صدیقی امیرحسین! سلام علیکم
ادنان هستم از بلاد سوریه. این ایمیل برای شما فرستاد تا با شما دوست بود. وبلاگ شما زیاد خواند. وقتی این وبلاگ دید زیاد خوشبخت شد؛ چون فهمید ما در دنیای اسلام حامی زیاد داشت. داعشی ها پدر و مادرم شهید کردند. من حالا با تنها برادر کوچکم با عمویم در یکی از شهرهای بعید از حمله ی داعش زندگی کرد. من قلیل فارسی از عمویم که چند سال در اهواز بوده یاد گرفت. زن عمویم اهوازی هست. بعضی اوقات فارسی یاد داد؛ ولی شما دید هنوز نتوانست درست فارسی نوشتن کرد. خوش به حال ایرانی که از داعش های متعصب دور هست. آن ها به هیچ کس که مرام شان قبول نداشت رحم نکرد. آن ها ایرانی کافر دانست؛ چون شیعه بود. ما خودمان اهل سنت هست؛ ولی هیچ وقت با شیعیان دشمنی نکرد؛ چون مسلمان بود و پیامبر و قرآن ما یکی و حضرت علی (ع) از خلفای راشدین و امامان شیعه بسیار دوست داشت.
این ایمیل برای شما نوشت و از ایرانی به خاطر حمایت از ما مسلمانان سوری و عراقی در برابر داعش سیاه و خون ریز تشکر کرد. الهی به حق حضرت علی (ع) و سیدالشهدای کرببلا، حضرت حسین بن علی (ع) و زینب کبری (سلام الله علیها)، خدای رحمان از شما مسلمانان خوب راضی بود. لطف کرد از زندگی خودت برای من نوشت. نوشت چه جور توانست وبلاگ به این زیبایی داشت که بین بلاد عرب و بین دانشآموز و نوجوانان منطقه حامی زیاد پیدا کرد. تعدادی عکس از شهرهای جنگی و هموطن های مصیبت دیده برای شما فرستاد اگر صلاح دانست آن ها را در وبلاگ گذاشت. حبیبک، ادنان حسیب الشوقی من مدینه... والسلام علیکم و رحمه و برکاته.
یا حبیبی!
سلام بر دوست و برادر عزیز و مسلمانم آقای ادنان حسیب الشوقی
از دریافت ایمیل شما خیلی خوش حال شدم. از این که پدر و مادرتان را در جنگ با داعشی های ازخدا بی خبر از دست داده ای واقعاً متأسفم؛ ولی این را بدان که پدر و مادر شهیدتان الآن در بهشت برین هم نشین پیامبرخدا (ص) و بانوی دو عالم، حضرت زهرا (س) خواهند بود. به عموی گرامی ات هم سلام می کنم که تو و برادر عزیزت را در پناه خودش گرفته تا بیش از این ها عذاب نکشید.
از این که به زبان فارسی علاقه مند شده ای و دوزبانه برایم ایمیل فرستاده ای باید از تو تشکر کنم. همین طور از این که به خاطر ایجاد وبلاگم مرا تحسین کرده ای بسیاربسیار سپاسگزارم. از من خواسته ای درباره ی وبلاگم بنویسم. قصه ی ساخت وبلاگم از این جا شروع شد که در جریان مسابقه ی نامه نویسی به نوجوانان سوری و عراقی با موضوع هم دردی با مصیبت دیدگان حملات داعش، در سطح دانش آموزان دوره ی اول دبیرستان های کشورم ایران، رتبه ی سوم را به دست آورده بودم. راستش به پیشنهاد دبیر عزیز ادبیات فارسی که گفته بودند وبلاگی بساز و نامه ات را در وبلاگ بگذار، این وبلاگ را ساختم. دبیر بزرگوار درس زبان عربی هم کمک کردند تا بخش هایی از وبلاگم را به زبان عربی بیاورم؛ ولی هیچ وقت فکر نمی کردم وبلاگی که می سازم، تا این حد ارزش پیدا کند که نوجوانانی مثل شما از کشورهای دیگر هم این گونه مشتاق دیدن و خواندنش باشند. برایم نوشته ای از زندگی خودت بنویس. حقیقتش این است که زندگی یک نواخت و تکراری من قابل نوشتن نیست. خلاصه این که تنها فرزند خانواده هستم و در کلاس نهم درس می خوانم. پدر مهربان و مادر دلسوزی دارم که هر دو صبح زود از خانه بیرون می زنند و شبانگاه خسته از کار روزانه به کاشانه برمی گردند.
