1-در مغرب (شمال افریقا)
از حکومتهاى مهم تشکیل شده در ناحیه غرب عالم اسلام، خلافت فاطمیان در مغرب([1]) است. این حکومت در سال 297 هجرى با حمایت قبائل بربر کتامه شکل گرفت و در مدت کوتاه، حوزه فعالیت آن تا اقصى نقاط غرب اسلامى گسترش یافت.گسترش قیام فاطمیان به سراسر مغرب نشانگر وجود عوامل و زمینه هاى قدرتمندى در آنجا بوده است.
در این مقاله ضمن بررسى تأثیر نفوذ اهل بیت و علویان در شکل گیرى خلافت فاطمیان به دامنه نفوذ تشیع در مغرب هم پرداخته شده است.
2 - ورود تشیع به مغرب
نفوذ تشیع در مغرب به زمانهایى متقدم بر قیام فاطمیان باز مى گردد. گسترش سریع دعوت فاطمیان در مغرب و افریقیه حکایت از نفوذ تشیع و آشنایى مغربیان با عقاید و افکار تشیع مى کند.ورود تشیع به مغرب با ورود علویان به آن منطقه آغاز مى شود. علویان قیامگر مخالف خلافت، ابتدا در شرق قیام و دعوت خود را علیه خلافت آغاز کردند. تعداد زیاد قیامهاى علویان در نواحى حجاز، عراق و مناطقى از ایران در قرن اول و دوم هجرى حکایت از گستردگى این قیامها در آن مناطق دارد.([2]) وقتى که در این نواحى با شکست یا عدم استقبال مواجه شدند، توجهشان به مغرب معطوف گردید تا آنچه در شرق نتوانستند بدست آورند در مغرب تحقق بخشند. این مطلب در مورد قیام خوارج هم صدق مى کند. اینها قیامشان را در شرق آغاز نمودند، ولى وقتى در تحقق خواسته هایشان در آنجا ناامید گشتند به مغرب روى آوردند.
قیامگران علوى و شیعى در مغرب از دیگر قیامگران، موفق تر بودند. تشیع توانست حتى دولتهاى خوارج را به متملکات خود اضافه کند و با تشکیل خلافت فاطمیان براى اولین بار، وحدت مغرب مستقل از خلافت شرق را ایجاد نماید.
در کنار علویان، عامل ورود تشیع به مغرب، خاندانهاى عربى دوستدار اهل بیت بودند که به مغرب آمدند. این گرایش به صورت موروثى در این خاندانها باقى مانده بود. راجع به قبائل و خاندانهاى عربى و بربر، که در قرن اول و نیمه اول قرن دوم در مغرب بوده و گرایش به تشیع وعلویان داشته اند، اطلاعاتى از منابع در اختیار ما نیست. تنها اخبارى که در این رابطه موجود است مربوط به اندلس مى باشد. با توجه به اینکه قبائل و خاندانهاى عرب و بربر که در اندلس بوده اند از افریقیه و مغرب به آنجا رفته و ساکن گشته اند، حضور آنها در اندلس، حکایت از وجود و نفوذ تشیع از قرن دوم در مغرب دارد. منابع، به ورود یکى از تابعین به اندلس که از شاگردان و یاران على(ع) بوده اشاره مى کند. وى ابوعلى حسین بن عبدالله حنش صنعانى است که بناى جامع سرقسطه و البیره منسوب به او است. وى در کنار على(ع) در صفین حضور داشته و بعد از شهادت على(ع) به مصر آمده([3]) و در فتح مغرب و اندلس شرکت کرده است.([4]) با این حال منابع، در باب اینکه وى با گرایشهاى شیعى در مغرب و اندلس شناخته شده باشد، ساکت هستند. مقرى همچنین اشاره به یک قیامگر عربى در اوائل قرن دوم در اندلس مى کند که ارتباط با علویان داشت. وى عبدالله بن سعید بن عماربن یاسر بود. جدّ او عمار یاسر از یاران باوفا و بااخلاص امام على(ع) مى باشد. نباید ما ارتباط عمیق بین گرایشهاى حزبى و قبیله اى را که به صورت موروثى منتقل مى شوند، در این مقطع زندگى مسلمانان فراموش نمائیم. به همین دلیل، چون عبدالله بن سعید از دشمنان حزب اموى بود، یوسف بن عبدالرحمن فهرى، در هنگام آمدن عبدالرحمان داخل، از این دشمنى بهره برد و به یاسرى توصیه کرد تا به جنگ با عبدالرحمن بپردازد، زیرا از دشمنى خانوادگى بین آنها آگاه بود. این قیام به پیروزى دست نیافت.([5])
اطلاعاتى که منابع پیرامون حضور تشیع در بین بربرها در اختیار ما قرار مى دهند، متعلق به قرن دوم است. نخستین قیام شیعى بربرها، قیام شقیابن عبدالواحد مِکْناسى در منطقه شنتبریه بود.([6]) این مهمترین و طولانى ترین شورشى بود که عبدالرحمن داخل را تهدید مى کرد و از سال 151 تا 160 هجرى ادامه یافت. او مدعى شد که فاطمى است،([7]) و خود را عبدالرحمن بن محمد نامید، عبدالرحمن داخل جز با توطئه ترور وى توسط برخى از یارانش در سال 160 هجرى نتوانست بر او پیروز شود. شاید بتوان این قیام را نخستین اقدام براى تأسیس دولتى شیعى در غرب اسلامى دانست، زیرا این قیام بیست سال پیش از قیام ادریسیان علوى برپا شده است. این قیام نشان داد، تبلیغات شیعى در میان بربرها مى تواند نتیجه بخش باشد. از آموزه هاى این قیام آگاهى نداریم جز آنکه ابن عذارى او را الداعى الفاطمى نامید([8]) و شاید این تعبیر بتواند نشان دهد که او براى تأسیس خلافتى مستقل از عباسیان تلاش مى کرده است. به هر روى، قیام وى رنگ مذهبى داشت. مؤلف اخبار مجموعه مى نویسد که وجیه غسانى فرمانده سپاه اموى دعوت وى را پذیرفت و به او ایمان آورد و از بزرگترین یاران وى گشت و حتى بعد از مرگ شقیا هم به وى ارادت داشت، زیرا وجیه به کوههاى البیره گریخت و با شجاعت با سپاه عبدالرحمن جنگید تا کشته شد.([9]) این قیامها مقدمه قیامهاى علویان و شیعیان در افریقیه و مغرب بودند.
