بهره گیری دشمن صهیونیستی از اینترنت
دشمن صهیونیستی در چارچوب جنگ همه جانبه خود بر ضد فلسطینیان به منظور رسیدن به اهداف تجاوزکارانه خود از هیچ وسیله ای فروگذار نیست که نسل کشی، بازداشت، تخریب روستاها و شهرها ، سیطره بر زمین ها از جمله این تجاوزات محسوب می شوند.
گزارشی که فرا روی شماست یکی از اشکال تجاوز رژیم صهیونیستی را شرح می دهد که در آن از "اینترنت" برای تخریب جنبه اخلاقی و معنوی جوانان فلسطینی استفاده می کند. بر اساس آمار شرکت های اینترنتی فلسطین، سازمان های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در گذشته و حال به هزاران ترفند برای جذب جوانان فلسطینی به پایگاه های نامشخص و چت دست می زنند.
در این گزارش واقعیت را پیش روی خواننده گرامی قرار می دهیم، ما هرگز قصد نداریم که به قضیه ای حاشیه ای بپردازیم یا داستانی خیالی را برای شما شرح دهیم. ما فقط می خواهیم حقایق را بیان کنیم، فقط حقایق، داستان جوانی فلسطینی که از طریق اینترنت به دام سازمان های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی افتاد و در منجلاب مزدوری گرفتار آمد که یکی از سازمان های امنیت فلسطین به این واقعیت پی برد و او را به دستگاه عدالت کشاند تا به سزای عمل خود برسد.
(ج. ن) به سن مدرسه رسید. در راه مدرسه مشاهده می کرد که کودکان هم سن و سال او همیشه در حال آماده باش هستند و سنگ به دست به اشغالگران حمله ور می شوند. او که از پدرش یاد گرفته بود فرزند زمان خود باشد گاه در انتفاضه شرکت می کرد. وی وقتی که به دوره دبیرستان رسید خبرهایی در زمینه به دست گرفتن زمام امور از سوی تشکیلات خودگردان پس از توافقات اسلو به گوش رسید و تغییراتی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پیرامون او شکل گرفت. در این میان هر کس به آینده خود می اندیشید. دوستش "س.ر" از عمویش قول گرفته بود که در خارج کاری برایش پیدا کند و دایی "ع.ی" دوست دیگر تعهد کرده بود که او را در دوره افسری ثبت نام کند، اما جوان داستان ما نه عمویی داشت که به او قول کار بدهد و نه دایی ای. قهرمان داستان ما به این اندیشید که به زور بازوی خود متکی باشد و به قول خودش زیرکی کرده و با تخم مرغ و سنگ بازی کند. دوره دبیرستان را در سال 1996 با موفقیت به پایان رساند سپس وارد دانشگاه شد و در سال 2000 نیز تحصیلات دانشگاهی را تمام کرد. همزمان با پایان تحصیلات دانشگاهی او شعله های انتفاضه الاقصی از جنوب نوار غزه تا شمال کرانه باختری برافروخته گردید.
با وجودی که او عادت داشت فرزند زمان خویش باشد، اما دچار یأس و سرشکستگی شد و به قضیه ملت خود و آنچه در پیرامون او می گذشت، بی اعتنا گردید. خواست که از واقعیت فرار کند و فراموش کند که به مرحله بازنشستگی پیش از کارمند شدن رسیده است، تلاش کرد که برای مشکل بیکاری (بازی با تخم مرغ و سنگ) راه حلی پیدا کند، اما این پهلوان (پنبه) هیچ دوستی جز اینترنت نیافت. تمام وقت و پول های خود را برای آن صرف می کرد، چت کردن بهترین دوا برای خستگی و بهترین مونس برای تنهایی اش شد، شروع کرد به پیغام فرستان برای هر کس و ناکس. هر کس که در حال چت کردن بود می توانست جزو دوستان او به حساب آید عرب یا غیر عرب، پسر یا دختر، در ابتدا اطلاعات شخصی ساختگی ارسال می کرد، چطور می توانست اطلاعات درست بفرستد در حالی که او خود را جوانی با فرهنگ می دانست. چندین هفته بدین نحو سپری شد.
