تاریخ چیست؟

تاریخ مفهومی انتزاعی است که حداقل دو معنا از آن برداشت میشود: گاه ناظر به وقایع گذشته و گاه معطوف به مطالعه و بررسی وقایع است.
يکشنبه، 21 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ چیست؟

تاریخ راز نیست

از موضوعات مهمی که در فلسفه «علم تاریخ» رواج یافته، این است که تاریخ را چه کسانی می نویسند و چه افرادی باید این کار مهم و خطیر را انجام دهند؟ این پرسش وجوه و شؤون متفاوتی را شامل می شود.

در پاسخ به این سؤال، برخی معتقدند افرادی باید تاریخ را بنگارند که به حادثه ای تاریخی نزدیک هستند. دلیلی که این گروه اقامه می کنند، این است که هر چه فاصله زمانی تا دوره ای تاریخی کمتر باشد، حضور فرد در آن حادثه بیشتر است و وی می تواند با حس همدلی بیشتری به آن پدیده نزدیک شود. به نظر این عده، هر فهم و نقد و تحلیلی به احساس همدلی نیاز دارد و این احساس امکان پذیر نیست مگر آنکه انسان، تجربه پدیده ای را از سر گذرانده باشد.

در مقابل این گروه، برخی دیگر بر این نکته پای می فشارند که روند و فرآیند تاریخی چنان است که انسان هنگامی که سرگرم تجربه آنهاست، فرصت آن را که آن پدیده را عمیق و جدی بررسی کند، ندارد. به تعبیر این افراد، تاریخ بیش از آنکه به بازیگری نیاز داشته باشد، به نظاره گری محتاج است. این گروه علاوه بر این، دلایل دیگری را هم اقامه می کنند و آن، این که فرآیندها و روندهای تاریخی، یک دوره زمانی طولانی را شامل می شوند و این گونه نیست که به سرعت بیایند و بروند. به عنوان مثال، اگر کسی بخواهد در مورد انقلاب اکتبر تحقیق کند، این رخداد را نباید پدیده ای دانست که در سالی خاص رخ داده است. این رخداد نه تنها عقبه ای طولانی را با خود همراه دارد بلکه نتایج بسیاری هم برای آن متصور است. مجموعه این رخدادها، مبانی و نتایج آنها یک پدیده را شکل می دهد.

با وجود این، بحثی دیگر در فلسفه تاریخ رخ می دهد و آن، این که تاریخ هر دوره باید توسط مورخان و پژوهشگران دوره بعد نگاشته شود.

از سوی دیگر، در فلسفه علم تاریخ، بحث تأثیر عوامل مختلف بر شکل گیری تاریخی خاص مطرح است. برخی معتقدند، تاریخ جهان تاکنون بسیار مردانه نگاشته شده است و زنان نقش چندانی در نگارش آن نداشته اند، از این رو، این تاریخ نمی تواند تاریخ کامل و جامعی باشد. به تعبیر دیگر، در اینجا ما با مؤلفه ای به نام «جنسیت» رو به رو هستیم که در شکل دهی به روند «تاریخ نگاری» نقشی اساسی داشته است.

«سیاست» و به یک معنای عام تر «قدرت» هم عامل و مشخصه ای است که فیلسوفان علم تاریخ بسیار بر آن تأکید دارند. به نظر متفکران، در طول تاریخ بشری به دلیل ساختار و سازوکار سیاسی بخصوصی که وجود داشته، بیشترین تاریخ نگاران کسانی بوده اند که از سوی حاکمیت برای نگاشتن تاریخ به کار گرفته می شده اند و طبیعی است که این به کارگیری عینیت و انصاف را از گزارشهای تاریخی گرفته است.

اگر چه مهمترین عاملی که مدافعان عینیت نداشتن تاریخ نگاری بر آن دست می گذارند، عامل «سیاسی» است، اما باید عامل دیگر را هم در نظر گرفت. از مهمترین این عوامل، عوامل «روانشناختی» هستند. تاریخ و هر علم دیگر هر اندازه هم که از عینیت برخوردار باشد، در نهایت این انسانها هستند که آن را سامان می دهند. البته در برخی از علوم نقش روحیات و انگیزه ها و سلایق در شکل دهی به آن علم کمتر است، اما در علومی مانند علوم انسانی این نقش بسیار برجسته است و به وضوح خود را به ما نشان می دهد.

انسانها برخی از افراد را دوست دارند و از برخی دیگر نفرت دارند، به فرهنگی تعصب دارند و یا فرهنگ دیگر را چندان مهم نمی دانند. همه این قضاوتها هم براساس عقل و خرد سامان نمی یابند و بسیاری از آنها مبتنی بر احساسات و عواطف به وجود آمده اند که تأثیر خود را روی کاری که پژوهشگر عرصه تاریخ صورت می دهد، می گذارند. با این حال، علم تاریخ دارای برخی روش شناسی ها و کدهای معرفتی است تا بتواند در حد ممکن جلوی افراط پویی ها و افراط گویی ها در این زمینه را بگیرد، اما باز هم نمی توان از تأثیر این عوامل چشم پوشید.

همه این عوامل را معمولاً با یک تمایز در علم تاریخ و دیگر علوم نشان می دهند و آن، تمایز میان علت و دلیل است. دلایل یعنی آنچه فرد در علمی مبتنی بر منطق و معرفت پیش می برد و علل یعنی عواملی که جز منطق در شکل دهی به معرفتی چون تاریخ نقش دارد. در اینجا سخن بر سر این است که به هیچ وجه نمی توان نقش علتها را در تاریخ به صفر رساند. این علل چه در قامت مؤلفه های سیاسی و اقتصادی و چه در چهره مؤلفه های روش شناختی و فرهنگی، خود را به ما نشان می دهند. با وجود این، باید در نظر گرفت که با چه مکانیسم هایی می توان نقش این عوامل را به حداقل خود کاهش داد.

