تنزل جايگاه زنـان در جوامع اسلامـى (1)

برخى از انديشمندان معاصر و فقهاى نو انديش كه با ذهنيتهاى قرن بيستمى تفقه مى نمايند, معتقدند زن و مرد در اسلام به لحاظ حقوقى ـ شناختى, از جايگاه برابرى برخوردار بوده و آنچه از نابرابرى در جوامع اسلامى مشاهده...
سه‌شنبه، 21 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تنزل جايگاه زنـان در جوامع اسلامـى (1)
تنزل جايگاه زنـان در جوامع اسلامـى (1)
تنزل جايگاه زنـان در جوامع اسلامـى (1)

نويسنده: كريم خان محمدى




مقدمه

برخى از انديشمندان معاصر و فقهاى نو انديش كه با ذهنيتهاى قرن بيستمى تفقه مى نمايند, معتقدند زن و مرد در اسلام به لحاظ حقوقى ـ شناختى, از جايگاه برابرى برخوردار بوده و آنچه از نابرابرى در جوامع اسلامى مشاهده مى گردد, عارضى بوده و منشإ اسلامى ندارد. مهدى شمس الدين از فقهاى نوانديش لبنان در اين زمينه مى گويند: ((زن در نظام اسلامى (نظام شناختى, حقوقى و ارزشى) جايگاهى همانند مرد دارد. آيات قرآن كريم و احاديث سنت شريف كه تواتر معنوى دارند, گواه بر اين حقيقت هستند.))(1)
در اين مقاله, در صدد بررسى صحت و سقم مدعاى فوق نيستم. آيا در صدر اسلام ((جامعه مدينه النبى(ص))) زن و مرد از جايگاه برابر برخوردار بودند؟ آيا مى توان از متون اسلامى بويژه قرآن كريم جايگاه برابر استنباط كرد؟ نگارنده معتقد است, برداشت تساوى حقوقى ـ شناختى مشكل است. و طرفداران تساوى, هرگز نتوانسته اند دلايل قانع كننده اى ارائه كننده, ولى آنچه مسلم است, آئين محمدى (ص) چنان به قشر زن خدمت نمود كه سابقه نداشت. به قول علامه طباطبايى:
((زن از بركت اسلام, مستقل به نفس و متكى برخويش گشت, اراده و عمل او كه تا ظهور اسلام گره خورده به اراده مرد بود, از اراده و عمل مرد جدا شد و به مقامى رسيد كه دنياى قبل از اسلام با همه قدمت خود در همه ادوارش چنين مقامى به زن نداده بود[ اسلام] مقامى به زن داد كه در هيچ گوشه از هيچ صفحه تاريخ گذشته بشر, چنين مقامى براى زن نخواهيد يافت.))(2)
البته انكار ((تساوى حقوقى ـ اجتماعى)) جايگاه زن در اسلام, از ارزش خدمات اسلام به زن نمى كاهد, زيرا حقوق اجتماعى اسلام در موقعيتى به زنان اعطا شد كه زنان از هرگونه شإن اجتماعى محروم بودند. بنابر گفته خليفه دوم ((عمر)), زن قبل از اسلام اصلا ((صاحب حقوق)) نبود.
((به خدا قسم ما در جاهليت براى زنان هيچ شإنى قائل نبوديم تا خداوند (در قرآن) درباره آنها, آياتى نازل كرد و حقوق و بهره هايى برايشان قائل شد.))(3)
صرف نظر از تعيين حدود و ثغور جايگاه زن در اسلام, قدر متيقن اين است كه زنان جامعه مدينه الرسول(ص) حقوق و بهره هايى داشتند كه به مرور از آنها محروم گرديدند. فلذا اين مقاله, تنزل جايگاه اجتماعى زنان در اعصار بعدى نسبت به صدر اسلام را مفروض گرفته در صدد تبيين چرايى اين فرايند است. به عبارت روشنتر سوال نگارنده اين است; چرا جايگاه زن در جوامع اسلامى تنزل پيدا كرد؟ و مقدمتا از باب اطراد در چه تاريخى؟

