فقر و بهداشت روانى ازدیدگاه دین و روانشناسی (2)

در متون اسلامى به آموزه هايى مانند زهد و رضا برمى خوريم كه تصور مى شود تلويحاً فقر را مى پذيرد. از اين جهت براى روشن شدن ديدگاه اسلام مناسب است فقر را در متون اسلامى بررسى كنيم. الف - معانى فقر: اين كلمه و مشتقات آن و نيز كلمات مشابه آن نظير مسكن، در منابع اسلامى دست كم به چهار معناى مختلف به كار رفته است:
چهارشنبه، 6 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فقر و بهداشت روانى ازدیدگاه دین و روانشناسی (2)
فقر و بهداشت روانى ازدیدگاه دین و روانشناسی (2)
فقر و بهداشت روانى ازدیدگاه دین و روانشناسی (2)






رويكرد متون اسلامى به فقر

در متون اسلامى به آموزه هايى مانند زهد و رضا برمى خوريم كه تصور مى شود تلويحاً فقر را مى پذيرد. از اين جهت براى روشن شدن ديدگاه اسلام مناسب است فقر را در متون اسلامى بررسى كنيم.
الف - معانى فقر: اين كلمه و مشتقات آن و نيز كلمات مشابه آن نظير مسكن، در منابع اسلامى دست كم به چهار معناى مختلف به كار رفته است:
1) فقر مادى؛ مثل مواردى كه قرآن موارد مصرف زكات را بيان مى كند و فقرا را جزو آنان به حساب مى آورد (مثلا بقره/ 273 و توبه/ 60).
2) فقر وجودى؛ به اين معنا كه انسان نسبت به خداوند فقير به تمام معنا است، يعنى در وجود و هستى خود نيازمند كامل به اوست (مثلا أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ ( فاطر/15) ).
3) فقرالنفس يا آزمندى و حرص؛ مانند كاد الفقر ان يكون كفراً.
4) فقر و نياز به خداوند؛ مثلا اللهم اغننى بالافتقار اليك و لا تفقرنى بالاستعناء عنك، خدايا با احساس نياز به خودت مرا بى نياز كن و با حس بى نيازى از خودت، مرا به فقر مبتلا نكن ( بحار الانوار ، ج71، ص31ـ30).
به نظر مى رسد كه واژه فقر در اصل به معناى تهيدست بودن و نياز است كه متعلق آن گاهى وسايل زندگى و ماديات است و گاهى اصل وجود و هستى انسان. بنابراين معناى اول و دوّم در واقع دو معنا نيستند، بلكه دو مصداق از يك معنا مى باشند. نياز وجودى بشر به خداوند امرى است واقعى، يعنى فرد چه به اين نياز توجه كند و آن را احساس نمايد و چه چنين احساسى در او وجود نداشته باشد، بالاخره اين فقر و تهيدستى در او هست. البته وجود چنين احساسى در درون فرد، آثار روانى فراوانى برايش به ارمغان مى آورد و در تأمين بهداشت روانى وى بسيار مؤثر است. اگر انسان به چنين دركى رسيد، غنى واقعى است، هر چند در زندگى مادى غنى نباشد. اما اگر چنين فهم و دركى بريش حاصل نشد، فقير واقعى است و اگر تمام امكانات براى زندگى مادى را در اختيار داشته باشد، باز هم حريصانه دنبال مقدار بيشترى از آن است و به قول پيامبر اكرم(ص) اگر انسان به اندازه وسعت دو بيابان مال داشته باشد، طالب گستره بيابان سوم است و چشم او را جز خاك چيزى پر نمى كند(محمدى رى شهرى، 1382، ج1، ص76ـ75). اين همان معناى چهارمى است كه اشاره شد و بر خلاف معناى دوم، قابل تحسين و تمجيد است، چون امرى است اكتسابى. اما راجع به معناى سوّم بايد گفت كه به نظر مى رسد استعمال كلمه فقر در آن، نيازمند قرينه باشد. مثلا گفته شده است كه بدترين نوع فقر، فقر روانى (زياده خواهى شديد) است.