نگرش خانواده و مربيان نسبت به نوجوان
با فردي دوست شدم که برايم مشکلاتي آفريد و باعث انحراف من گرديد، ولي حالا با اين که اين موضوع برطرف شده است، از وقتي خانواده ام فهميده اند، نسبت به من يک حالت دلسردي دارند.(2)
واقع بيني به جاي بدبيني
آيا روح حاکم برنگرش ما نسبت به آنان، بايد از خوش بيني و يا بدبيني نشأت گيرد؟ و يا به جاي اين،هردو نگرش بر واقع بيني استوار باشد؟
به طور قطع نمي توان اظهار کرد که در همه ي موارد، شيوه ي مشخصي مي تواند مؤثر و کارساز باشد، لکن به طور تقريبي مي توان واقع بيني را روشي معقول و منطقي در برخورد با نوجوانان تلقي نمود.خوش بيني اگر با ساده انديشي توأم باشد،نوعي تساهل و تسامح محسوب مي شود و ابتکار عمل را از مربيان و خانواده ها سلب مي کند.
بدبيني نيز،اعتماد و اطمينان را زايل مي کند و بي اعتمادي نيز صلاحيت و اهليت نمي آفريند.لکن واقع بينانه عمل کردن، حد متعادل و قابل توصيه در برخورد با نوجوانان مي باشد.
يکي از روان شناسان در اين زمينه مي نويسد:
مادري به من گفت که دخترش بدخلق شده است و حتي نسبت به او حالتي خصمانه پيدا کرده است.وقتي دختر را ديدم به من گفت که مادرش بدون اجازه ي او کتاب مطلوب و مورد نظر او را به برادر کوچکش داده که چند صفحه ي آن را پاره کرده است و روي تصاوير کتاب را نوشته است.
وقتي من به مادر گفتم که به سبب دست درازي مادر، دخترش بداخلاقي مي کند، به شدت افسرده شد.کمي فکر مطمئناً به مادر خواهد فهماند که اگر شوهرش هم بدون سؤال و اجازه ي او اشياي متعلق به او را به کسي مي داد و يا برمي داشت،او هم سخت دلخور و افسرده مي گرديد.(3)
آنچه که در اين واقعه بيشتر مورد تأييد مي باشد حفظ و رعايت تعلقات هر يک از اعضاي خانواده است، لکن در همين مسئله مشاهده مي شود که روح اعتماد و اطمينان بر روابط متقابل اعضاي اين خانواده حاکم نيست و لذا منجربه رعايت نکردن حدود و مرزهاي آزادي، مالکيت و تعلقات خاطر ديگران مي شود.
به نظر مي رسد تا زماني که هيچ گونه مدارک و شواهد قطعي در دست نداريم، نبايد بنا را بر بدبيني و سوءظن و عدم اطمينان بگذاريم و نيز اجازه ندهيم روح واقع بيني و احياناً خوش بيني معقول ما دستخوش يک گمان و سوءظن بيجا گردد.چه در اين صورت، چيزهاي مهمتري را از دست مي دهيم که جبران آنها شايد بعضاً ممکن نباشد؛ از جمله آنها، از دست دادن محيطي آکنده از تفاهم و اطمينان مي باشد که به زودي قابل ترميم نخواهد بود.البته موقعي که دلايل قطعي براي تخطّي نوجوان از آزادي معقول به دست آوريم و اينها تا زماني قابل استناد و اتکا خواهد بود که نوجوان به اصلاح نگراييده است.اگر نوجوان به زندگي سالم و حيات اخلاقي گراييد،دلسردي وبي تفاوتي نشان دادن به وي مصلحت نمي باشد و خلاف انصاف است.بايد گذشته ها را ناديده گرفت، ولي نوعي مراقبت را همراه با روح مساعدت و دلگرمي بخشيدن، نسبت به وي اعمال نمود.
