ارزش و جایگاه وحدت از منظر قرآن و سنّت
۱. وحدت، رمز پیروزى ملتها:
قرآن مجید، ملل اسلامى را به سوى یگانه عامل وحدت، تمسک به حبل اللّه دعوت مىکند و از هرگونه تفرقه برحذر مىدارد: «وَاعتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا»(2)؛ و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.
تمام مسلمانان را امّت واحد و داراى هدف واحد و خداى واحد مىداند: «إِنَّ هَـذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وَ حِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ»(3)؛ قطعا این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امّت واحدى بودند (و پیرو یک هدف) و من پروردگار شما هستم پس مرا پرستش کنید!
قرآن، امّت اسلامى را با هم برادر به حساب آورده و انتظار دارد که روابط میان آنان همانند روابط دو برادر با یکدیگر صمیمانه باشد و در صورت بروز کوچکترین اختلاف، دستور صلح و آشتى مىدهد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(4) ؛ موءمنان برادر یک دیگرند پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید و تقواى الهى پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید!
۲. تفرقه بدترین عذاب آسمانى:
ابن اثیر مىگوید: «مراد از «شِیَعا» همان تفرقه میان امّت اسلامى است»(6). و به پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله دستور مىدهد که با افرادى که دچار تفرقه شده و در اختلاف خود اصرار مىورزند، رابطه نداشته باشد: «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِى شَىْءٍ إِنَّمَآ أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ »(7)؛ کسانى که آیین خود را پراکنده ساختند و به دستههاى گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطهاى با آنها ندارى! سر و کار آنها تنها با خداست سپس خدا آنها را از آن چه انجام مىدادند، باخبر مىکند.
او به مسلمانها فرمان مىدهد که همانند مشرکانى که دچار تفرقه شده وبه اختلاف خود مىبالند، نباشند: «وَ لاَ تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ * مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبِ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ »(8)؛ نباشید از کسانى که دین خود را پراکنده ساختند و به دستهها و گروهها تقسیم شدند! و (عجب اینکه) هر گروهى به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند!
۳. نگرانى رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله از اختلاف امّت:
این یهودى جنگها و درگیرىهاى زمان جاهلیّت را براى افراد دو قبیله یادآور شد و آتش فتنه را روشن ساخت به طورى که آنان شمشیر به دست گرفته و در برابر هم صفآرایى کردند.
رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله از این قضیه مطلع شد، به همراه تعدادى از مهاجران و انصار در محل درگیرى حاضر شد و فرمود:
یا معشر المسلمین، اللّه اللّه ، أبدعوى الجاهلیّهِ وأنا بین أَظْهُرِکم؟ بعد إذ هداکم اللّه إلى الإسلام وأکرمکم به، وقَطَع به عنکم أمرَ الجاهلیّهِ ، وَاسْتَنْقَذَکم به من الکفر، وألَّف به بینکم ، تَرْجِعُون إلى ما کنتم علیه کفّارا؛ اى مسلمانان ، آیا خدا را فراموش کردهاید و شعار جاهلیّت سر مىدهید با این که هنوز در میان شما حضور دارم. پس از آن که خداوند شما را به نور اسلام هدایت کرد و به شما ارزش داد و فتنههاى دوران جاهلیّت را ریشهکن ساخت و از کفر، رهایى بخشید و میان شما الفت و برادرى برقرار کرد، شما دوباره مىخواهید به دوران کفر جاهلى برگردید؟
در اثر سخنان رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله متوجّه شدند که این فتنه، توطئه شیطانى است، از این کار خویش پشیمان شده و سلاحها را به زمین گذاشتند و در حالى که اشک از دیدگانشان جارى بود، دست در گردن هم انداختند و همدیگر را غرق بوسه ساخته و در معیت رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله به طرف منازل خود بازگشتند(9).
۴. دعوت به اختلاف، از آثار شوم جاهلیت:
این سخن زشت و قبیح را کنار بگذارید، چون این رفتارِ دوران جاهلیّت مىباشد و خداوند متعال، مؤمنان را برادر یکدیگر قرار داده و از یک حزب و یک گروه به حساب آورده، تمام فریاد خواهىها در هر زمان و مکان، باید به صلاح اسلام و مسلمانان صورت گیرد، نه این که به صلاح یک دسته و به ضرر دسته دیگر انجام پذیرد و پس از این، هر کس چنین شعار جاهلى سر دهد، مورد نکوهش قرار گرفته و تعزیر خواهد شد(10).