الف ـ تاريخ تنزل تدريجى جايگاه زن

جاحظ (160 ـ 255 ه'..ق) كه شايد به لحاط تاريخى, اولين كسى باشد كه به مساوات زن و مرد در اسلام تصريح دارد, در رسائل خود تصريح مى كند, آن موقعيتى كه امروز (تاريخ فوق) زنان از آن برخوردار هستند با آنچه در زمان رسول الله(ص) رواج داشت, متفاوت است.
((ولسنا نقول ولا يقول احد ممن يعقل ان النسإ فوق الرجال اودونهم بطبقه او طبقتين او باكثر, ولكنا رإينا اناسا يزرون عليهن اشد الزرايه و يحتقرونهن اشدالاحتقار ويبخسونهن اكثر حقوقهن))(4)
من و هيچ عاقل ديگرى نمى گويد كه زنان يك درجه (طبقه) يا دو درجه يا بيشتر, از مردان برتر يا پست تر هستند, ليكن امروزه مردانى را مى بينيم[ كه] سخت ترين نكوهشها و نهايت تحقير را در باره زنان اعمال نموده و بيشتر حقوق آنها را ضايع مى كنند)).
((جاحظ)) معتقد است زنان دوشادوش و به همراه مردان در مساجد شركت مى كردند و در كوچه ها آمدوشد داشتند. او به لحاط انديشه, معتقد به نظريه ((جبران)) است. به عقيده وى, درست است كه اسلام احكامى را صادر كرده كه به ضرر زن مى باشد; ولى در مقابل, احكام ديگرى صادر شده كه آنها را ((جبران)) مى كند و اگر معدل بگيريم, زن و مرد مساوى هستند.
جواهر لعل نهرو, در كتاب ((نگاهى به تاريخ جهان)) به نفوذ امپراطورى قسطنطنيه و ايران اشاره مى كند;
((بر اثر نفوذ امپراطورى قسطنطنيه و ايران بود كه رسم جدايى زنان از مردان و پرده نشينى ايشان در ميان عربها رواج پيدا كرد ... در ميان زنان عرب, رسم حجاب و پرده وجود نداشت. زنان عرب جدا از مردان و پنهان از ايشان زندگى نمى كردند; بلكه در اماكن عمومى حضور مى يافتند, و به مسجدها و مجالس وعظ و خطابه مى رفتند... )) (5)
ويل دورانت نيز در تاريخ تمدن, بر برداشت فوق صحه مى گذارد:
((ارتباط اعراب با ايران از موجبات رواج پرده نشينى در قلمرو اسلام بود... به قرن اول هجرى, مسلمانان, زن را در حجاب نكرده بودند, مردان و زنان با يكديگر ملاقات مى كردند و در كوچه ها پهلو به پهلو مى رفتند و در مسجد با هم نماز مى خواندند. حجاب و خواجه دارى در ايام وليد دوم (126ـ127 هجرى) معمول شد.))(6)
لازم به توضيح است كه آنچه امروزه از واژه ((حجاب)) مى فهميم, با آنچه عبارت فوق مشعر به آن است, تفاوت دارد. همچنان كه مى دانيم, ((حجاب)) به مفهوم ((پوشش)) از آموزه هاى قرآنى است. وقتى آيات سوره نور نازل شد, زنان مدينه پوشش اسلامى را دقيقا مراعات مى نمودند, تا جايى كه عايشه مى گويد:
((مرحبا به زنان انصار, همين كه آيات سوره نور نازل شد, يك نفر از آنان ديده نشد كه مانند سابق بيرون بيايد. سر خود را با روسرى هاى مشكى مى پوشيدند, گويى كلاغ روى سرشان نشسته است.))(7)
به نظر مى رسد منظور ((نهرو)) و ((ويل دورانت)) از حجاب, ((خانه نشينى)) و دورى جستن از محافل عمومى مى باشد. در غير اين صورت مدعاى ايشان ضرورى البطلان خواهد بود; زيرا كسانى كه معتقدند در صدر اسلام ((پوشش)) نبود, هيچ توجيهى نسبت به آيات حجاب ارائه نكرده اند. البته, ممكن بوده كه عده اى از ا/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1/1388/ordibehesht/08/0000086.jpgعراب باديه نشين, دستورات اسلام مبنى بر مراعات حجاب را مراعات نمى كردند; ولى اين به مفهوم عدم حكم حجاب (پوشش) نيست; بلكه نشان مى دهد كه جامعه پذيرى دينى هنوز صورت نگرفته بود.
البته عبارات ايشان و واژه هاى به كار گرفته شده, يعنى: حجاب, پرده دارى و خواجه دارى, و اذعام به سرچشمه فرهنگ حجاب, نشان مى دهد كه منظور آنها, همان ((پرده دارى)) عصر ساسانى است كه زنان دور از منظر مردان و جدا از ايشان نگه داشته مى شدند. ((ويل دورانت)) زنان پارسى را اين گونه توصيف مى كند كه: ((زنان طبقات بالا, از خانه بيرون نمىآمدند مگر در محملهاى مسقف كه احدى آنها را نمى ديد. ))(8)
((مهدى شمس الدين)) عمر اين نهضت (موقعيت والاى زنان در عصر طلايى مدينه الرسول(ص)) را كوتاهتر از آنچه ديگران اشاره كردند, مى داند. وى مى نويسد:
((ديدگاه اسلامى درباره زنان, آنها را از جاهليت عرب و ساير وجه نظرهاى جاهلى رها ساخت ومنزلت اجتماعى زنان را هم سطح مردان نمود و به لحاظ حقوقى, موقعيت آنان را مساوى مردان قرار داد. براساس همين شيوه تفكر و روش قانونگذارى, جامعه اسلامى شكل گرفت و[ تا] زمان كوتاهى بعد از عصر پيامبر(ص) ادامه داشت; ((واستمر زمنا بعد عصر النبى (ص))). (9)
از آنجا كه پديده هاى اجتماعى به مرور زمان رخ مى دهد و تغييرات آن كند است, تعيين تاريخ دقيق آن ممكن نيست; ولى با اشارات فوق, معلوم مى گردد كه در قرن دوم هجرى, از آن نهضت خبرى نبود. پس محدود به قرن اول هجرى است و شايد به قول ((سوده)): ((با على (ع) آن عدالت دفن گشت)).(10)

