بصورت زیر فهرست بندی کرد:
یک تحلیل اجتماعی همه جانبه تنها با در نظر گرفتن این ابعاد اجتماعی است که می تواند شناخت و تبیین قابل اعتماد از فوتبال به مثابه امر اجتماعی ارائه کند. از میان انبوه مسائل و ابعاد اجتماعی فوتبال مسئله نسبت بین فوتبال و رسانه از همه مهمتر است زیرا همان طور که پیشتر گفتیم این رسانه است که ورزش فوتبال را به شکل کنونی آن مبدل به موضوعی جهانی و در سطح ملت به مثابه امر ملی درآورده است. همچنین فهم و تفسیر توده ها از این ورزش توسط رسانه ها شکل داده می شود. بدون رسانه توده های انبوه مردم قادر به مشارکت جمعی در این ورزش نخواهند بود. از اینرو فهم فوتبال در جهان معاصر نیازمند فهم رابطه آن با رسانه ها است.
منبع:www.ikvu.ir
با توجه به این تاثیرات و تحولاتی که رسانه ها در فوتبال بوجود آورده اند، دیگر نمی توان فوتبال را صرفا نوعی ورزش برای بدنسازی، یا نوعی بازی برای سرگرمی دانست. رسانه ای شدن فوتبال، چیستی این بازی را دگرگون کرده است.
در قرن نوزدهم همراه با ظهور عصر مدرن، ورزش مدرن نیز ظهور می کند، و بازی های با توپ هم مدرن می شوند. به تعبیر پیر بوردیو، در این دوره «ورزش به عنوان امری متمایز از صرف بازی شکل می گیرد» و «استقلال حوزه ورزش همراه با فرایند عقلانیت است که به قول وبر، هدف از آن، تضمین پیش بینی پذیری و محاسبه پذیری در ورای تفاوت های محلی و خاص گرایی است»(بوردیو 1378: 366).
فوتبال اگرچه گفته می شود که سابقه ای چند قرنی دارد اما شکل امروزی آن ابتدا در انگلستان در نیمه قرن نوزدهم بوجود آمد. ابتدا در 1863 قوانین مدون و واحدی برای فوتبال تدوین می شود. شکل مدرن این بازی در ابتدا در مدارس و دانشگاه ها بخصوص دانشگاه کمبریج گسترش یافت. در دهه های آخر قرن نوزدهم این بازی حرفه ای می شود و بتدریج بصورت باشگاه ها و لیگ های گسترده و سازمان یافته توسعه پیدا می کند. این بازی از همان ابتدا سرگرمی و ورزش عامه مردم و طبقه کارگر بود و برخلاف تنیس و پینگ پنگ که خصلت اشرافی داشتند «باله طبقه کارگر» لقب گرفته بود[1]. در عین حال مهمترین کارکرد اجتماعی فوتبال، سرگرمی، ورزش و تا حدی نیز کمک به تربیت و جامعه پذیری دانش آموزان و دانشجویان بود زیرا فوتبال آنگونه که از نیمه دوم قرن نوزدهم قاعده مند شده و بصورت نوعی فعالیت جمعی و غیر خشونت بار و متکی بر نظم و آرامش خاص درآمده بود، می توانست روش تربیتی مناسبی برای مراکز آموزشی باشد.