3- علویان در مغرب
علویان بیشترین نفوذ و پایگاه را در نزد قبائل مختلف بربر اعم از بُتْر و بُرانس داشتند. همزمان با حضور علویان در مغرب، بعضى از گروهها و دستجات عرب براى بدست آوردن پایگاه و تشکیل حکومت به افریقیه و مغرب روى آوردند، ولى موفق نشدند. در آغاز عصر عباسى، بعضى از رجال بنى امیه به مغرب فرار کردند و سعى داشتند پایگاه سیاسى براى تشکیل حکومت بدست آورند، اما توفیق نیافتند. بهترین شاهد بر این مسأله تلاشهاى عبدالرحمن داخل در افریقیه و مغرب قبل از ورود به اندلس است که موفقیتى بهمراه نداشت ولى مدتى بعد از آن، ادریس بن عبدالله به آنجا رفت و در بین قبائل اوربه در منطقه زرهون در مغرب الاقصى مستقر شد([10]) و موفقیتى عظیم بدست آورد. حضور مستمر علویان که منجر به تشکیل حکومت آنان شد از زمان ادریس اول (172-177هـ) مى باشد،([11]) ولى قبل از آنهم با شورشهاى علویان برخورد مى کنیم. هرچند بعضى از منابع راجع به شیعى بودن این قیامگران سکوت کرده اند و یا با تردید مى نگرند. با توجه به قرائنى که در مورد حضور تشیع و علویان در اندلس بیان کردیم، به نظر مى رسد اقوال کسانى که معتقدند، نفوذ شیعه و علویان از زمانهاى قبل از ادریسیان بوده، قابل قبول باشدو شاید زمان حضور علویان و شیعیان را به آغاز دعوت خوارج در مغرب از اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم بدانیم.اکثر علویان مغرب از اولاد امام حسن(ع) بودند، چون قیامگران علوى بعد از قیام زیدبن على(د. 122 هـ) از نوادگان امام حسن(ع) بودند. آنها براى درامان ماندن از تعقیب و زندان، به مغرب مى آمدند.([12]) ابن ابى زرع ذکر مى کند که محمدنفس زکیه شش برادر داشت: یحیى، سلیمان، ابراهیم، موسى، عیسى و ادریس، چهار نفر از آنها در شهرهاى شرق عالم اسلامى به نام او دعوت مى کردند و عیسى را به افریقیه فرستاد و گروه زیادى از بربرها اجابت کردند ولى در آنجا نماند، زیرا براى مشارکت در جنگ فخ مجبور شد به مشرق باز گردد.([13]) اشاراتى در منابع از علویانى که به مغرب آمدند و وطن گزیدند و برخى از ایشان حکومت تشکیل داده، آمده است. بسیارى از شهرها و مراکز در مغرب الاوسط و الاقصى منسوب به علویانى است که آن شهرها را تأسیس یا در آن حکومت کرده اند.([14]) این شهرها از حد اقلیم زاب تا مغرب الاقصى امتداد دارد، برخى از جغرافى دانان و مورخان به این شهرها اشاره کرده اند. یعقوبى که اولین جهانگرد مسلمان است که از شرق به آن منطقه رفته، به حکومت حسن بن سلیمان علوى در هاز و شهرهاى اطراف آن که ساکنان آنجا مخلوطى از زناته و صنهاجة و زَوَاوَة بودند([15]) و به حکومت بنو محمد بن جعفر حسنى علوى در ناحیه مَتِّیجه([16]) و حکومت محمدبن سلیمان عبدالله حسنى و ذریه او در مَدْکره([17]) اشاره مى کند. وى مى گوید:«هر مردى از اینان در شهرى و ناحیه اى مقیم و متحصن است و شمارشان آن قدر زیاد است که این سرزمین بنام ایشان معروف و به ایشان منسوب است.([18]) بُکرى هم اشاره به شهرهایى مى کند که مربوط به علویان بوده است. شهر تنس که اصحابش از فرزندان ابراهیم بن محمد علوى حسنى بوده([19])و شهر حمزه (آن غیراز سوق حمزه است) که حمزة بن حسن بن سلیمان حسنى تأسیس کرد.([20]) برخى از علویان شهرهایى مثل تونانا([21]) و نفیس([22]) را تأسیس کردند.
از بین علویان مهمترین و مشهورترین در تاریخ مغرب الاقصى، ادریس بن عبدالله بن حسن(172-177هـ) مؤسس ادریسیان است.([23]) بعد از آنکه او به مغرب آمد، عده اى از علویان که از واقعه فخ نجات پیدا کرده بودند، به او پیوستند،([24]) بدنبال او برادرش سلیمان بن عبدالله آمد و سلیمان بعد از قتل برادرش ادریس به نواحى تاهَرت رفت; اما در آنجا بواسطه برخورد اغالبه با او، نتوانست ساکن شود و همراه علویانى دیگر به تِلِمْسان آمد و در آنجا ساکن شد و زناته و سائر قبائل بربر آنجا تسلیم حکومت او شدند. مردم آن سامان به احترام تبار شریفشان از آنها به گرمى استقبال کردند و ایشان دولتهاى کوچکى بنیاد نهادند. این امیرنشین هاى حسنى همگى هم پیمان عموزادگان خود، ادریسیان بودند، اگر چه هیچیک به قدرت و شوکت ادریسیان نرسیدند، اما خود امارت هاى درخشانى بودند که در نشر اسلام و آرمانهاى علویان تأثیر ژرف داشتند.([25])
اولین قبائل بربرى که علویان در بین آنها، پایگاه بدست آوردند، قبائل بُتْربودند. به اعتقاد موسى لقبال نزول اکثر علویان در ابتدا بر شعبه هایى از قبائل زناته که از بُتْرها بودند، انجام گرفت و بعد از آن در قبائل دیگر از بُرانس هم اتفاق افتاد.([26]) علویان در قلوب قبائل بتر و برانس از پایگاه والائى برخوردار شدند([27]) و تا زمان قیام فاطمیان حرکتى مخالفت آمیز ضد علویان از جانب قبائل بربر انجام نگرفت. مهمترین مخالف فاطمیان از بربرها بعد از تشکیل خلافت، قبائل زناته بود، تا قبل از تشکیل خلافت فاطمیان شورش و مخالفتى حتى از این قبائل علیه علویان نمى بینم. مخالفتهایى که بعداً توسط این قبائل علیه فاطمیان انجام مى گیرد،به عملکرد فاطمیان در برترى قبائل رقیب آنها و تعصب مذهبى و ازهمه مهمتر تحریک امویان اندلس باز مى گردد.([28]) این نشانه از رضایت تامى بوده که نسبت به علویان در مغرب وجودداشته است. آنچه موجب تمایز بعدى علویان ازفاطمیان گردید، این بودکه علویان تا قبل از تشکیل خلافت فاطمیان، در مناطقى که حکومت مى کردند، عقیده و مذهب معینى راتعیین و تحمیل نمى کردند و در کنار فِرَق موجود و اهل سنت زندگى مى نمودند و آنچه از رعایاى خود درخواست داشتند، محبت نسبت به اهل بیت بود.
