نیاز بشر به دین یا انتظار بشر از دین؟
مسئله «نیاز بشر به دین » با تعبیرهایی همچون نیاز بشر به دین، آثار سازنده دین، و هدف بعثت انبیا بیان شدهاست.برخی افراد عنوان این مسئله را عوض میکنند و به جای آن، تعبیر «انتظار بشر از دین » را به کار میبرند. کتابهایی هم تحت این عنوان تألیف کردهاند. بنابراین ابتدا باید بررسی کنیم که کدام یک از این دو عنوان درست و کدام نادرست است؟
به اعتقاد ما همان عنوانی که از قدیم مورد بحث بوده، صحیح میباشد و آن «نیاز بشر به دین» است. ولی نویسندگان جدیدی که رویکرد سکولاری دارند، مسئله را با عنوان «انتظار بشر از دین» مطرح میکنند. اما این عنوان صحیح نیست و اشکالات زیادی بر آن وارد است. از اینرو مباحث در چهار محور ارائه میشود:
محور اول: نارسایی تعبیر «انتظار بشر از دین »
الف« حد انتظار بشر از دین تا کجاست؟
اولین اشکال آن است که انسانها مختلفند و هر کدام به تناسب نیاز، انتظاری از دین دارند. به عنوان مثال دختر و پسر جوانی که ازدواج نکرده و تشکیل خانواده ندادهاند، انتظارشان از دین آن است که دین برای آنها خانه بسازد و زمینه ازدواج آنان را فراهم کند. افرادی هم که به دنبال مقام و منصب هستند انتظارشان این است که دین به آنها منصب بدهد. بنابراین هر یک از انسانها از دین انتظاری دارند و نمیتوان حدود انتظار بشر از دین را مشخص کرد.
ب« ناشناخته نمیتوان از دین انتظار داشت
ابتدا باید دین را بشناسیم بعد نسبت به آن توقع داشته باشیم. کسی که دین را نشناسد نمیتواند توقعی از دین داشته باشد. زیرا بر اساس قانون «ضرورت سنخیت بین علت و معلول»، هر چیزی نمیتواند علت هر چیز شود. مثلاً داروی گوش درد، غیر از داروی گلو یا چشم درد است و نمیتوان با آن گلو و چشم را درمان کرد. بنابراین تا دین را نشناسیم نمیتوانیم از آن انتظاری داشته باشیم.
ج« با قداست دین ناسازگار است
تعبیر «انتظار بشر از دین » دین را در حد لوازم و ابزاری مادی تنزل میدهد و نشان میدهد کسانی که مسئله را اینگونه مطرح میکنند، به دین نگاه ابزاری دارند؛ همانند نگاه به یک چکش. این نگاه برخلاف واقعیت دین و ناسازگار با قداست آن است، زیرا دین وابستگی انسان و جهان به خداست که هم عقاید دارد و هم تکالیف و هم اخلاقیات و نه یک ابزار مادی.
د« اصالت دادن به بشر
اساساً طرح مسئله انتظار بشر از دین، آن هم با این عنوان ریشه و خاستگاه اومانیستی دارد.توضیح این که ماتریالیستهای قرن اخیر، چون دریافتند در این مکتب، انسان فقط تولیدکننده و مصرفکننده توصیف شده است »مانند حیوان« و از معنویت در دیدگاههای آنها خبری نیست، برای فریب دادن مردم، در مکتب فکری خود معنویتی ایجاد کردند تا دیگران نگویند ماتریالیستها فاقد معنویتاند. آن معنویت مصنوعی، اصالت انسان یا «اومانیسم» است. اینان به انسان اصالت بخشیدند و دین و خدا و مذهب را در خدمت بشر قرار دادند و در مقابل خداپرستان، گفتند اگر مقدسات شما خدا، ملائکه و پیامبران هستند، از نظر ما بشر مقدس است. ایشان تعبیر «انتظار بشر از دین » را به جای «نیاز بشر به دین » به کار بردند. نویسندگانی هم که این مسئله را مطرح میکنند از همان مکتب تأثیر گرفتهاند. اما متدینان، اصالت را به دین میدهند و بشر را در خدمت دین میشمارند.