بری ریچاردز در کتاب «روانکاوی فرهنگ عامه» (1382) در فصلی با عنوان «شکوه این بازی» به تحلیل نشانه شناختی تاریخ فوتبال می پردازد و به کارکردهای جامعه پذیری و تربیتی این بازی اشاره می کند. «فوتبال در دبیرستانهای خصوصی انگلستان جایگزین بازیهای بیحساب و کتاب، پرخشونت و نامنظّمتر شده بود تا اوّلاً رشد ذهنی و جسمانی اعضای آینده طبقه حاکم در بریتانیا تقویت گردد و ثانیاً – از آن مهمتر – دانشآموزان با تن دادن به نظم بازی، بتوانند با رضا و رغبت بیشتری به اقتدار معلّمان تن در دهند. فوتبال، در دبیرستانهای مختلف به انحای گوناگون بازی میشد و قوانین ثابتی وجود نداشت. با ورود دانشآموزان مدارس خصوصی به دانشگاه – خصوصاً دانشگاه کمبریج – تعدّد قوانین دردسرساز شد و نتیجه، یکسانسازی تدریجی قوانین بود. در جریان یکسانسازی قوانین، پیشنهاد منع کامل دست زدن به توپ، در دبیرستانهای ایتن طرفدار داشت و برعکس، دبیرستان راگبی، هم طرفدار لگدزنی و هم لمس و حمل توپ با دست بود. به این ترتیب – آنطور که تاریخچة پیدایی بازی نشان میدهد – قواعد فوتبال، بطور گستردهای در جهت مهار نفس است. این روند، با معقولسازی گستردهتری ادامه یافت و در ادامه، نقش داور پررنگ و پررنگتر شد. بحث اصلی اینجاست که اگر منع در دست گرفتن توپ، نقش تعیینکنندهای در پیدایش رفتار فوتبال دارد؛ پس میتوان با کشف دلالتهای روانکاوانه این نهی و «تابو»، دلایل جذّابیّت فوتبال را دریافت».
طی قرن بیستم همراه با گسترش غرب و فرهنگ مدرن، فوتبال نیز به سراسر جهان اشاعه می یابد و در این کشورها بتدریج جذب هویت ها و فرهنگ های ملی و محلی می شود. اما آنچه به افزایش نفوذ و اهمیت فوتبال کمک می نماید رسانه ها هستند. فوتبال از دهه 1960 وارد دنیای رسانه ها می شود و همراه با گسترش رسانه ها، بعد همگانی و جهانی بیشتری می یابد. از این لحظه است که فوتبال نقش جهانی و سیاسی و اجتماعی کاملا متفاوت از نقش های تاریخی گذشته اش بدست می آورد. درست از همین لحظه است که بازی فوتبال هویت رسانه ای پیدا می کند و با گذشته تاریخی اش فاصله گرفته و علاوه از فرهنگ به عرصه های سیاست و اقتصاد نیز وارد می شود. رسانه ها فوتبال را همگانی و کالایی و لاجرم سیاسی می کنند. بگذارید قبل از بررسی نظام مند و تفصیلی، به زبانی ساده و با تکیه بر تجربه زیسته ام حکایت فوتبال رسانه ای یا رسانه ای شده را بیان کنم.من یک فوتبالیست و هوادار فوتبال نیستم و حتی آشنایی کامل با زبان و قواعد بازی این ورزش ندارم اما از تماشای مسابقات ملی و بین المللی فوتبال در تلویزیون که تیم ملی ایران در آنها حضور داشته باشد لذت می برم و با علاقه این نوع مسابقات را دنبال می کنم. بسیاری از کسانی که در مسابقات فوتبال ابراز احساسات می کنند و از تماشای آن لذت می برند مانند من هستند. شاید بتوان گفت اکثریت مخاطبان رسانه ای مسابقات فوتبال از جنس من هستند یعنی کسانی که شناخت و تجربه زیسته ای از این ورزش ندارند.