به هر حال آنچه به بسترسازى دعوت فاطمیان در افریقیه و مغرب کمک کرد، نفوذ ادریسیان و علویان در بین قبائل بربر بود. این علویان چه زیدى مذهب بوده([29]) و یاسنى مذهب،([30]) در هر حال نزول آنها در مغرب و قیام ادریسیان بدنبال آنها، اذهان بربرها را براى پذیرش هر دعوت قیامگر علوى آماده کرد. اگر دعوت و ظهور فاطمیان مسبوق به فعالیتهاى علویان نبود، گرایش به ایشان به سرعت انجام نمى گرفت. چون مغرب آشنابا علویان و عقاید آنها بودند، مستعد براى پذیرش آراء فاطمیان شد، که به ادعاى خودشان از علویان بودند. سیاست عبیدالله بخصوص در دوران قیام این بود که یک فرد علوى معرفى شود، زیرا در نزد بربرها و مخالفان خلافت عباسیان علویان داراى مشروعیت براى خلافت بودند. تصور عده اى ازاهالى مغرب در ابتدا نسبت به فاطمیان این بودکه آنها همان علویان و ادریسیان هستند. برخى از جغرافیدانان و جهانگردان در همان زمان به این مطلب اشاره دارند. اصطخرى مى گوید: «طَنْجه ولایتى فراوان است. در او شهرها و دیهها و بیابانها باشد از حدود بربر و قصبه این ولایت را فاس گویند و یحیى فاطمى آنجا مقام دارد. عبیدالله فاطمى هنوز آن را نگشوده بود تا این غایت.»([31])
4 - تشیع در مغرب در آستانه قیام فاطمیان
تشیع در آستانه قیام فاطمیان در نقاطى از مغرب و افریقیه پیروانى را بخود اختصاص داده بود. نواحى قَسْطیِلیَه و بلادالجرید از اولین مناطقى بودند که تشیع درمغرب قبل از فاطمیان در آنها نفوذ پیدا کرده است قاضى نعمان مورخ اسماعیلى معاصر چهار خلیفه نخستین فاطمیان، معتقد است که دخول تشیع در نواحى قَسْطِیِلیه از اواسط قرن دوم هجرى بوده است. او استناد به روایات اسماعیلى مى کند که اشاره به آمدن دو داعى یعنى ابوسفیان و حلوانى به مغرب مى کنند. ابوسفیان در تالا نزدیک مرجاجنه و حلوانى در سوفجار در محلى که الناظور گفته مى شد، سکونت کردند. ابوسفیان سبب تشیع اهل مَرْماجِنّه و الاُرْبُس و اهل نفطه از نواحى قسطیلیه شد.([32])در نواحى قسطیلیه که ابوسفیان در آن فرودآمد و نواحى سوفجار در حاشیه سرزمین کتامه که حلوانى در آن تبلیغ مى کرد، حکومت اغلبیان (184-296 هـ) تسلطى نداشتند و تنها اهالى اطاعت اسمى و ظاهرى از اغلبیان مى کردند.([33]) این مطلب نشان مى دهد که این نواحى بدقت و با برنامه ریزى انتخاب شده بودند.
نَفْطَه به صورتى مخصوص،بیشتر از نواحى دیگر مغرب به تشیع گرایش داشت. ([34]) بسیارى از شیعیان که به خلافت فاطمیان درآمدند دراین مکان ساکن بوده اند. افرادى مثل محمدبن عمران نفطى که عبیدالله مهدى او را به قضاوت قیروان گماشت و محمدبن رمضان نفطى که به قضاى مبله گماشته شد، هر دو از نفطه بودند.([35]) و محمدبن ورسند مؤسس شیعه بجلیه در مغرب الاقصى هم از همین منطقه بود.([36])نَفْطَه مقارن در دوران معاصر قیام فاطمیان جمعیت عظیمى از شیعیان را در خود پناه داده بود. بُکرى با اشاره به اولین دوره حکومت فاطمیان مى گوید که اهل نفطه همگى شیعه مذهب بودند.([37]) ظهور شیعه بجلى دلالت بر وجود تشیع در مغرب، قبل از آمدن ابوعبدالله شیعى داعى بزرگ فاطمیان مى کند. ولى این تشیع بروجه مخصوص اسماعیلى نبود. پیروان این فرقه به گفته بکرى به امامت نوادگان حسن بن على بن ابى طالب اعتقاد دارند و نه به فرزندان برادرش امام حسین(ع).([38]) بُکرى به ذکر جزئیاتى درباره عقاید آنها مى پردازد. گوید: در اذان بعد از اشهد ان محمداً رسول الله، کلمه اشهد ان محمداً خیر بشر و بعد از حى على خیر العمل، محمد خیر البریة را اضافه کرد.([39]) وجود تشیع در مغرب بخصوص در نفطه با وجود اختلافاتى که با شیعه اسماعیلى داشت، زمینه را براى پذیرش فاطمیان هموار کرد. بسیارى از شیعیان در نفطه با شروع نهضت فاطمیان در مغرب به آنها پیوستند. محمدبن عمران نفطى که گفتیم عبیدالله او را به قضاوت قیروان گماشت، پیش از قیام فاطمیان به احتمال زیاد، یکى از شیعیان مکتب ابن ورسند بوده که بعداً بلافاصله به قیام فاطمیان پیوسته است.([40])
مشابهت و قرابتى که بین شیعه فاطمیان با شیعه بجلیه بوده،زمینه پیوستن افرادشیعى بجلى را به فاطمیان بیشتر مهیا مى کرد. نزدیکى فقه اسماعیلى با بجلى بصورتى است که قاضى نعمان در کتب فقهى اش به نقل احادیث از على بن ورسند مى پردازد. به گفته مادلونگ شناخته شدن على بن ورسند به عنوان عالم شیعه مذهب مغربى، دلایل جالب توجهى را براى قاضى نعمان در گروش فقه اسماعیلى در کتابش به نام الایضاح فراهم آورده است.([41])
جنبه دیگرى از حضور تشیع در افریقیه، نفوذ آن در بین بعضى از رجال سیاسى اغلبیان بود که در موقع بحرانى به کمک فاطمیان آمدند. این امر به تضعیف اغلبیان کمک کرد و نفوذ ابوعبدالله را بر قسمتهایى از بلاد اغلبیان ممکن ساخت.([42]) وقتى على بن حجر از طرف ابراهیم بن احمد به عنوان والى قَفْصه و قَسْطِیلیه تعیین شد، ابراهیم قبل از رفتن به محل مأموریت، او را به عدالت و پیروى از عمربن خطاب توصیه کرد. ولى على بن حجر گفت: من فقط به سیره على بن ابى طالب عمل مى کنم و اگر نپذیرى من ولایت را قبول نمى کنم.([43])
از رجال این دوره که شهرت به گرایش به تشیع داشت، محمدبن عمر بن یحیى بن عبدالاعلى مروزى است. او از لشگریان خراسان بود و در دوره عبیدالله مهدى به عنوان قاضى قیروان تعیین گردید و محور بسیارى از اذیت هایى شد که به اهل سنت مى گردید.([44]) او بواسطه اعتقادات شیعى اش از هیأت سیاسى و ادارى اغلبیان کناره گیرى کرده بود. جمعى از رجال این دوره، گرایش به تشیع خود را پنهان مى کردند، از جمله این افراد ابن صائغ است که متهم به خیانت به ولى نعمتش بواسطه گرایش به تشیع شده بود. گفته شده او تدبیر لازم براى حفظ حکومت اغلبیان در مقابل فاطمیان ازخود نشان نداد. پیشنهادات وى به زیادة الله سوم در برخورد با ابوعبدالله، براى دورکردن وى از حکومت و هموار نمودن راه براى فاطمیان بوده و نصیحت او به زیادة الله آخرین امیر اغلبى که به مصر و بر افریقیه جانشینى قرار بده و فرماندهى لشگرها و اموال را در اختیار او قرار بده، حمل بر خیانت وى مى کنند.([45])