[16] بنابراين اگر قرينه اى وجود نداشت، فقر را در متون اسلامى بر فقر مادى حمل مى كنيم. به همين جهت در اين حديث معروف كه از پيامبر اكرم(ص) و امام صادق(ع) نقل شده است: «كاد الفقر ان يكون كفراً»، منظور از فقر، فقر مادى است. نزديك بودن فقر به كفر را مى توان اين گونه تبيين كرد كه فقر مانع رفع نيازهاى اوليه مى شود و همين محدوديت باعث مى شود كه افراد در اعتقادات دينى خود هم به تدريج ترديد كنند. گاه محروميت باعث مى شود افراد به رفتارهاى نامناسب دست بزنند و انجام تدريجى رفتارهاى نابهنجار از لحاظ دينى، ممكن است افراد را به مرحله كفر و بى اعتقادى بكشاند.[17]
ب. عدم مطلوبيت فقر از ديدگاه اسلام: تأثير فقر بر كاهش ديندارى را در متون اسلامى بررسى كرديم. توجه به موارد فوق كه شواهد تجربى بسياری نيز بر آن وجود دارد، كافى است كه فقر را از ديدگاه اسلام نامطلوب تلقى كنيم. به عبارت ديگر، آموزه هاى دينى وجود فقر و نابرابرى را براى جامعه مايه ننگ و براى بهداشت روانى و ديندارى فرد نامطلوب مى داند. برخى دلايل عدم مطلوبيت فقر از نظر دين از لابلاى مباحث مربوط به آثار فقر قابل استنباط است، اما براى وضوح بيشتر تلقى منفى اسلام از فقر به نكاتى اشاره مى كنيم:
1) اسلام شديداً طرفدار عدالت اجتماعى و اقتصادى است و اصولا برپايى قسط و عدل از مهم ترين اهداف بعثت انبيا شمرده شده است.[18] از سوى ديگر مى دانيم كه فقر در يك جامعه غالباً از نابرابرى و بى عدالتى سرچشمه مى گيرد. اميرالمؤمنين(ع) مى فرمايد كه فقيرى گرسنه نماند مگر به سبب بهره بردارى فزون تر توانگر.[19] در دو روايت تقريباً مشابه از امام صادق و امام كاظم(ع) آمده است كه برقرارى عدالت موجب غنا و بى نيازى مردم مى شود و در واقع، دليل فقر عده اى در جامعه، عدم رعايت عدالت در توزيع ثروت ها است.[20]
2) فقرزدايى از برنامه هاى مسلم اقتصادى در اسلام است. پيشوايان دين، رفع فقر را وظيفه خود مى دانستند و چه به عنوان يك فرد عادى و چه به عنوان مسئول جامعه اسلامى سعى در ريشه كن كردن فقر و محروميت داشتند. امام على(ع) در سخنى كه در ابتداى به دست گرفتن زمامدارى جامعه ايراد كردند، يكى از دلايل پذيرش آن را تعهد گرفتن خداوند از دانشمندان بر عدم رضايت به پرخورى عده اى ستمگر و گرسنگى و بيچارگى گروهى مظلوم مى داند.[21] اصولا واجب شدن زكات، خمس و صدقات واجب ديگر براى آن است كه فقرا زندگى بهترى پيدا كنند و از مواهب زندگى بهره مند شوند. اين نشانه آن است كه هدف دين و مقصود از اين مقررات، رسيدن به مواهب زندگى و بهره مند شدن از آن است. اگر مقصود و هدف دين فقير بودن بود و حد اعلاى تربيت دينى آن بود كه بشر از متاع اين جهان اعراض كند و در فقر و مسكنت و بيچارگى زندگى نمايد، پس فقرا به آن هدف عالى رسيده اند و نبايد به آنان چيزى داد تا از حال خوش و سعادتمندانه خويش خارج نشوند. آنان نيز چون غرق در سعادتند نبايد بپذيرند.[22]
3) در كلام و دعاى امامان معصوم(ع) موارد پناه بردن به خداوند از فقر و نيز درخواست غنا و بى نيازى از مردم فراوان ذكر شده است كه به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مى كنيم.
