محاصره مکه توسط وهابیها
مردم مکه تمام دارائى خود را به نازلترین قیمت فروختند وآنگاه آذوقه در شهر تمام شد و مردم از هر راهى که ممکن بود، سد جوع مىکردند، حتى خون، پوست حیوانات، گوشت گربه و سگ و هر حیوان دیگر را مىخوردند.
برخى از مردم به فرمانده سپاه وهابیها «مضایفى» نامه نوشتند و بعضى هم شبانه مخفیانه پیش او رفتند، شریف که از این جریاناطلاع یافت، عدهاى را زندانى کرد و عدهاى را اعدام نمود ولىبسیارى از اشراف از شدت ناراحتى به وهابیت گرویدند.
و بیشتر عربهاى اطراف مکه نیز با وهابیها بیعت کردند وهابیها از هر طرف راهها را بسته و مامورانى گذاشته بودند که نگذارندآذوقه و لوازم به مکه برده شود.
در این موقع عدهاى از جنگجویان وهابى به فرماندهى «مضایفى» به سوى جده حرکت کردند و شهر جده را نیز به محاصره انداختند، آنان به خود نردبان و کلنگ همراه داشتند و نگهبانان برج وباروى شهر، وهابیها را به توپ و گلوله بستند و بسیارى راکشتند و مابقى را وادار به عقبنشینى کردند، سپس مضایفى عقبنشینى کرد و راههاى جده، یمن، صحراى نعمان و قلعه مدره را به شدت بستند و هرکه را هم سر راه مىدیدند، اعم از زائر خانهخدا و غیره، مىکشتند یا اسیر مىکردند زیرا آنان مردم مسلمان را کافر و مشرک مىدانستند و سپس به چهل تن از قبیله هذیل ماموریت دادند که راه میان مکه و عیینه را بگیرند و راهزنى کنند و راهها را ناامن سازند، آنها مانع از این شدند که مردم از «تنعیم» محرم شوند و برخى را که به عمره مىآمدند، در راه کشتند.
در اثر ناامن بودن راهها قیمت مواد غذائى آنقدر بالا رفت که مردم قادر نبودند براى خود آذوقه تهیه نمایند و بالاخره قحطى و گرانى آنقدر شدید شد که بسیارى از مردم از گرسنگى مىمردند، جنازه مردهها کوچهها را پر کرده بود و در مکه جز اندکى نماندند و حتى صف اول نماز جماعت در مسجدالحرام پر نمىشد وتمام مغازهها و دکانها بسته شده بود.
در این شرائط یکى از علماى وهابى به نام عبدالرحمن بن نامى نزد شریف آمد و با او پیشنهاد صلح کرد به این شرط که شریف بهآنان اجازه زیارت خانه خدا را بدهد. آنها پس از زیارت به سرزمین خود برگردند و همه مردم مکه و اطراف آن تحتحکومت وهابیها باشند منتها حکومت شهر مکه به دست شریف باشد و تعهد کردند که با مردم مکه به مهربانى رفتار کنند و بنا را بر این گذاشتند که سعود را از جریان باخبر سازند و به انتظار پاسخ بنشینند.
وهابیها پس از این قرارداد وارد مکه شدند و در مراسم حج شرکت کردند، آنها به هنگام طواف پایکوبى مىکردند و به طرف حجرالاسود با چوب و عصا اشاره مىکردند.
مردم شهر که اغلب فرار کرده بودند، به شهر باز گشتند و اوضاع آرام شد و قیمتها پائین آمد و در همین سال زائران شامى به سرپرستى عبدالله پاشا با نیروئى فوقالعاده حدود ۱۵۰۰ سوار رسیدند و خود سعود نیز در مراسم حج شرکت کرد.
