فعالیت شهید مصطفی خمینی در نجف

مرحوم حاج آقا مصطفی بسیار کارهایش مرموز بود. اصلا روی ظاهر کار ایشان نمی شد قضاوت کرد. همیشه کارهایش یک ظاهر داشت و یک باطن. باطن کارهای او در صراط نهضت بود ولی ظاهرش همه فکر می کردند برضد نهضت است.
چهارشنبه، 29 آبان 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فعالیت شهید مصطفی خمینی در نجف
حاج آقا مصطفی رویه‌ای در نجف داشت که رویه را اکثرا متوجه نبودند و آن این بود که تمام دوستان و هم گعده‌ای‌ها و هم بزم هایش همه یا اکثرا از مخالفین امام بودند. همه ماها این را ایراد می دانستیم. می گفتیم ایشان با این اخلاص و ارادتی که به امام دارد چطور با اینها نشست و برخاست دارد؟! اینها به امام اهانت می کنند! اینها به أمام فحش می دهند! اینها امام را مسخره می کنند! حال چطور با اینها همنشین است. نه تنها هم نشین است بلکه هم بزم است. صوری، نهاری، شامی با هم هستند می گویند و می خندند. وقتی آنها برای امام جوک می گویند خود حاج آقا مصطفی هم یکی اضافه می کند مثلا با این عبارت: "قربون جدش برم"؛ مرحوم خلخالی که در بعضی از گعده ها حضور داشت خیلی ناراحت بود. می گفت اگر پدرت یک دشمن داشته باشد تو برایش کفایت می کنی. این کارها چیه؟! خیلی عصبانی می شد. حاج آقا مصطفی قه قه می خندید (خنده مصاحبه شونده). شیخ نصرالله مسن بود. حاج آقا مصطفی سربه سرش می گذاشت و اذیتش می کرد. بعدها ما فهمیدیم چه در سر داشت. زمانی که همه آنهایی که به امام فحش می دادند، توهین می کردند همه آنها یکی یکی به درس امام آمدند. تازه ما فهمیدیم که این سیاستی که حاج آقا مصطفی اعمال می کرد معنی آن چه بود. اولا اینها را کنترل می کرد. با خبر می شد که پشت سر امام چه خبر است و احتمالا به امام می رساند و دوما اعتماد اینها را جلب می کرد کم کم به درس امام آمدند. بعضی هایشان الان هم هستند که نمی توانم اسم ببرم. همانا در علمیت امام تردید می کردند. آمدند درس امام و شدند مرید امام. یعنی خالص ترین و بهترین مریدهای امام (خنده مصاحبه شونده) همین ها بودند که حاج آقا مصطفی با این سیاستش آنها را جذب کرد.
 
مرحوم سید مصطفی خمینی بسیار کارهایش مرموز بود. اصلا روی ظاهر کار ایشان نمی شد قضاوت کرد. همیشه کارهایش یک ظاهر داشت و یک باطن. باطن کارهای او در صراط نهضت بود ولی ظاهرش همه فکر می کردند برضد نهضت است. اواخر مرحوم حاج آقا مصطفی مقداری انزوا اختیار کرد. به مطالعه افتاد. یک مدت کتاب زیاد خرید، از کسی بنام "سیف الله" که ایران هم آمد و ظاهرا مرحوم شد. بزرگترین کتاب فروش نجف بود با ایشان قرارداد بسته بود که ماهی صد دینار به ایشان بدهد. کتاب را على الحساب می آورد. امام ماهی صد دینار به ایشان می دادند که ایشان هم به سیف الله می داد؛ یعنی از خرج خانه اش برای خرید کتاب می داد. چون امام اضافه به کسی نمی داد. افتاده بود به مطالعه. یک درسی هم می گفتند که من از کم و کیف آن اطلاعی ندارم. یک درسی هم در خانه می گفتند. بیشتر خانه بودند و مطالعه می کردند. بعدها شنیدم که کتاب‌هایی از اصول و تفسیر را نوشتند که چاپ شد. بعد از اینکه سال ۱۳۶۸ از نجف برگشتم بعضی از مکاتباتم با امام و بعضی هم با ایشان بود. دستخط حاج آقا مصطفی را دارم که دادم به مؤسسه. دستخط مخصوصی داشت. در بعضی موارد ایشان خیلی فوری هم به نامه های من جواب می داد. معلوم بود که در مکاتبات با .. ایران هم جدی است. نامه را به گونه ای می نوشت که اگر دست طرف می رسید متوجه می شد اگر دست کس دیگری می افتاد نمی توانست سر در بیاورد. به خاطر اینکه طرف گرفتار نشود اینگونه می نوشت. ایشان این رویه را از امام گرفته بودند.
 
