شاید پندار برخی همسران، درباره همسران شکیبا این باشد که آنان هیچ اندوهی ندارند و هرگز در فراز و نشیب زندگی نزیسته اند؛ اما حقیقت این است که چهره خندانشان پوششی روی دشواری ها افکنده و خرسندی از زندگی را نشان می دهد.
اگر سفره دلشان را باز کنند، می فهمیم که از میان چه مشکلات و مصائب بزرگی عبور کرده اند. آنان نیازی نمی بینند که خود را از روزگار نارضا نمایانده و زبان به شکایت و بازگو کردن مشکلات گشایند. مگر با بی تابی و نالیدن از روزگار می توان تلاش کرد؟
موفقیت در زندگی، شکیبایی و هوشیاری و خودآگاهی می طلبد. زن جوانی که شوهرش بر اثر بدهکاری کوچکی به زندان افتاده بود، سرش را به دیوار زندان گذاشته بود و بی اختیار اشک می ریخت.
زن میان سالی که کنارش ایستاده بود، به او گفت: اگر فکر کرده ای که مشکل تو با ناله و زاری حل می شود، اشتباه می کنی! بهتر نیست که آرام و شیکبا باشی و تلاش کنی؟ آنها جفا کردند و خانواده ای را از سرپرست محروم کردند. فکر کن که چه راهی برای آزادی شوهرت هست. او چشم انتظار است که تو برای او کاری کنی. خوبی که نمرده، شاید بتوانی آدم نیکوکاری را پیدا کنی یا کسی را پیدا کنی که طلبکارش را رضا کند. هر مشکلی راه حلی دارد که باید دنبالش رفت. مشکل، مرگ نیست که انسان نتواند کاری بکند!
زن جوان در حالی که اشک هایش را پاک می کرد، رو به او کرد و گفت: شما هم برای ملاقات آمده اید خانم؟
زن میانسال جواب داد: به ملاقات پسرم آمده ام که چک ضمانت کشیده و حالا این جا افتاده. دوندگی کردم، بالاخره امروز او را بیرون می آورم. بعد گفت: اگر قول بدهی که دختر شکیبا و کوشایی می شوی، قول می دهم تا آخر هفته شوهرت به خانه برگردد.
زن جوان که لبخند زد و قول داد، زن میانسال گفت: یادت باشد از شکست های زندگی باید درس بگیریم تا مشکلات تکرار نشوند، نه اینکه سر به دیوار سرد زندان بگذاریم و بنالیم. شکیبایی زن را دست کم نبین. زن شکیبا می تواند هر سنگی را از سر راه مرد بردارد. من با شکیبایی ام، کاری کردم که همسر و فرزندهایم، آدم های امیدوار و کوشا می شدند، نه آدم هایی سرافکنده. شکیبا باشیم یا نباشیم، روزگار می چرخد. با شکیبایی می توانیم فکر کنیم و چاره ای بیندیشیم.
زن جوان خندید و گفت: تا حالا بزرگتری یادم نداده بود که باید صبور باشم. یعنی بزرگتری نداشتم. دختر یتیم چطور می تواند چیزی از زندگی یاد بگیرید؟
زن میانسال دستش را روی شانه او گذاشت و گفت: درست است، ولی در زندگی ام فهمیدم که زندگی کلاس است. باید توی کلاس زندگی برویم تا خیلی چیزها را یاد بگیریم. الان من و تو در کلاس زندگی هستیم. حادثه ها به آدم چیزها یاد می دهند. باید چشم ها و گوش هامان را باز کنیم دخترم!
نظم در کارهای کوچک و بزرگ
خانواده ها بدون نظم در کارها به موفقیت نزدیک نمی شوند. همسرانی که در محیط های بیگانه با نظم، پرورش یافته اند، به سختی می توانند در خانواده جدید آدم های منظم باشند. اما با آگاهی از آثار مثبت نظم در زندگی فردی و جمعی، توانمندی شان بالا می رود.مقایسه خانواده های گراییده به نظم و بی نظم کمک می کند تا ارزش نظم و ضرورت آن به دست آید. برای منظم شدن باید از حرکت های کوچک شروع کرد تا به نظم در حرکت های بزرگ برسیم.
با دوستی قرار می گذاریم که سر ساعت چهار بعد از ظهر در میدانی همدیگر را ملاقات کنیم. از همین جا منظم بودنمان را شروع کنیم. نظم در رفتار، کم کم جایگزین بی نظمی در رفتارمان می شود. اگر در مورد کوچکی موفق بشویم که منظم باشیم، خواه ناخواه در موردهای دیگر نیز موفق می شویم و سرانجام از دسته آدم های نامنظم بیرون خواهیم آمد.
باید بدانیم که همواره آدم های منظم محبوب هستند، نه آدم های نامنظم. یکی از عوامل احترام همسران به یکدیگر، عامل نظم در رفتارها است. زنان یا مردان منظم، زنان یا مردان نامنظم را دوست ندارند و بر اثر تکرار بی نظمی شان، نمی توانند آنان را محترم بشمارند. پس، نظم را باید ارج نهاد و خانواده را بر پایه گرایش به نظم استوار ساخت.
خانواده هایی که از آغاز به بی نظمی گراییده اند، شاید هیچ گاه قدرت بازگشت به روند نظم در رفتارهای فردی و گروهی را به دست نیاورند، چون بی نظمی شان به صورت یک عادت در آمده است. بسا همسران نامنظمی که از بی نظمی هاشان احساس رنج دارند، اما نمی توانند خویشتن را نجات دهند. از این رو، تا به بی نظمی خونگرفته ایم، باید به نظم گرایش پیدا کنیم.
کار چندان دشواری نیست. باید به چند نکته توجه داشته باشیم که مهم ترین آنها، زمان است. توجه به زمان و ارزش آن، از ویژگیهای آدم های منظم است. نکته دیگر، برنامه داشتن است. نظمی در کاری شکل نمی گیرد، مگر این که پشتوانه برنامه ای از پیش تعیین شده را داشته باشد.
همسران جوانی در پارکی، چشم به راه شوهران خود بودند. قرار بود که آنها ساعت هشت بعد از ظهر همراه با وسایل بیایند که در پارک شام بخورند.
همسری که دستش را جلوی صورتش آورده و به عقربه های ساعت خیره شده بود، خنده کنان گفت: پنج ثانیه دیگر مانده، هر کجا باشد سر ساعت هشت ظاهر می شود. همین طور هم شد. اما شوهر دیگری با ۴۷ دقیقه تأخیر آمد و از همسر و دوستان عذرخواهی کرد.
همسرش که عادت او را می دانست، گفت: نمی شود کاری کرد! آدم بی نظم، منظم نمی شود.
مردی که عصا زنان از جلوی آنها می گذشت، ایستاد و گفت: دخترم! هر کاری شدنی است. اگر حوصله و جدیت و همت و برنامه ریزی داشته باشیم، چرا منظم نشویم؟ اگر وقت خودمان و دیگران را عزیز بدانیم، چرا منظم نشویم؟ اگر برنامه ای برای کارهای قبلی مان داشته باشیم، سر وقت می رسیم و اصلا نیازی به عذرخواهی نیست. من از آدم های بی نظم بودم. تأخیرهای چند دقیقه ای تا تأخیرهای یک ساعته داشتم. چه کار کردم؟ همت کردم. به جای اینکه چند دقیقه مانده به آخر وقت، کارهای دیگر را انجام دهم، زمان را تنظیم کردم. یعنی حداقل، ۱۲ ساعت قبل از رفتن سر قرار، زمان را تنظیم می کنم، یعنی برنامه ریزی دارم. پس می شود با برنامه برای اوقاتمان، سر وقت بیاییم.
منبع: بایسته های زناشویی، ابوالفضل هدایتی فخر داوود، قم: موسسه بوستان کتاب، 1393.