تأخیر در وعده

خداوند بندگان مؤمن خود را به وفاداری و پای بندی به تعهداتشان فرا می خواند و از نقض عهد و بی وفایی بازمی دارد.
دوشنبه، 11 آذر 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
تأخیر در وعده
آب و علف گوسفندان را که می‌دهد، از خانه بیرون می‌زند تا جلوی آقا را بگیرد و خواسته اش را با او در میان بگذارد. هرچه باشد او امیرمؤمنان است و مردم به سخنش گوش می‌دهند.

چیزی نمی‌گذرد که حضرت موقع رفتن به مسجد گذرش به آن جا می‌افتد. دنبالش می‌دود و سلام می‌دهد. آقا برمی‌گردد و با مهربانی جوابش را می‌دهد. بعد می‌فرماید: «حالت چطور است؟»

 
  • - «خدا را شکر.»
  • - «با من کاری داشتی؟»
  • - «بله یا امیرالمؤمنین!»
  • - «بفرما فرزندم.»
  • - «می‌خواستم ببینم به مسجد می‌روید؟»
  • - «اگر می‌شود بعد از نماز به مردم سفارش کنید برده ها را در راه خدا آزاد کنند.»
  • - «تو نیز از آنانی؟»
  • - «بله، چند سالی است که از خانواده ام دور افتاده ام و حسرت دیدن شان بر دلم مانده است.»
  • - «به خدا توکل داشته باش، من هم سفارش می‌کنم.»
آقا لبخندی شیرین می‌زند و می‌رود تا او آزادی و رهایی را بیش از هر وقت دیگر به خود نزدیک ببیند.

روزها از پی هم می‌گذرد و اتفاق خاصی نمی‌افتد. نه صاحبش - که از شرکت کنندگان در نماز جماعت حضرت است - او را آزاد می‌کند و نه خبر رهایی برده ای به گوشش می‌رسد. دلش می‌خواهد یک بار دیگر خدمت حضرت برسد و خواسته اش را از نو بگوید؛ اما رویش نمی‌آید.

چند روز دیگر هم به این ترتیب می‌گذرد تا بالاخره روز موعود فرامی‌رسد. اربابش زودتر از هر روز به خانه می‌آید تا در عمل به سفارش امام و مولایش مبنی بر آزاد کردن بردگان، پیش قدم باشد.

این گونه است که مثل پرنده ای از قفس رسته آماده ی پرگشودن می‌شود؛ اما قبل از آن ‌بایست خدمت حضرت برسد تا هم سپاسگزاری کند و هم علت تأخیر در عمل به وعده اش را بپرسد.

آقا که از رهایی او شادمان است بی مقدمه می‌فرماید: «پیش از دعوت مردم، لازم بود خودم این کار را انجام بدهم. نه این که تا به حال به آن نپرداخته باشم1، نه، مدتی بود پول لازم برای انجام دوباره ی این کار را نداشتم، تا این که صبح امروز پولی به دستم رسید، برده ای را خریدم و آزاد کردم و سپس از مردم خواستم همین کار را تکرار کنند.»

شاد و خوشحال از خانه ی امام علی علیه السلام بیرون می‌آید، درحالی که پیش قدمی‌ او در عمل به گفته ها و نصیحت هایش را می‌ستاید مگر نه این که قرآن کریم از ما انسان ها می‌پرسد: «لم  تقولون ما لاتفعلون2...؛ چرا چیزی می‌گویید که عمل نمی‌کنید؟»

نویسنده: بیژن شهرامی
تصویرساز: مصطفی شفیعی

پی نوشت:
1. وسایل الشیعه، ج12، ص22، باب9.
2. سوره ی  صف، آیه ی61.

 منبع: مجله باران


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.