انقلاب اسلامى؛ غرب و ضعف تحليل(2)
2. انقلاب ايران، انقلابي جهان سومي و ضد امپرياليستي نه اسلامي
جهان سومي بودن يكي ديگر از خصوصيات انقلاب اسلامي ايران است. در زمان حيات آيت اللَه خميني، مطبوعات ايران سخت انقلابي بود و به طور مداوم از حركتهاي انقلابي غيرمسلمان مانند ساندينيست ها، كنگره افريقاي جنوبي و انقلابيون ايرلند شمالي پشتيباني مي كرد؛ در حالي كه از نقش و اهميت حركتهاي اسلامي به اصطلاح محافظه كار مانند مجاهدين افغان چشم مي پوشيد. گويي رشته جهان سومي انقلاب ايران نسبت به پيوند اسلامي آن قويتر بوده است.( 10)
در اين اشكال، دو نوع از روش هاي علمي رايج در نظريه پردازي غرب به كار رفته است: از سويي، در اين تحليل، روش تعميمي به كار رفته است كه بر اساس آن، نظريه پردازي غرب (به ويژه در روشهاي تحقيقي شرق شناسي كلاسيك و نيز پس از آن در روش تحقيقي ساختارگرايان) به دنبال يافتن علت العلل يا علت شامل و عامي هست كه بتواند همه رخدادها و تحولات را تحليل و تفسير كند. به نظر مي رسد مفاهيمي چون جهان سومي، ضد امپرياليستي و... به همين منظور توليد شده اند. در استدلال فوق، مفهوم جهان سوم، مفهومي عام است كه با آن ميتوان تحولات بخش وسيعي از مناطق آسيا، آفريقا و آمريكاي جنوبي را توضيح داد. اين روش به لحاظ علمي روشي غير كارشناسانه است و امروزه در مراكز پژوهشي به عنوان روشي علمي مورد قبول واقع نمي شود.
از سوي ديگر؛ روش مهم ديگري كه در اين اشكال به كار رفته است، روش تقليلي است. در اين روش تلاش مي شود تا امر واقع يا موضوع و مفهوم مورد بحث، از سطح كلان خود به سطح نازل تري تنزل يابد. به عنوان مثال؛ نهضتي با فرايند پيچيده كاملاً ديني به سطح نازل نزاع طبقاتي، خصومت هاي اقتصادي، جنگ قدرت، مبارزه ضد امپرياليستي و... تنزل مي يابد. نمونه اين گونه تحليل ها را مي توان در تبيين نيكي آر. كدي از نهضت ديني حضرت امام (ره) مشاهده كرد. از نظر وي، وجه مشترك نوع نهضت ها و انقلاب هاي ايراني در چند سده اخير از جمله نهضت هاي تنباكو، مشروطه، نفت و 1357 وجود احساسات ضد امپرياليستي در آنها مي باشد.( 11) وي با صراحت مي نويسد: «تمام قيام هاي ايران يك صبغه قوي ضد خارجي در زمينه هاي فرهنگي و سياسي داشته اند».(12) كدي به طور آگاهانه در صدد است تا صبغه ضد امپرياليستي اين نهضت ها را بر رنگ ديني آنها غلبه دهد. از همين روست كه وي علاوه بر اينكه به هنگام مقايسه دو نهضت سيد جمال و امام خميني تصريح ميكند كه «هر دو حركت را مي توان بيشتر يك عكس العمل سياسي، و نه روحاني، بر ضد امپرياليسم غرب دانست»،(13) همچنين، تلاش مي كند تا دايره حس ضد امپرياليستي را چنان گسترده كند كه احياناً بتواند حضور نيروهاي غيرمذهبي در برخي از نهضت ها و انقلاب ها را هم توجيه و تبيين كند: ماهيت اسلامي واكنش هاي اخير حتي توسط بسياري از رهبران غيرمذهبي را بعضاً مي توان به واسطه همراهي سلطه غرب با استثمار فرهنگي غربي و حكومت پهلوي با گرايشهاي غير مذهبي تفسير كرد.( 14)
وي مشخصاً درباره حضرت امام (ره) هم مي نويسد: احساسات ضد امپرياليستي و ضد غربي آيت الله خمینی گاهي از مواقع بر احترام او به قوانين اسلامي مي چربد. قوانين اسلامي، در تشيع و يا تسنن، از مصونيت ديپلمات هاي خارجي كه در يك كشور اسلامي به سر مي برند، جانبداري مي كند، مطلبي كه آيت الله خميني حتماً آن را مي داند، اما اين نكته از قوانين اسلام در زمان گروگانگيري در ايران رعايت نشد.( 15)