الف) خدايا از نيازمندى به همتايان خود، به تو پناه مى برم.[23]
ب) خدايا به تو پناه مى برم از ثروتى كه باعث طغيان شود، از فقرى كه فراموشى آورد (ظاهراً مقصود آن است كه فقر باعث مى شود نام و ياد فرد در جامعه به فراموشى سپرده شود و در واقع، منزوى گردد)، از همسايه اى كه مرا بيازارد و به تو پناه مى برم از بى آبرويى هاى ناشى از فقر و از ذلت بدهى و قرض.[24]
ج) رسول خدا فرمود: خدايا از كفر و فقر به تو پناه مى برم. فردى پرسيد: آيا اين دو همتاى هم و هم سنگ هستند؟ پيامبر اكرم(ص) فرمود: آرى.[25]
علامه مجلسى با اين كه ديدگاه مقبولى در اين زمينه ندارد و به نظر مى رسد كه جانب فقر را ترجيح مى دهد، ولى مى گويد كه درخواست فقر در دعاها وارد نشده است و در غالب آنها پناه بردن به خداوند از فقر آمده است.[26]
بنابراين، چنين پديده اى كه پيشوايان دينى دائماً براى رهايى از آن به خداوند پناه مى برند و هيچ وقت آن را از او درخواست نمى كنند، چگونه مى تواند مطلوب دين باشد؟
4) انسجام اجتماعى و همدلى ميان افراد براى حفظ جامعه اسلامى بسيار ضرورى است و به همين جهت در موارد متعددى به آن دعوت شده است. مثلا قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: به ريسمان الهى چنگ بزنيد و متفرق نشويد.[27] از سوى ديگر، در جامعه اى كه عدالت در آن وجود ندارد و عده اى در نهايت فقر زندگى مى كنند، در حالى كه برخى ديگر در اوج رفاه هستند، انتظار همدلى و انسجام جامعه، انتظارى واهى است و چنين جامعه اى محكوم به زوال مى باشد. در كلامى منسوب به پيامبر اكرم(ص) آمده است: الملك يبقى مع الكفر و لا بيقى مع الظلم;[28] يعنى اگر جامعه اى عادل و متعادل باشد قابل بقا هست، هر چند مردم آن جامعه كافر باشند، اما اگر ظلم و نابرابرى در آن پيدا شد، ديگر چنين جامعه اى باقى نمى ماند. هر چند مردم به حسب ظاهر مسلمان باشند (مطهرى، 1358، ص77).
