برخی دیگر گفتهاند حضرت خدیجه دو پسر بهنامهای قاسم و عبدالله داشته که عبدالله را با لقب طیب و طاهر میخوانند و دختران خدیجه را نیز رقیّه، زینب، ام کلثوم و فاطمه دانستهاند
ابن هشام نیز همان نظر رفیع الدین اسحاق را تکرار میکند.(2)
در جای دیگری نیز در حدیثی شیعی به نقل از رسول اللّه وی فرزندان خود را طاهر (عبداللّه)، قاسم، فاطمه، رقیّه، امّ کلثوم، و زینب نامیده است.(3)
قول تقریباًبعیدی نیز از ابن عباس نقل شده که خدیجه را صاحب ده فرزند از حضرت محمد (ص) میداند (4)،و برخی محدثان اهل تسنن فرزندان آن دو را بالغ بر دوازده نفر برشمردهاند (5).
ملاحظه میشود که در مورد فرزندان پسر حضرت محمد(ص) اختلاف بسیار است اما تقریباً همگی متفق القولند که ایشان چهار فرزند دختر داشته است. هر چند نباید غافل شویم که برخی در انتساب دختران به جز فاطمه زهرا(س) به محمد(ص) و خدیجه(ع) تردید کردهاند و اّم کلثوم، زینب و رقیّه را فرزند خواندگان آنها نامیدهاند.
البته این نظریه اخیر با نگاه به قرآن آنجا که در سوره احزاب پیرامون حجاب میفرماید:
یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک...؛
یعنی ؛ ای پیامبر! به همسران و دخترانت بگو... کمی ضعیف بنظر میرسد.
لذا با نگاهی به متون نظر خود را این گونه اعلام میکنیم که تعداد دختران همان 4 نفر میباشند و در مورد پسران هم از میان همه اقوال به نظریهای که تعداد آنها دو نفر ذکر شده است بسنده میکنیم، زیرا شرط عقل این است که قدر متیقّن این تعداد را در نظر بگیریم.
نکته بعدی آنکه مورّخان میگویند پسران نبی یعنی قاسم که کنیة رسولاللّه نیز از نام او بود و عبداللّه ملقب به طاهر یا طیب در خردسالی و یکی پیش از بعثت و دیگری اندکی بعد از آن درگذشتند.
عمادزاده در کتاب زنان پیغمبر مینویسد: «قاسم در سن 4 سالگی درگذشت و عبداللّه یک ماه پس از وی» (6) و باز هم اینجا در مورد سن وفات آنها اختلاف فراوان است برخی میگویند هر دو در هفت سالگی وفات یافتند و برخی گفتهاند قاسم دو ساله بود که درگذشته است.
امّا روایت غم انگیزی از حضرت محمد(ص) و خدیجه کبری نقل شده است که: «آن بانوی بزرگوار چند روز پس از وفات قاسم در خانه نشسته بود و میگریست.
چون پیامبر وارد شد علت این کار را پرسید و او گفته است: از سینههایم شیر جاری شد و من به یاد فرزند کوچکم افتادم که اکنون گرسنه و تنها در زیر خاک آرمیده است. و نظیر این حدیث را در مورد عبدالله طاهر نقل کردهاند، که در هر دو مورد نبی خدیجه را بشارت میدهد که فرزندان کوچک تو به سان فرشتگان در کنار در بهشت به انتظار ورودت به سر میبرند تا با دستان کوچک خود تو را به باغهای ارم رهنمون شوند.
این موضوع نشان میدهد هر دوی پسران نبی مکرم و خدیجه در سن کودکی و شیر خوارگی از دنیا رفتهاند. دلیل دیگر اثبات این قضیه نیز انتساب عنوان ابتر به محمد (ص) از سوی کفار بود که چون پسرانش زود از دنیا میرفتند این چنین او را مورد استهزاء قرار میدادند .
به هر حال درگذشت این دو پسر که میتوانستند محمد را در پیشبرد دین خدا یاری بسیار کنند برای این زوج نمونه بسیار گران آمده بود. از تاریخ یعقوبی نقل شده است هنگامی که قاسم در چهارسالگی از دنیا رفت، نگاه پیامبر (ص) در کنار جنازه او به یکی از کوههای مکه افتاد و خطاب به آن فرمود: «ای کوه! آن چه به من در مورد مرگ قاسم وارد شد، اگر بر تو میآمد متلاشی میشدی»(7)
اما دختران نبی مکرم (ص) به سن بلوغ و ازدواج رسیدند. شاید باقی ماندن دختران از میان فرزندان نبی حکمتی در مورد این مسئله دارد که عرب دختران را خفیف میشمردند و آنها را در سن خردسالی زنده در گور مینمودند.