برای مثال، زنان، کودکان، نوجوانان، گروه های سنی کهنسالان و بسیاری از میاسالان متعلق به گروه های اجتماعی خاص مانند استادان دانشگاه، مدیران، رهبران سیاسی، بسیاری از روستاییان، عشایر و امثال اینها. اینها مخطبان فصلی یا مقطعی فوتبال هستند که ارتباط حرفه ای با این ورزش ندارند. اما این مخاطبان فصلی یا مقطعی ورزش فوتبال اهمیت زیادی دارند زیرا باعث گسترش نفوذ اجتماعی فوتبال در تمام جامعه می شوند و ضرورت اجتماعی و اهمیت این ورزش را انکار ناپذیر و اجتناب ناپذیر می سازند چنانکه ناگزیر باید فوتبال را در مجموعه تعاملات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منظور داشت. به تعبیر جاک اشتاین: «فوتبال بدون هوادارانش هیچ نیست.» یعنی جذابیت ها و جایگاه این بازی را نه بازیکنان بلکه هوادارانش می سازند. این گروه هواداران که می توان آنها را بدنه اجتماعی فوتبال نامید حاصل رسانه ها و نفوذ آنها در جامعه است. من این پدیده را ”رسانه ای شدن“ فوتبال می نامم و این امر باعث تغییر فوتبال از یک امر ورزشی به یک امر اجتماعی با ابعاد مختلف می شود. رسانه ای شدن فوتبال باعث توده گیر شدن، مجازی شدن، ایدئولوژیک شدن، کالایی شدن و جهانی شدن فوتبال می شود.
بیشتر بخوانید: فوتبال و زندگی
با توجه به این تاثیرات و تحولاتی که رسانه ها در فوتبال بوجود آورده اند، دیگر نمی توان فوتبال را صرفا نوعی ورزش برای بدنسازی، یا نوعی بازی برای سرگرمی دانست. رسانه ای شدن فوتبال، چیستی این بازی را دگرگون کرده است و ما برای فهم موقعیت کنونی این بازی لاجرم باید به این پرسش بپردازیم که فوتبال چیست؟پاسخ این پرسش به نحوه نگرش ما بستگی دارد. از دید یک انقلابی پر شور مانند چگورا« فوتبال تنها بازی ساده نیست، بلکه سلاحی برای انقلاب است.» و نویسنده ای چون آلبر کامو در این بازی اخلاق و تعهدات اجتماعی را جستجو می کند و می نویسد: «تمام آنچه من از اخلاق و تعهد می دانم، مدیون فوتبال هستم». و برخی نیز مانند مرلی کسلر، بالعکس، این بازی را سرزنش کرده و معتقدند:«بازیکنان فوتبال فاحشگانی مانند که اندام شان را برای لذت بیگانگان بخدمت گرفته اند». و حتی برخی مانند جورج اورول فوتبال را منبع غیر اخلاقیات دانسته اند.
اورول در 1948 می نویسد: "فوتبال جنگ است بدون تیراندازی. ورزشِ جدی با بازی منصفانه سر و کار ندارد. فوتبال با نفرت، حسادت، خودنمایی و بیتوجهی به همه قواعد و مقررات پیوند خورده است". (به نقل از ناقد 1385). عده ای دیگر فارغ از قضاوت های اخلاقی، بر اهمیت نقش و کارکرد اجتماعی فوتبال تاکید کرده اند. اریک هابزبام برای مثال می نویسد: «اجتماع تخیلی میلیونی ملت وقتی بر روی نام تیم ملی یازده نفره فوتبال نامیده می شود، به نظر واقعی تر جلوه می کند.» و برخی نیز عنصر رقابت در این بازی را تعریف کننده ماهیت آن می دانند. ژان پل سارتر، برای مثال، در پاسخ بهاین پرسش که فوتبال چیست، گفته است: "فوتبال، بازی سادهای است که البته با حضور تیم حریف همه چیز پیچیده و دشوار میشود".(ناقد 1385). بهر حال، این پاسخ های ادیبانه، فیلسوفانه و اخلاقی، اگرچه هر یک بر جنبه ای از فوتبال اشاره می کنند اما هیچیک نمی توانند موقعیت اجتماعی کنونی فوتبال را توضیح دهند. برای شناخت فوتبال نیازمند تحلیلی نظام مندتر و روشمندتر از این بازی ورزشی هستیم. در اینجا تلاش می کنم تا حد ممکن به این امر بپردازم.