على (علیه السلام) بزرگ منادى و عامل وحدت
آرى، امیر مومنان علیهالسلام همین که احساس کرد زمینه براى احقاق حقّ مسلّمش فراهم نیست و قیام او جز تفرقه میان امّت اسلامى حاصل دیگرى ندارد(16) سختترین مصیبتها را که به مانند تحمّل خار در چشم بود و جانکاهترین دوران را که به منزله استخوان در گلو بود، سپرى نمود(17)، ولى حاضر نشد وحدت و انسجام جامعه اسلامى پاشیده شود و حاصل تلاش بیست و سه ساله پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله توسّط منافقان و از دین برگشتگان و سیلى خوردگان از اسلام، از بین برود؛ بلکه در هر موردى که تشخیص مىداد رهنمودهاى او به صلاح اسلام و جامعه اسلامى است از هر گونه مساعدت مضایقه نکرد(18).
على علیهالسلام با این که در باره خلیفه اوّل و دوّم نظریه مثبتى نداشت و بنا به نقل صحیح مسلم که معتبرترین و صحیحترین کتاب اهل سنّت بعد از قرآن است؛ على علیهالسلام معتقد بودند که آن دو دروغگو، فریبکار و خائن هستند(19). ولى وجود این اعتقاد هم باعث نشد که حضرت بدون داشتن نیروى کافى در برابر آنان بایستد و موجب ضعف و تباهى امّت اسلامى شود.
آثار شوم اختلاف از دیدگاه امام على (علیهالسلام)
۱. عامل انحراف فکرى:
۲. نشانه بطلان قطعى یکى از دو طرف:
مَا اخْتَلَفَ دَعْوَتان إلاّ کانَتْ إحْداهُما ضَلالَه(21)؛ اگر دو نظریّه در برابر هم قرار گرفت، قطعا یکى از آن دو باطل است.
یعنى همواره حقّ در برابر باطل است و این دو هرگز با هم جمع نمىشوند.
۳. زمینه ساز تسلط شیطان:
وَالْزَمُوا السَّوَادَ الاْءَعْظَمِ فَإِنَّ یَدَ اللّهِ مَعَ الْجَمَاعَهِ. وَ إِیَّاکُمْ وَالْفُرْقَهَ! فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ(22)؛ ملازم جامعه اسلامى باشید، چون دست خدا همواره با جماعت است و از تفرقه بهپرهیزید، زیرا گروه اندک، طعمه شیطان مىشود، همانطورى که گوسفند رها شده از گلّه، نصیب گرگ مىشود.
۴. نشانه پلیدى باطن:
«وَإِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِینِ اللّهِ، مَا فَرَّقَ بَیْنَکُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَسُوءُ الضَّمَائِرِ»(23)؛ همانا شما برادران دینى یکدیگرید؛ چیزى جز درون پلید، و نیّت زشت، شما را از هم جدا نساخته است.
۵. زمینه ساز فتنه:
«إِنَّ الشَّیْطَانَ یُسَنِّی لَکُمْ طُرُقَهُ، وَ یُرِیدُ أَنْ یَحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَهً عُقْدَهً، وَیُعْطِیَکُمْ بِالْجَمَاعَهِ الْفُرْقَهَ، وَبِالْفُرْقَهِ الْفِتْنَهَ»(24)؛ همانا شیطان، راههاى خود را به شما آسان جلوه مىدهد، تا گرههاى محکم دین شما را یکى پس از دیگرى بگشاید، و به جاى وحدت و هماهنگى، بر پراکندگى شما بیفزاید.
۶. وجوب نابودى اختلاف افکن:
«أَلاَ مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَلَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هذِهِ»(25)؛ آگاه باشید هر کس که مردم را به این شعار «تفرقه و جدایى» دعوت کند او را بکُشید هر چند که زیر عمامه من باشد.
آیا بحث امامت اختلاف انگیز است؟
شهید مطهّرى در این باره مىگوید:
به هر حال طرفدارى از تز «اتّحاد اسلامى» ایجاب نمىکند که در گفتن حقایق کوتاهى شود، آن چه نباید صورت گیرد، کارهایى است که احساسات و تعصّبات و کینههاى مخالف را برمىانگیزد، امّا بحث علمى سروکارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات(26).
