درآمد
پژوهش در علوم انسانی در راستای سعادت واقعی بشر ضرورتی انکار ناپذیر است[1]، و تحول علم تا جایی ادامه یافت که برخی از عالمان علوم تجری اساسی ترین مبادی و مبانی منطق بشری را در بوته تردید قرار دادند و این نشان دهنده عمق تحول های صورت گرفته در منظومه علوم مختلف است؛ این در حالی است که علوم انسانی و مطالعات نظری که اساس پایداری حیات انسانی می باشد، دیرگاهی است که در جهان بشری به ویژه جامعه ایرانی مورد بی مهری قرار گرفته است[2] و به همین جهت، ضرورت واکاوی و تبیین ثمرات و ضرورت های تحول در علوم انسانی را مورد وجهه خود قرار می دهیم:1-فهم جایگاه حقیقی علوم انسانی:
در ابتدا لازم است که اساسا تکلیف خود را با علوم انسانی مشخص می کنیم. اگر امروزه علوم انسانی برای ما اولویت اول دارد ، باید جایگاه حقیقی آن را تبیین کنیم. ما گفتمان تمدن سازی و تشکیل دولت اسلامی و حکومت مهدوی را داریم؛چگونه می توان چنین اهداف وآرمان های هویت بخشی را مطرح نمود ولی هم چنان در علوم انسانی منفعل بود و حتی جزء مصرف کننده های خوب هم نباشیم. اگر می خواهیم سخن از صدور انقلاب ایدئولوژیک خود داشته باشیم، باید تئوری های جدیدی در شئون مختلف زندگی بشر که در علوم انسانی مطرح است را ارائه کنیم؛ واین نشدنی است مگر با تحول نظریه پردازی در علوم انسانی.2-ترسیم الگوی راهبردی در علوم انسانی:
هرچند نسبت علم با دیگر حوزه های معرفت بشری، در طول تاریخ سیر تکاملی را طی نموده است[3] ولی اساسا برای رسیدن به مطلوبی که از علوم انسانی مدنظر داریم، باید الگویی ترسیم کنیم و الگو زمانی ترسیم می شود که چالش های آن تبیین شود و راهکاری برای برون رفت از آنها در الگوی راهبردی ذکر شود. یکی از مهم ترین مشکلات ما این بود که چون الگوی راه مشخصی در علوم انسانی نداشتیم، نمی دانستیم که قرار است بعد از 40 سال از گذشت انقلاب در علوم انسانی به چه جایگاهی برسیم، لذا هم چنان امیدوارانه بی مسئولیتی وضعف را به عمر کم انقلاب تاویل می کنیم؛ درحالی که واقع بینانه می توان پرسید که در این 40سال انقلاب چه باید انجام می دادیم که انجام ندادیم که درچهل سال بعد، چنین بهانه هایی به دلیل وجود الگوی راهبردی و سند تحول علوم انسانی برطرف خواهدشد.3- تقدم تقاضای آموزش عالی بر عرضه آموزش عالی:
به این معنا که شما مثلا دویست رشته دانشگاهی با رویکرد میان رشته ای تعریف می کنید، بدون اینکه در جامعه برای آن رشته ها تقاضایی وجود داشته باشد و بدون اینکه مسائل و مشکلات فرهنگ مان که عمدتا بافت بومی و ریشه در سنت و دین ما دارد، ربطی به این رشته ها داشته باشد. برای مثال چون در دانشگاه استنفورد رشته فلسفه مدیریت وجود دارد پس ما نیز این رشته را راه اندازی میکنیم، و یا اینکه چون در دانشگاه هاروارد رشته توسعه آموزش عالی وجود دارد ما نیز آن را تأسیس میکنیم و یا چون در ترکیه رشته مدیریت کیفیت وجود دارد ما نیز آن را راهاندازی میکنیم و ...در حالی که به نحو طبیعی در بافت آن کشور و کانتکست آن کشور و فرهنگ یک مسئله ای، معضلی، مشکلی بوده و متناسب با آن رشته ای برای رفع و حل آن طراحی شده است.4-اولویت دادن محتوی به فرم:
امروز صدر تا ذیل آموزش عالی ما از آیین نامهها، سرفصل ها، مجلات تا پایان نامه ها، همه گرفتار فرمالیسم شده اند. یعنی برای اینکه شما استادیار شوید باید یک سری شرایط صوری را برآورده کنید. از استادیاری به دانشیاری و همین طور استادی باید یک شرایط صوری مانند آنچه در آیین نامه ارتقاء آمده که واقعا حیرت آور و باعث تاسف است … برای مثال متاسفانه این آییننامه جدید ارتقایی که تصویب شده مانند آوار بر سر پژوهشهای علوم انسانی خراب شده است، زیرا هیچ جایگاه درخوری برای پژوهش های علوم انسانی دیده نشده است.5- اولویت دادن آموزش به پژوهش:
علوم انسانی و اجتماعی در ایران امروز، یکی از دردها و دغدغه های مشترک بسیاری می باشد[4] که یکی از عوامل این مشکلات و چالش ها، الگوهای غیر صحیح است که یکی از الگوهای غیر صحیح این است که شما آموزش عالی را بیشتر به کلاس درس بشناسید و اساتید اصولا به جهت نوع قواعد و ضوابطی که در دانشگاه وجود دارد، موظف هستند که شانزده، بیست و چهار و یا چهل ساعت تدریس کنند و ما به این فکر نیستیم که این استاد چه زمان می تواند مطالعه کرده و به روز شود. ملاحظه می کنید استادی که از دهه شصت تا به حال که در شرف بازنشستگی است، همان جزوه سال های دهه شصت را تدریس می کند و هیچ اتفاقی نیز نمی افتد، زیرا ساختار برنامه ریزی آموزشی چندان به نوآوری و روزآمدی راه نمی دهد و ضروری هم نمی داند. پژوهش نیز در تبعید و حاشیه همه آیین نامه ها و سیاست گذاری های ما است و همه گله می کنند که چرا وضعیت ما مناسب نیست! زیرا مطالعه نکرده، به روز نیستیم و پژوهش کاربردی و به روزی نداریم.6- اولویت دادن به گفتمان علوم انسانی:
پژوهندگان تاریخ علم، نیمه دوم سده ی پانزدهم میلادی را آغاز حرکت جدید علمی می دانند[5] که بخش مهمی از این فرآیند با تاکید بر تحول و اولویت دادن به گفتمان علوم انسانی بود، با این وجود، از دیگر نقد های موجود، اولویت دادن به گفتمان فنی مهندسی در برنامه ریزی آموزش عالی و به حاشیه رفتن علوم انسانی و گفتمان علوم انسانی است. ملاحظه می کنید فقط یکی از این چالش ها کافی است که نظام آموزش عالی را زمین گیر کند حال آنکه ما با هر چهار چالش مواجه هستیم. و این پژوهش با برجسته کردن نقش و اهمیت علوم انسانی در کشور، و راهکار های تحقق آن، می تواند زمینه های مطرح شدن علوم انسانی به عنوان گفتمان غالب جامعه باشد.هرچند نسبت علم با دیگر حوزه های معرفت بشری، در طول تاریخ سیر تکاملی را طی نموده است ولی اساسا برای رسیدن به مطلوبی که از علوم انسانی مدنظر داریم، باید الگویی ترسیم کنیم و الگو زمانی ترسیم می شود که چالش های آن تبیین شود و راهکاری برای برون رفت از آنها در الگوی راهبردی ذکر شود.
پی نوشت ها:
پی نوشت ها:
[1] سیدحمیدرضا حسنی، مهدی علیپور، و سیدمحمدتقی موحدابطحی، علم دینی: دیدگاهها و ملاحظات : گزارش، تبیین و سنجش دیدگاههای برخی از متفکران ایرانی در باب چیستی، امکان و ضرورت علم دینی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ویراست 2 (قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۲)، ص3.
[2] خسرو باقری نوع پرست، علم تجربی دینی: : نگاهی معرفتشناختی به رابطه دین با علوم انسانی، هیأت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره ویژه علوم انسانی و معارف اسلامی و هیأت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره ویژه علوم انسانی و معارف اسلامی (تهران: هیأت حمایت از کرسیهای نظریه پردازی، نقد و مناظره ویژه علوم انسانی و معارف اسلامی، سازمان انتشارات، ۱۳۹۰)، ص11.
[3] حسین سوزنچی، معنا ، امکان و راهکارهای تحقق علم دینی، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی و شورای عالی انقلاب فرهنگی (تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۸۹)، ص9.
[4] نعمتالله فاضلی، علوم انسانی و اجتماعی در ایران: چالشها، تحولات و راهبردها، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۹۶)، ص21.
[5] محمدحسین مهدوینژاد، دین و دانش: بررسی انتقادی مسئله تعارض علم و دین پایان نامه برگزیده کشوری در سال ۱۳۸۱، دانشگاه امام صادق(ع) (تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، ۱۳۸۴)، ص70.