نفوذ تشیع در بین والیان عباسى هم وجودداشت و زمینه مناسبى براى گسترش دامنه قیام علویان و یا وسیله رهایى از فشارهایى که عباسیان براى علویان و شیعیان درنظر گرفته بودند، مى شد.([46]) از عوامل مهمى که عبیدالله مهدى توانست راه پر خطر سلیمه تا افریقیه را پشت سربگذارد، نفوذ بعضى از عوامل شیعى در بین راه بود. به گفته ابن اثیر وقتى نامه مکتفى که حاوى فرمان دستگیرى عبیدالله مهدى به والى مصر، نوشرى رسید، یکى از نزدیکان والى که شیعه بود، عبیدالله را آگاه کرد و از او خواست که مصر را ترک کند.([47])این واقعه یک قرن قبل براى ادریس بن عبدالله در موقع فرار به طرف مغرب الاقصى در مصر اتفاق افتاد. در آن حادثه واضح رئیس برید مصر که شیعى بود او را در فرار بطرف مغرب کمک کرد.([48])
5- نفوذ تشیع در اشعار شعراء
تأثیر دعوت شیعه تنها بر رجال سیاسى نبود، بلکه در میان شعرا هم بود.([49]) در مغرب گروهى از شعرا به تشیع شهرت گرفته بودند. آنها بر طبق تنجیم در اشعارشان بشارت به ظهور دولت مهدى و زوال دولت اغلبیان را در آینده نزدیک مى دادند. از این دسته محمدبن رمضان در شهر نَفْطَه بود.([50]) شهرت او به تنجیم و اشعار حکیمانه بود که متضمن اشارات صریحى به زوال دولت اغلبیان به دست اهل بیت بود. به خاطر گرایش به تشیع، اغلبیان او را دستگیر کردند ولى او از نَفْطَه به بَلْزمة فرار کرد و به ساکنان آنجا پناه برد.از دیگر شعراى شیعى دوره اغلبیان در افریقیه، ابن ابى عقب است. او به خاطر پیش گوئیهایش مشهور مى باشد. اشعار او متضمن اشاراتى از علامتهاى خاص در مورد قیام دولت مهدى و زوال اغلبیان در افریقیه است.([51]) گفته شده فردى از قریه خربتین از قُراء تونس که اطلاعاتى در مورد تنجیم داشت على رغم اینکه مُسِن بود، به نزد امیر اغلبى احضار شد تا راجع به علائم و نشانه هایى که در سال 296هجرى با دخالت بربر کتامه و یارى آنها نسبت به اهل بیت انجام مى گیرد، توضیح دهد.([52]) از دیگر شعراى شیعى در افریقیه، محمد بن بدیل کاتب ابى قضاعه است. از اشعارش استنباط مى شود که از غلاة و قائلین به الوهیت عبیدالله مهدى بوده است. او اعتقاد به حلول داشت، و عبیدالله مهدى را در موقع ورود به رَقّاده با اشعارى مبالغه آمیز مدح کرد و به همین علت، اکثریت اهل سنت از او دورى گزیدند.([53]) سعدون ورجینى از شعراى عصر اغالبه است که بواسطه مدح بعضى امراى اغلبیان شهرت دارد. او در امور دیوانى اغلبیان شرکت داشت. در جنگ صقلیه اسیر و با فدیه آزادگردید، بعد از آنکه عبیدالله وارد رقاده شد، در قصیده اى به مدح اوپرداخت وبر نَسَب علوى او صحه نهاد. در این قصیده به حوادثى که براى عبیدالله شیعى اتفاق افتاده اشاره نموده و وعده گسترش عدل و پیشروى بطرف شام، عراق و مصر رادر آینده داد که موجب تعجب عبیدالله وابوعبدالله و حاضران شد.([54])
در کنار نفوذ تشیع در رجال و قبائل، ما تأثیر تشیع را در میدان ادبیات و قصص محلى مغرب و افریقیه هم مى بینیم.این پدیده حکایت از گسترش نفوذ تشیع در نیمه قرن سوم و در آستانه قیام فاطمیان در مغرب و افریقیه دارد.
6 - گرایش قبایل بربر به اهل بیت
در مغرب از قرن اول هجرى، اهل بیت از پایگاه والایى برخوردار بودند. قبائل بربر، اهل بیت را تجلّى آروزهاى ارضا نشده خود، مثل عدالت اجتماعى، مساوات، برابرى و اصلاح جامعه از وضعیت موجود مى دیدند. به گفته موسى لقبال دوستى و محبت نسبت به اهل بیت (ع) در بین تمام ساکنان سُنى مغرب وجودداشته است. انتساب به اهل بیت در نزد آنها شرف و افتخار محسوب مى شود. در موارد بسیار نام على(ع) را بر کودکان خود مى نهادند که شبیه آن در مورد معاویه دیده نمى شد.([55]) ابن ابى الضیاف بیان مى دارد که اهل افریقیه حُب على جزو دینشان است. در این مورد تفاوتى بین عالم و جاهل نیست.زنان حامله در افریقیه و مغرب در زمان وضع حمل براى کاهش درد زایمان به نام محمد(ص) و على(ع) توسّل مى جستند.([56])حُب اهل بیت بین تمام قبائل بربر اعم از بُرانس و بُتْر وجود داشت.([57]) تجلى این محبت رامى توان درکمک به علویانى دید که به مغرب هنگام تعقیب عمّال بنى عباس پناه مى بردند. آنها در حالى که ازقبل نزد قبایل بربر پایگاهى نداشته و شناخته شده نبودند، مورد اکرام واقع مى شدند. این اکرام صرفاً بواسطه نفوذ اهل بیت بین قبایل بود.([58]) بعضى از اعتقادات عامیانه درمغرب نشان از نفوذ اهل بیت در بین قبایل بربر بوده، مثلا بسیارى از مردم در آنجا معتقدند علامت پنج که بر طبق اعتقادشان رمزى از اهل بیت و اصحاب کساء است، موجب حفظ آنها از نظر بد و حسد مى شود.([59])
ابوالحسن شاذلى رهبر طریقه شاذلیه به مریدانش توصیه مى کرد که وقتى شما را مشکلات فرا گرفت، براى حل آن یا محمد(ص) و یا على(ع) بگوئید.([60]) این محبت و دوستى نسبت به على(ع) و خاندانش به مفهوم تشیع مصطلح نیست، زیرا بسیارى از مسلمانان مغرب، پیرو اهل سنت بودند.
بعضى ادعا مى کنند، این اظهار محبت نسبت به اهل بیت از تأثیرات دعوت فاطمیان در مغرب است.([61]) در پاسخ باید گفت این محبت و گرایش قبل از دعوت و از قرن اول هجرى وجود داشته است.