حضرت آیه اللّه العظمى مکارم شیرازى مىفرماید:
بعضى تا سخن از مسئله امامت به میان مىآید فوراً مىگویند: امروز، روز این حرفها نیست!
امروز روز وحدت مسلمین است و گفتوگو از جانشین پیامبر صلىاللهعلیهوآله مایه تفرقه و پراکندگى است.
ما امروز دشمنان مشترکى داریم که باید به فکر آنها باشیم؛ صهیونیسم و استعمار غرب و شرق و بنابراین، این مسایل اختلافى را باید کنار بگذاریم؛ ولى این طرز تفکّر مسلماً اشتباه است زیرا:
اوّلاً: آنچه مایه اختلاف و پراکندگى است جرّ و بحثهاى تعصبآمیز و غیر منطقى و پرخاشگرىهاى کینهتوزانه است. ولى بحثهاى منطقى و مستدل و دور از تعصّب و لجاجت و پرخاشگرى، در محیطى صمیمانه و دوستانه، نه تنها تفرقه انگیز نیست، بلکه فاصلهها را کم مىکند و نقاط مشترک را تقویت مىنماید.
من در سفرهاى خود به حجاز براى زیارت خانه خدا کراراً بحثهایى با علما و دانشمندان اهل سنّت داشتهام، هم ما و هم آنها احساس مىکردیم این بحثها نه تنها سوءِ اثرى در مناسبات ما ندارد؛ بلکه باعث تفاهم و خوشبینى بیشتر مىشود، فاصلهها را کمتر مىکند و کینههاى احتمالى را از سینهها مىشوید.
مهم این است که در این بحثها روشن مىشود ما با یکدیگر نقطههاى مشترک فراوانى داریم که مىتوانیم در برابر دشمنان مشترک، روى آن تکیه و تأکید کنیم(27).
حضرت آیه اللّه العظمى فاضل لنکرانى رحمهالله در پیام خود به مناسبت ایّام فاطمیّه سال ۱۳۸۲ فرمود:
«بزرگداشت شهادت این بانوى بزرگوار که اوّلین و باشخصیتترین شهیده راه ولایت است، تجدید عهد با مقام شامخ ولایت که اکمال دین و اتمام نعمت خداوند با آن است، مىباشد... .
در اینجا تذکّر مجدّد این نکته را لازم مىدانم که تعظیم این ایّام و بهپا داشتن مجالس عزا و مصیبت از سیره مسلّمه و عملى امام خمینى ـ رضوان اللَّه تعالى علیه ـ بود و این امر ارتباطى به قضیّه وحدت ندارد.
مسئله وحدتى راکه امام بزرگوار و آیه اللّه بروجردى ـ قدسسرّهما ـ بر آن تأکید داشتند نه به این معنا است که شیعه نسبت به اعتقادات مسلّمه خود سکوت کند یا آن را نادیده بگیرد بلکه مقصود وحدت تمامى مسلمین در برابر استکبار جهانى است که داعیه قدرت منحصره دارد و با الهام از صهیونیزم در فکر فرو پاشیدن مبانى متقن اسلام است.
اینک بر عموم شیعیان است که در روز سوم جمادى الثانیه که از طرف دولت جمهورى اسلامى تعطیل رسمى است، محافل و مجالس عزا اقامه نموده و با دستجات عزادار در کوچهها و خیابانها ظاهر شوند تا گوشهاى از حقِّ آن شهید را ادا کرده باشیم».
ایشان در پیام خود به مناسبت فاطمیّه سال ۱۳۸۱ نیز فرمودند: «صحیح است که مسئله وحدت مورد تأکید معمار بزرگ انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى قدسسره بود؛ امّا مقصود آن حضرت این نبود که شیعه از مبانى اعتقادى متقن و محکم خویش دست بردارد و شاهد کذب و دروغ حتّى نسبت به فاطمه زهرا علیهاالسلام باشد(28).
نظر امام جمعه زاهدان:
مولوى عبدالحمید امام جمعه زاهدان در خطبه نماز جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۸۵، گفتند:
«هرکسى هر استدلالى دارد باید در چارچوب عقل و منطق مطرح کند و کسى گلایه ندارد، ولى توهین به مقدّسات در هیچ مذهبى جایز نیست و هرکسى که روا بداند این برخلاف نص قرآن و سنّت است، ما حتّىبه مقدّسات یهود و نصارى هم نباید اهانت کنیم»(29).