ب ـ تبيين تنزل جايگاه زن

چرا جايگاه زنان در جوامع اسلامى نسبت به صدر اسلام تنزل نمود؟ ما جواب اين پرسش را تحت عنوان سه نظريه بررسى مى كنيم:
الف ـ نظريه سيستمى;
ب ـ نظريه فرهنگى;
ج ـ نظريه ساختارى;
البته اين نامگذارى و مقوله بندى, برخاسته از سليقه ماست وممكن است صاحبان انديشه با اين تيپولوژى موافق نباشند.

الف ـ نظريه سيستمى

طبق اين نظريه, در چارچوب اسلام گزاره هايى وجود دارد كه خود به خود زن را از مشاركت اجتماعى دور مى كند. بعبارت ديگر, خود قانونگذار اسلامى تمهيدى انديشيده است كه به طور سيستمى, زن را از گردونه دخالت در امور سياسى و اجتماعى خارج مى سازد.
نظر ويل دورانت را مى توان در چارچوب اين نظريه جاى داد: ((نخستين مرتبه كه زن شرم و حيا را احساس كرد, آن وقت بود كه فهميد در هنگام حيض, نزديك شدن او با مرد ممنوع است ... گوشه نشينى زمان حيض كه بر ايشان واجب بود, رفته رفته امتداد پيدا كرد و سراسر زندگى اجتماعى ايشان را فرا گرفت)).(11)
عدم ارتباط جنسى با زنان ((در عادت ماهانه وى)) از گزاره هاى قرآنى است. قرآن كريم به دورى از زنان در اين دوره دستور مى دهد: ((يسئلونك عن المحيض قل هو اذى فاعتزلوا النسإ فى المحيض))(12); اى پيامبر! از تو, درباره عادت زنانگى سوال مى كنند. بگو آن يك نوع بيمارى است. در حالت حيض از زنان دورى گزينيد.
البته عزلت دوره عادت ماهانه را فقط به عنوان يك مثال شاخص بيان نموديم. ممكن است موارد ديگرى را بيان نمود كه داراى همين نقش باشد. اگر دخالت زن در امور اجتماعى, در يك مورد خاص, از طرف نظام مورد تشويق قرار گرفت, باب حضور او در ساير صحنه ها نيز مفتوح مى گردد; چنانچه برداشت مردمان عصر رسالت از جريان مجادله, همين گونه بود. يعنى موفقيت زن انصارى در باره حكم ظهار و ثمربخشى ((مجادله)) ايشان با پيامبر(ص), از ديد اصحاب پيامبر مجوز حضور وى در ساير صحنه هاى سياسى اجتماعى به شمار مى رفت. از همين باب است كه ((ساروخانى)) در كتاب ((جامعه شناسى خانواده)) معتقد است; نظام مكمل پدرسرى در خانواده, پدرسالارى در جامعه است.(13)
بدين ترتيب, زن, اگر در يك مورد موفقيت كسب نمود, به دخالت در امور سياسى و اجتماعى تشويق مى شود و اين مطلب از يافته هاى جامعه شناسى رفتارى است. طبق قضيه موفقيت هومنز: ((در مورد همه اعمالى كه اشخاص انجام مى دهند, غالبا اين گونه است كه هر عملى از يك شخص اگر مورد پاداش قرار گيرد, احتمال تكرار آن عمل به وسيله همان شخص افزايش مى يابد)).(14)
