ديگرگون باغ و راغ ديگرگون شد |
|
سبحانالله جهان نبيني چون شد |
گلنار به رنگ توزي و پرنون شد |
|
شمشاد به توي زلفک خاتون شد |
وز ميغ هوا به صورت پشت پلنگ |
|
از سبزه زمين بساط بوقلمون شد |
برکوه صف گهرفروشان بيني |
|
در باغ کنون حريرپوشان بيني |
دلها ز نواي مرغ جوشان بيني |
|
شبگير کلنگ را خروشان بيني |
دردست عبير و نافهي مشک به تنگ |
|
برروي هوا گليم گوشان بيني |
با باد صبا بيد کند کوس همي |
|
هنگام سحر ابر زند کوس همي |
نرگس گل را دست، دهد بوس همي |
|
بر لاله کند سرخ گل افسوس همي |
بيپردهي طنبور و بيرشتهي چنگ |
|
دراج کشد شيشم و قالوس همي |
هر طاووسي دراز پايي دارد |
|
هر طوطيکي سبز قبايي دارد |
هربلبلکي زير و ستايي دارد |
|
هر فاختهاي ساخته نايي دارد |
و آهو به دهن درون گل رنگ به رنگ |
|
تيهو به دهن شاخ گيايي دارد |
صلصل به نوا سخره کند ليلي را |
|
بلبل به غزل طيره کند اعشي را |
موسيجه همي بانگ کند موسي را |
|
گلبن به گهر خيره کند کسري را |
هدهد به سراندرون زند تير خدنگ |
|
قمري به مژه درون کند شعري را |
وز باد سوي باده سفيري دگرست |
|
هر روز درخت با حريري دگرست |
مسکين ورشان بابم وزيري دگرست |
|
هر روز کلنگ با نفيري دگرست |
هرروز نبات را دگر زينت و رنگ |
|
هرروز سحاب را مسيري دگرست |
هر آهوکي چرا به راغي دارد |
|
هر زرد گلي به کف چراغي دارد |
هر سرخ گل از بيد جناغي دارد |
|
هرباز به زير چنگ ماغي دارد |
هر لاله گرفته لالهاي در برتنگ |
|
هر قمريکي قصد به باغي دارد |
بر نارونان لحن دلانگيزانست |
|
در باغ به نوروز درمريزانست |
با ميغ سيه به کشتي آويزانست |
|
باد سحري سپيدهدم خيزانست |
تا باد مگر ز ميغ بردارد چنگ |
|
وان ميغ سيه ز چشم خونريزانست |
دارد سمن اندر زنخش سيمين چاه |
|
بر دل دارد لاله يکي داغ سياه |
بر فرق سر چکاوه يک مشت گياه |
|
بر فرق سر نرگس از زر کلاه |
شمشاد چو زنگار و مي لعل چو زنگ |
|
گلنار چو مريخ و گل زرد چوماه |
چون آتش اندر او فتاد به خف است |
|
لاله مشکين دل و عقيقين طرف است |
زيرا که چو معشوقهي خواجه خلف است |
|
گل با دوهزار کبر و ناز و صلف است |
حلمش به شتاب نه، نه جودش به درنگ |
|
آن خواجه که با هزار بر و لطف است |
او سخت بديع و کار او سخت بديع |
|
روح رسا ابوربيع بن ربيع |
زيرا که شريفست و لطيفست و منيع |
|
چون او به جهان در، نه شريف و نه وضيع |
در راه ثنا گفتن او گردد لنگ |
|
گر بنده جريرست و حبيبست و صريع |
برشاه جهان عزيز و بر حاجب شاه |
|
والا منشي که پشت او هست اله |
زين صاحب عز آمده، زان صاحب جاه |
|
مر حاجب شاه و شاه را نيکوخواه |
پاک از همه عيب و عار و دور از همه ننگ |
|
برده سبق از همه بزرگان سپاه |
در خانهي بدسگال او ماتم باد |
|
همواره شهنشاه جهان خرم باد |
بدخواه ورا دم زدن اندر دم باد |
|
فرمانش رونده در همه عالم باد |
تا شاد زيند و باده گيرند به چنگ |
|
احباب ورا سعادت بيغم باد |