به هر حال همانگونه که سهل انگاري نسبت به تربيت اخلاقي نوجوان آفاتي در پي دارد، بي اعتمادي و سوءظن بيجا نيز پيامدهاي نامطلوبي در بر دارد و آن در ابتدا منجر به دلسرد شدن نوجوان از ادامه ي زندگي سالم مي شود، در تداوم آن، نوجوان به لغزش و انحراف مي گرايد.شکي نيست که بي اعتمادي و عدم اطمينان اگر تداوم يافت، بالاخره انسان را هر چند که پاک و مهذب باشد، از جاده ي عفاف و اعتدال خارج مي کند.زيرا بالاخره وقتي نوجوان عرصه را برخود تنگ ديد، دست به هر کاري خواهد زد.دراين ارتباط بخشي از نامه ي علي (ع)به امام حسن مجتبي (ع) را مي آوريم:
مبادا بيجا غيرت نشان دهي و زن بي گناهي را جابرانه زير شلاق ملامت و توبيخ، مورد اذيت و آزار قرار دهي، که اين خود، زنان پاکدل را به فساد مي کشد، لکن پايه ي کار را محکم کن و اگر عيبي ديدي ـ کوچک يا بزرگ ـ هر چه زودتر در برانداختن آن اقدام کن تا جرم سنگين جلوه کند و هوس گناه از سر آنان به در رود.
اگر از زنان بدگمان شدي،هرچه زودتر در رفع شبهه بکوش، اما زنهار از تکرار سرزنش که اين خود، داعي بر گناه مي شود و قدر و ارزش توبيخ را مي کاهد.(4)
بررسي مشکلات نوجوان در ارتباط با خانواده
مشکلات نوجوانان در زمينه ي ارتباطهاي آنان با خانواده شان، بسيار متنوع و گسترده مي باشد.دراينجا به طور اجمالي به دو تحقيق در اين زمينه اشاره مي نماييم:
ابتدا به تحقيق اشاره مي کنيم که در يکي از مناطق جنوبي تهران انجام گرفته است.در اين تحقيق جمعاً 550 نفر دانش آموز دبيرستاني از چهار دبيرستان به پرسشنامه پاسخ دادند.آنها در پاسخ به اين سؤال که «مهمترين مسايل و مشکلات خانوادگي شما کدام است؟» موضوعهايي را عنوان کرده اند که به ترتيب فراواني آنها در زير مي آيد:
1-اختلاف والدين
2-درک نکردن فرزندان در سنين بلوغ از طرف والدين
3-تبعيض در بين فرزندان
4-فقر مالي
5-بي توجهي به فرزندان و تحقير آنان
6-ايجاد محدوديت در خانواده
7-بي توجهي نسبت به مسايل تربيتي و درسي فرزندان
8-کمبود وسايل و امکانات رفاهي
9-کثرت عائله و تعداد زياد افراد خانواده
10-بي اعتمادي والدين به فرزندان
11-فوت يکي از والدين
12-بداخلاقي و خشونت پدر
13-جداشدن والدين از يکديگر
14-اختلاف برادران و خواهران
15-بيکاري پدر
16-اعتياد افراد خانواده
تحقيق دوم مربوط به نامه هاي ارسالي نوجوانان به برنامه ي آينده سازان راديو مي باشد که در چند فصل تبويب و تنظيم گرديده است. فصل اول اين تحقيق تحت عناوين بدرفتاري والدين با دختران و نيز بدرفتاري والدين با پسران به بررسي مشکلات نوجوانان در اين زمينه پرداخته است.
تعداد شکايات از انواع بدرفتاريها
1-12 مورد شکايت از صحبت نکردن
2-12 مورد شکايت از پرخاشگري کلامي (فحاشي و سرزنش)
3-7 مورد شکايت از تبعيض گذاشتن بين فرزندان
4-6 مورد شکايت از تحقير در خانه
5-6 مورد شکايت از تحقير در خانه و در انظار ديگران
6-4 مورد شکايت از تهديد کردن دختر به اخراج از خانه
7-1 مورد شکايت از اخراج از خانه
مقايسه ي شکايت دختران از بدرفتاري پدر ومادر
از 51 مورد شکايت دختران از بدرفتاري والدين، 28 شکايت از مادر بوده در حالي که فقط 9 مورد شکايت از پدر بوده و اين نشان مي دهد که ميزان بدرفتاري مادران سه برابر بدرفتاري پدران با دختران مي باشد.البته 14 مورد نيز دختران از پدر و مادر مشترکاً شکايت داشته اند.
ـ دامنه سني:66 درصد دختراني که از بدرفتاري والدين شکايت دارند در دامنه ي سني 15 تا 17 سال قرار دارند؛ به عبارت ديگر، اکثريت دختراني که از بدرفتاري والدين رنج مي برند، در دامنه ي سني 15 تا 17 سال قرار دارند.