سعود به عبدالله پاشا و نیز به امیر حاج مصر به خاطر محملهائى که با خود آورده بودند، اعتراض کرد. آنها در پاسخ گفتند:
اینها علامت و نشانههائى هستند که حجاج قافلههاى خود را پیدا کنند، سعود آنها را تهدید کرد که اگر باز آنها را بیاورند، خواهد شکست و شرط کرد که به هنگام انجام مراسم حج نباید طبل ونى و شیپور بزنند.
وهابیها تا یازدهم محرم ۱۲۲۱ در مکه ماندند و بعد آنجا را ترک گفتند آنها در مدت اقامت خود در مکه به بیمارى آبله مبتلاشدند و بسیارى از آنها مردند و آنقدر مرده زیاد شد که چندین جسد را در یک قبر دفن مىکردند و عدهاى هم که از آنها سالم مانده بودند، به کارهاى پست مشغول شده بودند.
در آغاز همان سال بود که شریف غالب ماموران خود را به اطراف فرستاد و خود به جده وارد شد و به کارهاى خود سرو سامان داد ومشغول مرمت خرابیهاى ناشى از جنگ شد، آنگاه تعداد بیست نفر از وهابیها از درعیه وارد جده شدند، آنها حامل نامهاى از سعود بودند و این نامه در رابطه با صلح بود، مردم را به مسجد عکاش فرا خواندند و رساله محمد بن عبدالوهاب را که طى آن همه .//مسلمانان را کافر خوانده بود، براى مردم جده خوانده شد.
شریف غالب از جنگ با وهابیها خسته شده بود و از طرفى نیروىمقاومت در خود نمىدید و از طرف دیگر سخت علاقه داشت که بقیهنفوذ خود را حفظ کند، از این روى چارهاى نداشت جز این که بهمسلک وهابى تظاهر نماید و طبق تمایلات وهابیها رفتار نماید و با پذیرفتن دین خدا و رسول با سعود دست بیعت بدهد (۱) .و قول دادکه همه کارهاى ممنوع از طرف وهابیها را ممنوع سازد. براى این که خلوص نیتخود را بهتر به ثبوت رساند، دستور داد بقعههائى را که وهابیها خراب نکرده بودند، ویران سازند و دستور دادمردم با شنیدن اذان نماز، جملگى براى شرکت در نماز جماعت حاضرشوند و رسالههاى محمد بن عبدالوهاب تدریس شود و نماز جماعت در مسجدالحرام بهطور مکرر برگزار نشود و... با همه اینها اعمالىاز او سر مىزد که سعود را نسبت به خلوص وى بدگمان مىساخت.
از کارهاى جالب توجهى که از شریف سر مىزد، این بود که از بازرگانان اموالى به عنوان «عشور» دریافت مىداشت و چون مورداعتراض قرار مىگرفت، مىگفت: این بازرگانان مشرکند(مقصودش اینبود که چون وهابى نیستند، پس مشرک هستند) و بنابراین من اینمال را از مشرکین دریافت مىکنم نه از مسلمانان موحد (۲) .
مورخان نوشتهاند: سرپرست حجاج شامى آن سال باز عبدالله پاشا بود وقتى که قافله وى به نزدیکى مکه رسید، یکى از ماموران وهابى به او اخطار کرد که جز به شرط سال گذشته نباید وارد مکه شود او هم نپذیرفت و قافله وى بدون انجام مراسم حج از همانجابه شام برگشتند و محمل مصریها به دستور سعود به آتش کشیده شد و پس از پایان مراسم حج کسى از طرف سعود اعلام کرد که سال دیگرکسى که ریش خود را بتراشد، حق شرکت در حج نداد و ضمنا آیه شریفه را خواند:
(یا ایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجدالحرام بعد عامهم هذا...) (۳) .
«اى کسانى که ایمان آوردهاید بدانید که مشرکان پلیدند، پس ازامسال دیگر به مسجدالحرام نزدیک نشوند».
از همین سال کاروان حج شامیها و مصریها قطع شد (۴) . و به طور کلىغیر از وهابیان همه مسلمانان از شرکت در مراسم حج و زیارتخانه خدا منع شدند زیرا آنان جز وهابیها را مشرک مىدانستند.