ابوهارون اطلاعات شخصی و ایمیل "ج. ن" را از "ص" گرفت و آن را در کنار دیگر اطلاعات خود در پرونده ای گرد آورد. این افسر سازمان جاسوسی صهیونیست ها از ابتدای انتفاضه مبارک الاقصی در حال جمع آوری اطلاعاتی از یک تیم مسلح مقاومت فلسطین بود و بارها و بارها تلاش کرد که به آنان دست پیدا کند، اما تدابیر امنیتی آنها موجب شد که این افسر راه به جایی نبرد و موفق به تحقق اندیشه پلید خود نگردد. در یکی از شب ها هنگامی که ابوهارون به دنبال یافتن راه حلی برای این مشکل خود بود، ضربه ای به سر خود زد که بر اثر آن کلاه سیاه کوچکش به زمین افتاد. او با خود گفت: ایمیل "ج.ن" را که دارم. بر طبق اطلاعاتی هم که دارم او پسر عموی فرمانده تیم مسلح فلسطینی است. ابوهارون از مزدور خود (ص) خواست که رابطه میان "ج.ن" و پسر عمویش را کشف کند و به او دو روز مهلت داد تا این اطلاعات را برای او جمع آوری کند. مزدور پیش از پایان مدت تعیین شده به افسر صهیونیست اطلاع داد که آنها ("ج.ن" و پسر عمویش) ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند، اما "ج.ن" اهل مبارزه نیست و توجهی به فعالیت های وطن خواهانه ندارد و تمام اوقات خود را با اینترنت می گذراند تا آنکه غم بیکاری را فراموش کند.
ابوهارون دریافت که "ج.ن" تنها را رسیدن به فرمانده تیم مبارز و پسر عمویاش است. او به فکر افتاد که چگونه می تواند به او نزدیک شده و او را به دام اندازد. مشکل اینجا بود که "ج.ن" نه اهل مواد مخدر بود و نه حتی اهل سیگار، علاقه ای هم به زنان نداشت. به همین سبب به دام انداختن او کار آسانی نبود. او هم اکنون 26 سال سن داشت و دانشگاه رفته بود و کم تجربه یا کم سن و سال هم نبود، اما رایانه شخصی ابوهارون نشان می داد که تنها دو راه مناسب وجود دارد که او می تواند از طریق آنها به "ج.ن" نزدیک شود، یکی بیکاری و دیگری اینترنت.
یک روز ج.ن گفت که پسر عمویش به خانه آنان خواهد آمد و نهار را در نزد آنان خواهد خورد. ابو هارون با خود اندیشید که این بهترین فرصت است و به همین سبب از مزدور خود "ص" خواست که از جایش تکان نخورد و هر گونه اطلاعاتی از مبارز یاد شده (پسر عموی ج.ن) کسب کرد، برایش بفرستد. ص هم چنین کرد و به محض آنکه فرمانده تیم مبارز به محل رسید، آن را به اطلاعات افسر جاسوسی صهیونیست ها رساند. ابوهارون از "ص" خواست که به محض حرکت آن فرد از محل، آن را به او گزارش دهد و یک فروند هواپیمای جاسوسی هم در منطقه به پرواز درآمد و از خانه "ج.ن" عکسبرداری کرد. "ص" زمان خروج مبارز را هم به افسر صهیونیست اطلاع داد و هواپیمای جاسوسی هم او را دنبال کرد تا آنکه به خیابانی در شهر رسید. در آنجا او را با موشکی هدف قرار داد و آن مبارز را به همراه یکی از افراد تیمش که به آنجا آمده بود تا او را با خودرو به جای دیگری منتقل کند، به شهادت رساند.
"ج.ن" به هیچ وجه فکر نمی کرد که او موجب این کار شده است و به محض آنکه "م" خبر شهادت پسر عمویش را به او داد، از شنیدن این خبر بسیار آشفته شد.
