کودک به ندرت در گروههای اجتماعی حضور می یابد، چون در خانه فرصت ابراز وجود را پیدا نمی کند. اغلب نگران و با قیافهای گرفته و افسرده در مدرسه حاضر می شود . از درس و مدرسه لذت نمی برد و نسبت به آینده خود بیمناک است . در اثر کمبود عواطف خانوادگی، عقب ماندگی درسی پیدا می کند . به علت بهره مند نبودن از محبت در خانه، به افراد منحرف و سرگرمیهای باطل روی می آورد. بیشتر اوقات ذهنش مشغول مشکلات خانواده و اختلافات بین پدر و مادر است. احترامی برای والدین خویش قائل نیست، در نتیجه به افراد اجتماع هم با عینک بدبینی نگاه می کند.
چه باید کرد؟
والدین در حضور کودکان به هیچ وجه دعوا و بگو مگو نکنند، و یکدیگر را سرزنش ننمایند. والدین در جلسات خانوادگی از مطالبی که روح حرص و طمع و یا بدگویی و غیبت از دیگران را در فرزندان القا می کند خودداری کنند. والدین خواسته های خویش را منطبق بر رضای خداوند نمایند، نه مطابق با سلیقه شخصی خویش. با دید خوش بینی و حسن ظن به یکدیگر بنگرند.به یکدیگر را با کلمات احترام آمیز صدا کنند و از سخنان زشت و توهین آمیز احتراز نمایند . و از روزگار گله و شکایت ننمایند و راضی به قضای الهی باشند، زیرا اغلب شکوه ها و گله ها به طور ناخودآگاه به فرزندانشان دید منفی می دهد. در مورد مسائل خانه هفته ای یک روز جلسه بگذارند، و در حضور کودکان به مشورت و تبادل نظر بپردازند.
اصل ایجاد عادات در کودکان
کودک عکس العملهای خود را نسبت به پیشامدهای مختلف، از برخورد با اطرافیان می آموزد، و ابتدا کودک نمی داند چه نوع رفتاری از خود نشان دهد، او منتظر جهت دهی و هدایت دیگران است. تأیید و تشویق و یا رد و تحذیر پدر و مادر، رفتار کودک را می سازد و جهت می دهد ؛ حال، اگر این جهت دهی، به سوی فضائل اخلاقی باشد، شخصیت کودک به آن سمت سوق پیدا می کند و در جهت آن ارزشها رشد می یابد و عادات خوب در او ایجاد می شود و عکس العملها و قضاوتهای کودک به این طریق شکل می گیرد. لذا تقلید و الگو پذیری از ویژگیهای دوران کودکی است، کودک هر آنچه را که ببیند و بشنود، بر اساس تقلید می پذیرد و مطابق آن عمل می کند ، بدون این که به خوبی و بدی آن، اندیشیده باشد.کودک بسیاری از آداب و رسوم زندگی، مانند: غذا خوردن، لباس پوشیدن، سخن گفتن، برخورد با افراد و حوادث را از پدر و مادر و سایر معاشران فرا می گیرد و تقلید می کند. ذهن و روان کودک ، چون آیینه ای صاف و پاک ، نسبت به هرآنچه که می بیند و می شنود، از حساسیت و اثر پذیری فوق العاده ای برخودار است و بسان دوربین عکاسی زنده ای عمل می کند که هر لحظه آماده ثبت و ضبط حرکات و برخوردها و خلقیات دیگران است. در حقیقت چشم و گوش حسام و تیزبین کودک که دریچه روح اوست، همانند عدسی این دوربین عکاسی عمل می کند.
بنابراین، رفتار والدین بخصوص مادر تأثیر فراوانی بر روی کودکان دارد، اگر مادری ترسو باشد نمی تواند کودکی شجاع بپروراند و همچنین اگر پدری بخیل باشد، نمی تواند فرزندی باسخاوت تربیت کند. کودک از مصالح و مفاسد أمور اطلاعی ندارد و نمی تواند در کارهایش هدف گیری درستی داشته باشد، لذا تمام توجه او به پدر و مادر و اطرافیان است ، اعمال و حرکات آنها را مشاهده می نماید و از آنان تقلید می کند.
یکی از بارزترین کارهایی که کودک بر اثر تقلید فرا می گیرد، آموختن زبان است. بنابراین، آنچه پدران و مادران برای آینده کودک خود آرزو می کنند، باید خود آراسته به آنها باشند تا آن خواسته ها را از راه تقلید در کودک ایجاد نمایند. تقلید هر چند از غرایز دوران کودکی است، ولی اثر آن ناخودآگاه در تمامی عمر باقی خواهد ماند، لذا سرمشق نامطلوب بودن برای کودک ، تباه کردن آینده اوست.
متأسفانه ، بعضی از والدین در مقابل دیدگان کودک هرنوع گفتار و کرداری را انجام می دهند، بدون توجه به این که کودک دقیقة تمام رفتار و گفتار آنان را زیر نظر دارد و روزی نمونه آن رفتار را از خود بروز خواهد داد . با توجه به این که تقلید در تعلیم و تربیت کودک به مراتب بیشتر از پند و اندرز دادن اثر دارد؛ مهمترین وظیفه اولیا و مربیان، این است که خود نمونه ای عملی از رفتار و کردار نیک باشند، چون ایجاد هر نوع عادت، خوب به دست آنان است ؛ آنان می توانند اخلاق انسانی و صفات پسندیده را با عمل خود در شخصیت کودک ایجاد کرده و او را بدان عادت دهند . مخصوصا در رابطه با مسائل زناشویی باید خیلی دقت شود: امام باقر فرمود: «بپرهیزید از این که در حالی عمل زناشویی را انجام دهید که کودکی بتواند شما را ببیند و وضعیت شما را توصیف کند.» (1) امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «لا یجامع الرجل امرأته ولا جاریته وفی البیت صبی فإن ذلک مما یورث الزنا (2)،
بنابراین در یک محیط سالم و محبت آمیز، کودک تلاش می کند خود را به پدر ومادر شبیه گرداند و هر اندازه نفوذ آنان در او بیشتر باشد، این همسان سازی کودک نیز شدیدتر انجام می پذیرد .
پینوشها:
- وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۹۴.
- من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۷۵