ـ اُفت تحصيلي:11مورد از بدرفتاري والدين با اُفت تحصيلي دختران همراه بوده است.در2 مورد از اين 11مورد، بدرفتاري والدين را ناشي از اُفت تحصيلي دانسته اند، درحالي که در 9 مورد بقيه، اُفت تحصيلي را ناشي از بدرفتاري والدين دانسته اند.البته 3 مورد نيز علي رغم بدرفتاري والدين گفته اند که بدرفتاري والدين آنها تأثيري در امر تحصيل آنها نگذاشته است.
در19 مورد بقيه راجع به اُفت تحصيلي مطلبي را ذکر نکرده اند
ردیف | نوع واکنش | فراوانی |
1 | احساس عجز و ناتوانی از حل مشکل | 6 |
2 | تمایل به فرار از خانه | 8 |
3 | تصمیم به عملی کردن تمایل فرار از خانه | 2 |
4 | آرزوی مرگ کردن | 3 |
5 | تمایل به خودکشی | 10 |
6 | اقدام به خودکشی | 1 |
7 | خودکشی نکردن به خاطر حرام بودن آن | 5 |
8 | گوشه گیری | 5 |
9 | احساس غمگینی کردن | 6 |
10 | گریه کردن به صورت مداوم | 6 |
11 | ناامیدی نسبت به آینده | 5 |
نکات مهم در زمينه ي بدرفتاري والدين نسبت به پسران
2-از16 مورد شکايتي که از بدرفتاري والدين، گزارش شده، 11مورد شکايت از بدرفتاري پدر بوده و هيچ شکايت از بدرفتاري مادر به تنهايي نبوده است. بلکه 5 مورد شکايت از بدرفتاري پدر ومادر مشترکاً ذکر شده است. اکثر شکايات از تحقير فرد در خانه و در انظار ديگران، کتک خوردن توسط پدرو محبت نکردن والدين بوده است.
3-از پسران، تعداد سه نفر ترک تحصيل کرده اند، سه نفر مردود شده اند که برخي بدرفتاري والدين را دليل مردود شدن خود مي دانند و برخي نيز به رابطه ي مردود شدن و بدرفتاري اشاره اي نکرده اند.
4-از 12 پسر، سه نفر تصميم گرفته بودند از خانه فرار کنند. يک نفر صرفاً تمايل به فرار داشته و يک نفر تمايل به خودکشي داشته است
.
ردیف | نوع واکنش | فراوانی |
1 | تمایل به فرار از خانه | 3 |
2 | تصمیم به عملی کردن تمایل فرار | 3 |
3 | آرزوی مرگ کردن | 1 |
4 | تمایل به خودکشی | 1 |
5 | اقدام به خودکشی | - |
6 | گوشه گیری | 1 |
7 | احساس غمگینی | 2 |
8 | ناامیدی نسبت به آینده | 1 |
مقايسه ي شکايت از بدرفتاري والدين بين دختران و پسران
2-دختران، بيشتر از بدرفتاري مادران شکايت داشتند (28 شکايت از مادر و 9 شکايت از پدر)درحالي که پسران، بيشتر از بدرفتاري پدران شکايت داشتند (11مورد فقط از پدرو هيچ مورد از مادر به تنهايي، البته پنج مورد شکايت از پدر و مادر مشترکاً وجود داشته است).
3-دختران به ترتيب بيشتر از محبت نکردن والدين، پرخاشگري کلامي (فحاشي و سرزنش)، تبعيض قايل شدن والدين بين فرزندان و تحقير فرد در خانه و انظار ديگران شکايت داشته اند.درحالي که پسران به ترتيب، بيشتر از محبت نکردن والدين به فرزند خود، پرخاشگري عملي (کتک زدن)و تحقير فرد در خانه و در انظار ديگران شکايت داشته اند.
4-از 33 دختر و 12پسر در واکنشهاي آنها موارد زير وجود دارد:
10دختر تمايل به خودکشي داشته اند، در حالي که 1پسر تمايل به خودکشي داشته است.8 دختر تمايل به فرار از منزل داشته اند و 2دختر، تصميم گرفته بودند از خانه فرار کنند، درحالي که 1پسر تمايل به فرار از خانه داشته و 3پسر تصميم گرفته بودند که از منزل فرار کنند.