مسلم است كه انقلاب هاي ايراني هم رنگ جهان سومي و هم در اكثر قريب به اتفاق موارد رنگ ضد امپرياليستي داشته است، اما به نظر مي رسد آنچه باعث انحراف و بلكه تحريف نظريه پردازان غرب شده اين است كه گمان برده اند اگر اين نهضت ها ديني تلقي شود، ديگر هيچ سهمي براي اين مفاهيم ذكر شده باقي نخواهد ماند. اين در حالي است كه شايد هيچ چيز نتواند همچون آموزه هاي ديني به ويژه دين اسلام توده مردم را براي مقابله با امپرياليسم بسيج نمايد. با چه مكانيسمي بهتر از فتواي تحريم تنباكو مي توان تنها در مدت چند روز تمامي توده هاي كشور پهناوري همچون ايران را در برابر قراردادي مثل رژي به آگاهي رساند و بسيج نمود؟ با چه ابزاري و در چه فرايندي مي توان مردماني با دستخالي را در برابر ديكتاتوري تا دندان مسلح به مقاومت كشاند و به پيروزي رساند؟ در يك انقلاب اجتماعي، مسلم است كه علل و عوامل نسبتاً زياد و متفاوتي سهيم اند، اما به نحو اصلي و تبعي؛ يعني ميتوان به علتي اشاره كرد كه اگر حذف شود، ساير علل به رغم حضورشان نمي توانند حركت توده را به انقلاب تبديل كنند. ادعاي نگارنده بر اين است كه آن علت اصلي و اساسي در همه نهضت هاي چند سده اخير كشورمان البته با تفاوت در شدت و ضعف علت ديني بوده است و ساير علتها (اعم از علل و عوامل اقتصادي، سياسي، نظامي و...) به عنوان علل و عوامل تبعي كه بيشتر نقش كاتاليزور را داشته اند، عمل كرده اند. البته لااقل برخي تحليل هاي نظريه پردازان غرب كاملاً به اين مطلب توجه دارند و اشتباه آنها بيشتر در تعيين مصداق علت اساسي است.
3. انقلاب ايران، معلول شكست مدرنيسم
بابي سعيد در مقام تحليل اينكه چگونه در جوامع اسلامي كماليسم جاي خود را به اسلام گرايي داد، مي نويسد: چرا تنها اسلام گرايان بايد از شكست گفتمان كماليستي سود ببرند؟ برخي انديشمندان اين امر را چنين تبيين كرده اند كه ملي گراها در قدرت بودند و كمونيست ها در زندان، در نتيجه طي يك فرايند حذف، مقام طغيان به اسلامگرايان داده شد. حتي اگر ما در مقام استدلال، اعتبار اين توصيف را بپذيريم، هنوز روشن نيست چرا شكست رژيم هاي كماليستي زمينه را براي پاگيري گفتمان هايي ديگر مانند ليبراليسم و دموكراسي اجتماعي مهيا نكردند؟(18)
همين سوال را مي توان از ميشل فوكو پرسيد كه چرا انزجار مردم ايران از نوسازي شاه، به اسلام گرايي ختم شد؟ چرا به رقيب بالفعل و مشهور آن يعني سوسياليسم شرقي نرسيد؟ ميشل فوكو و ديگر كساني كه انقلاب ايران را عكس العمل در برابر نوسازي شاه مي دانند، هرگز تبيين نكرده اند كه چه ملازمه اي مي تواند ميان انزجار از نوسازي و اسلام گرايي وجود داشته باشد؟
واقعيت اين است كه اگر به تحول فكر دروني شيعه كه از سالها بلكه قرنها قبل از انقلاب اسلامي شروع شده و تا انقلاب اسلامي سير تكاملي خود را دنبال كرده است توجه نشود، نمي توان توجيه منطقي درستي براي آن آورد. به طور خلاصه مي توان اين تحول فكر دروني شيعه از صفويه تا انقلاب اسلامي را چنين ذكر كرد: ظهور «مكتب اصولي» علامه وحيد بهبهاني باعث مي شود تا كمي بعد از وي توسط دو تن از شاگردان باواسطه وي به نام هاي ميرزاي قمي و شيخ جعفر نجفي دو «نرم افزار» مهم در اصول و فقه به ترتيب به نامهاي «قوانين» و «جواهر الكلام» توليد شود. اين دو نرم افزار به بهترين نحو توسط شاگرد صاحب جواهر، شيخ انصاري در دو «قالب» آموزشيِ اصولي و فقهي به نام هاي «رسايل» و «مكاسب» بسيار هنرمندانه پي ريزي شد به گونه اي كه از آن زمان تا كنون به عنوان مهمترين منابع آموزشي اصول و فقه در حوزه هاي علميه مورد استفاده قرار مي گيرد. در گام بعدي، شاگرد برجسته شيخ انصاري، ميرزاي شيرازي بزرگ با تكيه بر نرم افزارها و قالب هايي كه در اختيار داشت، طرحي بنيادين براي كسب عملي راس هرم قدرت سياسي ريخت كه بر اساس آن، شاگردان وي در نهضت مشروطه اعم از رهبران برجسته مشروطه خواه و رهبران برجسته مشروعه خواه تا چند قدمي اين منصب جلو رفتند. اما، به رغم اين كه آنها توانستند از فضاي شاه محور صفويه به فضاي قانون محور مشروطه حركت كنند، آنها به دلايل زيادي نتوانستند موفق به كسب راس هرم قدرت سياسي شوند. فاصله سه ربع قرنيِ نهضت مشروطه تا انقلاب اسلامي، فرصتي در اختيار انديشه سياسي شيعه داد تا در پيكر غرب (اين ميهمان ناخوانده) كه اينك به تمام قامت