نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب
مترجم: علیرضا طیب
هرگاه رویکردهایی در روابط بین الملل که پساساختارگرا خوانده می شوند (ـــ پساساختارگرایی) اصطلاح «تبارشناسی» را به کار می برند به طور کلی منظورشان کارهای میشل فوکو (1984-1926) است که خود او هم این مفهوم را از فریدریش نیچه گرفته بود (Foucault 1988).متأسفانه اصطلاح «تبارشناسی» را اغلب در تعبیری فراخ تر و نادرست، برای اشاره به هرگونه تاریخچه یک مفهوم یا رویه اجتماعی نیز به کار برده اند.
فوکو توجه ما را به مسئله دار بودن هرگونه تلاش برای تعیین تاریخ اندیشه ها جلب ی کند. از دید او، تاریخ همواره «تاریخ حال» است و به ناگزیر از منظر همان دوره نگارشش بازگو شده است و به گذشته از منظر حال می نگرد. از این بالاتر، هدف از تدوین هر تاریخی، به زمان نگارش آن تعلق دارد. فوکو مخالف هرگونه تلاش برای یافتن ریشه های یک اندیشه یا مفهوم یا دنبال کردن «تاریخچه» آن در دل دوران هاست چنان که گویی مفهوم یادشده طی دوره های مختلفی که هر یک شیوه تفکر خاص خود را داشته هویت خود را حفظ کرده است. آثار او نشان می دهد که دیدگاه های دوره های مختلف (یا به قول خودش، اپیستیمه ها) از ریشه با هم ناسازگارند. در هر دوره تاریخی صرفاً مفاهیم جداگانه ای بازشناسی نمی شود بلکه به یک معنا، آنچه اندیشه عقلایی یا موضوع مناسب بررسی قلمداد می شود با دوره دیگر تفاوت دارد. شیوه های تفکر، تبیین و شناخت، مانند شیوه های نظام بخشی تغییر می کند. برای نمونه، گرچه در حال حاضر موجود بشری-«انسان»-موضوع مناسب بررسی شناخته می شود ولی همیشه چنین نبوده است و به عقیده فوکو همواره نیز چنین نخواهد بود: ممکن است انسان «مانند چهره ای ترسیم شده بر ماسه های کنار دریا پاک شود»(Foucault 1970;387). تبارشناسی کوششی است برای دنبال کردن این تفاوت ها و گسست ها.
این که چه چیزی به مثابه عقلانیت پذیرفته می شود و برای این که چیزی «حقیقت» قلمداد گردد چه چیزی ضروری است بستگی به رژیم های حقیقت حاکم دارد. این اصطلاح تأکیدی است بر در هم تنیده بودن سازو کارها و رسم های اعتبار بخشی به دانش با نظام های قدرت. از دید فوکو، قدرت و دانش چنان ارتباط تنگاتنگی با هم دارند که خودش از قدرت/دانش سخن می گوید: به گفته او، به هیچ وجه نمی توان حقیقت را جدای از قدرت دانست: برعکس، برای تولید حقیقت به نظام های قدرت نیاز است و حقیقت نیز به نوبه خود تأثیرات قدرت را تحقیق می بخشد (Foucault 2009a:132) آن چه در هر دوره تاریخی خاصی حقیقت به شمار می رود بستگی به ساختارها و سازوکارهایی دارد که نقش شان اعتباربخشی ساختارها و سازوکارهایی دارد که نقش شان اعتبار بخشی به روش های خاص یا افراد یا نهادهای معین به عنوان تولیدکنندگان توانای حقیقت است. در جهان معاصر «حقیقت حول قال گفتمان علمی و نهادهای تولیدکننده آن متمرکز است»(Foucault 2000a:131). این روزها علم به منزله یک عمل و یک روش، دارای توانایی تولید «حقیقت» شناخته می شود.
از آن جا که تبارشناسی تلاش دارد تمایز کامل شیوه های تفکر از یکدیگر و ناآشنابودن شان با اندیشه جاری را آشکار سازد به پژوهش های گسترده و مشروح تاریخی نیاز دارد. این اغلب به معنی بررسی اندیشمندان، نوشته ها و رویّه هایی است که به طور کلی از دیدگاه امروزی مهم شناخته نمی شوند. همچنین شامل آشکارساختن شیوه های تفکری می شود که گرچه در زمان حاضر وجود دارند ولی با مواضع عموماً پذیرفته شده زمان مطابقت ندارد. از این گذشته و از همه مهم تر، متضمن اثبات کارکرد داشتن رویّه های اجتماعی بر حسب مناسبات قدرت و تولید ذهنیت است.