تصرف مدینه
وهابیها مدت نزدیک به یک سال و نیم مدینه را در محاصره داشتندو از ورود آذوقه به شهر ممانعت مىکردند، سرانجام مردم مدینهناگزیر از تسلیم شدند و وهابیها شهر را به تصرف درآوردند،استعمال تنباکو و توتون را منع کردند و گنبدهاى روى قبور رابه جز گنبد روى قبر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه را ویران ساختند (۵) و تماماشیاى گرانبهایى را که در حرم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وجود داشت، به تصرفآوردند و قاضى مکه و مدینه را که از طرف عثمانیها بودند، ازشهر بیرون کردند. آنگاه پست قضاوت مکه را به شیخ عبدالحفیظ وپست قضاوت مدینه را به برخى از علماى این شهر دادند، آنان مردم را از زیارت قبر پیامبر منع و جلوگیرى کردند (۶) .
بنابر نوشته صلاح الدین مختار، چون سران و بزرکان مدینهدریافتند که شریف غالب قصد بیعت با سعود را دارد، به سعودی ها پیشنهاد کردند بیعت اهل مدینه را مبنى بر پذیرفتن دین خدا و رسول و فرمانبرى از سعود، قبول کند. پس از این پیشنهاد اهل مدینه به ویران ساختن قبهها و بناهاى روى قبور اقدام کردند (۷) .
به این ترتیب، وهابیها حکومت حجاز را نیز به دست آوردند وعمال عثمانى را بیرون کردند و نام پادشاه عثمانى را از خطبهها انداختند و به این هم قانع نشدند به فکر تصرف عراق و سوریه افتادند.
امیر حیدر شهابى در تاریخ خود مىنویسد:
وهابیها در این سال (۱۲۲۵) به سرزمین حوران یورش بردند و تمام اموال مردم را تاراج کردند و غلات را آتش زدند و مردم بىگناه را قتل عام نمودند و خانههایشان را ویران ساختند و فساد وآشوب بپا کردند و گفتهاند: معادل سه میلیون درهم به این منطقه خسارت وارد آوردند (۸) .
هجوم وهابیها به کربلا و نجف:
ظاهرا نخستین بار در سال۱۲۱۶ بود که سعود بن عبدالعزیز بالشگر عظیمى به کربلا حمله کرد آنچه در زیر مىخوانید، عصارهاىاست که از نوشتههائى که سه گروه از مورخان (مورخان وهابى،مورخان شیعه، و علماى بزرگى که خود شاهد و ناظر بودهاند و مورخان غیر اسلامى) در باره این حملات نوشتهاند.
صلاح الدین مختار، از نویسندگان وهابى در این باره چنینمىنویسد:
«در سال۱۲۱۶، امیر سعود (پسر عبدالعزیز) در راس سپاهى ازمردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و تهامه و نواحى دیگر به قصدعراق حرکت نمود و در ماه ذیقعده به شهر کربلا رسید و آن رامحاصره کرد، سپاه مذکور باروى شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند، بیشتر مردم را در کوچه و بازار و منازل به قتلرسانیدند و نزدیک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارجشدند و در آبى به نام ابیض گرد آمدند، خمس اموال را خود سعود برداشت و بقیه را به هر پیاده یک سهم و به هر سواره دو سهم قسمت کرد» (۹) .
مورخ نجدى، شرح واقعه مزبور را اینطور نوشته است که:
«در سال۱۲۱۶ در ماه ذیقعده سعود، با سپاهى مرکب از جمیعشهرنشینان و بادیهنشینان نجد و جنوب و حجاز و تهامه و نقاطدیگر به قصد حمله به سرزمین کربلاى حسینى(علیه السّلام) حرکت کرد و دربیرون شهر فرود آمد. سپاه مزبور دیوار شهر را خراب کردند و بهزور وارد شهر شدند، بیشتر مردم را در بازارها و خانهها به قتلرسانیدند و گنبد روى قبر را ویران ساختند و صندوق روى قبر را که زمرد و یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده شده بود، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا ونقره و قرآنهاى نفیس و غیر آنها هرچه یافتند، غارت کردند، نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند در حالى که قریب به دو هزار تن از اهل کربلا را کشته بودند (۱۰) .