خود در ايران هرچند نه به شكل فعال و يگانه حضور داشت، تامل ورزند. انقلاب اسلامي و فلسفه سياسي آن كه در تقابل با جوهره فلسفه سياسي غرب است، نتيجه اين تامل شد. در انقلاب اسلامي آخرين حلقه قدرت سياسي شيعه تكميل شد و كرسي قدرتي كه پنج قرن قبل از آن در صفويه به لحاظ تئوريك در اختيار آن قرار گرفته بود، به لحاظ عملي نيز بدان تسليم شد. حضرت امام خميني (ره) با كسب بالاترين جايگاه در هرم قدرت سياسي، نه تنها كار ناتمام ميرزاي شيرازي بزرگ را تمام كرد، بلكه با ايجاد «نهادسازي» جديد، گامي بزرگ در تاسيس «نظام اسلاميِ» كاملاً متمايز از نظام هاي موجود در جهان اسلام سني و نيز جهان غرب برداشت.( 19)
با توجه به اين تحليل درمي يابيم كه حتي اگر غربي هم در كار نبود، انقلابي مثل انقلاب 57 به عنوان لازم و نتيجه رشد فكري شيعه به وجود مي آمد، هرچند ممكن بود چنين اتفاقي با كمي تاخير صورت مي گرفت. انقلاب اسلامي بيش از هر عامل ديگري معلول رشد اجتهاد تكاملي شيعه است و حضور غرب در كشور ايران، حداكثر مي تواند به عنوان يك كاتاليزور در تحريك مسلمانان عمل كرده باشد نه اين كه خود به عنوان تنها يا محوري ترين دليل ملاحظه شود.
پی نوشتها:
10. تجربه سياسي اسلام، ص .186
11. نيكي آر. كدي، «مطالعه تطبيقي انقلابهاي ايراني»، ترجمه فردين قريشي، مندرج در: فصلنامه متين، س 1، ش 1 (زمستان 1377)، ص .299
12. نيكي آر. كدي، «چرايي انقلابي شدن ايران»، ترجمه فردين قريشي، مندرج در: فصلنامه متين، س 1، ش 2 (بهار 1388)، ص .224
13. نيكي كدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ترجمه عبدالرحيم گواهي، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ 3، 1381)، ص .326
14. ريشه هاي انقلاب ايران، ص .386
15. ريشه هاي انقلاب ايران، ص .451
16. ميشل فوكو: Paul Michel Foucalt (1926 - 1984) فيلسوف اجتماعي فرانسه يكي از فيلسوفاني است كه توجه ويژه اي نسبت به انقلاب اسلامي ايران نشان داده است. وي، قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به حمايت از مردم ايران و انقلاب آنان برمي خيزد و در كوران مبارزات انقلابي مردم ايران، طي دو مسافرت در سال 1357 (از 25 شهريور تا 2 مهر و از 17 تا 24 آبان ) به تهران آمده و در مدت اقامت خود در ايران، نُه مقاله در دفاع از انقلاب ايران مي نويسد. دفاع وي از انقلاب اسلامي ايران باعث مي شود كه در دنياي غرب مورد هجمه، انتقاد و بي مهري قرار گيرد. «پاسخ به يك خواننده زن ايراني» و «پاسخ به ميشل فوكو و ايران»، عناوين جوابيه هاي فوكو به كساني است كه او را متهم به طرفداري از انقلاب ايران نموده و به او اعتراض كرده اند. فوكو بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، با نوشتن «نامه اي سرگشاده به مهدي بازرگان» و مقاله اي استفهامي تحت عنوان «طغيان بي حاصل» به انتقاد از عملكرد جمهوري اسلامي ايران مي پردازد كه در تحليل اين تغيير موضع، چند احتمال به نظر مي رسد: الف) دفاع شخصي از اتهامات و حملاتي كه به شخص او به دليل طرفداري از انقلاب اسلامي شده است؛ ب) ناتواني تفكر پستمدرنيستي فوكو در شناخت صحيح از انقلاب اسلامي ايران؛ ج) ادامه تسلط جريان شرق شناسي بر انديشمندان غرب كنوني از جمله فوكو .
ر.ك: رضا رمضان نرگسي، «دغدغه هاي ميشل فوكو درباره انقلاب اسلامي ايران»، مندرج در: موسي نجفي و ديگران، شرق شناسي نوين و انقلاب اسلامي، (قم: موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چ ،1 1384)، ص 121، 122 و .156
17. ايرانيها چه رويايي در سر دارند، ص 19 ـ .23
18. بابي سعيد، هراس بنيادين، ترجمه غلامرضا جمشيدي ها و موسي عنبري، (تهران: دانشگاه تهران، چ 1، 1379)، ص .90
19. براي اطلاع تفصيلي از سير تحول فكر دروني شيعه، ر.ك: احمد رهدار، «سير حركت شيعه از حاشيه به هسته قدرت سياسي»، ماهنامه ذكر، ش 22 (بهمن 1386)، صص 149ـ.150
/خ