حرکتى که ادریسیان و بعد فاطمیان براى جلب قبائل مغرب و افریقیه به سمت خود انجام دادند، استفاده از نفوذ اهل بیت به نفع اهداف خودشان بود. ادریسیان و داعیان فاطمى، بخصوص ابوعبدالله، حداکثر استفاده را ازاین امر براى جلب قبائل به طرف اهداف خود کردند. زیرا ابوعبدالله و قبل از او راشد غلام ادریس بن عبدالله ادریسى دعوتشان را در ابتدا براى فردى از اهل بیت بدون اظهار وابستگى فرقه اى آنها، مطرح کردند. انتساب فاطمیان به اهل بیت، عاملى بسیار مهم براى جلب قلوب مردم بود، بخصوص وقتى اخبار جنایتهایى که نسبت به اهل بیت و علویان از قتل و تبعید و زندانى شدن، به آنها مى رسید. به جهت محبوبیت اهل بیت، عباسیان تصور مى کردند که امارت و حکومت علویان در هر نقطه اى از سرزمین اسلام، امرى است که به راحتى نجات از آن ممکن نیست.
انتساب فاطمیان به اهل بیت، زمینه اى بود که خود را تنها حکومت مشروع جلوه دهند و حکومتهاى معاند خود را، تهى از مشروعیت معرفى کنند. از این واقعیت در برخورد با اغلبیان حنفى مذهب تمیمى و حکومت اندلس که ازامویان بودند و از قدیم نزاعى دامنه دار بین امویان و بنى هاشم بر سر مسأله حکومت بود، استفاده کردند. فاطمیان، امویان اندلس را به عنوان مخالفان آیین اسلام، فاسقان([62]) و طردشدگان رسول الله(ص) معرفى مى کردند.([63])
7 - بهره بردارى از لقب فاطمیان
عبیدالله مهدى به اعتبار اینکه اهل بیت داراى پایگاه والایى در جامعه مغرب و افریقیه بودند، لقب فاطمیان را براى حکومت و خلافت برگزید. او با این حرکت مى خواست حق شرعى خود رابراى خلافت از ناحیه انتساب به پیامبر(ص) تأکید کند و خود را محقق تر به خلافت نسبت به علویان دیگر که نَسَب آنها به فاطمه (س) نمى رسید، نشان دهد.نفوذ اهل بیت فاطمى در جوامع غیر شیعى موجب شد که بعضى از قیامگران قبل از قیام فاطمیان براى جلب مردم، خود را فاطمى معرفى نمایند. همانطور که اشاره شد یکى از شورشیان بربر به نام شقیا در اقلیم شنتبریه در اندلس بین سالهاى 151-160 در دوره عبد الرحمن بن معاویه براى جلب مردم به طرف خود و دادن صورت شرعى به قیامش، خود را فاطمى علوى معرفى کرد.([64]) همین مسأله هم در بین قرامطه شام اتفاق افتاد. در همان وقتى که ابو عبد الله شیعى دعوت فاطمیان را در مغرب دنبال مى کرد، قرامطه شام از نام فاطمیان بهره مى گرفتند.([65])
8 - فاطمیان و شعار الرضا من آل محمد
داعیان فاطمى در دعوت خود در مغرب و افریقیه، فعالیتهاى خود را بر محور شعار «الرضا من آل محمد»([66]) قرار داده بودند. آنها از طرح این عنوان دو هدف اساسى را دنبال مى نمودند. اول استفاده از نفوذ و محبوبیت شدید اهل بیت در بین مردم و دوم مکتوم و پنهان داشتن چهره ى رهبرى نهضت، زیرا براى خلافت عباسیان، این نهضت با اهداف خاص خود که براندازى حاکمیت عباسیان و جایگزین کردن حکومت علوى بود، غیر قابل تحمل بود، به همین علت از نیمه دوم قرن سوم که دعوت اسماعیلیان و قرامطه در شام، عراق و بحرین گسترش یافت، احساس خطر نمودند و با شدت و حِدّت تمام در صدد دستگیرى دعات و هسته رهبرى آنها برآمدند. ابو عبد الله شیعى، با طرح «الرضا من آل محمد» مى خواست از رهبرى رفع خطر کند. ابو عبد الله اعلام مى کرد که او نیابت دعوت را بر عهده دارد و از طرف فردى از خاندان رسول الله (ص) دعوت مى کند و آن را در نهایت به صاحب امر که از اهل بیت است تسلیم خواهد کرد.
9 - نفوذ عقاید اسماعیلیان در مغرب و گرایش به فاطمیان
از بررسیهاى قبلى مشخص شد که علویان و تشیع در مغرب داراى پایگاه والایى بودند. نفوذ این عامل با علاقه و گرایش بربرها به اهل بیت از عواملى بودند که در بستر سازى براى قیام فاطمیان نقش آفرین بودند. در زمینه گرایش مذهبى قبائل بربر به فاطمیان این سؤال مطرح است که آیا عقاید اسماعیلى با دیدگاههاى بعضاً افراطى از دید اهل سنت، در گرایش قبائل بربر به سوى ایشان مؤثر بوده یا صرفاً نفوذ علویان و گرایش به اهل بیت و نفوذ عقاید تشیع اعتدالى در این مسأله نقش آفرین بوده است. اگر تشیع اسماعیلى در بین بربرها پایگاهى نداشته، چگونه فاطمیان که اسماعیلى مذهب بودند، توانستند بصورت برق آسا و گسترده، قیام خود را در بین بربرها به پیش برند.قبل از بررسى پایگاه و نقش عقائد اسماعیلى در پیروزى فاطمیان در افریقیه لازم است دیدگاه قبائل بربر نسبت به عقاید باطنى گرى مثل عقاید اسماعیلیان بررسى شود.
برخى از مورخان معاصر ([67]) پیروزى دعوت فاطمیان در افریقیه را از امور غریب و نادر مى دانند. دلیل آنها اینست که مذهب اسماعیلى، آیین شیعه ى غلاة بود و با مذاهب موجود در منطقه مغرب و افریقیه که اهل سنت مالکى و خوارج و شیعه معتدل بودند، سازگارى نداشت. از ناحیه دیگر با روحیه قبائل بربر که بدور از امور باطنى گرى بودند، هماهنگ نبود. مذهب اسماعیلیان، آئین باطن گرا و داراى اسرار و رموز بسیارى مى باشد. محتواى تأویلى و فلسفى دعوت فاطمیان اساساً جذابیت براى مردم بربر که مردمى با طبیعت بدوى و ساده بودند، ندارد.
به اعتقاد دوزى، بربرها و اهالى مغرب در فهم اسرار باطنى مذهب اسماعیلى بر خلاف اهل شرق، زمینه کمترى داشتند. براى آنها فهم تأویل قرآن و حدیث بر طبق تأویلات اسماعیلى مشکل بود.([68])
این مذهب از زمان شکل گیرى همراه با این اعتقادات باطنى گرا بوده است. این اعتقادات بین گروههاى اسماعیلى ایران و عراق بصورت گسترده تر وجود داشت. نمونه این تفکرات باطنى و غالى گرایانه را در اعتقادات اسماعیلیان عراق که به نام قرامطه نامیده مى شوند، مى توان دید.