هـ« ناسازگاری اصالت ابزار تولید با اومانیسم
همه مادیگراها و کسانی که اصالت انسان را مطرح میکنند و آن را میپذیرند، انسان را بندهی اقتصاد میدانند و در حقیقت اصالت را به اقتصاد »ابزار تولید« میدهند.چون میگویند ادوات تولید، محرک تاریخ است. محور اقتصاد و جامعهشناسی و فرهنگ و. . . را ادوات تولید میدانند و مدعیاند اگر ادوات تولید عوض شود، اقتصاد و فرهنگ عوض میشود. بنابراین کسانی که میخواهند اصالت را به انسان ببخشند چون اصالت را به ابزار تولید »اقتصاد« دادهاند، در واقع اصالت را از انسان سلب کردهاند.
البته این اشکال به تمام اومانیستها وارد است و به کسانی که تعبیر «انتظار بشر از دین » را مطرح میکنند اختصاص ندارد.
و« مطرح نبودن حق و باطل
کسانی که مسئله را با عنوان «انتظار بشر از دین » مطرح میکنند، در واقع به دنبال پیدا کردن «حق و باطل » نیستند. بلکه به دنبال چیزی هستند که مشکل آنها را برطرف کند. اگر روزی مسلک حق، درد آنها را چاره کرد، به آن رو میآورند و اگر روزی هم، مسلک بودایی و هندو و سایر آیینهای خرافی، درد آنها را دوا کرد پیرو آنها خواهند شد. اینها کاری به حق یا باطل بودن چیزی ندارند، تنها میخواهند نیازشان را برطرف و مشکل خود را چاره کنند. در حالی که دینپژوه و متکلم اسلامی هدفش شناخت حق و آیین حق و دوری از باطل است.علاوه بر اینکه نتیجه چنین نگرشی، توجیهگری باطل و تقدیرگرایی به معنای نادرست آن است. به عنوان مثال بنابر آیین بودا و برهمن که به تناسخ اعتقاد دارند، کسانی که در حال حاضر زندهاند دهها بار آمدهاند و رفتهاند. به نظر آنها کسانی که در این زمان فقیر و بدبختند، به خاطر آن است که در زندگی قبلی گناهکار بودهاند و اکنون جزای اعمال خود را میبینند. اما انسانهایی که در حال حاضر صدرنشین هستند ارواح نیکوکاری بودهاند که در زندگی جدید، پاداش اعمال خود را دریافت میکنند. این اندیشه، درد کسانی که میخواهند انقلابها را خاموش کنند و بگویند حق با صدرنشینهاست و کارگر و کشاورز حقی ندارد، چاره و مشکلشان را برطرف میکند.
پس در واقع این عده دنبال حق و باطل نیستند بلکه دنبال توجیهگری کار باطل خود هستند، همچنانکه قضا و قدر »به معنای باطل آن« ، توجیهگر نظام معاویه بود که میگفت قضا و قدر این است که من مالکالملوک شما باشم و شما برده و بنده من باشید. اینکه در مکتب اشعری قضا و قدر خیلی با اهمیت است ازآثار و بازماندههای دوران معاویه است.
محور دوم: نیاز بشر به دین
دو عامل باعث نیاز بشر به دین میشود:
الف« حسّ مذهبی
دین به تعبیر عوام، غذای روح انسان است و به تعبیر علمی صدایی است که بشر آن را از درون خود میشنود.روانشناسان میگویند بشر از نظر روحی چهار بعد دارد و یا به تعبیر بهتر چهار خواسته غریزی و فطری دارد و خداوند این چهار خواسته را در درون انسانها نهاده است :
1- بعد علمی و حس آگاهی: بشر میخواهد از وقایع و امور آگاه شود؛ حتی بچه زمانی که صدایی بشنود، متوجه آن جهت میشود تا ببیند صدا از کدام سو آمده است. این ویژگی همان حس آگاهی و بعد علمی روح انسان است.
اگر خالق انسان این حس آگاهی را در درون او قرار نداده بود، بشر از نظر علمی در همان پله اول باقی میماند. اگر مشاهده میکنیم بشر، از پلکان علم بالا رفته است، علتش همین حسّ علمی است.
