مشروط سازی مضاعف
این اصل را می توان بر پیش فرض نخست تبارشناسی، یعنی بازتعریف مفهوم قدرت مبتنی ساخت. بر مبنای این پیش فرض، روابط قدرت، منتشر، پویا و مولدند و بر همین اساس از طریق سیاستهای خرد و کلان اجتماعی اقتصادی فرهنگی بر روابط افراد در جامعه تأثیر می گذارند. دقت در نوعاین اثرگذاری ها و رابطه میان سیاست های خرد و کلان، نقطه هدف این اصل است.از نظر فوکو (ترجمه سرخوش و جهاندیده، ۱۳۸۶، ص ۱۱۶)، «میان راهبردها و تاکتیکها هیچ گسستی وجود ندارد، اما هیچگونه همگونی یی هم وجود ندارد؛ بلکه میان آنها مشروطسازی مضاعف وجود دارد، مشروط ساختن استراتژی با ویژگی تاکتیک های ممکن و مشروط ساختن تاکتیکها با پوششی راهبردی که این تاکتیک ها را به کار می اندازد». بر این اساس می توان گفت تاکتیک برای عملکرد نیازمند قرار گرفتن تحت لوای راهبردی کلان است و از سوی دیگر، راهبردهای کلان نیز تنها از طریق تاکتیکها محقق می شوند. نمونههایی از روابط تاکتیکی و راهبردهای کنترلی در ادامه بیان می شوند.
1. روابط خانوادگی، لنگرگاه راهبردهای کنترل جمعیت، رشد جمعیت و پزشکینه سازی روابط جنسی: فوکو (۱۹۷۸) با همسان سازی روابط و فرو کاهش روابط گوناگون قدرتی به قدرت حاکم موافق نیست؛ وی پدر را در خانواده، "نماینده" یا تجسم دولت یا حاکم نمیداند؛ همچنان که دولت یا حاکم را بزرگ شده پدر خانواده فرض نمی کند، بلکه معتقد است روابط خانوادگی از روابط سیاسی افراد متمایز است اما همین روابط تاکتیکی موجود در خانواده، به گونهای سامان می یابد که راهبردهای کنترلی همچون راهبردهای کنترل جمعیت، رشد جمعیت و پزشکینه سازی روابط جنسی افراد و روان پزشکینه سازی گونه های تصوری رفتارهای جنسی، در آن بستر ظهور می یابند. همان گونه که دریفوس و رابینو معتقدند، نمی توان تفکر و روش فوکویی را به این دو نحله فلسفی فروکاست زیرا او این دو نحله را در عین به کارگیری، در شبکه ای وسیع تر نقد می کند در واقع، از طریق روابط خانوادگی و با استفاده از آنهاست که این راهبردها بر افراد اعمال می شوند و به پیش می روند. از سوی دیگر، همین راهبردها، نوع ویژه ای از روابط خانوادگی را در خانواده نهادینه می سازند. بنابراین می توان گفت راهبردهای مذکور و روابط تاکتیکی موجود در خانواده، مشروط به یکدیگرند.
۲. روابط متهم و قاضی، نقطه اتکای راهبردهای معطوف به تنبیه و کنترل مجرم: یکی دیگر از انواع روابطی که در عملی شدن راهبردهای معطوف به تنبیه، نقشی اساسی ایفا می کند، روابط متهم و قاضی است. این روابط با وجود تمایز از روابط حاکم مردم، خود، نقطه اتکایی می شود تا راهبردهای معطوف به تنبیه فرصت ظهور یابند. این راهبردها که در کتاب "مراقبت و تنبیه" آمده است، تنها در چنین هندسه ارتباطی قابل اعمال خواهند بود. از سوی دیگر این نوع رابطه ویژه، با راهبردهای مذکور و به ویژه راهبردهای کنترل سراسر بین، تحکیم میشود.