5) دين براى برآوردن نيازهاى عالى تر روانى و سعادت انسان برنامه دارد، امّا ارضا نشدن نيازهاى سطح پايين تر و فيزيولوژيك و در واقع، وجود فقر در جامعه مى تواند مانعى براى دست يافتن به آنها باشد. به عبارت ديگر، برآوردن نيازهاى مادى و سطح پايين زمينه و بستر مناسبى است براى اين كه فرد به فكر نيازهاى والاتر بيفتد و به دنبال ارضاى آنها برود. احاديث متعددى به اين مضمون وارد شده است كه غنا و تأمين معاش كمك خوبى است براى تقواى الهى.[29]
6) عواقبى كه فقر به دنبال خود دارد، از نظر دين مطلوب نيست. مثلا آموزه هاى اسلامى براى عزت نفس اهميت فراوانى قائل است. قرآن كريم نيازمندانى را كه جامعه اسلامى موظف به تأمين معشيت آنان است، چنين توصيف مى كند: يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَآءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْـَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا ; [30] آنان چنان خويشتن دار و عفيفند (عزت نفس دارند) كه افراد ناآشنا به احوالشان، آنان را بى نياز و ثروتمند تصور مى كنند، ولى از چهره هايشان مى توان فقر و نياز را در آنان تشخيص داد و به هيچوجه با اصرار چيزى از مردم درخواست نمى كنند. هم چنين در رويات متعددى آمده است كه خداوند كارهاى مؤمن را به خود وى واگذار كرده است، اما اجازه ذلت پذيرى به وى نداده است.[31] به همين دليل به كسى كه قرار است نياز فقيرى را برطرف كند، توصيه شده است كه اين كار را قبل از درخواست وى و قبل از آن كه آبروى خود را خرج كند، انجام دهد. در ذيل همين روايت امام صادق(ع) تأكيد فرمود كه به خدا قسم اگر پس از درخواست و لطمه ديدن آبرو و عزت نفس فقير، همه اموال خود را در اختيار او بگذارى، نمى توانى آسيب وارده به شخصيت وى را جبران كنى.[32] سخن در اين زمينه بسيار است،[33] اما آنچه در اينجا مدّ نظر بود، آن است كه نمى توان معلول و پيامد چيزى را نامطلوب و زشت تلقى كرد، اما علّت را مطلوب و قابل قبول دانست. پيامدهاى ديگر نابرابر و فقر، از قبيل فقدان تعليم و تربيت ضعف اخلاقى و عقيدتى، نابهنجارى هاى اجتماعى و بروز كينه و عداوت در ميان افراد جامعه نيز چنين وضعيتى دارند. اگر دين براى انسجام اجتماعى، تدين و وجود فضايل اخلاقى و علم آموزى و بالا بودن سطح فرهنگ و امثال آنها ارزش قائل است، پس مساوات و نزديك بودن سطح زندگى در ميان افراد جامعه و محو فقر و نابرابرى را نيز مطلوب و مايه ثبات اجتماعى و تأمين كننده اهداف والاى دينى مى داند.
ج. موارد مطلوبيت فقر در متون اسلامى: هر چند فقر به طور كلى از ديدگاه اسلام نامطلوب است و پيامدهاى نامناسبى براى سلامت جسمانى و روانى افراد دارد، با اين وجود، مى توان در برخى شرايط و از جهات خاصى و برخى برداشت ها، آثار و جنبه هاى مثبتى براى آن در نظر گرفت. در اينجا با بيان نكته هايى، درصدديم موارد مطلوبيت فقر را از ساير موارد متمايز كنيم و بدفهمى هايى مربوط به فقر را شرح دهيم.
1. فقر اختيارى در مقابل فقر تحميلى: در يك تقسيم بندى، فقر مادى را مى توان به دو نوع فقر اختيارى و فقر تحميلى تقسيم كرد. فقر تحميلى، همان گونه كه از نامش پيداست، وضعيت ناگوارى است كه فرد على رغم ميل باطنى، مجبور به پذيرش آن مى شود و غالباً ناشى از توزيع ناعادلانه ثروت در جامعه است. در مقابل، در فقر ارادى (انتخابى) خود فرد فقر را برمى گزيند يا به سبب عواملى كه خود وى انتخاب كرده است، پديد مى آيد. اين پديده مى تواند هم مثبت و هم منفى باشد. مثلا اگر اين نوع فقر به سستى و تنبلى فرد يا اعتقادات نادرستش درباره دنيا و آخرت با بى برنامگى مستند باشد، مسلماً ارزشمند نخواهد بود، امّا گاهى انتخاب زندگى فقيرانه براى تأمين اهداف والاترى نظير ايثار و فداكارى، همدردى با مستمندان و امثال آنها است. اين نوع فقر انتخابى (كه گاهى زهد هم ناميده مى شود)، مثبت و داراى ارزش است. پيشوايان دين، خصوصاً وقتى حكومت ظاهرى بر جامعه اسلامى را بر عهده داشتند، زندگى در سطح زندگى كم درآمدترين اقشار جامعه را بر خود فرض مى دانستند و آن را باعث تسلى خاطر فقرا و حفظ سلامت روانى آنان قلمداد مى كردند. البته، از نظر آنان، تأمين عدالت اجتماعى در جامعه و نزديك كردن سطح زندگى عموم مردم در اولويت اوّل قرار داشت و از اهداف اصلى آنان رفع فقر به طور كامل از جامعه بود، امّا اين امر به زمان نياز دارد و علاوه بر آن، گاهى حوادثى غير مترقبه نظير زلزله و سيل رخ مى دهد و عده اى را به طور كامل از هستى ساقط مى كند. در چنين مواردى براى آن كه فقرا از جهت بهداشت روانى دچار مشكل نشوند، اقدامات مقطعى نيز ضرورت پيدا مى كند. يكى از اين اقدامات، هم سطح شدن زندگى حاكمان با ضعيف ترين افراد جامعه است.[34]
2. ارزش داورى اخلاقى و اجتماعى بر اساس فقر: در طول تاريخ افرادى ناآگاهانه يا براى تأمين مقاصد و خواسته هاى خود، فقر و غنا را ملاك ارزش در جامعه و حتى معيار شخصيت در پيشگاه خداوند مى دانستند. مثلا فرعون براى رد رسالت حضرت موسى(ع) او را به دليل نداشتن ثروت و مقام به پستى متهم مى كرد و خود را بر تراز وى مى دانست.[35] او مدعى بود كه اگر موسى راست مى گويد بايد دستبندهاى طلا در اختيار داشته باشد.[36] از اين نمونه ها در قرآن فراوان به چشم مى خورد. [37]
به همين ترتيب، جامعه جاهلى عرب شخصيت افراد را با مقدار مال و ثروت و شكوه و حلال ظاهرى مى سنجيدند. شاعر مى گويد، ارزش فردى كه هزار دينار دارد، هزار است و دارايى خود را اضافه كن تا ارزشت افزوده گردد و ارزش صاحب يك درهم، به همان اندازه است. حتى در اوايل رسالت پيامبر اكرم(ص) به خاطر فقر به رسالت وى اعتراض مى كردند و آرزو داشتند كه قرآن بر يكى از دو مرد ثروتمند و مشهور مكه يا طائف نازل مى شد.[38] آموزه هاى اسلام بسيار تأكيد دارد كه ملاك ارزش داورى شخصيت امور مادى نيست،[39] و بر تأكيد بر امورى مانند ايمان، عمل شايسته [40] تقوا [41] و دانش [42] درصدد است مسائل اقتصادى را از ملاك هاى شخصيتى و ارزشى خارج كند. بنابراين اگر در كنار فقر، فردى از ارزش هاى اصيل برخوردار باشد، نبايد فقر او مانع ارزش گذارى مثبت از او باشد.
3. مواردى كه متون اسلامى فقر را ستايش كرده است: بررسى كلمات اولياى دين اسلام(ع) نشان مى دهد كه در موارد متعددى فقر را ستوده اند. مثلا از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه فرمود: فقر مايه فخر من است و به آن افتخار مى كنم.[43]مواردى از اين قبيل در روايات زياد به چشم مى خورند. تحليل ها و برداشت هاى مختلفى در مورد اين روايات ارائه شده است كه به بررسى اجمالى آنها مى پردازيم.