2- حسّ اخلاقی و حسّ نیکی: در همه افراد »حتی فاسق و قاتل« میل به نیکی وجود دارد. البته گاهی این میل منحرف و فطرت دگرگون میشود که امری ثانوی است. به خاطر این حس است که تمام بچهها راستگو هستند و محال است بچه، روز اول دروغ بگوید زیرا راستگویی فطری انسان است و اگر تمام دنیا را جستوجو کنید، حس آگاهی و حسّ نیکی را در انسانها خواهید یافت.
3- حسّ زیبایی: تمام افراد بشر به موجودات زیبا علاقه دارند. همه مردم وقتی وارد باغی میشوند از گلهای زیبا لذت میبرند. اگر حس زیبایی نبود، هنری هم نبود و کاشیکاری و خوشنویسی ونقاشی و فرشهای رنگارنگ و معماریهای با شکوه وجود نداشت.
4- حسّ مذهبی: مذهب یعنی توجه به ماوراءطبیعت. در تمام افراد بشر نوعی توجه به ماوراءطبیعت وجود دارد. به ویژه پیش از بلوغ، در نوجوانان بحرانی پدید میآید که توجه به ماوراءطبیعت است.
ویل دورانت کتابی درباره تمدن دارد که در آن مینویسد: قدیمیترین آثار باقیمانده از بشر، آثار مذهبی است. هرکجا رفتهایم و کنجکاوی کردهایم، در آنجا معبود و مجسمهای دیدهایم و آثار دینی همراه بشر بوده است؛ گویی دین و بشر همزاد بودهاند.
بنابراین معلوم میشود در تمام افراد بشر نوعی گرایش به دین وجود داشته و دارد. البته اگر این گرایش در او پرورش یابد، متدین میشود و اگر محیط و محل تعلیم و تربیت، آلوده باشد این حسّ در باطن منزوی میشود. قرآن هم به فطری بودن دین اشاره میکند و میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» [2]
کلمه «فطرة الله» در اینجا از نظر ادبی «حال» برای «دین» است ؛همان که در قرآن چنین توصیف شده است: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» [3] بنابراین خدا بشر را با روح و انگیزه دینی آفریده است.
فرق بین امور عادی و فطری
ممکن است این سؤال به ذهن آید که چگونه میتوان امور عادی را از امور فطری تفکیک کرد و تفاوت آنها چیست؟در پاسخ باید گفت سه فرق بین امور عادی و فطری وجود دارد:
1- امور عادی علت میخواهد درحالی که امور فطری ذاتی است و غیر معلّل.
2- ممکن است در محیطهای مختلف، امور عادی متفاوت شوند اما امور فطری ثابتند.
3- امور عادی را میتوان ریشهکن کرد اما امور فطری، هر چند ممکن است ضعیف و کم نور شوند اما ریشهکن نمیشوند. به عنوان مثال در شوروی سابق، هفتاد و نه سال علیه خدا تبلیغ کردند اما بعداز فروپاشی، دوباره بازگشت به مساجد آغاز شد و فطرت مذهبی مردم ظاهر شد.
اگر این چهار حسّ فطری بشر را درک کردیم میفهمیم که مذهب، مورد نیاز بشر است. بشر میخواهد با این حسّ، پاسخ این رشته سؤالها را پیدا کند: از کجا آمدهام؟ برای چه آمدهام؟ و به کجا خواهم رفت؟
مذهب به این سؤالها جواب میدهد. این سوالها از حسّ مذهبی بشر ناشی شده است و دین به آنها پاسخ میدهد و میگوید:
از کجا آمدهام؟ عالم غیب.
برای چه آمدهام؟ تکامل.
کجا خواهم رفت؟ به جهان دیگر.
بنابراین اولین علت نیاز بشر به دین، حس مذهبی بشر است و دین به این حس پاسخ میدهد حتی ممکن است بگوییم دین حس علمی انسان را هم تکمیل میکند. از این رو میتوان گفت: دین که همان وابستگی انسان و جهان به خداست، پاسخگوی دو بعد از ابعاد روحی بشر است.
همین پاسخگویی است که موجب تفاوت انسانشناسی و جهانشناسی خداشناسان و مادیگرایان میشود؛ زیرا در نظر خداشناسان، انسان و جهان مانند کتابی است که اول و آخر دارد و اول و آخر آن هم معلوم است، اما در نگاه مادی گرایان، مانند کتابی است که اول و آخر آن معلوم نیست .