این ننگ را قرآن مجید این گونه نکوهش میکند که: «و اذالمؤودة سئلت بأی ذنب قتلت؛(8) آنگاه که دربارة دختران زنده بگور پرسش شود که به کدام گناه، کشته شدند» لذا در چنین محیطی پیامبر دختران خود را بسیار گرامی میداشت و خصوصاً به غنچة خوش بوی کوچک خود فاطمة زهرا، ام ابیها، (س) عنایت خاصی داشت و آن بانوی مکرمه را که در سختیها و شدائد همراهش بود سرور زنان دو گیتی مینامید.
فرزندان دختر خدیجه از حضرت محمد(ص) عبارتند از
زینب: ایشان بزرگترین دختر پیامبر اکرم (ص) و خدیجه بود. خدیجه زینب را به عقد خواهرزادة خود ابوالعاص بن ربیع در آورد که از آنها پسری به نام علی و دختری به نام امامه حاصل شد. علی در سنین پائین وفات یافت و اما امامه که از همسر اول خود مغیرة بن نوفل جدا شده بود پس از وفات زهرای مرضیه به وصیت خودش به عقد امیرالمؤمنین (ع)در آمد.زینب هنگام حجرت نبی مکرم اسلام به مدینه به همراه شوهرش ابوالعاص در مکه باقی ماند به هنگام جنگ بدر (در سال دوم هجرت) ابوالعاص از لشگریان دشمن بود که به همراه هفتاد نفر دیگر از مشرکین به اسارت نیروهای اسلام درآمد.
هنگامی که قرار شد اسرا با پرداختن فدیه آزاد شوند زینب برای آزادی شوهرش گردنبندی که خدیجة کبری (ع) در شب عروسی به گردنش آویخته بود، به مدینه فرستاد. ابوالعاص آن را بعنوان فدیه به محضر سرور عالمیان آورد و چون نگاه نبی (ص) به آن گردنبند افتاد بیاختیار گریست و به یاد همسر فداکارش خدیجه افتاد و فرمود: «رحم الله خدیجه، هذه قلائد هی جهزتها بها؛ خداوند خدیجه را رحمت کند، این گردنبندی است که خدیجه آن را برای زینب فراهم کرده است.»
پیامبر ابوالعاص را به شرط آن که زینب را آزاد بگذارد تا به مدینه بیاید، رها کرد و وی نیز به عهد خود وفا نمود و زیدبن حارثه به مکه رفت و او را با خود به مدینه آورد سرانجام ابوالعاص قبل از فتح مکه مسلمان شد و به مدینه آمد تا با زینب ازدواج دوباره نماید. زینب در سال هشتم هجرت در مدینه از دنیا رفت.
ام کلثوم و رقیه : دومین و سومین دختر، ام کلثوم و رقیه بودند که زندگی سختی را پشت سر نهادند امکلثوم ورقیه در ابتدا به در خواست ابی لهب و همسرش امجمیل، هیزم کش آتش جهنم، به عقد عتیبه و عتبه فرزندان آنها در آمدند. این ازدواج با پادر میانی ابوطالب صورت گرفته بود، لذا خدیجة کبری علیرغم آن که از خوی بد امجمیل و فرزندش آگاهی داشت به احترام عموی پیامبر سخن نگفت. تا جایی که پس از آشکار شدن دعوت به اسلام از سوی محمد (ص) عتیبه و عتبه که امکلثوم و رقیه را در عقد خود داشتند آنها را به خانة پدر باز گرداندند تا مایةآبروریزی برای خانوادة محمد (ص) شوند که البته ناکام ماندند.