حاج آقا مصطفی علاقه عجیبی به امام داشت. به مانند علاقه ای که این اواخر حاج احمد آقا به امام داشت و فدوی ایشان بودند. محو بودند. حاج آقا مصطفی با آن مقام علمی که داشت خیلی به امام علاقه داشت. جالب این بود که امام، مقام علمی حاج آقا مصطفی را قبول داشت. علی رغم اینکه امام خیلی دیر پسند بود. با آن مقام علمی، علاقه به امام خیلی معنا داشت. یکی از سیاستهایی که حاج آقا مصطفی برای حفاظت از امام تدبیر اندیشیده بود این بود که یک نفر افغانی - چهار شانه و قد بلند - به نام آقای فرقانی را مأمور کرده بود که یک قدم پشت امام حرکت کند. تعبیر می کرد به شوخی می گفت که مثل جدش است، از روبرو هیچکس جرأت حمله ندارد. پشت سر را نگهدارید (خنده مصاحبه شونده). لذا آقای فرقانی همیشه پشت سر امام بود. البته دو نفر هم بطور سری (مامور امنیتی عراقی) مراقب امام بودند ولی آنها دیده نمی شدند. با فاصله ده پانزده متری. ولی آقای فرقانی همیشه پشت سر امام بود.
 
مرحوم حاج آقا مصطفی یکی از سیاست‌هایش این بود که مثل آقازاده ها که می نشینند از آقاشون تعریف می کردند، ایشان اصلا اهل این حرفها نبود. گاه متلک می گفت. به این صورت نبود که در صدد بزرگ نمایی پدر باشد. ولی بطور غیر مستقیم هوا را داشت. بیرونی، گعده های نجف، اخبار نجف را رصد می کرد. از آنهایی که با ایشان نشست و برخاست داشتند تمام اخبار نجف را جمع می کرد. اخبار مربوط به نهضت و امام خمینی را کسب می کرد. در بروز دادن اخبار مثل این بود که قفل به دهان ایشان زده باشند. اخبار ایران توسط نامه ها به امام می رسید طبعا ایشان هم مطلع می شد. اما جایی درز نمی کرد. در نگهداری اسرار نهضت کاملا حواسش جمع و فردی هوشمند بود. بعضی از شایعات که زننده بود را به تمسخر می گرفت. به جای اینکه بیاید و بگوید که این دروغ است و یا بر علیه نهضت است، با روشی تمسخر گونه ای با آن برخورد می کرد. آن را مبتذل می کرد. که اگر کسی رندی بکند و از زبان حاج آقا مصطفی بخواهد نقل کند، بگونه ای باشد که آنقدر مبتذل باشد یا قابل نقل نباشد، یا اگر نقل شد در طرف اثر منفی داشته باشد. خیلی از این جهات مرحوم حاج آقا مصطفی هوشیارانه عمل می کرد. دیگر خاطره شفاهی در ذهنم نمانده است. ای کاش کاری که الان شما انجام می دهید سال ۱۳۵۷ و یا سال ۱۳۵۸ و اوایل پیروزی انقلاب انجام می شد که ذهن ما مستعد نقل خاطرات بود. به هر صورت این کار شما ارزنده است و امیدوارم موفق باشید.
 
منبع: امید اسلام، معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1390


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.