صلاح الدین مختار، پس از نقل سخن ابن بشر، مىگوید که:
«امیر سعود به شهرى حمله برد و قتل و غارت کرد که در نظر شیعه، شهرى است که رعایت احترام آن لازم است» (۱۱) .
و یکى از مستشرقین درباره جنایات هولناک وهابیها در کربلا، مىنویسد:
«۱۲ هزار وهابى غافلگیرانه به ضریح امام حسین(علیه السّلام) هجومآوردند، بعد از آن که به غنائم عظیمى دستیافتند، هرچه مىتوانستند با خود حمل کردند و هرچه باقى ماند، طعمه حریق ساختند، پیر مردها و زنها و کودکان به شمشیر عربهاى وحشى قتل عام شدند، قساوتشان هرگز اشباع نمىشد و آنقدر کشتند که خونمثل نهر آب جارى شد و در نتیجه در این حمله سبعانه بیش از چهار هزار نفر به قتل رسیدند و آنچه غارت کردند و با خود بردند بیش از چهار هزار بار شتر بود و بعد از غارت و کشت وکشتار ضریح امام و هرچه در اطراف آن بود، کوبیدند و به صورتتل خاکى درآوردند و همه چیز را ویران ساختند و به خصوص منارهها و قبهها را به اعتقاد این که از طلا ساخته شدهاند» (۱۲) .
مرحوم علامه سید محمد جواد عاملى مولف «مفتاح الکرامه» که حمله سبعانه وهابیان به کربلا و نجف در حال حیات او اتفاقافتاده و خود شاهد حمله آنها به نجف بوده در خاتمه جلد پنجم «مفتاحالکرامه» مىنویسد:
«سعود وهابى که در سرزمین نجد سر به شورش برداشته و در منطقه آشوب به پا کرده بود، بدعتهاى زیادى در دین گذاشت و خونهاى زیادى از مسلمانان بریخت و قبور ائمه شیعه را با خاک یکسانکرد و در سال۱۲۱۶ به مشهد حسین(علیه السّلام) هجوم بردند، مردان وکودکان را کشتند، اموال مردم را گرفتند و در بىاحترامى نسبتبه آستان مقدس زیادهروى کردند و آن را ویران ساختند و از ریشهدرآوردند و آنچنان در حرم شریف فساد و ویرانى بار آوردند کهخدا مىداند» (۱۳) .
باز مىگوید:
«در نهم ماه صفر سال ۱۲۲۱ قبل از طلوع صبح، سعود وهابى بهنجف حمله آورد و ما را غافلگیر کرد حتى برخى از هواداران اواز دیوار سور نجف بالا آمدند و نزدیک بود شهر نجف را به تصرفخود درآورند که از امیرمومنان على(علیه السّلام) کرامات آشکار و معجزاتروشن ظاهر گشت، از سپاهیان او عده زیادى کشته شدند و او ناکامبرگشت» (۱۴) .
باز در جلد ششم«مفتاحالکرامه» مىنویسد:
«در ماه جمادى الاخر سال۱۲۲۳ آشوبگرى به نام «سعود» از نجدبا بیست هزار پیکارگر -بلکه بیشتر- به عراق هجوم آوردند به ما اطلاع رسید که او مىخواهد غافلگیرانه به نجف اشرف حمله کند، ماخود را آماده ساختیم و همه مردم در داخل سور قرار گرفتیم،آنها شبانه به سوى نجف رو آوردند دیدند ما آماده پیکار هستیمو همگى در داخل سور رفتهایم و توپها و گلولهها فراهم ساختهایم، آنها کارى از پیش نبردند، نجف را به سوى حله ترک گفتند، اهل آنجا را هم مجهز یافتند آنگاه به سوى کربلا رونهادند و این شهر روز روشن محاصره کردند اهالى شهر پشت دروازهشهر مقاومت کردند، کشتهها دادند و از دشمن نیز بکشتند و سرانجام در آن حمله، سعود ناامید بازگشت او در عراق فساد و تباهى راه انداخت و بر مکه و مدینه چیره شد و برنامه حج را سهسال به صورت تعطیل درآورد» (۱۵) .