عكس استدلال فوق را صاحبان نظريه سيستمى در اين باب ارائه مى دهند. بدين نحو كه دورى گزيدن از زنان در دوره ماهانه, به همان مدت بسنده نمى شود; بلكه به ساير ايام نيز امتداد پيدا مى كند. پس در درون دين اسلام گزاره هايى وجود دارد كه به صورت سيستمى, زن را از صحنه اجتماع خارج مى كند.
ممكن است ديدگاه ((قاسم امين)) از پيشروان دفاع از حقوق زنان در مصر را با كمى عنايت, در اين نظريه (سيستمى) جاى داد. البته نظريه وى منحصر به حوزه اسلام نيست. وى نظر كلى ارائه مى دهد; ولى همين نظر كلى را درباره اسلام نيز حاكم مى داند, و طبق همين انديشه, تنزل جايگاه زنان مسلمان را نيز توجيه مى كند. وى در كتاب ((تحريرالمرإه)) مى نويسد:
((مرد مدت مديدى به كار و تفكر اشتغال يافت, در حالى كه زن از به كار انداختن آن دو قوه محروم بود و در حالت فرودستى به سر برد كه شدت و ضعف آن, به حسب زمانها و مكانها, متفاوت بوده است.)) (فذلك لانه اشتغل بالعمل والفكر اجيالا طويله, كانت المرإه فيها محرومه من استعمال القوتين المذكورتين, و مقهوره على لزوم حاله من الانحطاط تختلف فى الشده و الضعف حسب الاوقات والاماكن))(15)
گر چه ((قاسم امين)) به اين نكته اشاره نمى كند; ولى اگر ما بخواهيم نظريه وى را در چارچوب نظريه سيستمى بازسازى كنيم, بايد اضافه نماييم كه اسلام مسووليت اداره امور زنان را به مردان سپرده و نفقه زنان را بر مردان واجب نموده است. به همين دليل, زنان از ممارست به كار و تفكر محروم مانده اند, و قواى فكرى و عضلانى آنها بر اثر عدم ممارست و تمرين به سستى گراييده است. البته نظريه ((قاسم امين)) امروزه شهرت يافته است و در ايران هم طرفدارانى دارد مبنى بر اينكه, زن موجودى ضعيف نيست; بلكه به وى فرصت تجربه نداده اند. چرا زن نمى تواند قاضى بشود؟ چرا نمى تواند رئيس جمهور و...بشود؟ مگر نه اين است كه فرهنگ مرد سالارى به آنها فرصت تجربه و تقويت قواى روحى و جسمى را نداده است.
همان گونه كه مشهود است, اين نظريه, سرنخ كناره گيرى زنان را در گزاره هاى اسلامى يافته و معتقد است اين گزاره ها به صورت آرام و خود به خودى زن را بدون ايجاد تنش, از گردونه دخالت در امور سياسى ـ اجتماعى خارج مى كند.
((سيد جمال الدين اسدآبادى)) و ((عباس محمود عقاد)) نظر ((قاسم امين)) را قبول نداشته بر او خرده مى گيرند كه:
الف ـ چه چيز زن را منع كرد كه همدوش مرد حركت و رشد كند؟
ب ـ اعتراض مذكور رجحان مرد را ثابت مى كند كه توانست زن را تسخير كند (در جميع عصرها) و اگر رجحان ذاتى نداشت, چگونه توانست كه در همه اعصار, وى را به خدمت بگيرد؟ (اگر چه اين مزيت فقط قدرت بدنى باشد.)
ج ـ تنها قدرت بدنى نيست كه سبب غلبه انسانها بر سايرين مى شود; زيرا تجربه شده است كه تعداد زيادى از مسلطين, از قدرت بدنى بيشترى برخوردار نيستند.(16)