پی نوشت:
(1) انفال (۸) آیه ۶۰.
(2) آل عمران (۳) آیه ۱۰۳.
(3) أنبیاء (۲۱) آیه ۹۲.
(4) حجرات (۴۹) آیه ۱۰.
(5) انعام (۸) آیه ۶۵.
(6) النهایه فى غریب الحدیث، ج ۲، ص ۵۲۰.
(7) انعام (۸) آیه ۱۵۹.
(8) روم (۳۰) آیه ۳۲.
(9) «فعرف القوم أنها نزغه من الشیطان وکید من عدوهم لهم فألقوا السلاح وبکوا وعانق الرجال بعضهم بعضا ثمّ انصرفوا مع رسول الله صلى الله علیه وسلم سامعین مطیعین قد أطفأ الله عنهم کید عدوّ اللّه شاس». در المنثور، ج ۲، ص ۵۷؛ جامع البیان، ج ۴، ص ۳۲؛ فتح القدیر، ج ۱، ص ۳۶۸؛ تفسیر آلوسى، ج ۴، ص ۱۴ و أسد الغابه، ج ۱، ص ۱۴۹.
(10) «دعوها فإنّها منتنه ... یعنى أنّها کلمه خبیثه، لأنّها من دعوى الجاهلیّه واللّه سبحانه جعل الموءمنین إخوه وصیّرهم حزبا واحدا، فینبغى أن تکون الدعوه فى کلّ مکان وزمان لصالح الإسلام والمسلمین عامّه لا لصالح قوم ضدّ الآخرین، فمن دعا فى الإسلام بدعوى الجاهلیه یُعزّر». سیره نبویّه، ج ۳، ص ۳۰۳، غزوه بنىالمصطلق و مجمع البیان، ج ۵، ص۲۹۳، رسائل و مقالات، ج ۱، ص ۴۳۱.
(11) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۲۸۳، الشافى فى الإمامه، ج ۳، ص ۱۱۰. ر.ک: الامامه والسیاسه، تحقیق الشیرى، ج ۱ ص ۶۸، تحقیق الزینى، ج ۱، ص ۴۹ و بحارالأنوار، ج ۲۹، ص ۶۲۸.
(12) ابن قتیبه دینورى نقل مىکند: على علیهالسلام در همان روزهاى اوّل رحلت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله و نشستن ابوبکر بر مسند خلافت مهاجران را مورد خطاب قرار داد و حقّانیّت خود را براى آنان بازگو کرد و شایستگى خود را براى مسند خلافت مطرح نمود. سخنان حضرت آن چنان در مخاطبان تأثیر گذاشت که بشیر بن سعد گفت: یاعلى! اگر انصار پیش از بیعت با ابوبکر این سخن تو را مىشنید، حتّى دو نفر در حقّانیّت تو اختلاف نمىکرد.
مشروح سخنان حضرت این چنین است: «اللّه اللّه یا معشر المهاجرین! لاتخرجوا سلطان محمّد فى العرب عن داره وقعر بیته، إلى دورکم وقعور بیوتکم، ولا تدفعوا أهله عن مقامه فى الناس وحقّه، فواللّه یا معشر المهاجرین، لنحن أحقّ الناس به. لأنّا أهل البیت، ونحن أحقّ بهذا الأمر منکم ما کان فینا القارئ لکتاب اللّه، الفقیه فی دین اللّه، العالم بسنن رسول اللّه، المضطلع بأمر الرعیّه، المدافع عنهم الأمور السیّئه، القاسم بینهم بالسویّه، واللّه إنّه لفینا، فلا تتّبعوا الهوى فتضلّوا عن سبیل اللّه، فتتزدادوا من الحقّ بعدا».
بشیر بن سعد الأنصارى گفت: «لو کان هذا الکلام سمعته الأنصار منک یا على قبل بیعتها لأبى بکر، ما اختلف علیک اثنان». الامامه والسیاسه، تحقیق الزینى، ج ۱، ص ۱۹.