روزها گذشت تا آنکه "م" در یکی از روزها به "ج.ن" گفت که دوست دارد در نوار غزه با او ملاقات کند و خودش آماده است که همه هزینه سفر را هم تقبل کند، اما "ج.ن" به او گفت که به هیچ وجه نمی خواهد موجب دردسر برای دوست اماراتی اش شود. "م" به او گفت که دوست دارد به هر وسیله ای که شده خدمتی برای "ج.ن" انجام دهد. او هم گفت که اگر علاقه دارد کاری برایش انجام دهد، لطف کند و کاری را در کشورش برای او پیدا کند، زیرا از چهار سال پیش که از دانشگاه فارغ التحصیل شد تاکنون از بیکاری کلافه شده است.
"م" به او گفت که تمام تلاش خود را برای او (ج.ن) انجام خواهد داد. چند روز بعد به او خبر داد که کاری برای او پیدا کرده است، اما برای دوستش مناسب نیست زیرا تنها 500 دلار درآمد دارد و این مبلغ آن قدر نیست که دوستش راهی دیار غربت شود، بنابراین از او خواست که اندکی هم صبر کند. دو روز بعد "م" بار دیگر تماس گرفت و گفت که کار جدیدی با درآمدی 1000 دلاری برایش پیدا کرده است و بهتر است که عکس و پاسپورتی که بیش از یک سال کارایی دارد و نیز کپی مدرک دانشگاهی را برایش بفرستد. "ج .ن" نیز آنچه را که از او خواسته شده بود با شماره فاکس اماراتی ارسال کرد. "م" 200 دلار را برای او فرستاد و به او گفت:" من یک هفته در مصر خواهم بود، در آنجا به دیدنم بیا من ویزا را در اختیارت قرار می دهد و پس از یک هفته با هم به امارات باز می گردیم تا کار تو را به تو تحویل دهم". "ج.ن" آنچه را که برایش اتفاق افتاد بود باور نمی کرد. حالا دیگر می توانست کار کند، پس انداز کند، از خانواده اش بی نیاز گردد و ازدواج کند، همه اینها به خاطر زیرکی و باهوشی او به دست آمد. این همان انترنتی است که به خاطر نشستن طولانی در جلوی آن بر او عیب می گرفتند که اکنون موجب گشایش و خوشبختی او گشته است. "ج . ن" ساک خود را بست و با خانواده اش خداحافظی کرد و به سمت گذرگاه به راه افتاد.
"ج.ن" از نوشیدن آن سر باز زد و پرسید دستمزد چی؟ ابو هارون گفت: اگر اطلاعات تو درباره پسر عمویت نبود نمی توانستیم او را شکار کنیم و ما می خواهیم که این همکاری بین ما ادامه داشته باشد. وی گفت من آماده ام که مرا دستگیر کنید یا هر کاری با من بکنید، اما راضی نمی شوم که مزدور شما شوم. ابو هارون به او گفت: تو در حال حاضر مزدور ما هستی و اگر مخالفت کنی ما مجبور می شویم مشخصات تو را به بقیه افراد گروه پسر عمویت بدهیم تا پیش از رسیدن تو را به قتل برسانند."ج.ن" از ترس لرزه به جانش افتاد و دستش لرزید. ابو هارون فهمید که همه چیز تمام شده است. "ج.ن" به فکر فرو رفت، از رسوایی که در انتظار او بود، می ترسید. خواست که موافقت خود را اعلام کند که ابو هارون گفت: این مبلغ را بگیر و به مدت یک هفته برای گردش به مصر برو و خوش بگذران زیرا ما برای مقداری اطلاعات به تو نیاز داریم.
"ج.ن" به سفر رفت و در روزی که ابو هارون برای او مشخص کرده بود بازگشت و بار دیگر در گذرگاه رفح با او گفتگو کردند و اطلاعاتی را که درباره خانواده و دوستانش داشت در اختیار آنها گذاشت و بالفعل در دام مزدوری افتاد.
دشمن صهیونیستی می داند که چگونه از شبکه اینترنت استفاده کند. بهترین وسیله ای است که می توان در زمینه جمع آوری دقیق ترین اطلاعات از آن بهره جست. وضعیت جوانان جامعه، اخلاقیات آنها و حتی تمایل سیاسی آنها را به دست می آورد. همچنین از آن برای ضایع کردن اوقات جوانان استفاده می کند و با ارسال نامه های ناشناس برای جوانان جنگ روانی علیه آنان به راه می اندازد و واضح تر از همه اینها از طریق آن می تواند جوانان را مانند جوانی که داستان زندگی اش را خواندید به دام اندازد.