اکثر گروههاى مذهبى که در مغرب قبل از فاطمیان توانستند پایگاهى بدست آورند، عقایدشان بدور از تأویلات و عقاید فلسفى و باطنى گرى بود. از گروههایى که توانستند پایگاهى بدست آورند، گروههاى خوارج بودند که عقایدشان جزمى و ساده و بدور از تعالیم باطنى گرى و تأویل و فلسفه بود([69]) و این با طبیعت بربرها در آن مقطع سازگارى بیشترى داشت. سلاوى بیان مى دارد که مبادى فکرى خوارج با طبیعت فطرى بربرها مطابقت دارد.([70]) در یک بررسى مقایسه اى بین افکار مذهبى خوارج با عقاید اسماعیلیان در مغرب مشخص مى شود که بر خلاف فاطمیان، اعتقادات مذهبى خوارج با سقوط حکومتهاى خارجى، در مغرب همچنان باقى ماند و این نشان از پذیرش عقاید مذهبى خوارج دارد. مخالفت حکومتهایى مثل اغلبیان با خوارج در مغرب، بواسطه آرمانهاى سیاسى و اجتماعى خوارج است و شکست خوارج در مغرب شکست سیاسى بود نه مذهبى. ([71]) به همین علت هم در حال حاضر گروههایى از اباضیه را در شمال افریقا مشاهده مى کنیم. جوامع اباضى مذهب هم اکنون در جنوب الجزایر (وادى میزاب)، شمال لیبى (کوهستان نفوسه)، جنوب تونس و بعضى بخشهاى آفریقایى هنوز وجود دارد.([72])
ادریسیان علوى هم اگر پایگاه مذهبى بدست آوردند عقاید آنها بدور از عقاید افراطى گرى و غالى گرایانه بود که در بعضى از فِرَق شیعه مى باشد.
اینجا این مسأله مطرح است که اگر عقاید باطنى گرى و غالى گرایانه در میان بربرها پایگاه نداشته است، پس دعوت مذهبى اسماعیلى چگونه موفق شد؟ در پاسخ باید گفت; داعیان فاطمى از طرح اعتقادات مذهبى خاص اسماعیلیان در سطح قبایل خوددارى مى کردند. تعالیم باطنى گرى در تعالیم قرامطه و اسماعیلیان شرق وجود داشت، ولى در تعالیم فاطمیان در دوران قیام وجود نداشت یا بندرت بود. آنها براى گرایش مردم و قبائل بسوى دعوت به این نتیجه رسیدند که لازم است تفکرات باطنى گرى و غالى گرایانه را تقلیل دهند و از طرح این ادعاها خوددارى کنند. آنها با این حرکت قصد داشتند زمینه استقرار خود را فراهم نمایند تا اعتقادات آنها بتواند در مقابل اعتقادات موجود در مغرب امکان نشر پیدا کند.
ابو عبد الله شیعى با فراست فهمیده بود که بربرها تمایلى به عقاید باطن گرایانه اسماعیلیان ندارند و در افریقیه و مغرب امکان نشر آن اعتقادات نیست، لذا از بیان عقاید و تعالیم شیعه اسماعیلى بصورت عام و گسترده خوددارى کرد. آنچه او در بین قبائل بربر عنوان مى کرد، عقایدى مبتنى بر قرآن و شیعه اعتدالى بود.([73]) اگر عقاید شیعى که در دوران قیام توسط ابو عبد الله و دیگر داعیان فاطمى مطرح شده، بررسى شود، تفاوت آشکارى بین آنها و شیعه اعتدالى دیده نمى شود. عقاید مذهبى ابو عبد الله، مشابهت بیشترى با عقاید شیعه امامیه و زیدیه داشت. بعضى منابع مدعى اند، ابو عبد الله قبل از پیوستن به دعوت فاطمیان، امامى مذهب بود.([74]) شاید به همین علت در مقام قیاس با دیگر داعیان اسماعیلى، کمتر تحت تأثیر عقاید باطنى اسماعیلى بوده است.
گرایش قبائل کتامه و بعد صنهاجه به دعوت فاطمیان، به سبب گرایش به عقاید باطنى اسماعیلیان نبود، بلکه همانطور که اشاره شد بواسطه وابستگى اسماعیلیه به اهل بیت و نَسَب شریف علوى آنها و از همه مهمتر عقاید اجتماعى ایشان بوده است.
دورى از افراط و باطنى گرى داعیان فاطمى در دوران دعوت موجب شد که واکنش مخالفت آمیز قابل توجهى از ناحیه فقهاء مالکى که داراى نفوذ در افریقیه بودند، ابراز نشود. فقهاى مالکى از زمانى واکنش مخالفت آمیز ابراز کردند که فاطمیان در صدد تحمیل عقاید اسماعیلى خود برآمدند.([75]) این مخالفت ها بیشتر در شهرهاى بزرگ مثل قیروان از پایگاههاى مذهب مالکى از قبل بود. دعوت فاطمیان در این شهرها کمتر از جهت دینى مورد پذیرش واقع شد. فاطمیان بعد از پیروزى و استقرار، احساس کردند که قیروان به علت نفوذ مذهب اهل سنت مالکى، جایگاه مناسبى براى مرکزیت آنها نیست، لذا در صدد ایجاد مکان جدیدى برآمدند و شهر ساحلى مهدیه را بنیانگذارى کردند.
عملکرد عبید الله مهدى و دیگر خلفاى افریقیه براى تحمیل عقاید مذهبى اسماعیلیان موجب شد که پس از رفع فشار و انتقال فاطمیان از افریقیه بطرف مصر، اعتقادات اسماعیلى هم از افریقیه رخت بر بندد، ولى تشیع غیر اسماعیلى که از قبل داراى پایگاه بود و بنام مشارقه نامیده شدند،([76]) ادامه حیات داد.
10- ارزیابى و نتیجه
فاطمیان همانند بسیارى از قیامگران قبل از خود، با تکیه بر مذهب و استفاده از آن براى پیشبرد اهداف سیاسى وارد عمل شدند. آنان از عقاید دینى براى مشروعیت بخشیدن به حرکت خویش و متحد کردن اجتماعات قبیله اى بربر سود جستند. نفوذ اهل بیت (ع) و حضور علویان به بسترسازى دعوت و قیام فاطمیان در مغرب کمک کرد. اگر دعوت و ظهور فاطمیان مسبوق به نفوذ اهل بیت و فعالیتهاى علویان نبود، گرایش به ایشان به سرعت انجام نمى گرفت. فاطمیان در دوران قیام از عناوین و مفاهیم مذهبى مورد احترام بربرها بویژه عنوان اهل بیت و فاطمى استفاده کردند.در کنار نفوذ اهل بیت از وجود زمینه تشیع موجود در مغرب سود جستند. نفوذ تشیع منحصر به رجال سیاسى و قبائل نبود بلکه در میدان ادبیات و شعر و قصص محلى و عامیانه هم بود. حضور تشیع در مغرب بدور از افکار غالى گرایانه و باطنى مثل اسماعیلیان بود، زیرا این افکار زمینه پذیرش کمترى در میان قبائل بربر داشت.