نقشهاي متعارض
مشکل، زماني شدت مي يابد که هر يک از والدين، نقش خود را در تربيت فرزند مغاير با نقش همسرش ببيند و اين مسئله در حضور فرزند بروز کند، به گونه اي که، به طور همزمان والدين فرزند را به سوي هدفهاي متضادي سوق دهند. پدر او را به هدفي و مادر به هدفي ديگر که مغاير با آن است، هدايت مي کند. علاوه بر آن، هر يک فرزند را عليه ديگري نيز تحريک مي کند.کودک و يا نوجوان در اين موارد دچارحالتي مي شود که اصطلاحاً به آن «تعارض»مي گويند.«تعارض» از واژه ي «عرض» مي آيد.يعني دو امري که در عرض يکديگر واقع مي شوند ولي جهت مخالف با هم دارند. کودک و يا نوجوان در چنين خانواده اي دچار احساسات متعارض مي شود. زيرا نوعي سرگرداني و بلاتکليفي به او دست مي دهد و نمي داند که چه تصميمي بايد اتخاذ کند.از يک سو، احساس دلبستگي به مادر دارد و نمي تواند محبت او را از دست بدهد و از سوي ديگر، به پدر نيز علاقمند است و تصور از دست دادن پشتيباني و حمايت او نيز برايش دشوار است.درحالي که پذيرفتن توصيه هاي يکي از آنها، به مفهوم نپذيرفتن حرف ديگري و از دست دادن حمايت اوست.لذا در روان شناسي، «تعارض» را يکي از بدترين حالات و موقعيتهايي مي دانند که به کودک يا نوجوان دست مي دهد.
والديني که به لحاظ سوءتدبير خويش فرزندان خود را دچار احساسات متعارض مي نمايند، گاهي پا را فراتر از اين مي گذارند و شيوه هاي غيراخلاقي زير را در پيش مي گيرند:
1-فرزند خود را عليه همسر خويش تحريک مي کنند.
2-اعتبار و حيثيت همسرشان را در انظار فرزندان خدشه دار مي کنند.
3-محبت خود را به فرزندان، در گرو اِعمال بي محبتي او به همسرشان قرار مي دهند.
4-با دادن رشوه هاي مختلف به فرزند، او را به سوي خود کشانيده و از همسرشان دور و دورتر مي کنند.
5-فرزند را به سخن چيني و جاسوسي از همسرشان وادار مي کنند و او را مراقب همسر قرار مي دهند.
6-دادن هرامتيازي را به فرزند، منوط و مشروط به ضربه زدن او به همسرشان مي نمايند.
نتيجه ي چنين محيط نابسامان و سرشار از احساسات متعارض، پرورش فرزنداني فريبکار، متملق، فرصت طلب و جاسوس مسلک، بي ريشه و فاقد روحيات ارزشمند مي باشد.
طرحهاي تعارض پرور
1-پدر سختگير و بي گذشت، مادر عاطفي و انعطاف پذير.
2-پدر نرم خو و انعظاف پذير، مادر با ديسيپلين شديد و سختگير.
3-پدر اجتماعي و مردم دار، مادر منزوي و مردم گريز.
4-پدر منزوي و مردم گريز، مادر اجتماعي و مردم دار.
5-پدر مذهبي و پاي بند، مادر مذهب گريز و بي بندوبار.
6-پدر مذهب گريز و بي بندوبار، مادر مذهبي و پاي بند.
7-پدر بي تفاوت و خيال پرداز، مادر فعال و واقع بين.
8-پدر فعال و واقع بين، مادر بي تفاوت و خيال پرداز.
9-پدر ايده آليست و بلندپرواز، مادر رئاليست و محدود.
10-پدر رئاليست و محدود، مادر ايده آليست و بلندپرواز.
بدون شک،اين موارد فقط نمونه هايي از خانواده هاي متعارض هستند و انواع ترکيبهاي متنوع و پيچيده ي ديگري را نيز مي توان تصور نمود.
با در نظر گرفتن طرحهاي فوق،مشخص مي شود که اگر هر يک از والدين در صدد باشند که نقش خود را همان گونه که هستند، ايفا کنند، برآيند چنين تأثيراتي در روحيه ي فرزندان به چه شکلي خواهد بود؟
ساختمان اخلاقي و شخصيتي فرزندان، در اين قبيل خانواده ها متزلزل و ناپايدار مي باشد.شکي نسيت که والدين همانگونه که بناي خانوادگي محکم و با ثباتي ندارند، فرزندانشان نيز در آينده قادر به تشکيل بنيانهاي استوار خانوادگي نخواهند بود و شخصيت ناپايدار و متزلزلي خواهند داشت.