باز مرحوم علامه عاملى در جلد هفتم مفتاحالکرامه مىنویسد:
«این جزء از کتاب، بعد از نیمه شب نهم رمضان المبارک ۱۲۲۵ بهدست مصنف آن خاتمه یافت، درحالى که دل نگرانى و تشویش بود،زیرا اعراب «عنیزه» که وهابى هستند، اطراف نجف اشرف و مشهدحسین(علیه السّلام) محاصره کردهاند، راهها را بسته و زوار حسین(علیه السّلام) را کهاز زیارت نیمه شعبان به وطنهاى خود باز مىگشتند، غارتنمودهاند و جمع کثیرى از آنان(بیشتر از زوار ایرانى را) بهقتل رسانیدهاند، گفته مىشود عدد مقتولین (دراین بار) یکصد وپنجاه تن بوده است، البته کمتر از این هم گفتهاند (۱۶) .
نویسندگان شیعه، عموما قتل عام کربلا را در روز هجدهم ذیحجه (عید غدیر) سال۱۲۱۶ نوشتهاند از جمله مولف«روضاتالجنات» در شرح حال مولى عبدالصمد همدانى حائرى نوشتهاست که در روز چهارشنبه هجدهم ذیحجه که عید غدیر بود، پس ازآن که وهابیان، عالم مزبور را با حیله و مکر از خانه بیرون وبه دست ایشان به شهادت رسید (۱۷) .
دکتر عبدالجواد کلیددار که خود از اهل کربلاست، در تاریخ کربلاو حائر حسین(علیه السّلام) از تاریخ کربلاى معلى نقل کرده است، واقعه را این چنین شرح مىدهد:
«در سال۱۲۱۶ امیر سعود وهابى سپاهى مرکب از بیست هزار مردجنگى تجهیز کرد و به شهر کربلا حملهور شد، کربلا در این ایام،در نهایت شهرت وعظمت بود زوار ایرانى و ترک و عرب بدان روىمىآوردند، سعود پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گردید، وکشتار سختى از مدافعین و ساکنان آن نمود، حصار شهر، از چوب وشاخههاى درختخرما که آنها را پشت دیوارهاى گلى، تعبیه کرده بودند، به وجود آمده بود.
سپاه وهابى در این یورش وحشیانه، چنان رسوایى در شهر به بارآوردند که به وصف نمىگنجد حتى گفته مىشود که در یک شب بیستهزار تن را به قتل رسانیدند» (۱۸) .
همین نویسنده ادامه مىدهد:
«پس از آن که امیر سعود، از کارهاى جنگى فراغت یافت، به طرف خزینههاى حرم، متوجه شد، این خزائن از اموال فراوان و اشیاىنفیس، انباشته بود وى هر چه در آنجا یافت، برداشت. مىگویند کهدر مخزنى را باز کرد که سکههاى بسیار در آن گردآورى شده بود،از جمله چیزهایى که به چنگ آورد، گوهر درخشان بسیار بزرگى بودبا بیست قبضه شمشیر که همه با طلا زینتیافته و با سنگهاىقیمتى مرصع شده بود، ظرفهاى زرین و سیمین و فیروزه و الماس ازذخائر گرانقیمت، همه را برداشت، دیگر چهار هزار شال کشمیرى، دو هزار شمشیر طلا، تعداد زیادى تفنگ و اسلحه دیگر، همه بهغارت رفت.