پی نوشت:
[1]- مغرب در منابع تاریخى و جغرافیاى اسلامى به سرزمین هاى شمال افریقا از حدود غربى آن تا اقیانوس اطلس اطلاق شده است. این منطقه به سه قسمت تقسیم مى گردد: مغرب الادنى(مغرب نزدیک)، مغرب الاوسط (مغرب میانه) و مغرب الاقصى (مغرب دور).
مغرب الادنى حدوداً شامل تونس بوده است. این ناحیه که افریقیه هم نامیده مى شود، مرکزش در دوران اغلبیان قیروان و در دوره فاطمیان شهر مهدیه بود. تشکیل خلافت فاطمیان در این قسمت از مغرب تحقق یافت. مغرب الاوسط حدوداً به الجزائر و مغرب الاقصى به مراکش تا شمال موریتانى گفته مى شود.
[2] - براى آشنایى با قیامهاى علویان رک به : ابوالفرج الاصفهانى: مقاتل الطالبیین-تحقیق کاظم المظفر، نجف اشرف، المکتبه الحیدریه 1385 هـ/ 1965 م، صص 122 ببعد; على بن انجب بن ساعى: مختصر اخبار الخلفاء ج 2، الطبعة الاولى، قاهره، بولاق، 1309 هـ، صص 6 و صفحات دیگر; مجهول المولف: العیون و الحدائق فى اخبار الحقایق، ج 3، لیدن، 1861 م، ص 230 ببعد; تاج الدین بن محمد بن حمزه بن زهرة: غایة الاختصار فى اخبار البیوتات العلویه، الطبعه الاولى، بولاق، 1310هـ، صص 14 ببعد; جمال الدین احمد بن على الحسینى المعروف بابن عنبه: عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، قم، مؤسسه انصاریان، 1417 هـ/ 1996 م، صص 65 ببعد; احمد بن یحیى بن جابر البلاذرى: انساب الاشراف، تحقیق محمد باقرالمحمودى، الجزء الثالث، الطبعه الاولى، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1397هـ/1977 م، صص 72-141، الرازى، محمدبن سهل: اخبار فخ و خبر یحیى بن عبدالله و اخیه ادریس بن عبدالله (انتشار الحرکة الزیدیة فى الیمن و المغرب و الدیلم) تحقیق ماهر جرّار، بیروت، دارالمغرب الاسلامى، 995، صص 55-58، 170،
[3]- ابن اثیر: الکامل فى التاریخ، ج 5، تصحیح على شیرى، الطبعة الاولى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1408/1998 ص 26.
[4]- مقرى در نفح الطیب بیان مى دارد که در فتح مغرب با یکى از یارانش بنام رُوَیفع بن ثابت و در فتح اندلس باموسى بن نصیر بود. از همراهان ابن زبیر در شورش بر علیه عبدالملک بن مروان بود. بعد از شکست ابن زبیر، او را با زنجیر به نزد عبدالملک آوردند و عبدالملک او را عفو کرد. او اولین کسى بود که مسؤلیت خراج عشور را در افریقیه بعهده گرفت. (احمد بن محمد المقرى التلمسانى، نفخ الطیب من غصن الاندلس الرطیب، ج 3، تحقیق احسان عباس، بیروت، دارصادر، 1388هـ/ 1968 م، صص 8-7); مالکى در ریاض النفوس معتقداست که او ساکن قیروان بود و خانه و مسجدى ساخت و در سال 100 هـ در افریقیه مرد. (رک ابوبکر عبدالله بن محمد المالکى: ریاض النفوس، ج 1، تحقیق بشیر البکوش، بیروت، دارالمغرب الاسلامى، 1414 هـ/1994، ص 121.
[5]- مقرى: پیشین، ج 2، ص 330 و ج 3 ص 61.
6]- محمدعلى بن احمدبن سعیدابن حزم الاندلسى: جمهرة الانساب العرب، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، الطبعه الرابعه، قاهره، دارالمعارف، بى تا، ص 85.
[7]- ابن عذارى: البیان المغرب فى اخبار الاندلس و المغرب، ج 2، تحقیق ج.س.کولان، لیفى بروفنسال، بیروت، دارالثقافه، بى تا، صص 54-55.
[8]- همان، صص 54-55.
[9]- مجهول المولف: اخبار مجموعه، دمشق، منشورات داراسامة، بى تا، ص 111.
[10]- ابن ابی زرع: انیس المطرب بروض القرطاسى فى اخبار ماوک المغرب و تاریخ مدینه فاس، مراکش، المطبعة الوطنیه، 1936م، صص 19-30.
11]- ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینورى: المعارف، تحقیق ثروة عکاشه، قم، منشورات الشریف الرضى، 1373 ش، ص213.
[12]- ابو اسماعیل ابراهیم بن ناصر بن طباطبا: مهاجران ابو طالب به انضمام کشف الارتیاب، ترجمه محمدرضا عطائى، چاپ اول، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372 ش، صص 74-77، 120-121، 194-195; جمال الدین احمدبن عنبه: الفصول الفخریه، تصحیح سید جلال الدین محدث ارموى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1363 ش،صص 124-126; مجهول المولف: العیون و الحدائق- ج 3، ص 385.
[13]- ابن ابن زرع: پیشین، صص 5-16
[14]- ابو اسماعیل ابراهیم بن ناصر بن طباطبا: پیشین، صص 405-406;ابوالحسن مسعودى: مروج الذهب، ج 3، بیروت، دارالاندلس، 1385/1966 ص 269.
[15]- یعقوبى: البلدان، نجف اشرف، المکتبة المرتضویه، 1918م، صص 109-110
[16]- همان ص 110.
[17]- همانجا.
[18] - همانجا.
[19]- بکرى اندلسى: المغرب فى ذکر بلاد افریقیه و المغرب، تحقیق دوسلان، بغداد، مکتبة المثنى، بى تا، ص 61.
[20]- همان، صص 64-65.
[21]- همان، ص 80.
[22]- همان، ص 160.
23]- ابن قتیبه، المعارف، پیشین، ص 213; ابوجعفر محمد بن جریرطبرى، تاریخ الطبرى، ج 6، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بى تا، ص 416، مسعودى: مروج الذهب، ج 3، ص 269.
[24]- ابوبکر احمد بن محمد الهمذانى المعروف بابن الفقیه: مختصر کتاب البلدان، الطبعه الاولى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1408 هـ/ 1988 م، ص 78; بلادرى- انساب الاشراف، جزء 3، صص 136-137.
[25]- رک حسین مؤنس: اطلس تاریخ الاسلام، الطبعة الاولى، قاهره، الزهراء للاعلام العربى، 1407 هـ/ 1987 م، ص 179.
[26]- موسى لقبال: دور کتامة فى تاریخ الخلافة الفاطمیه، الجزایر، الشرکة الوطنیه للنشر و التواریخ، 1976م، ص 209.
[27]- مى توان گفت علت عمده انقراض ادریسیان علوى هم، بر خلاف بسیارى از خاندانهاى حکومتى، در ناخشنودى مردم از آنها نبوده است. بلکه در اختلافات داخلى و یورشهاى وسیع دولتهاى اطراف بوده است. چون فرزندان علوى ادریس تا قرنها پس از، انقراض دولتشان در فاس و مغرب مورد احترام مردم بودند. (رک به ابن خلدون: تاریخ ابن خلدون، ج 1، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بى تا، صص 25-26.