منبع: خبرگزاری آینده روشن
/خ
گزارشی که فرا روی شماست یکی از اشکال تجاوز رژیم صهیونیستی را شرح می دهد که در آن از "اینترنت" برای تخریب جنبه اخلاقی و معنوی جوانان فلسطینی استفاده می کند. بر اساس آمار شرکت های اینترنتی فلسطین، سازمان های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در گذشته و حال به هزاران ترفند برای جذب جوانان فلسطینی به پایگاه های نامشخص و چت دست می زنند.
در این گزارش واقعیت را پیش روی خواننده گرامی قرار می دهیم، ما هرگز قصد نداریم که به قضیه ای حاشیه ای بپردازیم یا داستانی خیالی را برای شما شرح دهیم. ما فقط می خواهیم حقایق را بیان کنیم، فقط حقایق، داستان جوانی فلسطینی که از طریق اینترنت به دام سازمان های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی افتاد و در منجلاب مزدوری گرفتار آمد که یکی از سازمان های امنیت فلسطین به این واقعیت پی برد و او را به دستگاه عدالت کشاند تا به سزای عمل خود برسد.
آغاز ماجرا
(ج. ن) به سن مدرسه رسید. در راه مدرسه مشاهده می کرد که کودکان هم سن و سال او همیشه در حال آماده باش هستند و سنگ به دست به اشغالگران حمله ور می شوند. او که از پدرش یاد گرفته بود فرزند زمان خود باشد گاه در انتفاضه شرکت می کرد. وی وقتی که به دوره دبیرستان رسید خبرهایی در زمینه به دست گرفتن زمام امور از سوی تشکیلات خودگردان پس از توافقات اسلو به گوش رسید و تغییراتی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پیرامون او شکل گرفت. در این میان هر کس به آینده خود می اندیشید. دوستش "س.ر" از عمویش قول گرفته بود که در خارج کاری برایش پیدا کند و دایی "ع.ی" دوست دیگر تعهد کرده بود که او را در دوره افسری ثبت نام کند، اما جوان داستان ما نه عمویی داشت که به او قول کار بدهد و نه دایی ای. قهرمان داستان ما به این اندیشید که به زور بازوی خود متکی باشد و به قول خودش زیرکی کرده و با تخم مرغ و سنگ بازی کند. دوره دبیرستان را در سال 1996 با موفقیت به پایان رساند سپس وارد دانشگاه شد و در سال 2000 نیز تحصیلات دانشگاهی را تمام کرد. همزمان با پایان تحصیلات دانشگاهی او شعله های انتفاضه الاقصی از جنوب نوار غزه تا شمال کرانه باختری برافروخته گردید.
با وجودی که او عادت داشت فرزند زمان خویش باشد، اما دچار یأس و سرشکستگی شد و به قضیه ملت خود و آنچه در پیرامون او می گذشت، بی اعتنا گردید. خواست که از واقعیت فرار کند و فراموش کند که به مرحله بازنشستگی پیش از کارمند شدن رسیده است، تلاش کرد که برای مشکل بیکاری (بازی با تخم مرغ و سنگ) راه حلی پیدا کند، اما این پهلوان (پنبه) هیچ دوستی جز اینترنت نیافت. تمام وقت و پول های خود را برای آن صرف می کرد، چت کردن بهترین دوا برای خستگی و بهترین مونس برای تنهایی اش شد، شروع کرد به پیغام فرستان برای هر کس و ناکس. هر کس که در حال چت کردن بود می توانست جزو دوستان او به حساب آید عرب یا غیر عرب، پسر یا دختر، در ابتدا اطلاعات شخصی ساختگی ارسال می کرد، چطور می توانست اطلاعات درست بفرستد در حالی که او خود را جوانی با فرهنگ می دانست. چندین هفته بدین نحو سپری شد.