کربلا، پس از این حادثه به وضعى درآمد که شعرا براى آن مرثیهمىگفتند از جمله:
فشدلایثنى هواه الثانىو مزق الکتاب و المثانى و هدم الشباک و الرواقاو استلب الحلى و الاعلافا و قتل النساء و الاطفالااذ لم یجد فى کربلا رجالا لانهم زاروا الغدیر قصدافارخوه (بغدیر) عدا (۱۹)
کسانى که جان سالم بدر برده بودند، به تدریج به شهر باز گشتندو به اصلاح پارهاى از خرابیها برخاستند.
بنابر آنچه «لونکریک» در تاریخ خود نوشته (چهار قرن از تاریخعراق) تمام پایتختهاى کشورهاى اسلامى از این واقعه به شدت لرزید» (۲۰) .
همین نویسنده در جاى دیگر از کتاب خود، به نقل از «لونکریک» این چنین آورده است:
«خبر نزدیک شدن وهابیها ، به شهر کربلا غروب روز دوم نیسان۱۸۰۱ میلادى، درحالى که بیشتر ساکنان آن شهر به قصد زیارت به نجف رفته بودند، با عجله دروازهها را بستند وهابیها که تعدادآنها به ششصد پیاده و چهارصد سوار تخمین زده مىشد، به کنار شهر فرود آمدند و چادرهاى خویش را برافراشتند و آذوقههاى خودرا به سه قسمت کردند، آنگاه از طرف محله بابالمخیم سوراخى درباروى شهر به وجود آوردند و از آن سوراخ وارد خانهاى شدند واز آنجا به نزدیکترین دروازهها حمله بردند و به زور آن راگشودند و داخل شهر شدند. مردم وحشتزده و سراسیمه پا به فرارنهادند وهابیان به طرف ضریحهاى مقدس سرازیر گشته، شروع بهخرابى آنها نمودند، اشیاء نفیس و نذورات قیمتى و هدایایى کهفرمانروایان و پادشاهان ایران تقدیم کرده بودند، همه را غارتکردند، همچنین زینت آلات دیوارها و طلاهاى سقف را کندند،شمعدانها و قالیهاى گرانقیمت و قندیلهاى پرارزش را بردند،درهاى مرصع و آنچه از اینگونه یافته مىشد، همه را کندند. وقریب پنجاه نفر زائر را نزدیک و پانصد نفر را بیرون ضریح و درصحن به قتل رسانیدند و به هرکس رسیدند بدون رحم با قساوت تمامکشتند، بر پیران و خردسالان هم ترحم نکردند بعضى تعداد کشتگانرا هزار تن و بعضى دیگر نجبرابر تخمین زدهاند (۲۱) .
مولف کتاب «العراق قدیما و حدیثا» درباره هجوم وهابیها بهکربلا مىنویسد:
«در سال۱۲۱۶ گروهى از وهابیها، مرکب ازحدود ۶۰۰ شتر سوار وچهارصد اسبسوار به کربلا هجوم آوردند و این در هنگامى بود کهبیشتر اهالى به نجف رفته بودند.
مهاجمین صحنهاى امام حسین(علیه السّلام) و برادرش عباس(علیه السّلام) را به سختىویران ساختند و آنچه در آن دو حرم شریف بود، غارت کردند،اشیاى نفیس و دانههاى قیمتى و قطعه سنگهاى معدنى و چوبهاى ساجو آینههاى بزرگ و هدایاى گرانقیمتى که وزرا و امرا و پادشاهانایران هدیه کرده بودند، همه را بردند و هرچه به دیوارها نصبشده بود و طلاىسقفها را کندند و قالیهاى پر ارزش و شمعدانها واشیاى نفیسى که از سقف آویزان بود، و درهاى مرصع و هرچه ازاین قبیل بود، به یغما بردند (۲۲) .