همین نوع فعالیت است که امکان مداخله در رژیم های معاصر حقیقت را آشکار می سازد. تحقیقات طاقت فرسا و موشکافانه تاریخی به آشکار شدن تاریخ مبارز و ستیزی راه می برد که تفکر اسلوب مند جست و جوگر علت و معلول، آن را از نظر پنهان می سازد. ولی این به تنهایی فایده ای ندارد؛ بلکه باید با احیای دانش های محلی، حاشیه ای یا «دانش های مقهوری» که رژیم موجود حقیقت آن ها را فاقد صلاحیت یا بی اهمیت جلوه داده است، خاطرات سرکوب شده مبارزات و غیره همراه باشد. به قول فوکو «همین درآمیختن معرفت محققانه با خاطرات محلی است که به ما اجازه می دهد دانش تاریخی مبارزات را بپردازیم و از آن دانش در تاکتیک های معاصر بهره گیریم» (Foucault 2003:8). این همان چیزی است که خود فوکو نام «تبارشناسی» بر آن می گذارد و می تواند در مبارزه با «تأثیرات قدرتی خاص هر گفتمانی که علمی قلمداد می شود» مؤثر باشد (Foucault 2003:9). تبارشناسی ها علم ستیزند.
این کاری بی دردسر نیست زیرا مبارزه ای است با شکل های قدرت که دست در دست شکل هایی از دانش (علمی) دارند. و غالباً به مجرد کشف تکه پاره های تبارشناختی، گفتمان های علمی تکبافتی که پیش تر منکر آن ها بودند دوباره آن ها را مستعمره خود می سازند. آن ها سپس بخشی از تأثیرات قدرت/دانش گفتمان مسلطی می شوند که در دل خود جذب و هضم شان کرده است. خطری که در همین ارتباط وجود دارد این است که خود همین پاره های دانش مقهور به یک نظام تکبافت بدیل یا نتایجی به همان اندازه سرکوبگرانه تبدیل می شوند.
ـــ پساساختارگرایی؛ ساخت گشایی، گفتمان؛ هویت/تفاوت
-1998 Foucault,M.Nietzsche,Genealogy,History in p.Rabinow,(ed),Essential Works of Foucault 1954-1984,Vol.2,New York:The New press,369-91.
-2000a Foucault,M.Truth and power,in p.Rabinow,(ed),Essential works of Foucault 1954-1984,Vol.3,New York:The New press,111-33.
-2000b Foucault,M.The subject and power in p.Rabinow,(ed)Essential works of Foucault 1954-1984,Vol.3.New York:The New press,326-48.
-2003 Foucault,M.Society must be Defended:Lectures as the College de France,1975-76,:London:Allen Lane
-1980 Sheridan,A.Michel Foucault:The Will to Truth,London:Routledge.
جنی اِدکینز
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390
فوکو توجه ما را به مسئله دار بودن هرگونه تلاش برای تعیین تاریخ اندیشه ها جلب ی کند. از دید او، تاریخ همواره «تاریخ حال» است و به ناگزیر از منظر همان دوره نگارشش بازگو شده است و به گذشته از منظر حال می نگرد. از این بالاتر، هدف از تدوین هر تاریخی، به زمان نگارش آن تعلق دارد. فوکو مخالف هرگونه تلاش برای یافتن ریشه های یک اندیشه یا مفهوم یا دنبال کردن «تاریخچه» آن در دل دوران هاست چنان که گویی مفهوم یادشده طی دوره های مختلفی که هر یک شیوه تفکر خاص خود را داشته هویت خود را حفظ کرده است. آثار او نشان می دهد که دیدگاه های دوره های مختلف (یا به قول خودش، اپیستیمه ها) از ریشه با هم ناسازگارند. در هر دوره تاریخی صرفاً مفاهیم جداگانه ای بازشناسی نمی شود بلکه به یک معنا، آنچه اندیشه عقلایی یا موضوع مناسب بررسی قلمداد می شود با دوره دیگر تفاوت دارد. شیوه های تفکر، تبیین و شناخت، مانند شیوه های نظام بخشی تغییر می کند. برای نمونه، گرچه در حال حاضر موجود بشری-«انسان»-موضوع مناسب بررسی شناخته می شود ولی همیشه چنین نبوده است و به عقیده فوکو همواره نیز چنین نخواهد بود: ممکن است انسان «مانند چهره ای ترسیم شده بر ماسه های کنار دریا پاک شود»(Foucault 1970;387). تبارشناسی کوششی است برای دنبال کردن این تفاوت ها و گسست ها.