نقد نظريه سيستمى

1 ـ اين نظريه نمى تواند از جانب متفكران مساوات طلب و پيشرو در قلمرو اسلامى ارائه شود; زيرا در نهايت, اسلام را سر منشإ محروميت زن از حقوق اجتماعى, سياسى تلقى مى كند. اين نظريه فقط از طرف كسانى قابل ارائه مى باشد كه تمام اديان از جمله اسلام را مردسالارانه تفسير مى كنند.
2 ـ ارائه اين نظريه در اين باب به اصطلاح منطقى داراى خلف است; زيرا مفروض ما اين است كه با رسالت حضرت محمد(ص) نهضتى به نفع زنان شروع شد; ولى بعد از مدتى به افول گراييد. اگر در درون آئين, تمهيدى اين گونه انديشيده مى شد, چنين نهضتى مفهوم نداشت. به عبارت ملموستر, آيه اعتزال از اول وجود داشت و در ضمن, با عمل به مضمون آن, نهضت زنان نضج گرفت.
3ـ ترك عمل همخوابگى در دوران قاعدگى چه ربطى به حضور زن در صحنه هاى سياسى اجتماعى دارد. مگر زنان عصر رسول الله حيض نمى ديدند؟
4ـ واجب بودن نفقه زن به عهده مرد مى بايست باعث فراغت بال براى زن و فرصت كافى جهت اشتغال به امور اجتماعى بشود, نه اينكه فرصت كار و تفكر را از وى بگيرد.