دو رویکرد کلی درونی یا ”رهیافت ورزشی“ و بیرونی یا ”رهیافت اجتماعی“ می توان برای شناخت و تحلیل ورزش فوتبال اتخاذ کرد. در رویکرد درونی یا ورزشی جنبه های فنی فوتبال به مثابه نوعی کنش رقابتی برای هدف های ”بدنسازی“ و ”سرگرمی سازی“ مورد توجه قرار می گیرد. هدف تحلیل گران ورشی کمک به بهبود و ارتقاء تیم های ورزشی و شناخت ساز و کارهای درونی این ورزش در میدان مسابقه است. متخصصان این امر اغلب تجربه و شناخت نزدیک و مستقیم از فوتبال دارند. مربیان، بازیگران، متخصصان تربیت بدنی و روزنامه نگاران کسانی هستند که توانایی تحلیل فوتبال به مثابه ورزش را دارند. اما در ”رویکرد اجتماعی“، فوتبال نه صرف نوعی ورزش بلکه نوعی ”کنش جمعی“ و ”نهاد اجتماعی“ است. از این منظر عالمان اجتماعی، فوتبال را هم به مثابه ”امر اجتماعی“ و هم به مثابه ”مسئله اجتماعی“ تحلیل کرده اند.
فوتبال به مثابه امر و مسئله ای اجتماعی تنها در سال های اخیر توجه محققان و نظریه پردازان اجتماعی را به خود معطوف کرده است و نگاه غالب به فوتبال رویکرد ورزشی بوده و منتقدان ورزشی صاحبنظران امر فوتبال شناخته شده اند. اما در سال های اخیر با توجه به گستردگی نقش و کارکرد این ورزش در عرصه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، دیگر نقدها و نظریه های ورزشی قادر به ”تبیین همه جانبه“ این ورزش اجتماعی نیستند و ضرورت تبیین های اجتماعی برای شناخت این امر آشکار شده است. از این منظر فوتبال را مانند سایر پدیده های اجتماعی می توان در پرتو رویکردهای جامعه شناختی، انسان شناختی، روان شناختی و مطالعات فرهنگی بررسی نمود. پرسش کانونی در رویکرد اجتماعی به فوتبال تبیین نسبت میان جامعه و فوتبال است. از اینرو مانند اقتصاد، خانواده، سیاست، آموزش و رسانه، در اینجا نیز می توان به فوتبال از رویکردهای نظری کلاسیک کارکردگرایانه، تضادگرایانه، ساخت گرایانه و تعامل گرایانه بهره جست. همچنین در پرتو رویکردهای متأخر فمنیستی، مطالعات فرهنگی، ارتباطات و جهانی شدن نیز می توان به فوتبال نگاه کرد. هر یک از چهارچوب های نظری مذکور بخشی از پدیده اجتماعی فوتبال را آشکار می سازند. در یک طبقه بندی کلی می توان ابعاد اجتماعی فوتبال را بصورت زیر فهرست بندی کرد:
ریشه های اجتماعی فوتبال:
محیط اجتماعی فوتبال:
پیامدهای اجتماعی فوتبال:
فرایندهای اجتماعی فوتبال:
بازنمای اجتماعی فوتبال:
یک تحلیل اجتماعی همه جانبه تنها با در نظر گرفتن این ابعاد اجتماعی است که می تواند شناخت و تبیین قابل اعتماد از فوتبال به مثابه امر اجتماعی ارائه کند. از میان انبوه مسائل و ابعاد اجتماعی فوتبال مسئله نسبت بین فوتبال و رسانه از همه مهمتر است زیرا همان طور که پیشتر گفتیم این رسانه است که ورزش فوتبال را به شکل کنونی آن مبدل به موضوعی جهانی و در سطح ملت به مثابه امر ملی درآورده است. همچنین فهم و تفسیر توده ها از این ورزش توسط رسانه ها شکل داده می شود. بدون رسانه توده های انبوه مردم قادر به مشارکت جمعی در این ورزش نخواهند بود. از اینرو فهم فوتبال در جهان معاصر نیازمند فهم رابطه آن با رسانه ها است.
منبع:www.ikvu.ir