الف. فقر ستايش شده، در واقع ابراز فقر و نياز در درگاه الهى است و مقصود از فقر در اين موارد، فقر مادى نيست، چون فقرى كه خود پيامبر اكرم (ص) بارها از آن به خدا پناه مى برد، چگونه مى تواند مايه فخر باشد. پس فقر معنوى و به اصطلاح فقر الى الله در اين گونه روايات منظور است. به عبارت ديگر، غرض پيامبر اكرم(ص) آن است كه احساس نياز به خدا (معناى چهارم فقر طبق نقل سابق) مايه مباهات من است و به آن افتخار مى كنم.[44]
از نظر ما، اگر توجيه ديگرى براى اين حديث يافت نمى شد، تفسير فقر در آن به فقر معنوى (احساس نياز به خداوند) خوب بود، امّا با توجه به آنچه قبلا گفتيم كه كلمه فقر اگر بدون قرينه به كار رود، مقصود فقر مادى خواهد بود، مى توانيم در اينجا نيز آن را به معناى اصلى خود بگيريم و توجيه بهترى برايش بياوريم. به نظر مى رسد فقر در اين روايت امثال آن مى تواند به معناى فقر انتخابى يا زهد باشد، يعنى هدف از بيان اين جمله آن باشد كه منِ پيامبر به عنوان رهبر جامعه اسلامى به زندگى فقيرانه و در سطح زندگى عموم مردم افتخار مى كنم، فقرى كه خود آن را برگزيده ام تا مرهمى باشد بر دل هاى فقراى شكيبايى كه در راه اعتلاى حق و براى طرفدارى از آن زندگى سخت و مشقت بار را بر خود هموار كرده اند.
ب. فقر با حفظ ارزش ها: گاهى مقصود از مدح فقر، ترجيح دادن آن در مقام مقايسه است، به اين معنا كه اگر بر سر دو راهى انتخاب فقر توأم با حفظ اعتقادات دينى يا ثروت و غنا با دست كشيدن از باورها قرار گرفتيم، بايد چنين فقرى را برگزينيم. در اينجا به عنوان نمونه به حديثى از امام باقر(ع) اشاره مى كنيم. آن حضرت در جمع ياران خود فرمود: هيچ يك از شما به حقيقت ايمان دست نمى يابد مگر آن كه سه ويژگى در او باشد: مرگ برايش محبوب تر از زندگى، فقر دوست داشتنى تر از توانگرى و بيمارى خواستنى تر از تندرستى باشد. اصحاب سؤال كردند كه چه كسى مى تواند اين گونه باشد. آن حضرت فرمود: همه شما اين گونه ايد و براى برطرف كردن تعجب آنان ادامه داد: مرگ توأم با دوستى ما اهل بيت براى شما دوست داشتنى تر است يا زندگى همراه با دشمنى ما؟ جواب دادند كه به خدا قسم مرگ در راه محبت شما براى ما محبوب تر است. امام(ع) فرمود: فقر و توانگرى; و بيمارى و تندرستى نيز چنين هستند[45]. حديث پيامبر گرامى اسلام را نيز اين گونه مى توان تفسير كرد، زيرا گاهى كسانى كه منافعشان در نتيجه تبليغ اسلام به خطر افتاده بود، به ايشان پيشنهاد ثروت و رياست مى كردند و در مقابل، از وى مى خواستند دست از تبليغ توحيد و يكتاپرستى بردارد.
ج. فقر تحميلى همراه با شكيبايى: در برخى روايات، مقصود مدح فقراى صابر است نه خود فقر به عنوان پديده اى اجتماعى كه غالباً ناشى از بى عدالتى در جامعه است. بنابراين، گرچه خود فقر، پديده اى است مذموم و بايد از آن به خدا پناه برد، اما گاهى در نتيجه علل طبيعى از قبيل خشكسالى يا امتحان و آزمون الهى و امثال آنها انسان مبتلا به آن مى شود. اگر در اين راه استقامت به خرج داد و فقر او را از راه راست منحرف نكرد و در اعتقادات و اخلاقياتش خللى ايجاد نشد، چنين فردى مستحق مدح است، البته به خاطر صبر و استقامت نه خود فقر. در واقع اين روايات در پى ايجاد اعتماد به نفس در فقرا هستند تا شخصيت آنان آسيب نبيند و از سطح جامعه زياد فاصله نگيرند و در ورطه هلاكت نيفتد و از سوى ديگر، زندگى مترفانه و تجملى به عنوان يك ارزش در اجتماع مطرح نگردد.[46]
د. زندگى متوسطى كه برخى از آن فقر تعبير مى كنند: گاهى مقصود از فقر در روايات، چيزى است كه به تصور عامه مردم فقر است، ولى در واقع غنا و بى نيازى است. كسى كه زندگى متوسط و به اصطلاح روايات كفاف دارد، محتاج ديگران نيست و در نتيجه، غنى است، اما مردم ممكن است به دليل برخوردار نبودنش از ثروت كلان او را فقير به حساب آورند. بنابراين، اگر در برخى موارد، به رواياتى برمى خوريم كه فقر را مدح مى كنند، مى توانيم آن را به اين نوع زندگى آبرومندانه حمل كنيم[47].