ب ـ نظريه فرهنگى

نظريه فرهنگى, بر انتقال فرهنگى انگشت مى گذارد. مى دانيم كه جوامع اسلامى قبل از اسلام, مردسالار بودند و بعد از اسلام نيز با همه تمدنهايى كه تعامل پيدا كردند, مثل تمدن روم و ايران همه مرد سالار بودند و مى دانيم كه يكى از ويژگى هاى فرهنگ, پويايى و انتقال پذيرى آن است. فرهنگ اسلامى, تحت تإثير ساير فرهنگها كه محيط بر آن بودند, ناب بودن خود را از دست داد; زيرا مفسرين متون اسلامى, افرادى بودند كه در تربيت پدرسالارانه سابقه ديرينه داشتند و همچنين متون اسلامى به دست ايرانيانى رسيد كه پرده نشينى زنان در ميان ايشان رواج كامل داشت و آنها نيز با ذهنيت خود متون اسلامى را تإويل نمودند.
هر كسى از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرار من
((جواهر لعل نهرو)) به اين انتقال فرهنگى اشاره مى كند, آنجا كه مى گويد: ((رسم جدايى زنان از مردان و پرده نشينى ايشان در ميان عربها, بر اثر نفوذ امپراطورى قسطنطنيه و ايران رواج پيدا كرد)).(17)
((مطهرى)), ((شمس الدين)), ((ابراهيم جناتى)) و ((هاشمى رفسنجانى)) از زمره كسانى هستند كه معتقدند, برداشتهاى فقهى, تحت تإثير عرف اجتماعى است; عرفى كه نمى تواند مبين فضاى اجتماعى و فكرى عصر رسول الله(ص) باشد. فلذا فقيه بايد به همدلى كامل دست يابد. حتى فقيهى همچون ((امام موسى صدر)) پا را فراتر گذاشته و گفته است: ((فقهاى ما نبايد ببينند كه رسول خدا(ص) 1400 سال پيش چه كردند! آنها بايد فكر كنند كه اگر ايشان امروز مى بودند, چه مى كردند.))(18)
البته ايده ايى كه امام موسى صدر مطرح مى كند, امروزه كمتر مقبوليت دارد. طبق انديشه وى, هيچ حكم ثابتى از اسلام نخواهيم داشت. در آن صورت, بايد بگوئيم پيامبر رسالت خويش را به فقيهان تفويض كرده است.
((محمد جناتى)) از فقهاى نوانديش حوزه علميه قم مى نويسد:
((امروزه اگر مى بينيم كه با پديدار شدن حكومت اسلامى و پيدايش زمينه هاى اجرايى براى احكام اسلامى, خلإهاى عظيمى در ناحيه شناخت نظريه هاى اسلام درباره موضوعات احكام شرعى و مسائل قضايى, حقوقى, جزايى, سياسى, اقتصادى...رخ مى نمايد, يكى از عوامل مهم آن را بايد در اين جهت كه برخى از فقيهان به جاى ابداع و كشف موضوعات واقعى و شناخت عينى آنها و به جاى فقاهت اجتهادىـ به معناى واقعى آنـ به فقاهت تقليدى بسنده كرده اند و ناخودآگاهانه آن را همانند وحى مى پندارند و همين است كه آراى اين گروه در دنياى متصور امروز, نمى تواند در برابر رخدادها پاسخگو باشد)).(19)
((مهدى شمس الدين)) نيز بر نقطه نظر فوق تإكيد مى كند:
((فقها, عرف را به عنوان مرجع فهم نصوص دينى معتبر مى شناسند; در حالى كه اين عرف معلوم نيست با تمام ويژگى هايش در زمان پيامبر و امام هم وجود داشته تا مرجع شناخت احكام دينى باشد; بلكه در بعضى موارد اجمالا و در بعضى موارد ديگر به تفصيل مى دانيم كه برخى از عناصر اين عرف, از عرفهاى مستحدثه مى باشد كه ساخته اسلام نيست; بلكه نتيجه انتقال فرهنگى است كه بر اثر تعامل جامعه اسلامى با ساير اديان و تمدنها به وجود آمده است و اين عرفها صلاحيت مرجعيت براى شناخت متون شرعى را ندارند)).(20)
((مهدى شمس الدين)) با ايراد ساختارى فوق نسبت به فقه اسلامى كه در ذهن وى نقش بسته, به حل معماى افول نهضت زنان در صدر اسلام مى پردازد:
الف ـ اسلام, منزلت حقوقى, شناختى زن را مساوى مرد مى پندارد;
ب ـ احكام اسلامى بر اساس همان مبنا صادر شده و جامعه اوليه اسلامى (مدينه النبى(ص)) بر همان مبنا شكل گرفت.
و لكن بعد از مدت زمانى يك نوع تصور سلبى در اين وضعيت ايجاد شد كه نتيجه دو عامل بود:
1ـ سطح پذيرش اين احكام پيشرفته در ميان مسلمين به سستى گرائيد; زيرا مردسالارى جزء فرهنگ ديرينه آنها بود;
2ـ تإثير عادات و افكارى كه از ناحيه جوامع ديگر همچون بريتانيا, فارس و هند و غيره به جامعه اسلامى هجوم آورد.
اين دو عامل به تكوين ديدگاهى منجر شد كه رسالت زن مسلمان را در تمتعات جنسى, بارورى, توليد مثل و خدمت خانگى محدود مى نمود و همين امر باعث شد, زن از نظر شناختى, در كرامت انسانى پست تر از مرد شناخته شود و از آزادى دخالت در امور اجتماعى و حق تعليم و تعلم محروم بماند.
به نظر وى, اين ديدگاه, مخالف ديدگاه اسلام است. وى نتيجه مى گيرد كه وضعيت عينى زن در جامعه اسلامى با آنچه كه كتاب و سنت براى وى ترسيم نموده, متفاوت است.
هاشمى رفسنجانى در اين زمينه مى گويد: ((هيچ حركتى به اندازه ظهور اسلام, وضعيت زنان را متحول نكرده و با اين عمق و گستردگى به مسائل آنان توجه نكرده است. سنتها و عرفهاى اجتماعى نادرست مانع تحقق حقوق زنان بر پايه اصول قرآنى و اسلامى است)).(21)