باید بگویم پیش از این که این وبلاگ را داشته باشم، وقتم را با دیدن فیلم های تلویزیونی و پرسه زدن های بی حاصل در اینترنت و دنبال کردن بازی های اینترنتی سپری می کردم؛ درحقیقت فرصت های طلایی زندگی ام را مفت و مجانی به هدر می دادم. چه بسا اگر این وبلاگ ارزشی را به راه نینداخته بودم، حالا مثل یکی دو تا از هم کلاسی های سربه هوای خودم سر از ناکجاآباد نفس پرستی درمی آوردم و تیشه به ریشه ی استعدادهای خودم زده بودم.
همان طور که دیده ای در وبلاگم از مطالب کمک آموزشی تا ارائه ی راه حل های مسائل درسی آورده ام و همیشه آماده بوده ام تا به پرسش های معمول هم کلاسی هایم جواب بدهم؛ ولی قصد اصلی ام از راه اندازی این وبلاگ، آشنا ساختن نوجوانان میهنم با خطرات فتنه ی داعش و درج زندگینامه ی شهدای مدافع حرم بوده است. وقتی با خانواده های شهدای حرم مصاحبه می کنم و با دلاورمردانی آشنا می شوم که زندگی آرام و بی دغدغه ی خود را رها کردند و برای دفاع از حرم اهل بیت و یاری کردن انسان های مظلوم به فیض شهادت نائل شدند، خودم را سرزنش می کنم که چرا این گونه ساکت نشسته ام و کاری نمی کنم. راستش چند وقت است در بسیج دانش آموزی آموزش نظامی دیده ام و قصد دارم پدر و مادرم را راضی کنم و به جبهه مبارزه با داعش بپیوندم؛ ولی از شما چه پنهان، از دلهره ای که پیداکرده ام سخت در عذابم. نمی دانم آن ها با آمدنم به این جبهه رضایت می دهند یا نه. دوست خوب من! برایم دعا کن تا به این آرزوی بزرگم برسم. باز هم برایم بنویس. دوست دار تو امیرحسین خادم بشکوه
سلام علیکم یا امیرحسین
یا الهی من چقدر خوش حال! باورم نمی شد به ایمیل من جواب داد. چقدر خوش حال که یک دوست هم سن وسال من در مملکت جمهوری اسلامی ایران پیدا کرد. چقدر خوش حال با دوستی نامه نگاری کرد که نوجوانان زیادی در سطح دنیا او را شناخت و به وجود او افتخار کرد. دیروز که به وبلاگ شما رجوع شد از مشاهده بسیار شاد شدم. وقتی آدرس سایت اینترنتی ات را بالای وبلاگ دیدم به تو هزار احسنت گفتم. سایت اینترنتی ات عالی است. حقیقتاً جایش تا حالا در شبکه جهانی خالی بود. در صفحه ی اول آن تصویر شهید محسن حُججی مثل خورشید نور می داد که در مقابل شیطان سیاه داعش تا پای جان ایستاد و النهایه سر به راه سیدالشهداء کربلای معلّا داد... و چه مرگ سرخی که ننگ وجود داعش به همه دنیا اعلام کرد... ببخش! همین الآن عازم رفتن به همایش وحدت مسلمین جهان هستم. قرار هست در آن جا درباره ی نقش نوجوانان در وحدت مسلمین سخنرانی کنم. برای من دعا کن توانست حرف های دل در این همایش زد. ان شاء الله تعالی در اولین فرصت، زیاد برای شما نوشت. تمنا دارم شما هم برای من زیاد نوشت.
حبیبک. ادنان حسیبالشوقی
یا حبیبی
سلام بر ایمان، درود بر وحدت، آفرین به تو که سخن گوی نوجوان جبهه حق شده ای! باید به تو تبریک بگویم که پیشرفت خوبی در یادگیری زبان فارسی داشته ای. من هم از چند ماه پیش به توصیه ات در مورد یادگیری زبان عربی عمل کرده ام و حالا فکر می کنم بتوانم در این زمینه گلیم خودم را از آب بیرون بکشم.