در متون اسلامى نيز زندگى در حد متوسط مطلوب شمرده شده و پيامبر اكرم(ص) از خداوند زندگى همراه با عفاف و كفاف براى خود، اهل و دوستداران خويش طلب مى كند.[48]كفاف، حالت متوسطى بين فقر و غنا است كه فرد در اين شرايط از پيامدهاى نامناسب فقر و غنا مصون مى ماند.[49] ديندارى فرد در اين شرايط نيز به نحو بهترى حفظ مى شود[50]. البته مقصود از كفاف، داشتن قوت لايموت نيست، بلكه زندگى آبرومندانه اى است كه در آن، احتياجات مختلف فرد از قبيل خوراك، پوشاك، مسكن، ازدواج، تفريحات و امثال اينها تأمين شود و فرد در طبقه متوسط جامعه قرار داشته باشد.

منابع:

الف- فارسی و عربی
قرآن مجید
نهج البلاغه
آذربايجاني، مسعود و دیگران (1382) ؛ روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي ؛ انتشارات سمت
دادگر، یدالله (1378)؛ کارایی، رفاه و عدالت در اسلام و اقتصاد متعارف؛ مجله «نامه مفيد»،، شماره پیاپی 17
شيخاوندى، داور(1373)؛ جامعه‌شناسي انحرافات: آسيب‌شناسي جامعوي؛ نشر مرندیز
قرضاوی، یوسف (1415 ق.)؛ مشکله الفقر و کيف عالجها الاسلام؛ موسسه الرساله
مجلسی، محمد باقر(1413)؛ بحار الانوار؛ دار الاضواء
کلینی، محمد (1413)؛ الکافی؛ ؛ دار الاضواء
حر عاملی، محمد (1403 ق.) ؛ وسائل الشیعه؛ کتابفروشي اسلاميه
گنجی، حمزه (1382)؛ بهداشت روانی؛ نشر ارسباران
كاكرن، ريموند (1376)؛ مباني اجتماعي بيماري‌هاي رواني؛ با ترجمه فرید براتی و بهمن نجاریان، نشر رشد
محمدى ری شهرى، محمد (1382)؛ توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث؛ ترجمه رضا حسینی و ابوالقاسم حسینی، دار الحديث
حکیمی، محمدرضا و دیگران (1409 ق.) ؛ الحیاه؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامي
مطهری، مرتضی (1366) ؛ داستان راستان؛ انتشارات صدرا
مطهری، مرتضی (1358) ؛ بیست گفتار؛ انتشارات صدرا
ب- لاتین
World Health Organization (1995); The World Health Report 1995, Bridging the gaps; Geneva, World Health Organization
Gomm, Roger`(1996), "mental health and inequality"; Mental Health Matters: a Reader; by Tom Heller et al, MacMillan
Pilgrim, D.(2005); Key Concepts in Mental Health; Sage publications
Mental Health: A Report of Surgeon General ; U.S.Department of Health and Human Services, 1999

پي نوشت :

[16] . غرر الحكم، 16547، فقرالنفس، شرّالفقر
[17] . آيه 10 سوره روم اشاره به اين روند تدريجى دارد.
[18] . لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَـتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَـابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حديد/ 25)
[19] . ...فما جاع فقير الاّ بما متع به غنى (نهج البلاغه، حكمت 328).