گسترده شدن دام سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی
ابوهارون اطلاعات شخصی و ایمیل "ج. ن" را از "ص" گرفت و آن را در کنار دیگر اطلاعات خود در پرونده ای گرد آورد. این افسر سازمان جاسوسی صهیونیست ها از ابتدای انتفاضه مبارک الاقصی در حال جمع آوری اطلاعاتی از یک تیم مسلح مقاومت فلسطین بود و بارها و بارها تلاش کرد که به آنان دست پیدا کند، اما تدابیر امنیتی آنها موجب شد که این افسر راه به جایی نبرد و موفق به تحقق اندیشه پلید خود نگردد. در یکی از شب ها هنگامی که ابوهارون به دنبال یافتن راه حلی برای این مشکل خود بود، ضربه ای به سر خود زد که بر اثر آن کلاه سیاه کوچکش به زمین افتاد. او با خود گفت: ایمیل "ج.ن" را که دارم. بر طبق اطلاعاتی هم که دارم او پسر عموی فرمانده تیم مسلح فلسطینی است. ابوهارون از مزدور خود (ص) خواست که رابطه میان "ج.ن" و پسر عمویش را کشف کند و به او دو روز مهلت داد تا این اطلاعات را برای او جمع آوری کند. مزدور پیش از پایان مدت تعیین شده به افسر صهیونیست اطلاع داد که آنها ("ج.ن" و پسر عمویش) ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند، اما "ج.ن" اهل مبارزه نیست و توجهی به فعالیت های وطن خواهانه ندارد و تمام اوقات خود را با اینترنت می گذراند تا آنکه غم بیکاری را فراموش کند.
ابوهارون دریافت که "ج.ن" تنها را رسیدن به فرمانده تیم مبارز و پسر عمویاش است. او به فکر افتاد که چگونه می تواند به او نزدیک شده و او را به دام اندازد. مشکل اینجا بود که "ج.ن" نه اهل مواد مخدر بود و نه حتی اهل سیگار، علاقه ای هم به زنان نداشت. به همین سبب به دام انداختن او کار آسانی نبود. او هم اکنون 26 سال سن داشت و دانشگاه رفته بود و کم تجربه یا کم سن و سال هم نبود، اما رایانه شخصی ابوهارون نشان می داد که تنها دو راه مناسب وجود دارد که او می تواند از طریق آنها به "ج.ن" نزدیک شود، یکی بیکاری و دیگری اینترنت.
توطئه پلید
لحظه سرنوشت ساز
یک روز ج.ن گفت که پسر عمویش به خانه آنان خواهد آمد و نهار را در نزد آنان خواهد خورد. ابو هارون با خود اندیشید که این بهترین فرصت است و به همین سبب از مزدور خود "ص" خواست که از جایش تکان نخورد و هر گونه اطلاعاتی از مبارز یاد شده (پسر عموی ج.ن) کسب کرد، برایش بفرستد. ص هم چنین کرد و به محض آنکه فرمانده تیم مبارز به محل رسید، آن را به اطلاعات افسر جاسوسی صهیونیست ها رساند. ابوهارون از "ص" خواست که به محض حرکت آن فرد از محل، آن را به او گزارش دهد و یک فروند هواپیمای جاسوسی هم در منطقه به پرواز درآمد و از خانه "ج.ن" عکسبرداری کرد. "ص" زمان خروج مبارز را هم به افسر صهیونیست اطلاع داد و هواپیمای جاسوسی هم او را دنبال کرد تا آنکه به خیابانی در شهر رسید. در آنجا او را با موشکی هدف قرار داد و آن مبارز را به همراه یکی از افراد تیمش که به آنجا آمده بود تا او را با خودرو به جای دیگری منتقل کند، به شهادت رساند.
"ج.ن" به هیچ وجه فکر نمی کرد که او موجب این کار شده است و به محض آنکه "م" خبر شهادت پسر عمویش را به او داد، از شنیدن این خبر بسیار آشفته شد.
روزها گذشت تا آنکه "م" در یکی از روزها به "ج.ن" گفت که دوست دارد در نوار غزه با او ملاقات کند و خودش آماده است که همه هزینه سفر را هم تقبل کند، اما "ج.ن" به او گفت که به هیچ وجه نمی خواهد موجب دردسر برای دوست اماراتی اش شود. "م" به او گفت که دوست دارد به هر وسیله ای که شده خدمتی برای "ج.ن" انجام دهد. او هم گفت که اگر علاقه دارد کاری برایش انجام دهد، لطف کند و کاری را در کشورش برای او پیدا کند، زیرا از چهار سال پیش که از دانشگاه فارغ التحصیل شد تاکنون از بیکاری کلافه شده است.