دو دختر پیامبر به خانة پدر بازگشتند و پیامبر و خدیجه نیز با روی خوش از آنها استقبال کردند. پس از اندکی عثمان بن عفان به خواستگاری رقیه آمد و با او تزویح نمود. اما خلق خشن عثمان سبب شد آن بانو بر اثر شدت ضربات کتک جان به جان آفرین تسلیم کند. در مورد علت قتل وی از سوی عثمان گفتهاند عثمان عموی خود مغیرةبن ابیالعاص که در جنگ احد دندان پیامبر را شکست و لب وی را شکافت و پیامبر او را مهدورالدم نامیده بود در خانه پنهان داشت. پیامبر چون از این امر اطلاع یافت علی (ع) را مأمور کرد تا آنجا رود و او را به قتل رساند. عثمان چون این را دریافت او را فراری داد و به همراه توشه و غذا از مدینه خارج کرد. در راه مرکبش هلاک شد و پیاده راه میپیمود تا جبرئیل به پیامبر گفت که دشمن خدا در فلان نقطه است برو و او را بکش که مولا علی (ع) مأمور این کار شد. پس خبر هلاکت مغیره به عثمان رسید وی به خانه نزد رقیه آمد و او را متهم کرد که جای عمویش را به پیامبر اطلاع داده است. پس آنگاه آن چنان با چوب جهاز شتر او را پی در پی میزد تا نیمه جان افتاد و پیکرش را که به خانة نبی آوردند پس از سه روز از روح تهی شد. پیامبر عثمان را - که به خاطر این عمل منفور او گردیده بود - از شرکت در تشیع جنازة رقیه منع فرمود پس از رقیه امکلثوم نیز به عقد عثمان بن عفان در آمد و باز هم به سبب خشونت وی جان سپرد.
فاطمة زهرا سلام الله علیها: اگر چه سخن گفتن در مورد این بانوی مکرم در اندازه و گنجایش این مقاله نیست و در مورد او همچون مادر بزرگوارش میتوان صفحات زیادی مطلب نوشت اما به لحاظ حفظ روند اصلی نوشتار، ذکری مختصر به میان خواهد آمد.
«انا اعطیناک الکوثر...»
فاطمه کوچکترین فرزند خدیجه و محمد بود. در مورد وی احادیث، روایات و آیات فراوانی نقل شده. پیامبر میفرماید: «فاطمة حوراء انسیه؛ فاذا اشتقت الی الجنة شممت رائحة فاطمة علیها السلام؛ پس فاطمه بانوی بهشتی است که به صورت انسان روی زمین در آمد، هرگاه مشتاق بهشت میگردم بوی خوش وجود فاطمه را میبویم»(9)
باز هم حدیثی نقل شده که از نبی پرسیدند چرا میزان علاقهاش به فاطمه بیش از سایر فرزندانش است، حضرت فرمود: «هنگامی که من در شب معراج به آسمانها سیر داده شدم، جبرئیل مرا در کنار درخت طوبی برد، میوهای از میوههای آن درخت را چید و به من داد، آن را خوردم، سپس دستش را بر میان دو شانهام کشید، آنگاه فرمود: «ای محمد! خداوند متعال ولادت فاطمه (ع) از خدیجه (ع) را به تو مژده میدهد»(10)
از این حدیث و قریب آن از لحاظ مفهوم در کلام محدثان و راویان بسیار نقل شده است. لذا آن وجود مبارکه انسانی ممتاز و در میان زنان عصر خود سرآمد بود. نیز روایت شده قبل از حمل یافتن فاطمه (س) در بطن خدیجة کبری، محمد (ص) چهل روز از وی کناره گرفت و به تنهائی به عبادت و راز و نیاز مشغول گشت. فاطمه در 9 سالگی به ازدواج پسر عمویش علیبنابیطالب(ع) در آمد پس از 9 سال حیات پربرکت و به دنیا آوردن فرزندانی که هر کدام بخشی از تاریخ بشریت به شمار میآیند درگذشت.
پی نوشت:
1ـ سیره رسول الله، رفیع الدین اسحق همدانی، ویراستة مدرسی صادق، چاپ دوم 1375، ص 90
2ـ سیرة ابن حشام، ج 1، ص 202
3ـ حصال شیخ صدوق صص 37 و 38، به نقل از خدیجه اسطورة مقاومت صص 239،238
4ـ مختصر تاریخ دمشق ج 2، ص 263
5ـ خدیجه اسطورة مقاومت ص 244
6ـ زنان پیغمبر ص 312
7ـ تاریخ یعقوبی ج 2، ص 32
8ـ سورة تکویر. آیة 8
9ـ نورالثقلین، ج 3، ص 119
10ـ بحارالنوار، ج 43 صص 2 تا 6.
منبع: مرکز مطالعات شیعه