(13) ابن قتیبه مىگوید: «وخرج علی ـ کرم اللّه وجهه ـ یحمل فاطمه بنت رسول اللّه [ صلىاللهعلیهوآلهوسلم [ على دابّه لیلاً فى مجالس الأنصار تسألهم النصره، فکانوا یقولون: یا بنترسول اللّه! قدمضت بیعتنا لهذا الرجل ولو أنّ زوجک وابن عمک سبق إلینا قبل أبى بکر ما عدلنا به.
فیقول علی ـ کرم اللّه وجهه ـ : أفکنت أدع رسول اللّه [ صلىاللهعلیهوآلهوسلم ] فی بیته لم أدفنه، وأخرج أنازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمه: ماصنع أبوالحسن إلا ما کان ینبغى له، ولقد صنعوا ما للّه حسیبهم وطالبهم». الامامه والسیاسه، تحقیق الزینى، ج ۱، ص ۱۹.
(14) على علیهالسلام در خطبه ۲۱۷ نهج البلاغه مىفرماید: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِى مُعِینٌ إِلاّ أَهْلُ بَیْتِى فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ»؛ پس از وفات پیامبر صلىاللهعلیهوآله و بىوفایى یاران به اطراف خود نگاه کرده یاورى جز اهلبیت خود ندیدم که اگر یارى کنند، کشته خواهند شد و به مرگ آنان رضایت ندادم.
(15) مولا على علیهالسلام فرمود: «وَ أَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْکَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ؛ چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویى که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود، جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو بردم و بر نوشیدن جام تلختر از گیاه حنظل، شکیبایى نمودم». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۷.
(16) على علیهالسلام فرمود: «وأیم اللّه لولا مخافه الفرقه بین المسلمین ... لکنّا على غیر ما کنّا لهم علیه؛ اگر ترس تفرقه میان مردم نبود با هیئت حاکمه طور دیگر برخورد مىکردم». ابن أبى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۰۷ و مفید ارشاد، ج ۱، ص ۲۴۵.
(17) حضرت در خطبه سوم نهج البلاغه مىفرماید: «صبرت وفى العین قذى وفى الحلق شجى أرى تراثى نهبا»؛ صبر پیشه کردم در حالى که خار در چشم و استخوان در گلویم بود و مىنگریستم که چگونه حقّ و میراث مرا به غارت مىبرند.
(18) نهج البلاغه، نامه ۶۲: «حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَهَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الاْءِسْلاَمِ، یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِینِ مُحَمَّدٍ [ صلىاللهعلیهوآلهوسلم ] فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاْءِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْما أَوْ هَدْما... فَنَهَضْتُ فِى تِلْکَ الاْءَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ، وَاطْمَأَنَّ الدِّینُ وَتَنَهْنَهَ؛ تا آنجا که دیدم گروهى از اسلام بازگشته، مىخواهند دین محمد صلىاللهعلیهوآله را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یارى نکنم، رخنهاى در آن ببینم یا شاهد نابودى آن باشم ... پس در میان آن آشوب و غوغا بپاخاستم تا آن که باطل از میان رفت و دین استقرار یافته، آرام شد».
(19) بنا به نقل مسلم، عمر بن خطّاب خلیفه دوم، جناب عباس و حضرت على علیهالسلام را خطاب کرده و مىگوید:«فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله ... فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا... ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله وَوَلِیُّ أَبِیبَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا... ؛ پس از رحلت رسول گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ]که ابوبکر گفت خلیفه پیامبر است نظر شما دو نفر این بود که وى دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن هست و هم چنین پس از فوت ابوبکر، من (عمر) گفتم که خلیفه پیامبر و ابوبکر هستم، شما مرا نیز دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن دانستید. صحیح مسلم، ج ۵ ص ۱۵۲، ح ۴۴۶۸، کتاب الجهاد، باب ۱۵، حکم الفئ.
(20) نهج البلاغه، حکمت ۲۱۵.
(21) نهج البلاغه، حکمت ۱۸۳.
(22) نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶.
(23) نهج البلاغه خطبه ۱۱۳.
(24) نهج البلاغه خطبه ۱۲۱.
(25) نهج البلاغه خطبه ۱۲۷.
(26) همان، ص ۱۹.
(27) پنجاه درس اصول عقائد، ص ۲۲۷.
(28) به نقل از: سایت معظّمٌ له.
(29) به نقل از: سایت رسمى حوزه علمیّه زاهدان sonnionain.com.