"م" به او گفت که تمام تلاش خود را برای او (ج.ن) انجام خواهد داد. چند روز بعد به او خبر داد که کاری برای او پیدا کرده است، اما برای دوستش مناسب نیست زیرا تنها 500 دلار درآمد دارد و این مبلغ آن قدر نیست که دوستش راهی دیار غربت شود، بنابراین از او خواست که اندکی هم صبر کند. دو روز بعد "م" بار دیگر تماس گرفت و گفت که کار جدیدی با درآمدی 1000 دلاری برایش پیدا کرده است و بهتر است که عکس و پاسپورتی که بیش از یک سال کارایی دارد و نیز کپی مدرک دانشگاهی را برایش بفرستد. "ج .ن" نیز آنچه را که از او خواسته شده بود با شماره فاکس اماراتی ارسال کرد. "م" 200 دلار را برای او فرستاد و به او گفت:" من یک هفته در مصر خواهم بود، در آنجا به دیدنم بیا من ویزا را در اختیارت قرار می دهد و پس از یک هفته با هم به امارات باز می گردیم تا کار تو را به تو تحویل دهم". "ج.ن" آنچه را که برایش اتفاق افتاد بود باور نمی کرد. حالا دیگر می توانست کار کند، پس انداز کند، از خانواده اش بی نیاز گردد و ازدواج کند، همه اینها به خاطر زیرکی و باهوشی او به دست آمد. این همان انترنتی است که به خاطر نشستن طولانی در جلوی آن بر او عیب می گرفتند که اکنون موجب گشایش و خوشبختی او گشته است. "ج . ن" ساک خود را بست و با خانواده اش خداحافظی کرد و به سمت گذرگاه به راه افتاد.
ضربه بزرگ
"ج.ن" از نوشیدن آن سر باز زد و پرسید دستمزد چی؟ ابو هارون گفت: اگر اطلاعات تو درباره پسر عمویت نبود نمی توانستیم او را شکار کنیم و ما می خواهیم که این همکاری بین ما ادامه داشته باشد. وی گفت من آماده ام که مرا دستگیر کنید یا هر کاری با من بکنید، اما راضی نمی شوم که مزدور شما شوم. ابو هارون به او گفت: تو در حال حاضر مزدور ما هستی و اگر مخالفت کنی ما مجبور می شویم مشخصات تو را به بقیه افراد گروه پسر عمویت بدهیم تا پیش از رسیدن تو را به قتل برسانند."ج.ن" از ترس لرزه به جانش افتاد و دستش لرزید. ابو هارون فهمید که همه چیز تمام شده است. "ج.ن" به فکر فرو رفت، از رسوایی که در انتظار او بود، می ترسید. خواست که موافقت خود را اعلام کند که ابو هارون گفت: این مبلغ را بگیر و به مدت یک هفته برای گردش به مصر برو و خوش بگذران زیرا ما برای مقداری اطلاعات به تو نیاز داریم.
"ج.ن" به سفر رفت و در روزی که ابو هارون برای او مشخص کرده بود بازگشت و بار دیگر در گذرگاه رفح با او گفتگو کردند و اطلاعاتی را که درباره خانواده و دوستانش داشت در اختیار آنها گذاشت و بالفعل در دام مزدوری افتاد.
پایان شرم آور
درس عبرت
دشمن صهیونیستی می داند که چگونه از شبکه اینترنت استفاده کند. بهترین وسیله ای است که می توان در زمینه جمع آوری دقیق ترین اطلاعات از آن بهره جست. وضعیت جوانان جامعه، اخلاقیات آنها و حتی تمایل سیاسی آنها را به دست می آورد. همچنین از آن برای ضایع کردن اوقات جوانان استفاده می کند و با ارسال نامه های ناشناس برای جوانان جنگ روانی علیه آنان به راه می اندازد و واضح تر از همه اینها از طریق آن می تواند جوانان را مانند جوانی که داستان زندگی اش را خواندید به دام اندازد.
منبع: خبرگزاری آینده روشن
/خ