[28]- ابن عذارى: پیشین، ج 2، صص 219-220.
[29]- رک به سعد زعلول عبدالحمید: تاریخ المغرب7 ج 2، اسکندریه، منشأة المعارف، 1994، ص 423، موسى لقبال: پیشین، ص 207.
[30]- حسین مونس: تاریخ المغرب، پیشین، ج 1،صص 372-373; محمد برکات الیبلى: التشیع فى بلاد المغرب الاسلامى، قاهره، رالنهضة العربیة، 1993 م، ص 61.
[31]- ابو اسحق ابراهیم اصطخرى: مسالک و ممالک به اهتمام ایرج افشار، چاپ سوم، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ص41.
[32]- قاضى نعمان: افتتاح الدعوة، تحقیق و داد قاضى، الطبعة الاولى، بیروت، داراثقاقه، صص 54-55.
[33]- همان، ص 64-65.
34]- بکرى اندلسى: پیشین، ص 75.
[35]- ابن عذارى: پیشین، ص 188.
[36]- بکرى اندلسى: پیشین،ص 16.
37]- همان، ص 75.
[38]- همان، ص 75.
[39]- همان، ص 161.
[40]- ابن عذارى: پیشین، ص 188.
[41]- ویلفرد مادلونگ: مکتبها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى میانه، ترجمه جواد قاسمى، چاپ اول مشهد، انتشارات آستان قدس ضوى، 1375، ص 239.
[42]- ابن اثیر: پیشین، ج 5، ص 17.
[43]- قاضى نعمان: افتتاح الدعوة، پیشین، ص 82.
44]- ابن عذارى: ج 1، صص 151-152.
[45]- همان، ج 1، صص 143-145.
[46]- ابن اثیر: پیشین، ج 5، ص 18.
[47]- ابن اثیر: پیشین، ج 5، ص 18.
[48]- رک به طبرى: پیشین، ج 6، ص 169. طبرى از واضح بالفظ «کان رافضیاً خبیثاً» یاد مى کند که نشان دهنده اعتقاد شیعى واضح است; بلادزى: انساب الاشرف، پیشین، جزء 3، ص 136; ابن فقیه: پیشین، ص 78.
[49]- رک به قاضى نعمان: افتتاح الدعوة، پیشین، صص 84-90.
[50]- همان، صص 88-90.
[51]- همان، صص 84-85.
[52]- همان، صص 84-85.
[53]- ابن عذارى: پیشین، ج 1، ص 160
[54]- قاضى نعمان: افتتاح الدعوة، پیشین، صص 254-255; تقى الدین ابوالعباس مقریزى: اتعاظ الحنفاء، پیشین، ج1، قاهره، وانداة الاوقاف، 1996م، صص73; ابوبکر الدوادارى: کنزالدر و جامع الغرر، ج 6، تصحیح صلاح الدین المنجد، قاهره، 1961، ص 115. الدوادارى در «درة المضیّه فى اخبار الدولة الفاطمیه» فقط با لفظ «ورجیلى» مى آورد و مقریزى در اتعاظ الحنفاء او را سعدون ورجیلى مى نامد و الدوادارى و مقریزى پنج بیت از قصیده رائیه اى که بعضى ابیاتش را قاضى نعمان در افتتاح الدعوة بیان کرده، آورده اند.
[55]- موسى لقبال: پیشین، ص 206.
[56]- احمد ابن ابى الضیاف: اتحاف اهل الزمان باخبار تونس، المجلد الاول. تونس بى نام، 1963، ص 121.
[57]- آثار حب مغربیها نسبت به علویان در اکثر تألیفات مغربیها ظاهر است. آنان برخلاف بسیارى از مورخان شرق، نسب فاطمیان را نسب علوى صحیحى مى دادند. الباجى المسعودى مى گوید: حرف کسانى که نسب فاطمیان را انکار مى کنند و سندى که در مورد انکار نسب فاطمیان در دوره القادر بالله نوشته شد، محکم و مستند نیست. رک به الباجى مسعودى: الخلاصة النقیة، نسخه خطى، ورقه 130 به نقل از موسى لقبال: پیشین، ص 206.
[58]- رک ابوسماعیل ابراهیم بن ناصر بن طباطبا: پیشین، صص 74-77، 120-121، 194-195; ابن عنبه: الفصول الفخریه، پیشین، صص 124-126; ابن قتیبه: المعارف، پیشین، ص 213.
[59]- موسى لقبال: پیشین، ص 206.
[60]- احمد بن ابى الضیاف: پیشین، ج 1، ص 121.
[61]- موسى لقبال: پیشین، ص 207.
[62]- قاضى نعمان- المجالس و المسایرات، الطبعة الثانیه، بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1997، ص 214.
[63]- همان، ص 106.
[64]- مجهول المولف: اخبار مجموعه، پیشین، صص 107-111.
[65]- طبرى: پیشین، ج 6، ص 214; ابن اثیر: پیشین، ج 4، ص 601.
[66]- حسین بن محمد بن وادران: تاریخ العباسیین، تحقیق منجى الکعبى، الطبعه الاولى، بیروت، دار المغرب الاسلامى، 1993 م، ص 639
[67]- رک سعد زغلول: پیشین، ج 2 / ص 533.
[68]- Reinhart Pieter Anne Dozy : Histoire des Musulmas d' Espagne , jusqu'a La Conguete de l'Andalousie par les Almeravides. Vol . iii leiden. P.124.
[69]- رک به فخر الدین محمد بن عمر الرازى: اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، تحقیق محمد المعتصم بالله البغدادى، الطبعه الاولى، بیروت، دار الکتاب العربى، 1407 هجرى / 1986 م، صص 49-58، ابو الحسن على بن اسمعیل الاشعرى: کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، تصحیح هلموت ریتر، الطبعه الثالثه، بیروت، صص 86-131.
[70]- احمد بن خالد الناصرى السلاوى، ج 1، الاستقصاء لاخبار دول المغرب الاقصى، تحقیق جعفر و محمد الناصرى، الدار البیضاء دارالکتاب 1945 م، ص 123
[71]-مروین هسکیت: گسترش اسلام در غرب آفریقا، ترجمه احمد نمایى، محمد تقى اکبرى، چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، 1369 ش، ص 22.
[72]- محمد عرب: آشنایى با مذهب اباضى، چاپ اول، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1377 ش، صص 10-11.
[73]- براى نمونه به نوشته هاى فقهى و اعتقادى قاضى نعمان مثل «شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار» و «دعائم الاسلام» مراجعه شد.
[74]- ابن خلدون: پیشین، ج 3، ص 362، ج 4، ص 32 - مقریزى: اتعاظ الحنفاء، پیشین، ج 1، ص 51.
[75]- رک به ابن عذارى: پیشین، ج 1، صص 168 ببعد.
[76]- ابن اثیر: پیشین، ج 5، صص 635 - ابن الوردى: تاریخ ابن الوردى، ج 1، نجف اشرف، مطبعه حیدریه 1389 هجرى، ص 460.
منبع: مرکز مطالعات شیعه