«اوژن فلاندن» در سفرنامه خود به ایران، مىنویسد:
«کاردانان مىگویند که این اشیاء و جواهرات آتش طماعى اعرابرا فراهم کرده که با دست منحوس خود به ربودن این نفایس قیامکنند ولى آنچه که بیشتر حرص اینان را تحریک مىکند، همانا وجوددو ضریح على و حسین (علیهماالسلام) است. اهالى محل با شگفت وبهت نقل مىکنند که چهل سال پیش (۱۲۵۶ - ۱۲۵۸ه) وهابىها کهطایفهاى از اعرابند، به تعداد پانزده هزار نفر به شهر کوچککربلا هجوم آوردند، تمام مردمش را کشتند، خانههایش را ریشهکنکرده کلیه نفایس و غنائمش را ربودند» (۲۳) .
آرى وهابیها در این یورش سبعانه به سالمندان و خردسالان وزنان، کوچکترین ترحمى ننمودند و به جنایاتى دست زدند که قلبهر انسان را به درد مىآورد، تعجباور است که به قول«مسترلونکریک» وهابیها این جنایات هولناک را به نام دینانجام مىدادند. و نام آن را جهاد فى سبیلالله گذاشته بودند!!
همانطورى که ملاحظه مىشود مورخان تعداد لشگریان سعود و همچنینتعداد مقتولین را با اختلاف زیاد نقل کردهاند، بعضى تعداد سپاهسعود را بیست هزار و بعضى یک هزار، یا میان این دو گفتهاند.
با توجه به نوشتههاى نویسندگان وهابى که قسمتى از آنها قبلانقل گردید، و قرائن دیگر، گویا تعداد لشگریان سعود در حملهسال۱۲۱۶ بیست هزار و تعداد کشته شدگان پنج هزار درستتر باشد.
انگیزه حمله وهابیها به دو شهر مقدس کربلا و نجف دو چیز بود:
نخست عداوت شدید آنها نسبتبه شیعیان به خاطر احترامفوقالعادهاى که آنها براى قبور ائمه اهل بیت(علیهم السلام) قائلند. دوم دوختن چشم طمع به ذخایر فراوانى که در خزائن وحرمهاى این بزرگواران وجود داشت، و در یک کلمه«غارتگرى»آنها، در وهله اول در حمله خویش به کربلا پیروز شدند ولى درحملات دیگر به نجف و کربلا بر اثر هشیارى مردم مسلمان ناکام بازگشتند.
صاحبنظران علل غلبه وهابیها به شهر کربلا را در مرتبه اول خلاصهکردهاند:
۱ - از همه مهمتر خیانت عمرآقا حاکم شهر کربلا بود او از طرفسلیمان پاشا، والى بغداد از طرف سلطان عثمانى براى حفاظتشهر،کارى انجام نداد و هیچ اقدامى نکرد، بلکه به سبب تعصب تسنن باوهابیها همزبان و همقول بود و به همین جهت مورد مواخذه سلیمانپاشا قرار گرفت و سرانجام اعدام گردید (۲۴)
۲ - برج و باروىشهر کربلا، استحکام کافى نداشت، به علاوه براى دفاع از آن عدهکافى و لازم وجود نداشتند (۲۵) .
۳ - وقوع وبا در مدت کوتاهى قبل از آن بهطورى که گروه عظیمىاز مردم تلف و عدهاى از شهر فرار کرده بودند و به این ترتیبشهر آمادگى کافى براى دفاع نداشت.
۴ - هنگام هجوم وهابیها به شهر کربلا طبق نوشته مولف«مفتاحالکرامه» قبائل شیعى مذهب اطراف از قبیل قبیله خزاعلو آل بعیج و آل جشعم، با یکدیگر، اختلاف داشتند و سرگرم زد وخورد بودند (۲۶) . و مجال جلوگیرى از وهابیان را نداشت.
۵ - از همه مهمتر این که مردان و جوانان، عموما به مناسبت عیدغدیر رهسپار نجف اشرف شده بودند و کسى نبود که از شهر دفاعکند و در برابر مهاجمان بایستد، در شهر فقط زنان و سالخوردگانو کودکان باقى مانده بودند که از ایشان کارى ساخته نبود (۲۷) .
ولى این حادثه اثر عمیقى در شیعیان عراق گذارد، حاکم شهر رابرکنار کردند و او را به عنوان قصاص کشتند و یکى از عراقیانبه صورت مرد قلندرى به نجد رفت و با وهابیان خو گرفت و در یکفرصت مناسب، عبدالعزیز را به قتل رساند. برج و باروى کربلا ونجف را محکم کردند و آذوقه و اسلحه به قدر کافى فراهم نمودندو در حملات دیگر در مقابل وهابیان با رشادت تمام مقاومتنمودند.
از علماى بزرگى که براى دفاع از شهر نجف و مقابله با وهابیانکوشش و تلاش فراوان کردند، مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء بود که طلاب نجف و مردم آن شهر را براى مقابله با وهابیان بسیج کرد واین بسیج همگانى اثر قابل ملاحظهاى در دفع آنها داشت.
عبدالله فیلبى گوید که عمل سعود در حمله به کربلا ، گذشته ازشیعه، همه جهان را به هیجان آورد و نقطه استوارى بود براى قیامهایى که در برابر وهابیت انجام یافت و عواقب وخیمى براى دولت سعودى به بار آورد (۲۸) .
پی نوشتها:
۱- تاریخ المملکهالعربیه السعودیه، ج۱، ص ۹۱.
۲- المختار من تاریخ الجبرتى، ص۶۶۷.
۳- توبه: ۲۸.
۴- خلاصهالکلام، به نقل کشف الارتیاب، ص۳۶.
۵- تاریخ جبرتى، ج۳، ص ۹۱.
۶- تاریخ المملکه العربیهالسعودیه، ج۱، ص ۹۱، ۹۲.
۷- تاریخ المملکهالعربیهالسعودیه، ج۱، ص ۹۱، ۹۲.
۸- به نقل کشف الارتیاب، ص۳۷.
۹- تاریخ المملکهالعربیهالسعودیه، ج۱، ص۷۳.
۱۰- عنوان المجد، فى تاریخ نجد، ج۱، ص ۲ - ۱۲۱.
۱۱- تاریخ المملکهالعربیهالسعودیه، ج۱، ص۷۷ و ۷۸.
۱۲- فاسیلیف، تاریخ العربیهالسعودیه، ص ۴۸.
۱۳- مفتاح الکرامه، ج۵، ص ۵۱۲.
۱۴- همان.
۱۵- مفتاح الکرامه، ج۶، ص ۴۳۴.
۱۶- مفتاح الکرامه، ج۷، ص۶۵۳.
۱۷- روضات الجنات، ج۴، ص ۱۹۸.
۱۸- تاریخ کربلا و حایر حسین(ع) ص ۱۷۴.
۱۹- موسوعه العتبات المقدسه، قسم کربلا، ج۸، ص ۳۷۵.
۲۰- تاریخ کربلا و حائر حسین، ص ۱۷۴.
۲۱- تاریخ کربلا و حائر حسین، ص ۱۷۲ - موسوعهالعتباتالمقدسه،ج۸، قسم کربلا، ص ۲۷۱.
۲۲- به نقل موسوعهالعتبات المقدسه، قسم کربلا، ص ۲۷۱.
۲۳- سفرنامه «اوژن فلاندن» به ایران، چاپ سوم، انتشاراتاشراقى، ص ۴۶۲ ترجمه نور صادقى.
۲۴- مسیر طالبى، ص ۴۰۸ - تاریخ العربیهالسعودیه، ص۴۹.
۲۵- مسیر طالبى، ص ۴۰۸.
۲۶- مفتاح الکرامه، ج۷، ص۶۵۳.
۲۷- وهابیان، على اصغر فقیهى، ص ۲۶۲.
۲۸- تاریخ نجد، ص۹۹.
/خ