نقد نظريه فرهنگى

اين نظريه گر چه روى نكات مهمى دست مى گذارد; ولى سطح تحليل آن چندان عميق نيست و در مرحله توصيف باقى مى ماند و به اين سوال پاسخ نمى دهد كه چرا فرهنگهاى مردسالارانه بر فرهنگ مساوات طلب كه با استقبال پرشور زنان مسلمان روبرو شده بود, غلبه پيدا كرد؟
چرا فرهنگ اسلامى نتوانست در اين زمينه به ساير تمدنها نيز نفوذ پيدا كند؟
... ادامه دارد.

پي نوشت

1. محمد مهدى شمس الدين, حدود مشاركت سياسى زنان در اسلام, ترجمه محسن عابدى, چاپ اول, (تهران: موسسه انتشارات بعثت, 1376), ص 22.
2. محمد حسين علامه طباطبايى, الميزان, ترجمه سيد محمد باقر موسوى, چاپ هفتم (قم: دفتر انتشارات اسلامى, 1375), ج2, ص414.
3. صحيح مسلم, ج 4, ص :190 (والله ان كنا فى الجاهليه ما نعد للنسإ امرا حتى انزل الله تعالى فيهن ما انزل و قسم لهن ما قسم.))
4. الجاحظ, الرسائل الكلاميه, دار و مكتبه الهلال, قاهره, كتابخانه مركز تحقيقات و پژوهش هاى علوم اسلامى دفتر تبليغات اسلامى قم, ص 99
5. مرتضى مطهرى, مسإله حجاب , چاپ 36, (تهران: انتشارات صدرا, 1371) , ص26.
6. همان, ص 25.
7. كشاف, ذيل آيه 31, سوره نور, به نقل از: مرتضى مطهرى, مسإله حجاب .
8. ويل دورانت, قصه الحضاره, ترجمه محمد بدران, ج1, ص 438, به نقل از المرإفى الفكر الاسلامى.
9. محمد مهدى شمس الدين, مسائل جرجه فى فقه المرإه, چاپ اول, (بيروت: موسسه المنار, 1377), ج1, ص 49.
10. حسن الصفار, المرإه مسئوليه و موقف, چاپ دوم, (الجزاير: القطيف, 1981), صص 24 ـ 50.
11. مطهرى, پيشين, ص 68.
12. بقره, / 222.
13. باقر ساروخانى, مقدمه اى بر جامعه شناسى خانواده, چاپ دوم, (تهران: سروش, 1375), ص139.
14. جورج ريترز, نظريه جامعه شناسى در دوران معاصر, ترجمه محسن ثلاثى, چاپ دوم, (تهران: انتشارات علمى, 1374), ص427.
15. قاسم امين, تحريرالمرإه, چاپ اول, (قاهره: مكتبه الترقى, 1899 م), ص17.
16. رسول الباجورى, محمد فقى, المرإه فى الفكرالاسلامى, چاپ اول, (عراق: جامع الكبير, 1986 م), ج2, ص24.
17. مرتضى مطهرى, مسإله حجاب , چاپ سوم, (تهران: صدرا, 1371), ص 26.
18. امام موسى صدر, نگاه عالمانه و عصرى به دين,(گفت و گو با دكتر صادق طباطبايى درباره انديشه هاى امام موسى صدر, روزنامه همشهرى, ش 1838 ,5 خرداد,1378).
19. محمد ابراهيم جناتى, بلوغ دختران, (تهران: كيهان انديشه, ش61 ,سال 1374), ص37.
20. شمس الدين, پيشين, ص49.
21. على اكبر هاشمى رفسنجانى, روزنامه همشهرى, ش 1679 , ششم آبان 1377 ,ص1.

منبع:فصلنامه علوم سیاسی




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط