غیبت یوسف پیامبر علیه السلام

متن زیر یادداشتی است کوتاه بر زندگانی حضرت یوسف علیه السلام و غیبت بیست ساله ایشان از زمانی که به چاه انداخته شد تا زمان بازگشت دوباره به آغوش پدر بزرگوارش.
شنبه، 11 آبان 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
غیبت یوسف پیامبر علیه السلام
غیبت امام زمان عجل الله چیز تازه ای نیست؛ یعنی در طول تاریخ پیامبرانی بوده اند که به خاطر حفظ جان، آزمایش الهی و حکمت های دیگر، غیبت کرده و از دید مردم پنهان شده اند. یکی از حکمت های غیبت این پیامبران این است که مردم بدانند غیبت امام زمان عجل الله اتفاق عجیبی نیست.
 
حتماً درباره ی زندگی یوسف پیامبر علیه السلام، چیزهایی خوانده یا دیده و شنیده اید. او به دلیل حسادت برادرانش در چاه افتاد و بعد به کاروانی فروخته شد و به مصر رفت.

یوسف در خانه ی عزیز مصر رشد کرد و زلیخا -همسر عزیز مصر- عاشق او شد و بعد... .

زندانی شدن یوسف و تعبیر خواب پادشاه مصر و بعد هم عزیزی مصر! بالاخره ماجرای یوسف برملا شد؛ برادرانش برای خرید گندم به مصر آمدند و یوسف خودش را به آنان معرفی کرد.

آن وقت بود که فراق یعقوب علیه السلام پایان یافت و چشم هایش، که به دلیل بیست سال چشم انتظاری و گریه برای یوسف نابینا شده بود، با پیراهن یوسف شفا پیدا کرد.

میان قصه ی یوسف پیامبر و امام زمان عج الله شباهت های زیادی هست.

شیخ صدوق می گوید: «غیبت یوسف علیه السلام بیست سال طول کشید... از این مدت، سه روز در چاه بود و چند سالی در زندان و بقیه را نیز در سِمت پادشاهی مصر حکمرانی می کرد. او در مصر بود و یعقوب علیه السلام در فلسطین و بین این دو سرزمین، نُه روز راه فاصله بود. او در دوران غیبت، احوال مختلفی داشت: مدتی برادرانش جملگی او را به قصد نابودی در چاه انداختند؛ بعد از آن او را با بهای اندکی به کاروانی فروختند. در مصر نیز به دام فتنه ی زن عزیز مصر افتاد و چند سالی را در زندان گذراند؛ اما خداوند او را زمام دار مصر ساخت و چشم او را به دیدار پدر روشن ساخت و تأویل رویایش را آشکار نمود.»1

شیخ صدوق به اسناد خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایتی می آورد که در آن، حضرت فرموده است:

«یعقوب می دانست که یوسف زنده است و از دنیا نرفته و می دانست که خداوند بعد از مدتی غیبت و نهانی، ظاهرش خواهد ساخت؛ از همین رو بود که به فرزندانش می گفت: من از جانب خدا چیزهایی را می دانم که شما نمی دانید؛ اما پسرانش او را مورد ملامت و سرزنش قرار می دادند.»2

به قول شیخ صدوق، مَثَل کسانی که در زمان ما به وجود امام زمان علیه السلام اطمینان دارند، مثل یعقوب علیه السلام است که به یوسف و زنده بودنش در طول دوران غیبتش، اطمینان داشت و به همین ترتیب مثل کسانی که نسبت به وجود ایشان و غیبت شان جاهل اند و او را انکار می کنند؛ مثل برادران یوسف است که به پدرشان می گفتند: «به خدا قسم! تو همان گمراهی سابق را داری.»

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:

«همانا در قائم، سنتی از یوسف است... برادران یوسف، پیامبرزاده بودند و با یوسف دادوستد کردند و با وجود آن که آنان برادر او بودند و وی برادر ایشان، او را در مصر نشناختند، تا زمانی که گفت: من یوسف هستم؛ پس این امت چگونه می توانند انکار ورزند که خداوند عزوجل در وقتی از اوقات، حجت خود را به حکمت و مشیّت خویش از آنان پنهان دارد. یوسف سلطنت مصر را در اختیار داشت و بین او و پدرش هجده روز راه بود؛ پس اگر خداوند تبارک وتعالی می خواست مکان یوسف را بشناساند، بر این امر قدرت داشت. به خدا قسم! یعقوب و پسرانش در پی شنیدن بشارت پیدا شدن یوسف، آن راه را در نُه روز پیمودند؛ پس این امت چگونه می توانند انکار نمایند که خداوند تبارک وتعالی همان شیوه را که در مورد یوسف معمول داشت، درباره ی حجت خود نیز اجرا نماید؛ به این که میان آنان رفت و آمد کند، در بازارهای شان گام نهد و بر فرش های شان قدم گذارد، درحالی که او را نشناسند تا این که خداوند صاحب عزت و جلال او را اجازه فرماید که خود را بشناساند.»3

این حدیث امام باقر علیه السلام هم شنیدنی است: «...در قائم آل محمّد صلى الله علیه وآله وسلم شباهتى به پنج نفر از پیامبران وجود دارد: یونس بن متى، یوسف بن یعقوب، موسى، عیسى و محمد صلى اللّه علیهم....امّا شباهت او به یوسف علیه السلام: غیبت او از خاص و عام است و پنهان بودن او از برادرانش و مشکل شدن امر او بر پدرش یعقوب علیه السلام ، با این که مسافت بین او و پدرش و اهل بیت و شیعیانش نزدیک بود.»4

درواقع، کسی جز یعقوب نبی علیه السلام منتظر واقعی حضرت یوسف علیه السلام نبود. او در فراق حضرت یوسف، زجر بسیار کشید؛ با این که فاصله بین کنعان تا مصر، زیاد نبود، غیر از حضرت یعقوب علیه السلام کسی زنده بودن حضرت یوسف علیه السلام را باور نداشت.

حضرت یعقوب علیه السلام هرگز باور نکرد که فرزندش را گرگ خورده است. همان زمان که پیراهن خونی فرزندش را به دستش دادند، از پسرانش پرسید: چگونه ممکن است پیراهن پاره نشده باشد و گوشتی به آن نباشد، درحالی که گرگ پسرش را خورده است؟    

حالا دست ماست که باور کنیم یوسف زهرایی وجود دارد یا باور نکنیم و بگوییم: «آن ها گمراه اند و اشتباه می کنند!!» جزو کدام دسته ایم؟ یعقوب پیامبر یا برادران یوسف؟!

نویسنده: سیده فاطمه موسوی

پی نوشت:
1. کمال الدین، شیخ صدوق، ص74.
2. همان، ص75.
3. همان، ص77.
4. همان، ج1، ص327.

منبع: مجله باران


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.