چنانچه بر اين عوامل، حضور مداخله گر برخي از پدربزرگها و مادربزرگها را بيفزاييم که فعالانه مي خواهند در تربيت نوه هاي خويش شرکت جويند و حتي نقش آنان، مغاير با نقش پدران و مادران در خانواده و تربيت فرزندان است، مسئله ابعاد وسيع تر و عظيم تري پيدا مي کند.
ازاين رو حفظ و تقويت زندگي سه نسلي (پدر و مادربزرگ، پدر ومادر، فرزندان)نيازمند تدابير مؤثرتر و درايت بيشتري از سوي والدين و به ويژه پدرها مي باشد.
همانندسازي
دختر نوجوان نيز، در حرکات و رفتارهاي مادر دقيق و کنجکاو مي شود در صدد طراحي مدلي از شخصيت مادر در ذهن خود برمي آيد تا او هم بتواند بر چنين مبنايي، شخصيتي زنانه در خود، مطابق شخصيت مادر بسازد و همانند با مادر شود. البته اين کيفيت نسبت به بزرگسالان ديگر نيز ممکن است متجلي شود وآنها از ديگران نيز الگوي همانندسازي اخذ کنند.لکن پدر ومادر از لحاظ ارتباط عاطفي، نزديکترين رابطه را مي توانند با فرزندان خويش داشته باشند و علاوه بر آن،الگويي در دسترس اقتباس فرزندان محسوب مي شوند. البته تظاهرات همانندسازي از دوران کودکي و سالهاي قبل از نوجواني آغاز مي شود، اما آغاز آن به صورت جدي و اصولي از نوجواني است.
اگر فرزندان خانواده در جستجوي يافتن شخصيتي خوب و قابل قبول در پدر و مادر ناکام شوند و دچار شکست گردند و يا به عبارتي پدر و مادر را داراي اين صلاحيت نداند، براي «همانندسازي»به ديگران روي مي آورند و شخصيت مطلوب و مورد نظر خود را از آنها اقتباس مي کنند. اين افراد مي توانند بزرگسالاني در ميان فاميل، بستگان، دوستان خانوادگي يا شخصيتي در بين اوليا و مربيان آنها باشند.
لازم به يادآوري است که گرچه در اينجا شخصيتي جايگزين شخصيتي ديگر مي شود، لکن از آنجايي که احتمالاً نوجوان به يک شخصيت روي نمي آورد و افراد متعددي را هدف قرار داده و هر خصوصيتي را از يکي از آنان اخذ مي نمايد، امکان گرايش او به پديده ي «تعدد شخصيت» زياد خواهد بود.
چنانچه نوجوان، فقط يک فرد واجد صلاحيت را الگوي همانندسازي خويش قرار دهد، چندان نگران کننده نيست، بلکه در غياب الگوي مطلوب خانوادگي، اين بهترين شيوه ي ممکن است. ولي در موارد زيادي، نوجوان شخصيت خويش را به عناصر متعددي تجزيه نموده و هر عضو را از کسي اقتباس مي نمايد، اينجا محل نگراني است و همانگونه که قبلاً بيان کرديم، احتمال پيدايش پديده ي «تعدد شخصيت» و يا «شخصيت متلون» زياد خواهد بود. چنين نوجواني از شخصيت پايدار و يکدستي برخوردار نخواهد بود و به طور متناوب تغيير موضوع و شخصيت مي دهد و به اصطلاح هر لحظه به رنگي درخواهد آمد.
لذا براي سلامت رواني و رشد شخصيت نوجوان، لازم است که والدين سعي کنند از خود شخصيت قابل قبول و مناسبي را ارائه دهند و به اصطلاح، خود را قبلاً براي اين مرحله آماده نمايند. کاستيها و ضعفهاي شخصيتي خويش را حتي المقدور از بين ببرند و به پختگي و انسجام شخصيت دست يابند.