٣. روابط معلم و شاگرد، پایه ای جهت راهبردهای معطوف به طبقه بندی و تمایزگذاری: به نظر می رسد، میان روابط معلم شاگرد و راهبردهای کنترلی اعمال شده در مدرسه نیز مشروطسازی مضاعف وجود دارد. به سخن دیگر، نوع روابط معلم شاگرد است که بستر به کار افتادن راهبردهای مذکور واقع میشود. از سوی دیگر راهبردهای مذکور نیز به نوبه خویش، سبب تقویت این نوع رابطه می گردند.
توجه به چند ارزی بودن تاکتیکی گفتمانها
اصل دیگری که از نگاه فوکو در بررسی سیر تکوین و حیات گفتمانها باید در نظر گرفته شود، توجه به همبودی تاکتیکهای متضاد در درون هر گفتمان است. این اصل که مبتنی بر پویایی صحنه قدرت و منتشر بودن آن در همه نقاط جامعه است و بر مبنای وجود هویتهای متکثر شکل گرفته، بر همبودی گفتمانهای متعارض در یک دوره تأکید می ورزد و تبارشناس را نسبت به آنها حساس می سازد.بر اساس این اصل، تبارشناس گفتمانها را مخلوطی از نمایش سازوکار قدرت و راهبردهای متضاد آن می بیند. فوکو نمونه ای از همبودی تاکتیک های متضاد در گفتمان جنسیت، را در بحث همجنس خواهی بیان می کند. این اصل را به تضاد درونی تاکتیک ها نیز می توان تعبیر کرد. به سخن دیگر، تاکتیکها، کارکردهای متضادی دارند که همراه با یکدیگر پیش می روند. نمونه ای از تضاد درونی تاکتیک ها در تاکتیک اعتراف دیده می شود. از یک سو، اعتراف توجیه کننده روندهای قضایی و همۀ کنترل های بعدی است که بر مجرم اعمال می شود و از سوی دیگر، خود، منجر به بارز شدن فردیت متهم می شود و مقاومت وی را بر می انگیزد. بنابراین تاکتیکی دو گانه خواهد بود که از یک سو مبنای کنترل فرد و محو وی می شود و از سوی دیگر به تقویت فردیت وی منجر خواهد شد.
جایگاه تحلیل تبارشناختی در میان سایر انواع تحلیل فلسفی
یکی از پرسش های نهادینی که در باب تبارشناسی، به ذهن متبادر می شود، پرسش از نسبت این نوع تحلیل با گونههای دیگر تحلیل های فلسفی، نقاط تمایز آن با آنها، امتیازهای احتمالی آن نسبت بدانها و چگونگی پیوستن و قرار گرفتن آنها در کنار یکدیگر است. پاسخ به این سوال، می بایست علاوه بر تبیین ویژگی های مقوم تحلیل تبارشناختی، نسبت آنها را با مؤلفههای اساسی انواع دیگر تحلیل فلسفی روشن کند.تبارشناسی فوکو را می توان نوع ویژه ای از تحلیل به شمار آورد. اما اثبات این مدعا نیازمند تبیین ارتباط و نقاط تمایز آن با گونه های دیگر تحلیل است. از سویی، فوکو با تأکید بر تعبیری بودن همه مفاهیم، هنجارها و نشانه های اطراف آدمی (فوکو، ترجمه جهاندیده، ۱۳۸۱) و نیز با توجه به نگاههای کل گرایانه و تعینی اش به گفتمان، در میانه سنت تحلیل هرمنوتیک و منطقی قرار می گیرد. از سوی دیگر، همان گونه که دریفوس و رابینو معتقدند، نمی توان تفکر و روش فوکویی را به این دو نحله فلسفی فروکاست زیرا او این دو نحله را در عین به کارگیری، در شبکه ای وسیع تر نقد می کند (دریفوس و رابینو، ترجمه بشیریه، ۱۳۷۶، ص ۵۹).
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394