ب« نیاز بشر به قانونگذاری
عامل دیگر نیاز بشر به دین، آن است که اگر بشر بخواهد زندگی متعادلی داشته باشد، نیاز به قانونی دارد که در آن حقوق همه انسانها رعایت شده باشد. هیچ جامعهای نمیتواند بدون قانون، بطور متعادل زندگی کند.این قانون را بشر نمیتواند تعیین کند، زیرا بشر از این قانون سود میبرد و به سود خود و اقوام و قبیله و طبقه و. . . گرایش بیشتری دارد.
اگر بشر، واقعاً بخواهد یک قانون جهانی وضع کند باید این قانون از دو شرط برخوردار باشد:
1- قانونگذار، انسانشناس باشد.
2- قانونگذار، سود شخصی نبرد.
این دو شرط در دین موجود است، اما در قوانین بشری نیست. به سازمان ملل که نمایندگان صد و نود و چهار کشور در آنجا جمع شدهاند، بنگرید. همه کشورها، عاقلترین افراد خود را به آنجا میفرستند، ولی تا به حال نتوانستهاند یک گره از پای بشر باز کنند. چون انسانشناس نیستند و هر کدام میخواهند به نفع دوست خود کار کنند نه به نفع بشریت و انسانیت.
محور سوم: آثار سازنده دین
برای دین میتوان چهار اثر سازنده بیان کرد:الف« تکامل علوم در سایه مذهب
ب« ضمانت اجرای قوانین
ج« تعدیل غرائز
د« پرورش فضائل
الف« تکامل علوم در سایه مذهب
از این همه انسان محقق و کاشف که با تلسکوپ جهان را میبینند میپرسیم گمشدهی شما چیست؟ میگویند میخواهیم نظام حاکم بر آسمان و زمین و نظام حاکم بر این میکروب و ذرات را کشف کنیم. همه به دنبال کشف یک گمشده هستند و آن، نظام حاکم بر عالم خلقت است. از این محققین میپرسیم چرا میگویید قانون و نظامی هست؟ شاید جهان بیقانون باشد. از اینکه میگویید نظامی هست معلوم میشود این نظام، نظامگر دارد و اگر معتقد به نظامگر نشویم نمیتوانیم بگوییم خود طبیعت به خودش نظام بخشیده، چون طبیعت بی عقل و شعور نمیتواند به چیزی نظام ببخشد. بنابراین تکامل علوم، در سایه اعتقاد به مذهب و اعتقاد به دین میباشد. پس اگر به خدا باور داشته باشیم بهتر میتوانیم سراغ تحقیق برویم چون میدانیم این جهان نظامگری دارد.انیشتین در کتاب «دنیایی که من میبینم » میگوید:
«من تأیید میکنم که مذهب قویترین وعالیترین محرّک تحقیقات و مطالعات علمی است و فقط آنها که معنای کوشش خارج از حد متعارف و باورنکردنی دانشمندان را میشناسند، میتوانند نیروی عظیم هیجاناتی را که مصدر این همه ابداعات عجیب و فنون زندگی است، دریابند ». [4]
میگوید کسانی که با محققان آشنا باشند میدانند محرّک آنها برای تحقیق، اعتقاد به خدایی است که به این جهان نظم و نظام بخشیده و به خاطر این اعتقاد است که سراغ کشف نظم و قوانین میروند و اگر این اعتقاد نبود هرگز محرکی برای تحقیق و کشف رازها نداشتند.
بنابراین دین نه تنها ضد علم نیست بلکه محرّک علم است. دین خیلی مظلوم است. با این که دین همیشه محرّک محققان بوده است، میگویند دین با علم در تضاد است. نه تنها چنین نیست، بلکه راه علم و دین یکی است به شرط اینکه علم هم، علم باشد نه فرضیه و تئوری. [5]
ب« ضمانت اجرای قوانین
دین ضامن اجرای قوانین است و این بدان معنا نیست که ما نظامهای ظاهری را نپذیرفتهایم؛ نظامهای ظاهری پذیرفته شده است؛ بشر شهرداری و نیروی انتظامی و . . . میخواهد.در اسلام هم قوه مقننه هست به معنای برنامهریز نه «قانونگذار » و هم قوه قضائیه هست «یا داوود إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» [6]و هم قوه مجریه که همان امر به معروف و نهی از منکر است. ما قوای سه گانه را پذیرفتهایم. پس اسلام دارای نظام است.
در کتاب «معالم الحکومة الاسلامیة » درباره هر سه قوه از نظر آیات و روایات بحث شده است. ولی معتقدیم این نظامهای سهگانه تا حدی میتواند جلوی قانون شکنیها را بگیرد. اما جلوگیری از قانون شکنیهای مخفی و پنهان، کار قوای سه گانه نیست بلکه کار مذهب و اعتقاد به خدا است. اعتقاد به دین، بخشی از قوانین را در نهان اجرا میکند.
مثلا اگر سیم لختی که نیروی برق در آن جریان دارد در اینجا باشد، چه کسی حاضر است دستش را به آن بزند؟ هیچ کس. چرا؟ چون میداند دست زدن همان و مرگ هم همان.
اگر انسان یقین کند که این عمل، ظاهر و باطن دارد؛ ظاهر آن طلا و نقره است و باطن آن آتش، هرگز مال مردم را نمیخورد.
دین علاوه بر ظاهر، باطن و پنهانیهای اعمال را به ما میشناساند. بنابراین اگر دولتهای جهان دین را ترویج کنند قسمت زیادی از قوانین خود به خود اجرا میشود.
عده زیادی از مردم اگر بدانند قانون راهنمایی و رانندگی، قانون شرع است، و نقض آن خلاف و گناه است و نتیجه گناه، آتش است، مرتکب خلاف نمیشوند.
آیه«انّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ [7]» دراینباره است. امنیت در جامعهای است، که اعضای آن یکتا پرست باشند.
البته این آیه، قوای سه گانه را نفی نمیکند ولی چون در خفا، قانون شکنی مردم آسان است اگر بخواهیم بخشی از قوانین در خفا اجرا شود، باید ایمان را ترویج کنیم.
داستان یوسف و زلیخا، بهترین شاهد بر این سخن است؛ آنجا که یوسف گفت: «معاذالله اِنَّهُ رَبّی اَحْسَنَ مَثْوَایَ» [8]، همان قوه و قدرت ایمان بود. او با علم غیب و آگاهی کامل میدانست که باطن این عمل آتش است. در سوره تکاثر میخوانیم: «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ» [9]اگر علم یقین پیدا کنیم از همین جهان آتش را لمس کرده و میبینیم.
ج« تعدیل کننده غرایز
خداوند به همه ما غریزه داده است، و این یک ضرورت در وجود ما است. گمان نکنید غریزه به ضرر ما است. خشم و غضب نعمت است. اگر خشم و غضب نباشد، انسان طعمه درندگان میشود. اگر شهوت نباشد نسل انسان قطع میشود، اگر علاقه به ثروت نباشد تمدن از بین میرود.روزی عیسی بن مریم7 دید پیرمردی نهال میکارد، گفت: «خدایا امید را از قلب این مرد بگیر.» پیرمرد نهال را رها کرد و در گوشهای نشست. بعد دعا کرد خدایا امید را به این پیرمرد بازگردان. دو مرتبه بلند شد و نهال را کاشت. حضرت مسیح7 سؤال کرد: «پیرمرد! چرا دو حال مختلف در تو دیدم؟»
گفت: «مشغول کاشتن بودم که با خود فکر کردم از کجا معلوم که من از این نهال بهره خواهم گرفت. پس آن را رها کردم. بعد فکر کردم شاید عمر من طولانی شود و من از این نهال بهره بگیرم. بنابراین دوباره به نهال کاری مشغول شدم.»
امید مایه حیات است. هر یک از این غرائز اگر در مسیر خودش باشد خوب است. انسان مادی برای مال و مقام و منصب حد و مرزی قائل نیست. بنابراین مذهب و دین و اعتقاد به آخرت یکی از آثارش این است که خشم و شهوت را محدود میکند و فردی روز عاشورا برای ملک ری، پسر پیغمبر را نمیکشد. تمام اینها به خاطر دوری از دین است.
اگر تعداد کشتههای عراق در دوران صدام را حساب کنیم، شاید در طول چهارده قرن، غیر از حمله مغول این تعداد از مردم عراق کشته نشدهاند.