خبر دیگر این که خوشبختانه تلاش هایم برای پیوستن به جبهه ی مقاومت و دفاع از حرم اهل بیت به نتیجه رسیده. رضایت مادر و پدرم را هم جلب کرده ام تا هرچه زودتر به منطقه اعزام شوم. دوست کوچکت امیرحسین خادم بشکوه
ادنان هستم از بلاد سوریه. این ایمیل برای شما فرستاد تا با شما دوست بود. وبلاگ شما زیاد خواند. وقتی این وبلاگ دید زیاد خوشبخت شد؛ چون فهمید ما در دنیای اسلام حامی زیاد داشت. داعشی ها پدر و مادرم شهید کردند. من حالا با تنها برادر کوچکم با عمویم در یکی از شهرهای بعید از حمله ی داعش زندگی کرد. من قلیل فارسی از عمویم که چند سال در اهواز بوده یاد گرفت. زن عمویم اهوازی هست. بعضی اوقات فارسی یاد داد؛ ولی شما دید هنوز نتوانست درست فارسی نوشتن کرد. خوش به حال ایرانی که از داعش های متعصب دور هست. آن ها به هیچ کس که مرام شان قبول نداشت رحم نکرد. آن ها ایرانی کافر دانست؛ چون شیعه بود. ما خودمان اهل سنت هست؛ ولی هیچ وقت با شیعیان دشمنی نکرد؛ چون مسلمان بود و پیامبر و قرآن ما یکی و حضرت علی (ع) از خلفای راشدین و امامان شیعه بسیار دوست داشت.
این ایمیل برای شما نوشت و از ایرانی به خاطر حمایت از ما مسلمانان سوری و عراقی در برابر داعش سیاه و خون ریز تشکر کرد. الهی به حق حضرت علی (ع) و سیدالشهدای کرببلا، حضرت حسین بن علی (ع) و زینب کبری (سلام الله علیها)، خدای رحمان از شما مسلمانان خوب راضی بود. لطف کرد از زندگی خودت برای من نوشت. نوشت چه جور توانست وبلاگ به این زیبایی داشت که بین بلاد عرب و بین دانشآموز و نوجوانان منطقه حامی زیاد پیدا کرد. تعدادی عکس از شهرهای جنگی و هموطن های مصیبت دیده برای شما فرستاد اگر صلاح دانست آن ها را در وبلاگ گذاشت. حبیبک، ادنان حسیب الشوقی من مدینه... والسلام علیکم و رحمه و برکاته.
یا حبیبی!
سلام بر دوست و برادر عزیز و مسلمانم آقای ادنان حسیب الشوقی
از دریافت ایمیل شما خیلی خوش حال شدم. از این که پدر و مادرتان را در جنگ با داعشی های ازخدا بی خبر از دست داده ای واقعاً متأسفم؛ ولی این را بدان که پدر و مادر شهیدتان الآن در بهشت برین هم نشین پیامبرخدا (ص) و بانوی دو عالم، حضرت زهرا (س) خواهند بود. به عموی گرامی ات هم سلام می کنم که تو و برادر عزیزت را در پناه خودش گرفته تا بیش از این ها عذاب نکشید.
از این که به زبان فارسی علاقه مند شده ای و دوزبانه برایم ایمیل فرستاده ای باید از تو تشکر کنم. همین طور از این که به خاطر ایجاد وبلاگم مرا تحسین کرده ای بسیاربسیار سپاسگزارم. از من خواسته ای درباره ی وبلاگم بنویسم. قصه ی ساخت وبلاگم از این جا شروع شد که در جریان مسابقه ی نامه نویسی به نوجوانان سوری و عراقی با موضوع هم دردی با مصیبت دیدگان حملات داعش، در سطح دانش آموزان دوره ی اول دبیرستان های کشورم ایران، رتبه ی سوم را به دست آورده بودم. راستش به پیشنهاد دبیر عزیز ادبیات فارسی که گفته بودند وبلاگی بساز و نامه ات را در وبلاگ بگذار، این وبلاگ را ساختم. دبیر بزرگوار درس زبان عربی هم کمک کردند تا بخش هایی از وبلاگم را به زبان عربی بیاورم؛ ولی هیچ وقت فکر نمی کردم وبلاگی که می سازم، تا این حد ارزش پیدا کند که نوجوانانی مثل شما از کشورهای دیگر هم این گونه مشتاق دیدن و خواندنش باشند. برایم نوشته ای از زندگی خودت بنویس. حقیقتش این است که زندگی یک نواخت و تکراری من قابل نوشتن نیست. خلاصه این که تنها فرزند خانواده هستم و در کلاس نهم درس می خوانم. پدر مهربان و مادر دلسوزی دارم که هر دو صبح زود از خانه بیرون می زنند و شبانگاه خسته از کار روزانه به کاشانه برمی گردند.