این که چه چیزی به مثابه عقلانیت پذیرفته می شود و برای این که چیزی «حقیقت» قلمداد گردد چه چیزی ضروری است بستگی به رژیم های حقیقت حاکم دارد. این اصطلاح تأکیدی است بر در هم تنیده بودن سازو کارها و رسم های اعتبار بخشی به دانش با نظام های قدرت. از دید فوکو، قدرت و دانش چنان ارتباط تنگاتنگی با هم دارند که خودش از قدرت/دانش سخن می گوید: به گفته او، به هیچ وجه نمی توان حقیقت را جدای از قدرت دانست: برعکس، برای تولید حقیقت به نظام های قدرت نیاز است و حقیقت نیز به نوبه خود تأثیرات قدرت را تحقیق می بخشد (Foucault 2009a:132) آن چه در هر دوره تاریخی خاصی حقیقت به شمار می رود بستگی به ساختارها و سازوکارهایی دارد که نقش شان اعتباربخشی ساختارها و سازوکارهایی دارد که نقش شان اعتبار بخشی به روش های خاص یا افراد یا نهادهای معین به عنوان تولیدکنندگان توانای حقیقت است. در جهان معاصر «حقیقت حول قال گفتمان علمی و نهادهای تولیدکننده آن متمرکز است»(Foucault 2000a:131). این روزها علم به منزله یک عمل و یک روش، دارای توانایی تولید «حقیقت» شناخته می شود.
از آن جا که تبارشناسی تلاش دارد تمایز کامل شیوه های تفکر از یکدیگر و ناآشنابودن شان با اندیشه جاری را آشکار سازد به پژوهش های گسترده و مشروح تاریخی نیاز دارد. این اغلب به معنی بررسی اندیشمندان، نوشته ها و رویّه هایی است که به طور کلی از دیدگاه امروزی مهم شناخته نمی شوند. همچنین شامل آشکارساختن شیوه های تفکری می شود که گرچه در زمان حاضر وجود دارند ولی با مواضع عموماً پذیرفته شده زمان مطابقت ندارد. از این گذشته و از همه مهم تر، متضمن اثبات کارکرد داشتن رویّه های اجتماعی بر حسب مناسبات قدرت و تولید ذهنیت است.
همین نوع فعالیت است که امکان مداخله در رژیم های معاصر حقیقت را آشکار می سازد. تحقیقات طاقت فرسا و موشکافانه تاریخی به آشکار شدن تاریخ مبارز و ستیزی راه می برد که تفکر اسلوب مند جست و جوگر علت و معلول، آن را از نظر پنهان می سازد. ولی این به تنهایی فایده ای ندارد؛ بلکه باید با احیای دانش های محلی، حاشیه ای یا «دانش های مقهوری» که رژیم موجود حقیقت آن ها را فاقد صلاحیت یا بی اهمیت جلوه داده است، خاطرات سرکوب شده مبارزات و غیره همراه باشد. به قول فوکو «همین درآمیختن معرفت محققانه با خاطرات محلی است که به ما اجازه می دهد دانش تاریخی مبارزات را بپردازیم و از آن دانش در تاکتیک های معاصر بهره گیریم» (Foucault 2003:8). این همان چیزی است که خود فوکو نام «تبارشناسی» بر آن می گذارد و می تواند در مبارزه با «تأثیرات قدرتی خاص هر گفتمانی که علمی قلمداد می شود» مؤثر باشد (Foucault 2003:9). تبارشناسی ها علم ستیزند.
این کاری بی دردسر نیست زیرا مبارزه ای است با شکل های قدرت که دست در دست شکل هایی از دانش (علمی) دارند. و غالباً به مجرد کشف تکه پاره های تبارشناختی، گفتمان های علمی تکبافتی که پیش تر منکر آن ها بودند دوباره آن ها را مستعمره خود می سازند. آن ها سپس بخشی از تأثیرات قدرت/دانش گفتمان مسلطی می شوند که در دل خود جذب و هضم شان کرده است. خطری که در همین ارتباط وجود دارد این است که خود همین پاره های دانش مقهور به یک نظام تکبافت بدیل یا نتایجی به همان اندازه سرکوبگرانه تبدیل می شوند.
ـــ پساساختارگرایی؛ ساخت گشایی، گفتمان؛ هویت/تفاوت
خواندنی های پیشنهادی
-1970 Foucault,M.The order of Things:An Archaeology of the Human Sciences,London:Routledge.-1998 Foucault,M.Nietzsche,Genealogy,History in p.Rabinow,(ed),Essential Works of Foucault 1954-1984,Vol.2,New York:The New press,369-91.
-2000a Foucault,M.Truth and power,in p.Rabinow,(ed),Essential works of Foucault 1954-1984,Vol.3,New York:The New press,111-33.
-2000b Foucault,M.The subject and power in p.Rabinow,(ed)Essential works of Foucault 1954-1984,Vol.3.New York:The New press,326-48.
-2003 Foucault,M.Society must be Defended:Lectures as the College de France,1975-76,:London:Allen Lane
-1980 Sheridan,A.Michel Foucault:The Will to Truth,London:Routledge.
جنی اِدکینز
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390