در غير اين صورت بايد به نوجوان توصيه کنيم که يک شخصيت مطلوب و متعالي را الگوي خود قرار دهد و سعي کند ويژگيهاي او را اقتباس نموده و به شخصيت خويش پيوند زند.اين امر،احتمال بروز «تعدد شخصيت» را کاهش مي دهد و او را از سرگرداني و بلاتکليفي نجات مي دهند و شخصيت وي را از تجزيه و فرو پاشيدن حفظ مي کند.
مربيان و اولياي مدارس نيز با برخورداري از شخصيتي قوي، مطلوب و متعالي مي توانند الگوي مناسبي براي اين قبيل نوجوانان باشند که در پيدا کردن شخصيت مطلوب در کانون خانوادگي شکست خورده و ناکام شده اند.مربيان و اوليا در سالمترين محيط مي توانند همانندسازي را براي نوجوانان تأمين نمايند.
خانواده هاي دو قطبي
اما چنان که ديديم، برخي از خانواده ها به دلايلي «کانون تشنج» هستند و کوچکترين نشاني از آرامش در آنها به چشم نمي خورد. يکي از علل کانونهاي بحراني خانوادگي، وجود دو مرکز تصميم گيري در خانواده است. پدر تصميمهايي را اتخاذ مي کند و مادر در انديشه ي طرحي ديگر است وغالباً اين طرحها با يکديگر در تضاد قرار مي گيرند. چنين خانواده هايي را مي توان «کانونهاي دوقطبي»نيز تلقي نمود.
پدر در يک قطب اين کانون ومادر در قطب ديگر آن قرار مي گيرند و اصطکاکها آغاز مي شود.خانواده هاي دو قطبي را به تعبيري مي توان «خانواده هاي متعارض» ناميد از اين رو که در خانواده هاي سرشار از تعارض ديديم که آنها هم از حيث خصوصيات، ديدگاهها و سليقه ها در دو جنبه ي مخالف هم قرار مي گيرند، لکن خانواده هاي دو قطبي، آن دسته از خانواده هاي متعارضي هستند که تضادها را بيرون مي ريزند، اختلافات را به صحنه مي آورند و در تصميم گيريها نيز به جايي نمي رسند و دو نوع تصميم و تدبير براي اداره ي خانواده در آن، به مرحله ي اجرا درمي آيد.
کودکان و نوجوانان در خانواده هاي دوقطبي، همانند سربازاني هستند که در جبهه ي جنگ مسلحند و از دو مرکز فرماندهي به آنان دستورهايي صادر مي شود. دستورهايي که با يکديگر متضادند و يکديگر را تکذيب مي کنند، لذا کمترين آسيبي که به اين سرباز مي رسد، آشفتگي روان و بلاتکليفي است و در نهايت وضعيت کودک و نوجوان به مرحله اي خواهد رسيد که از هيچ قطبي پيروي و تبعيت نخواهد کرد و خانواده نيز در اين صورت احساس بي ارزشي، تضعيف نقش و پايگاه عاطفي و تزلزل خواهد نمود.
لازم به يادآوري است که در يک نگرش معقول و واقع بينانه، وجود اختلاف نظر و سليقه بين والدين امري طبيعي و غيرقابل انکار است.لکن تشديد اين اختلافات و پرورش تضادهاي موجود بين پدر و مادر،شکاف و خلأ هولناکي در خانواده ايجاد مي کند که حتي فرزندان فرصت طلب را براي بهره برداري از چنين وضع آشفته اي تحريک مي کند.
از سوي ديگر علي رغم تمامي اختلاف نظرهاي موجود ميان پدر و مادر، تصميم گيري و اتخاذ خط مشي در زندگي، امري مهم و بسيار جدي است. سرانجام بايد تصميم واحدي اخذ شود و اجرا گردد و اين مهم معمولاً برعهده ي مرد و سرپرست خانواده است.
طبيعي است،خانواده يک قطبي کامل که پدر و مادر در همه ي زمينه ها هماهنگ و همدل و داراي افقهاي فکري يکساني باشند، کمتر از موارد ديگر وجود دارد، لکن عاقلانه اين است که اگر در اين زمينه ها، ديدگاه مشترکي نداريم، حداقل در نظر فرزندان، هماهنگ جلوه کنيم و در تصميم گيري نيز متحد و متمرکز عمل نماييم تا سلامت رواني و اخلاقي فرزندان ما به مخاطره نيفتد.
براي حُسن ختام اين قسمت از بحث، خلاصه اي از نامه ي دختر نوجواني را در ذيل مي آوريم:
خانه ي ما به يک اردوگاه جنگي بيشتر شباهت دارد تا محلي براي زندگي کردن. نمي دانم از کجا شروع کنم و کدام درد را بگويم. لکن همينقدر بدانيد که به محض اين که چشم از خواب مي گشاييم، شيپور جنگ در خانه ما به صدا در مي آيد و طرفين جنگ بي پايان (پدر و مادرمان) به يکديگر تاخت و تاز مي آورند. آن گونه که، جنگهاي تيمور و تاتار را که در تاريخ خوانده ايم برايمان تداعي مي کند و اين حملات و قشون کشي ادامه دارد تا شب هنگام. فراموش کردم بگويم که مادرم خانه دار و پدرم مدتي است بازنشسته شده است.
شبها تا مدتي که در رختخواب بيدار هستيم، آنها مشغول تدارک خود براي جنگ فردا و ارزيابي غنيمتهاي خود مي باشند. شما را به خدا به آنها بگوييد که حداقل سرسفره ي ناهار و شام آرام باشند تا ما بفهميم چه چيزي از گلويمان پايين مي رود.چيز ديگري نمي خواهيم.(5)
تصويري از مشکلات
درتحقيق که در هفت دبيرستان و مدرسه ي راهنمايي يکي از مناطق شمالي تهران به عمل آمد، از نوجوانان درخواست شد که به پرسشنامه ي حاوي تعدادي سؤال پاسخ دهند.آنها در پاسخ به اين سؤال که:
به نظر شما بزرگترين مشکل يک نوجوان با خانواده اش کدام است؟
پاسخهايي دادند که جمعبندي آنها را مي آوريم.شايان ذکر است که فهرست مشکلات زير فقط نمونه هايي از آن مسايل که نوجوانان را در محيط خانواده متأثر نموده و آنها را آزار مي دهند، مي باشد:
ـ اختلاف پدر و مادر.
ـ کوچک بودن فضاي خانه و نداشتن اتاق و محلي مناسب براي مطالعه.
ـ ايجاد محدوديت زياد.
ـ تفکرات قديمي والدين.
ـ عدم آزادي و موافقت نکردن والدين به طور مشروط با آن (آزادي مورد نظر).
ـ فقر مالي و اقتصادي.
ـ بداخلاقي با فرزندان.
ـ نوجوانان را خوار و پست کردن.
ـ بي سوادي و عدم درک احساسات فرزندان.
ـ تمامي مسايل را نمي توان با والدين در ميان گذاشت.
ـ غرور نوجوان را خرد مي کنند و آن را جريحه دار مي سازند.
ـ عدم تمايل دانش آموزان به درس خواندن و مخالفت والدين با اين مسئله.
ـ اشکال تراشي زياد.
ـ رنج بردن از شخصيت پايين پدر و مادر.
ـ عدم رسيدگي والدين به مشکلات نوجوانان.
ـ دوستان بد.
ـ عدم رابطه ي معقول و منطقي با والدين.
ـ در يک سطح نبودن فکر والدين با دانش آموزان.
ـ اجازه ندادن به نوجوان براي بيان مسايل مبتلا به و خاص خود.
ـ ارزش و بهاي لازم را به شخصيت ما نمي دهند.
ـ احساس دوري و فاصله از والدين و متقابلاً احساس فاصله ي والدين از نوجوان.
ـ ضعف فرهنگي خانواده.
ـ غرور و خودخواهي والدين.
ـ انتقادهاي ويرانگر و مخرب.
ـ تفاوت سني زياد والدين با نوجوان.
ـ مسايل خاص بلوغ، به ويژه مسايل جنسي را نمي توان با والدين در ميان گذاشت.
ـ تفاهم نداشتن با خانواده.
ـ عدم درک حساسيتهاي نوجوان از طرف خانواده.
ـ بي مهري و سردي عاطفي والدين.
ـ خيلي زياد و بيجا امر و نهي مي کنند.
ـ بين دختر و پسر فرق گذاشتن و به پسر اهميت دادن.
ـ ترس شديد از پدر و مادر.
ـ والدين از شرايط سني فرزندان مطلع نيستند، لذا از نيازهاي آنان بي خبرند.
ـ با فرزندان خود مثل يک دوست رفتار نمي کنند.
ـ اختلاف سليقه ي والدين.
ـ آزاد گذاشتن بيش از حد نوجوانان از طرف والدين.
ـ دور نگهداشتن نوجوان از ارزشهاي فرهنگي و اسلامي.
ـ نياز به سکوت و آرامش را درک نمي کنندو زمينه هاي لازم را براي آن فراهم نمي سازند.
ـ عدم توجه به موقعيت ما، هنگام امتحانات و مهماني دادنهاي مکرر.
ـ محبت بيش از حد به بچه هاي کوچکتر.
ـ نمي دانند چگونه نصيحت کنند.
ـ طلاق و ضربه ي روحي و جسمي به نوجوان.
ـ بي اعتمادي و بي اطميناني والدين.
ـ دهان بين بودن والدين.
ـ فرصتي نمي دهند تا نوجوان حرف دل خود را بزند.
ـ توقعات بيش از اندازه آنها.
ـ سرکوفت زدن به خاطر زشتي چهره و کوتاهي قد.
ـ راهنمايي نکردن در مورد انتخاب شغل.
ـ کنجکاوي بيش از حد والدين.
ـ کنترل شديد و مداخله گرانه.
ـ آشنا نکردن نوجوان با مشکلات زندگي.
ـ بي عدالتي پدر و مادر.
ـ والدين فقط به نظريات خود توجه دارند.
ـ بيشتر به فکر خود و نيازهاي خود هستند.
ـ در حضور ديگران نوجوان را تحقير مي کنند.
ـ جلوگيري از ادامه ي تحصيل.
ـ فقط بديهاي ما را نگويند و خوبيها را هم مدنظر داشته باشند.
ـ در تصميم گيريها، نظر نوجوان را بپرسند.
ـ به مهمانيهاي نامناسب رفتن والدين.
ـ تخطئه شدن شخصيت معلمان و مربيان از طرف والدين.
ـ پدرها بيشتر به فکر پول درآوردن هستند.
ـ به ما رو نمي دهند تا با آنها درددل کنيم.
تصويري ديگر از مشکلات نوجوان
در تحقيق ديگري، دانش آموزان دبيرستانهاي شهرستان ساري مشکلات خود را به صورت پرسشهاي مختلف مطرح نمودند و مجموعاً تعداد 368 نفر از دانش آموزان پاسخ دادند.پاسخهاي فوق را که بخشي از آن فقط در زمينه ي مشکلات خانوادگي آنهاست،دسته بندي وتلخيص نموده به صورت زير مي آوريم که محورهاي عمده ي مشکلات آنها از اين قرار است:
1-مشکلات ناشي از جدايي پدر ومادرها
2-مشکلات ناشي از مسايل و برخوردهاي عاطفي والدين مشتمل بر:بي مهري، کم توجهي، تبعيض، بي اعتمادي، طرد نوجوان، بي عدالتي و به حساب نياوردن شخصيت آنان.
3-مشکلات ناشي از ناسازگاري با والدين و يا برادران و خواهران.
4-مشکلات ناشي از ارتباط با والدين:
ـ چگونگي گفتگوکردن با والدين
ـ بحث درباره ي بلوغ و مسايل جنسي
ـ طرح مشکلات با والدين
ـ احساس همدلي نکردن با والدين و نداشتن موقعيت براي درددل کردن
5-مشکلات ناشي از عدم شناخت حقوق متقابل نوجوان و والدين:
ـ رعايت نکردن حقوق متقابل
ـ ميزان آزادي و کنترل نوجوان در خانواده
ـ تنبيه بدني
ـ پرخاشگري کلامي
تصويري از مسايل و تمايلات نوجوانان (در جوامع بيگانه)
نمودار (9-8) مسايل وتمايلاتي که اکثريت علايق تين ايجرها (3 تا 18 ساله)را کشف مي کند به وسيله ي جملاتي که در اين نمودار آمده است.هر ستون دلالت بر درصد مواردي دارد که هر نوجوان به آن پاسخ داده است. (6)
پي نوشت :
1-دختري 18 ساله از ساري.
2-پسري 16 ساله از تهران.
3-سيري در بلوغ؛ دوريس اودلوم، ترجمه کاظم سامي و محمود رياضي، ص 47.
4-ازدواج در اسلام؛ آيت الله مشکيني، ص 137.
5-دختر 17 ساله اي از تهران.
6-The Adolescent: Seidman, p.604