باید بگویم پیش از این که این وبلاگ را داشته باشم، وقتم را با دیدن فیلم های تلویزیونی و پرسه زدن های بی حاصل در اینترنت و دنبال کردن بازی های اینترنتی سپری می کردم؛ درحقیقت فرصت های طلایی زندگی ام را مفت و مجانی به هدر می دادم. چه بسا اگر این وبلاگ ارزشی را به راه نینداخته بودم، حالا مثل یکی دو تا از هم کلاسی های سربه هوای خودم سر از ناکجاآباد نفس پرستی درمی آوردم و تیشه به ریشه ی استعدادهای خودم زده بودم.
همان طور که دیده ای در وبلاگم از مطالب کمک آموزشی تا ارائه ی راه حل های مسائل درسی آورده ام و همیشه آماده بوده ام تا به پرسش های معمول هم کلاسی هایم جواب بدهم؛ ولی قصد اصلی ام از راه اندازی این وبلاگ، آشنا ساختن نوجوانان میهنم با خطرات فتنه ی داعش و درج زندگینامه ی شهدای مدافع حرم بوده است. وقتی با خانواده های شهدای حرم مصاحبه می کنم و با دلاورمردانی آشنا می شوم که زندگی آرام و بی دغدغه ی خود را رها کردند و برای دفاع از حرم اهل بیت و یاری کردن انسان های مظلوم به فیض شهادت نائل شدند، خودم را سرزنش می کنم که چرا این گونه ساکت نشسته ام و کاری نمی کنم. راستش چند وقت است در بسیج دانش آموزی آموزش نظامی دیده ام و قصد دارم پدر و مادرم را راضی کنم و به جبهه مبارزه با داعش بپیوندم؛ ولی از شما چه پنهان، از دلهره ای که پیداکرده ام سخت در عذابم. نمی دانم آن ها با آمدنم به این جبهه رضایت می دهند یا نه. دوست خوب من! برایم دعا کن تا به این آرزوی بزرگم برسم. باز هم برایم بنویس. دوست دار تو امیرحسین خادم بشکوه
سلام علیکم یا امیرحسین
یا الهی من چقدر خوش حال! باورم نمی شد به ایمیل من جواب داد. چقدر خوش حال که یک دوست هم سن وسال من در مملکت جمهوری اسلامی ایران پیدا کرد. چقدر خوش حال با دوستی نامه نگاری کرد که نوجوانان زیادی در سطح دنیا او را شناخت و به وجود او افتخار کرد. دیروز که به وبلاگ شما رجوع شد از مشاهده بسیار شاد شدم. وقتی آدرس سایت اینترنتی ات را بالای وبلاگ دیدم به تو هزار احسنت گفتم. سایت اینترنتی ات عالی است. حقیقتاً جایش تا حالا در شبکه جهانی خالی بود. در صفحه ی اول آن تصویر شهید محسن حُججی مثل خورشید نور می داد که در مقابل شیطان سیاه داعش تا پای جان ایستاد و النهایه سر به راه سیدالشهداء کربلای معلّا داد... و چه مرگ سرخی که ننگ وجود داعش به همه دنیا اعلام کرد... ببخش! همین الآن عازم رفتن به همایش وحدت مسلمین جهان هستم. قرار هست در آن جا درباره ی نقش نوجوانان در وحدت مسلمین سخنرانی کنم. برای من دعا کن توانست حرف های دل در این همایش زد. ان شاء الله تعالی در اولین فرصت، زیاد برای شما نوشت. تمنا دارم شما هم برای من زیاد نوشت.
حبیبک. ادنان حسیبالشوقی
یا حبیبی
سلام بر ایمان، درود بر وحدت، آفرین به تو که سخن گوی نوجوان جبهه حق شده ای! باید به تو تبریک بگویم که پیشرفت خوبی در یادگیری زبان فارسی داشته ای. من هم از چند ماه پیش به توصیه ات در مورد یادگیری زبان عربی عمل کرده ام و حالا فکر می کنم بتوانم در این زمینه گلیم خودم را از آب بیرون بکشم.
خبر دیگر این که خوشبختانه تلاش هایم برای پیوستن به جبهه ی مقاومت و دفاع از حرم اهل بیت به نتیجه رسیده. رضایت مادر و پدرم را هم جلب کرده ام تا هرچه زودتر به منطقه اعزام شوم. دوست کوچکت امیرحسین خادم بشکوه
نویسنده: یوسف یزدیان وشاره
تصویرساز: محمدصادق کرایی
منبع: مجل باران