این نتیجه غریزه خشم و شهوت و مقام خواهی است. مذهب، اثرش این است که این غرایز را تعدیل میکند. [10]
د« پرورش دهنده فضائل
اگر بخواهید باغچهای را آباد کنید ابتدا علفهای هرز را از بین میبرید، بعد گلها را میکارید. در علم اخلاق کار اول را تخلیه و دومی را تحلیه مینامند.نفس ما به مزرعهای شبیه است که در آن علف هرز زیادی روییده است. باید علفهای هرز را به وسیله تعدیل غرایز، تخلیه کرد. بعد از آن نوبت پرورش فضائل میرسد و گلهای عفت و عدالتخواهی و مانند آن کاشته میشود. تمام این فضایل انسانی در سایه اعتقاد به خدا، وابستگی انسان به خدا و اعتقاد به اینکه بعد از دنیا، زندگی دیگری هست پرورش مییابد.
چرا بشر میخواهد سقط جنین را قانونی کند؟! چون دچار بیعفتی است. عفت گلی است که بستر آن، نفس دختری است که از خدا بترسد. اگر ترس از خدا داشته باشد عفت در گلستان او رشد میکند. آدم ثروتمند نیز هر روز بر ثروت خود نمیافزاید؛ بلکه مقداری به دیگران میدهد. [11]
محور چهارم: هدف بعثت انبیاء
انبیاء برای توحید آمدهاند. همه کمالات در توحید است. توحید انواع و مراتبی دارد:1- توحید در ذات.
2- توحید در خالقیت؛
3- توحید در ربوبیت؛
4- توحید در عبودیت. [12]
اما در ظاهر، انبیاء فقط برای مرتبه اخیر آمدهاند چون سه مرتبه اوّل تقریباً بین بشر پذیرفته شده است. انبیاء فقط برای مرتبه چهارم آمدهاند «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ [13]».
عبادت دو رکن دارد:
یکی رکن ظاهری »خضوع«، و دیگری رکن قلبی. عبادت وقتی صدق میکند که این دو رکن وجود داشته باشد. عبادت وقتی مطلوب است که من او را در سرنوشت خود مؤثر بدانم و فکر کنم سرنوشت من به دست اوست و اگر این رکن نباشد اعمال من عبادت نیست. ملائکه بر آدم سجده کردند ولی عبادت نکردند؛ کرنش بود، اما ریشهاش نه خالقیت بود و نه ربوبیت. فقط به عنوان معلم سجده کردند.
حضرت یعقوب7 و فرزندانش در مقابل یوسف7، سجده کردند ولی فقط به خاطر خضوع نه عبادت. البته در اسلام سجده بر غیر خدا حتی به عنوان تعظیم حرام است. ما حتی در حرم ائمه:، نباید برای آنها سجده کنیم. حتی سجده شکر به عنوان توفیق زیارت پیدا کردن را باید در جایی دیگر، انجام داد تا دشمن بهانهای برای اعتراض پیدا نکند. [14]
ما شیعیان که به حرمها میرویم، نه ائمه را آفریدگار میدانیم و نه کردگار. در تمام زیارتهای ما «عبد » گفتن به ائمه: تکرار میشود، ولی در عین حال آنها، مقام شامخی دارند و «مستجاب الدعوة» هستند و ما به ایشان احترام میگذاریم. توسل ما، توسل به دعای آنها و برای این است که در حق ما دعا کنند.
پی نوشت:
[1] . توبه/32
[2] . روم/30
[3] . همان
[4] . مدخل مسائل جدید در علم کلام، سبحانی، ج3، ص221.
[5] . همان، ص221 ، انتظار بشر از دین، جوادی آملی، ص43-41.
[6] . ص/ 26
[7] . انعام/ 82
[8] . یوسف/25
[9] . تکاثر/ 5
[10] . مدخل مسائل جدید در علم کلام، آیتا. . . سبحانی، ج3، ص223
[11] . همان، ص224
[12] . الالهیات، سبحانی، ج2.
[13] . نحل/ 36
[14] . الشفاعة فی الکتاب و السنة، آیتا. . . سبحانی، ص78-70.
منبع: مرکز مطالعات شیعه