[20] . امام صادق(ع): ان الناس يستغنون اذا عدل بينهم (الكافى، ج3، ص568) و امام كاظم(ع) فرمود: لو عدل فى الناس لاستغنو (همان، ج1، ص542).
[21] . ...و ما اخذ الله على العلماء ان لا بقارو على كظه ظالم و لا سغب مظلوم... (نهج البلاغه، خطبه 3).
[22] . اين بخش از استدلال امام صادق(ع) در مقابل صوفيه و گروهى جاهل زاهدنما است كه در عصر و زمان ايشان پيدا شده بودند. همان گونه كه قبلا منبع آن را ذكر كرديم، اين حديث مفصل در الكافى، ج5، ص65 به بعد آمده و استاد شهيد مطهرى در كتاب داستان راستان، ج1، ص36 به بعد ترجمه آن را نقل كرده است.
[23] . صحيفه سجاديه، دعاى 8.
[24] . همان، دعاى 135.
[25] . ميزان الحكمه، ج7، ص498.
[26] . بحار الانوار، ج72، ص7.
[27] . وَاعْتَصِمُوا ْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا ْ (آل عمران/ 103).
[28] . اين كلام در شرح اصول كافى ملامحمدصالح مازندرانى، ج9، ص300 و 386 و در امالى شيخ مفيد، ص300 به نقل از پيامبر اسلام(ص) آمده، اما در بحار، ج75، ص331 و در تفسير صافى فيض كاشانى، ج2، ص477 به صورت كلامى مستقل، و نه حديث از پيامبر اكرم، نقل شده است.
[29] . قال رسول الله(ص): نعم العون على تقوى الله الغنى (وسائل الشيعه، ج12، ص17ـ16).
[30] . بقره/ 273.
[31] . وسائل الشيعه، ج11، ص424.
[32] . بحار الانوار، ج74، ص414.
[33] . براى تفصيل بيشتر در اين زمينه به كتاب «روانشناسى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامي»، نوشته مسعود آذربایجانی و دیگران ، ص133ـ124 مراجعه كنيد.
[34] . ان الله فرض على ائمه العدل ان يقدرو انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ بالفقر فقره (نهج البلاغه، خطبه 209).
[35] . أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَـذَا الَّذِى هُوَ مَهِينٌ (زخرف/ 52).
[36] . فَلَوْلاَ أُلْقِىَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَب (زخرف/ 53).
[37] . مثلا در مورد پيروان حضرت نوح (شعراء/ 111) و در مورد انتخاب طالوت به فرماندهى سپاه (بقره/ 247).
[38] . زخرف/ 31 و قرضاوى، يوسف، مشكلة الفقر، ص146.
[39] . وَ مَآ أَمْوَ لُكُمْ وَ لاَ أَوْلَـدُكُم بِالَّتِى تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى إِلاَّ مَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَــلِحًا (سباء/ 37).
[40] . همان و بسيارى آيات ديگر.
[41] . حجرات/ 13
[42] . مجادله/ 11
[43] . الفقر فخرى و به افتخر (بحار الانوار، ج72، ص55).
[44] . همان، ص32.
[45] . همان، ص40. روايت ديگرى نيز همين مضمون در همان، ص39 آمده است.
[46] . حكيمى، محمدرضا و ديگران، الحياة، ج4، ص 445-446.
[47] . اين تفسير را علامه مجلسى به عنوان يكى از وجوه جمع بين روايات ذم فقر و مدح غنا ذكر كرده است (بحار الانوار، ج72، ص60).
[48] . اللّهمّ ارزق محمداً و آل محمد و من احبّ محمداً و آل محمد العفاف و الكفاف (كافى، ج2، ص140).
[49] . بحار، ج72، ص60.
[50] . ما احد يوم القيامة غنّى و لا فقير الاّ انّه لم يؤت منها الاّ القوت (همان، ص66).

ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : musavi11




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.