برخی مانند «کوهن»، «فایرابند» و «گالیسون» که در فضای فلسفه تحلیلی علیه عینیت در علم سخن گفته اند، به مؤلفه های دیگری به غیر از دلیل در برابر دلایل تأکید فرموده اند. بسیاری از افرادی هم که علیه این نظرات موضع گرفته اند، سعی کرده اند از عینیت علم با تکیه بر دلیل به جای علت دفاع کنند.

با این حال، شواهد زیادی به ما نشان می دهند که علم تاریخ به عنوان یکی از شاخه های علوم انسانی به آن اندازه که به علل متکی است، به دلایل متکی نیست. در این زمینه، بخصوص نسبی گرایی معرفتی که در چند دهه اخیر ترویج شد، این مدعا را اثبات می کند. با همه اینها به نظر می رسد می توان از گونه ای عینیت در علم تاریخ هم دفاع کرد. به تعبیر یکی از متفکران و فیلسوفان علم، ما باید این نکته را به یاد داشته باشیم که هیچ وقت نمی توانیم به عینیت مطلق و کامل برسیم و تنها کاری که از ما برمی آید، این است که به عینیت نزدیک شویم.

دفاع از عینیت در تاریخ مانند عینیت در هر علم دیگر، دفاع از مکالمه و گفتگو در مورد بسیاری از رویدادهای تاریخی است. اگر از این عینیت دست بکشیم، امکان هر گونه مشارکت ذهنی و زبانی را منتفی دانسته ایم. در جهان کنونی، بسیاری از مؤلفه ها به نفع علل و به زیان دلایل مطرح شده اند، اما می توان با مشی و مرامی منطقی و موجه این دو رویکرد را به هم نزدیک کرد.

البته در این منظومه می توان گفت، تاریخ را افراد و گروه های مختلف می نویسند و حق هم دارند که این کار را انجام دهند، اما ما هنوز یک معیار نسبتاً عینی برای عیارسنجی و داوری در مورد گزاره ها و احکام مختلف تاریخی داریم. افرادی که این تاریخ را می نویسند، از برخی عوامل اقتصادی تأثیر می پذیرند و برخی دیگر تحت تأثیر عوامل سیاسی هستند؛ گروهی روحیات افراطی دارند که تاریخ نویسی آنها را متأثر می کند و حتی گروهی دیگر، دغدغه های خاص فرهنگی دارند. همه این رویکردها و پیش زمینه ها وجود دارند و باید هم وجود داشته باشند، زیرا نمی توان یک علم تاریخ کاملاً عینی و به دور از هر گونه عللی داشت.

در این میان آنچه مهم است، مقام داوری است. در مقام گردآوری، ما همه این داده ها را مبتنی بر دغدغه ها و پیش زمینه های شخصی واجد هستیم اما در مقام داوری می توانیم میان این رویکردهای مختلف دست به قضاوت بزنیم.

البته قضاوت و داوری کردن در این زمان نیازمند عنصر مهمی به نام «آزادی» است. آزادی بدین معنا که انسانها این فرصت را داشته باشند که نگاهی خاص به این ماجرا و داستان و به تعبیر دیگر به خودشان داشته باشند. البته این خود بودن به منزله جدا شدن از دیدگاههای دیگر نیست. سخن بر سر این موضوع است که فرد گونه ای فرد بودن را در این عرصه به وجود آورد که یارای مکالمه با مجراها و دیدگاههای دیگر را داشته باشد.

البته رسیدن به این موضع، نیازمند در نظر گرفتن مؤلفه ها و شرایط زیادی است که به برخی از آنها اشاره کردیم. اما در این میان، یک مؤلفه، شرط لازم و اساسی است و آن «آزادی» است. تنها عنصر با آزادی می توان فردیت و تنوع از یکسو و وفاق و وحدت و انسجام معرفتی از سوی دیگر را توأمان به همراه داشت.

نکته ای که نباید از نظر دور داشت، واشکافی های زیادی است که مغرب زمینیان در مورد روش شناختی علم تاریخ در قالب فلسفه تاریخ انجام داده اند. ما در زمینه محتوا، ناگزیر هستیم که تاریخ سرزمین و فرهنگ خودمان را مدنظر داشته باشیم، اما در زمینه روش شناسی می توانیم نکات نیکو و نابی از شیوه و روش مغرب زمینیان بیاموزیم.

به نظر می رسد، می توانیم هم از نکاتی که فیلسوفان قاره ای در این باب گفته اند و هم از مواردی که فیلسوفان تحلیلی بدان اشاره داشته اند، درسهای زیادی بیاموزیم. اما در اولین گام، باید این نکته مهم را در نظر داشت که تاریخ را باید به عنوان یک مسأله در نظر گرفت. با این حال، لازم است هنگامی که بر مسأله بودن تاریخ توجه می کنیم، اصلاً تصور نکنیم که کار کردن در این عرصه آسان است همچنین باید در نظر داشت که تاریخ، راز نیست بنابراین می توان به حقایق و نکات مهمی در آن دست یافت.
 
نویسنده: حسین فرزانه
 
منبع: مرکز مطالعات شیعه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط